شرح خطبه 193 نهج البلاغه (خطبه متقین)
بخش اول
صفات متقین + صفات الشیعه + چرا امیر المومنین در جوا به همّام تاخیر کردند؟ + عمل به تقوا مهم تر از علم به تقواست + خدا نه از گناه شما رنجور میشود نه از طاعت شما مسرور + جایگاهت رابه خدا بسپار + درست حرف زدن را یاد یگیریم + میانه روی در امور + تواضع +چشمی که به حرام بسته شود در قیامت گریه نمی کند + گوشتان را وقف کنید!!!!! + در بلا همانگونه باشید که در رفاه هستید + خوف و رجاء متقیان چگونه است؟
بخش دوم
اگر خدا را بزرگ ببینید، کدخدا را ریز میبینید + عین الیقین + امروز بهشت را ببینید + مومن باید محزون باشد یا خیر؟ + شرّتان به کسی نرسد + عفیف از شهید بالاتر است + فرشته شدن ممکن است به شرط…. + دنیای نقد را به بهشت نقد بفروشید
بخش سوم
سلوک شبانه متقین + سلوک روزانه ی متقین + مقصود از ترتیل قرآن چیست؟ +قرآن را زیر و رو کنید تا دوای دردهایتان را در آن پیدا کنید + قرآن خواندن در شب + حلم فقط در مواجهه ی با افراد جامعه و سختی ها بروز میکند + باید مثل چوبه ی تیر تراشیده شوید + اهل سلوک و عرفان قاطی نکرده اند، اگر میبینید حالشان متفاوت است چون خبر از بهشت و جهنم دارند + سوء ظن ممدوح و مذموم + دعایی از نهج البلاغه که مناسب قنوت نماز است.
بخش چهارم
علامت های متقین + آینده نگری با سخت کوشی میسر میشود + علم و عالم شدن حرص ممدوح است + عالم کسی است که اگر ده ناسزا شنید، یکی جواب ندهد + تجمل در فقر یعنی چه؟ + اشک مناجات و روضه اشک نشاط است + مشارطه، مراقبه، محاسبه و معاقبه در کلام حضرت + گاهی نفس را ادب کنید + عالم بی عمل زنبور بی عسل است.
بخش پنجم
بخش پایانی خطبه متقین + 110 صفت از زبان مولا برای متقین + امام حسین در گودی قتلگاه چه وصیتی به امام سجاد داشتند؟ + روی دیگران لقب بد قرار ندهید + فحش ممنوع + دوست داشتن و دشمن داشتن باید ملاک داشته باشد + چرا همّام بعد از شنیدن خطبه متقین جان داد؟ + شیطان از زبان بعضی حرف میزند
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه بخش اول خطبه متقین ۱۹۳ :
از کتاب فیض الاسلام خطبه ۱۸۵ :
همام فردی که از امیرالمومنین اوصاف متقین را درخواست کرد.وصفی که گویا آن تعاریف را می بیند
حضرت ابتدا از پاسخ استنکاف کرد.فرمودهمام همان تقوایی الهی را رعایت کن و احسان و نیکو کاری را مراعات کن.
همام به یک جمله اکتفا نکرد پافشاری بر تفصیل اوصاف داشت.
شخصیت همام بسیار اهل محبت و از موالیان حضرت بود،دل او آمادگی فهم مطالب را داشت.
چرا حضرت استنکاف کرد؟با اینکه اصل بر اینست که در مقابل سوال آنهم سوال به این خوبی چه دلیلی داشت جواب نگوید یا تاخیر اندازد.
علت ۱- حضرت کاملا از احوال او آگاه است میداند او شخصیت تاثیر پذیر ،نسبت به حق سخن رامی پذیرد ،
حضرت از جان او ترسید با روح لطیفی که دارد دوام نیاورد.چون نتیجه را میدانست قصد انصراف اورا داشت.
علت۲- علاوه برحالت همام، از ظاهر خطبه بر میاد که عده دیگری هم در مجلس بودند که قابلیت درک و فهم نداشتند و اصحاب سرٌحضرت نبودند.لذا فرمود،دست نگه دار فضا مناسب نیست.
دلیل این علتها چیست ؟
در آخر خطبه که همام غش کرد حضرت فرمود همام می ترسیدم که تو به همینجا برسی.
این صفات را هر که بشنود جا دارد که جان تسلیم کند.
یک نفر از جمع بی ادبی کرد و خطاب به حضرت جواب داد پس چرا هنوز خودت زنده هستی.
از این سخن معلوم می شود که اغیار در آن مجلس نشسته بودند.و نمیخواست کار بدینجا بکشد.
حضرت حمد و سپاس الهی گفت و درود بر پیامبر فرستاد.
خدای متعال مخلوقات را خلق کرد در زمانی که هیچ احتیاجی به طاعت بندگان نداشت
« خلقَ الخلقَ حینَ خلَقهُم غنیاً عن طاعَتِهم »
و معصیت بندگان ضرری بر خدا وارد نمی کرد.
« امِناً مِن معصیَتِهم »
نه اطاعت عظمت و جلال اورا افزون میکند ، نه معصیت جلالت اورا کاهش میدهد.
کمال مطلق است و کمال مطلق هیچ ضعف و خللی ندارد.
این انسان است که بخاطر تهی بودن درون ،خکمال را در تشویق و به به و چه چه میداند.
هما از صفات متقین پرسید ،حضرت پاسخ داد خدا از عبادت بی نیاز است ارتباط آن اینست:
قبل از شروع صفات متقین میفرماید،اگر خدا از شما خواسته متقی باشید و صفات را بیان میکنم ، نه اینکه او به تقوای شما احتیاج داشته باشد،
تمام صفات متقی را هم برخوردار باشید ، مبادا بر خدا منتی گذارید،تقوارا توصیهکرد که شما رشد کنید نه اینکه نیازمند باشد.
هیچ تاثیری از تقوایی شما در خدا نیست ، که تقوایی شما خدا را سر کیف کند،
همام صفات متقین میخواهد حضرت به او می گوید اتق الله
حضرت اصل اول را بر عمل میداند نه ، صرف داشتن آن صفت
داشتن ویژگی متقین خوب است، اما مهم تر از آن عمل به صفات است،
قبل از دانستن صفت متقی همان کلیت تقوا را که میدانید آنرا عمل کنید.عمل کردن مهم است پس اتق الله و احسن ، متقی باش و کار نیکو انجام بده .
بعد از اینکه خدا مخلوقات را خلق کرد معیشت را بین آنها تقسیم کرد
« فَقَسَمَ بینَهم مَعایِشَهم »
« وجعلنا لکم فیها معایش اعراف -۱۰»
بعد از خلق هر کدام را در جایگاهی قرار داد.
« نحنٓ قُسُمنا بینُهم.مُعیشُتُهم فی الحیواة الدنیا ورَفُعنا بُعضُهم فوقُ بعضٕ درجات »
« زخرف -۳۲»
روزیِ مردم را تعیین کرده و برای هر کدام درجه ای [ غنی و فقیر ، رئیس و مرئوس ،حاکم و رعیت ] قرار دادیم و این جایگاه طبق قابلیتها بوده. بنحوی که با اعمال، سعی و تلاش مطابق باشد، قرار دادیم.
متقین در دنیا اهل فضیلت هستند.
منطق و سخن گفتن آنها درست است.
« منطِقهُم الصواب »
نکته مهم در صفت متقین اینست که، گفتارشان، افکار و قلمهایشان درست و صحیح است.
« یا ایها الذین آمنوا اتقواللهَ و قولُوا قولاً سدیدا یُصلِح.لکم اعمالُکم »
« احزاب -۷۰»
اگر حرف محکم و با سند باشد نتیجه صواب این گفتار شما را خداوند به یصلح لکم می رساند.
همه اعمال در گرو خوب اندیشیدن و خوب سخن گفتن است.
هر خیر و شر است ،مراقب زبان خود باشید.
صفت متقین لباس آنها میانه روی است.
« مَلبَسهُم الاقتصاد»
ظاهر و حقیقت زندگی آنها را میانه روی فرا گرفته ، نه دچار خساست هستندو نه گرفتار اسراف و تبذیر .
اعتدال در مسیر دارند و بر آن مبنا حرکت می کنند.
کسی که اهل اعتدال باشد هیچگاه فقیر نمی شود.
میانه رو باشید تا حس فقر به شما دست ندهد.
صفت دیگر متقین مشی و روش آنها تواضع است.
« مَشیُهم التواضع »
در مقابل تواضع تکبراست و از مقام استعلا برخورد با دیگران دارند واز متقی بدور است.
صفت متقین لباس آنها میانه روی است.
« مَلبَسهُم الاقتصاد»
ظاهر و حقیقت زندگی آنها را میانه روی فرا گرفته ، نه دچار خساست هستندو نه گرفتار اسراف و تبذیر .
اعتدال در مسیر دارند و بر آن مبنا حرکت می کنند.
کسی که اهل اعتدال باشد هیچگاه فقیر نمی شود.
میانه رو باشید تا حس فقر به شما دست ندهد.
صفت دیگر متقین مشی و روش آنها تواضع است.
« مَشیُهم التواضع »
در مقابل تواضع تکبراست و از مقام استعلا برخورد با دیگران دارند واز متقی بدور است.
چشمها را پایین انداخته و بر آنچه که خدا حرام کرده چشم را نگه میدارند.
« غَضوا. ابصارَهم عمٌا حرَمَ اللهُ علیهِم »
برای آنها بین حقیقی و مجازی فرقی نیست چشم نگهدارند.
متقین در سختی و گرفتاری آنگونه هستند که در روزهای خوشی بودند.
« نَزَلَت انفُسُهم منهم فی البلاءِ کالتی نَزَلَت فی الرَخاء»»
چنان با عزت نفس خود را حفظ میکنند روز سخت آنان گویا روز راحت و عیش آنهاست ،تفاوتی با هم ندارد.
اگر خدا برای متقین اجل مقرری تعیین نکرده بود، یک لحظه هم حاضر نبودند در دنیا بمانند.از مرگ نمی ترسند.شوق رفتن دارند.
« طرفَةَ عینٕ شوقاً الیَ الثوابِ و خوفا من العقاب »
اللهم اجعل عواقب آمورنا خیرا
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه بخش دوم خطبه متقین ۱۹۳ :
از کتاب فیض الاسلام خطبه ۱۸۵ :
امیرالمومنین صلوات الله علیه در اوصاف متقین فرمود:
متقی خدا را بزرگ میبیند و غیر خدا در چشم او کوچک شمرده می شود.
« عظُمَ الخالق فی انفسِهم فصغُرَ ما دونَه فی اعیُنهِم »
کسی که خدا باور است غیر خدا نمی بیند که بزرگ پندارد.
اگر توحید مشکل داشته باشد اغیار بزرگ دیده می شوند.
اما موحد خدا را بزرگ میداند قدرت ، جلال ، ثروت ،مهربانی خدا بزرگتر از آنمی بیند که بتواند وصف کند.
متقی کسی ست که در دنیا هم اکنون بهشت را می بیند و از نعمتها استفاده میکند
« فهم والجنةُ کمن قد رَاها فهم فیها مُنعمون »
نسبت به بهشت آنگونه اند گویا می بینند.
وقتی دنیای او بهشت باشد، دنیای بهشتی به بهشت وارد می کند.
امروز بهشتی فردا به بهشت اورا می رساند، در غیر اینصورت راه ندارد.
آنقدر روح آنها صیقلی ست گویا در جهنم و عذابند همین دنیا را عذاب می بینند.
« وهم والنارُ کمن قد رَاها فهم فیها معَذَبون »
متقین قلبهای محزونی دارند.
« قلوبهم محزونة »
قران میفرماید «الا اِنَ اولیاءَالله لا خوفٌ علیهم ولا یحزنون »
« یونس -۶۲ »
مومن خوفی ندارد حضرت می فرماید متقی دل او محزون است.
چطور یک نفر هم محزون باشد،و هم حزن نداشته باشد.
وجه جمع آن اینست:
خوف و حزن از غیر خدا در دل آنها راه ندارد.از دشمن ، کمبود ، بی مهری دنیا ، کسریها محزون نمی شود.
« لِکیلا تأسَو علیٰ ما فاتکم ولا تَفرَحوا بما اتیٰکم »
حدید ۲۲ »
نه از کم دنیا تاسف و غصه میخورد و نه زیاد دنیا او را سرمست میکند.
اما متقی، از ترس و عذاب ، از ترس کناه و انحراف همیشه نگران است و خوف دارد.
یکی حرف دنیاست و یکی حرف آخرت .
متقی کسیست که مردم از دست شرارت او در امان هستند ضرری از او به دیگران نمی رسد.
« و شرورُهُم مأمونة»
پیامبرفرمود : بدترین جایگاه جهنم از ان فردی ست که مردم از ترس او آسایش ندارند.
متقین جسمهای نحیفدا رند.
« اجسادُهُم نَحیفة »
روزه دارند و حال دیگران را درک می کنند.
متقین کم طلب میکنند اهل تکاثر و جمع کردن نیستند.
« حاجاتُهُم خفیفة »
دست نیاز به این سمت و آن سمت دراز نمیکنند.
به کم قانع می شوند.زیاده خواه نیستند
زیاده خواهی صفت و ندای جهنم است هرچه در او بریزند باز ندا میزند
« نقولُ لجهنم هلِ امْتَلأتِ آیا پر شدی پاسخ میدهد
« و تقولُ هل مِن مزید ق – ۳۰»
آیا باز هست. اگر کسی در امور دنیایی هل من مزید بود او خود جهنم است.
متقی جان عفیفی دارند.
« و انفُسُهم.عفیفه »
حضرت جایگاه عفیف را تصریح میکندبا بیان حکمتی از حکمت ۴۷۴ :
انسان عفیف از شهید بالاتر است
« مَا المجاهدُ الشهیدُ اعظمُ اجراً فَعَفَ »
انسان عفیف نزدیک است جزء ملائک بشود.
« لَکادَ العفیف اَن یکونَ ملکاً من الملائکة »
عفیف از حد آدمیت با لاتر رفته ، که شهادت با آنهمه اجر و بها در مقابل عفیف یک درجه پایین تری دارد.
جان آنها عفیف است ، اینطور نیست گاهی عفت داشته باشند، عفت جزء نفسانیات و ملکات آنها شده است.
انسان متقی یک مدت کوتاهی در دنیا در برابر نا ملایمات ، دشمنیها ، گرفتاری ، صبوری میکنند در عوض آن به یک راحتی طولانی دست پیدا میکنند.
« صبروا ایاماً قصیرَةً اعقَبَتهُم راحةً طویلة »
در مقابل چند صباح زحمت و تحمل شدائد ابدیت به آنها داده می شود.
ابدیتی که تجارت سود بخشی که ابدیت را برای آنها تضمین کرده است.
« تجارةٌ مُربِحَةٌ یَسَرَها لهم ربُهُم »
این تجارت پر سود را کسب کردند ولی باید ممنون خدا باشند که این راه را برای آنها قرار داد.
شما بسادگی نمی توانیداین تجارت را انتخاب کنید.
از دنیا گذشتن برای آخرت ، خدا این مسیر را فراهم و راه را هموار می کند.
انسان متقی کسی ست که دنیا کاملا او را اراده کرده و بدنبال اوست از راه بدر کند، هر بار با جلوه ای و چهره ای به سراغ او میرود ذره ای اورا بدر کند.
اما متقی دنیای آمده را پس میزند.
« اَرادَتهُمُ الدنیا فلَم یُریدُوها »
دیگران دنیای نیامده را آرزو میکنند ولی متقی دنیای حاضر و نقد را عقب میزند.
انسان متقی اگر دنیا او را اسیر کرد و در ناجاری قرار داد او را در منگنه پول و پست ، و آخرت قرار داد جان خود فدا میکند تا از اسارت دنیا آزاد شود.
« و اَسَرَتهُم فَفَدوا انفسَهم منها »
پیامبر خدا ( ص) فرمود :
وقتی کار بین دنیا و آخرت برای شما سخت شد ومجبور به انتخاب یکی شدید ، جان را بدهید تا آخرت را آزاد کنید.
همان کاری که ابا عبدلله (ع) کرد.
اللهم اجعلنا من شیعته و توفٌَنا علیٰ دینه
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه بخش سوم خطبه متقین ۱۹۳ :
از کتاب فیض الاسلام ۱۸۵ :
ویژگیهای متقین : برنامه سلوکی شبانه!
شبها برای نماز به قیام می ایستند
« فَصافون اَ قدامَهم »
تلاوت قران شبانه دارند و تلاوت آنها ترتیل است.
« تالینَ القرانَ یُرَتِلونَهُ ترتیلا »
آرام و آهسته خواندن که با فهم و دقت و تدبر مد نظر باشد.
حکمت ۹۰.: بدانید اگر قران رابدون فهم خواندید هیچ خیری در آن نیست، صرف خواندن درون را دوا نمی کند.
آثار تلاوت قران متقی:
الف. به سبب قران خود را محزون می سازند.
« یُحَزِنونَهُ به انفسَهم »
آیات عذاب سبب رنجش آنها می شود.
ب.قران را زیر و رو میکنند یا به علت کثرت خواندن مرتب ورق میزنند، یا داروی بیماری خود را از قران استخراج میکنند.
« یستَبشِرون به دواءَ دائهِم »
ج. وقتی به آیات بهشت و تشویقی رسید بر آن آیه تکیه میزند در حالیکه طمع به پاداش آن دارد.
« مروا بایةٕ فیها تشویقٌ رَکَنوا الیها طمَعاً »
د. در آیات تشویقی سرک می کشند ، تا رغبت و شوق آنها زیاد شود.
« تَطَلَعَت نُفوسُهم الیها شوقاً »
ه. گمان میکنند آن آیه نصب العین چشمان آنهاست.
« و ظَنوا اَنها نَصبُ اَعیُنِهم »
از بس با آیات شوقی انس گرفتند.آیات آویزه گوش آنها شده.
در تنها ترین لحظات که گناه هست، آیات مقابل آنان جلوه میکند.
[ نمازی ک،ه قران فرموده ! تنهی عن الفحشا ست، نمازی که در وقت گناه یقه بگیرد ، مانع شود ، دست را پس بزند، چون موجود زنده است، موجود بی جان نمی تواند نهیکند، او حی است.
نماز واقعی ، نمازی که حیات داردبه هنگام خطا رفتن ،صاحبش را به عقب میکشد.
ایات قران هم همینگونه است با فهم همراه باشد حیات دارد.]
و. متقی در مقابل آیات عذاب، گوش قلبش را باز میکند.
« بایةٕ فیها تَخویفٌ اَصغَوا الیها مَسامِعَ قلوبِهم »
ز. آنقدر آیات را مانوسند که صدای خروش دم و بازدم آتش را در عمق جان حس میکنند.
« اَنَ زفیرَجهنم و شَهیقاً فی اُصولِ اذانِهِم »
[ فهم قران مرتبه اول عمل به قران و کشف مجموع قران است.
مرتبه دوم فهم قران هم ترجمه و هم تفسیر نیاز دارد، ولی نه ترجمه، فهم است و نه تفسیر، فهم قرانست.فهم مرتبه ای بالاتر از این ظواهر است.]
سلوک روزانه متقین : که به انسان تاثیر گذار تبدیل می شوند.
الف بردبار و حلیمند.
اولین صفت روزانه آنها حلماست. حلم در جایی خود را نشان می دهد که اطراف، افراد ناباب سبب اذیت می شوند.
در سختی کار ، مدیریتها و اداره جامعه از خود حلم نشان می دهند.
حضرت در تعریف از سلوک روزانه آنها بهحلم ، نشان می دهد که گوشه گیر نیستند در بطن جامعه حاضر و سختی را بجان می خرند.
« و اما النَهارَ فَحُلَماءُ عُلماءُ ابرارٌ. اتقیاءٌ »
عالِم است ، در گذراندن جامعه از سختی ، عالمانه عمل میکند.
ب. متقی از خوف خدا و خوف مسئولیتها مانند چوبه تیر لاغر و تیز می شود.
« قد بَراهَمَ الخوف بَرْیَ القِداح »
لاغر شدنی هدفمند ، در طی کار و زحمت و تلاش به تعب می افتد و لاغر می شود.
چوبه تیر هرچه تیز و لاغر تر تراشیده شود سرعت آن بیشتر و هوا راحتر شکافته می شود و به هدف ، صحیح اصابت می کند.
احوال متقی را از دور کسی مشاهده کند گمان میکند که او مریض است
« یَنظرُ الناظرُ فیَحسَبُهم مرضیٰ »
( چهره نحیف ، رنگ زرد ، چشمان خسته ) اما هیچ مریضی ندارد.
« وما بالقوم مِن مرض »
دیگرات از حالات و راه رفتن او تصور میکنند که مست شده قاطی کرده.
« ویقول لقد خولِطوا »
در حالیکه نه مست است که عقل آنها زایل شده باشد و نه بیمار.
بلکه چیزی می بیند و چیزی می فهمد که دیگران نمی فهمند.
« ولقد خالَطَهو امرٌ عظیمٌ »
مسئله بزرگتری آنها را بخود مشغول کرده ، نه اینکه دیوانه باشند.
متقی از اعمال خود راضی نیست و کثرتی در اعمال خود نمی بیند.
اعمال او در برابر نعمتهای خدا هیچند.و اصلا دیده نمی شوند.
متقی دنبال متهم کردن ، سوءظن دیگران نیست، او هر چه قضاوت است نسبت به خود دارد.خود را متهم میکند.
سوءظن به خود حسن ظن به دیگران دارد.
متقی اگر در برابر خدمات خود مورد مدح و ستایش دیگران قرار بگیرد، در جواب گوید من بر نفس و عمل خود آگاهم و خدا هم از من برعمل من آگاهتر است.
خطاب به خدا میگوید من خود را طوری نشان دادم فکر کردند اهل تقوا هستم تو مرا مجازات نکن چرا تظاهر کردم ، او بمن حسن ظن داشته ، هر آنچه او بمن خطاب کرده تو جایگاه مرا بالاتر از آن قرار بده.
و هر آنچه که آنان نمیدانند و تو میدانی تماما ببخش.
اللهم اغفرنا ما لا یعلمون
غفر الله لی و لکم
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه بخش چهارم خطبه ۱۹۳ :
از کتاب فیض الاسلام ۱۸۵ :
علامات ونشانه متقین :
– در دینداری قوی و مستحکمند.هیچ شک و شبهه ای او را از دین بدر نمی کند.
– استحکام دارد درنرمخویی و لین بودن
انسان متقی در عین حال که دور اندیش است ،لازمه دور اندیشی پشتکارو سختی هست.در عین اینکه در کار خود بشدت سختگیر ند و برنامه دارند ،در عین حال خوش خلق و لین هستند.
– اورا نمی بینی مگر در ایمان همراه با یقین.
اسلام، ایمان ، یقین
مرتبه پایین اسلام است ،
ایمان برتر از اسلام است ،
و یقین برتر و انتهای ایمان است.
متقی ایمان او با یقین آمیخته است
– متقی در طلب علم حرص دارد.فهمیدن و درک سخت است ، به جهل قناعت نمیکند و با تحمل آنسختی دنبال علم میرود.
– علم او همراه با حلم است
عالم در مواجهه با مردم است جاهلانی با او برخورد و گلاویز می شوند. اما با بردباری برخورد میکند.
عالم بودن تبعاتی دارد، عالم بودن با حلم است که خود نمایی میکند.
– متقی در شرایط غنای مالی میانه روی میکند. اهل اسراف و تجملات نیست.
– در شرایط فقر اظهار دارایی و آ راستگی میکند. نداری خود را پنهان میکند.اهل گلایه و شکوه نیست.
– متقی عبادتی با حال و خشوع دارد.صرف عبادت را ندارد بلکه عبادتی با توجه ، خشوع ، گریه دارد.
– متقی در مسیر حلال خوری پیش میرود.
عبادت هفتاد جزء داردطلب رزق حلال بالاترین عبادت است.
متقی خود بدنبال کسب روزی حلال تلاش میکند.
– متقی هم اهل هدایت و هم در مسیر هدایت نشاط دارد.
مناجات و گریه و روضه دل مردگی و خمودگی ندارد. نشانه نشاط هست چون حیات دوباره میگیرد.
– متقی بطور کلی از طمع مبرا ست.
حکمت ۱۸۰: طمع همان طوق بندگیست ، دلبسته دنیا میکند و دلبسته دنیا عبد دنیا میشود.
حکمت ۲۱۹ : بیشتر مواردی که عقل ضربه فنی میشود و زمین خورده شکست میخورد جایست که طمع برق میزند.
– متقی عمل صالح انجام میدهد از روی ترس ، مبادا اعمال او پذیرفته نشود.
پیامبر در خطبه شعبانیه فرمود: یکی از ویژگی بینظیر ماه رمضان اینست که اعمالکم فیه مقبول .
در بقیه اعمال سال دو دلی هست آیا قبولی دارد یا نه !
اما در ماه مبارک هر عملی مقبول است روی آن حساب کنید.
-متقی شب میکند در حالیکه تمام همت او شکر گذاری ، و صبح میکند همه همت او یاد خداست.
– متقی شب میکند در حالیکه میترسد بخاطر آنچه که ترسانده شده ، یعنی غفلت،
پس شب را بخاطر غفلت می ترسد.
– روز را سپری میکند در حالیکه شادمان است.بدلیل اینکه از روی فضل و رحمت عمر دوباره به او عطا شده.
دنیا دکان تجارت است ، تجارت پر سود کنید، تا فرصت هست اعمال صالحه بیشتر کسب کنید.
– متقی در بیداری صبح با خود مشارطه دارد، با نفس خود شرط میکند.
در میانه روز مراقبه بر عمل دارد.
در انتهای روز محاسبه نفس میکند.
در خطا معاقبه وتادیب دارد.
در جایی که نفس به عملهای سخت کراهت نشان داد ، تادیب میکند آنچه را که خوشایند نفس است ، محروم میکند نفس را.
اینگونه در افتادن ، و زدو خورد میان نفس همان جهاد اکبر است که نفس مغلوبه شود.
– چشم روشنی متقی در چیزیست که زایل شدنی نیست.
قُرهدر عرب اشک سرد است که ناشی از شوق ، شادی . فرح است.
اشکی از روی حزن و غم باشد اشگ گرم است
اشک سرد چشم متقی اشکی ست که همراه با فرح است.
در عمل صالح خوشحالی او سبب ریزش اشک شوق می شود.
– متقی نسبت به دنیا و آنچه که باقی ماندنی نیست زهد و بی رغبتی دارد.
– متقی عالم است و علم او باحلم مخلوط است.نشانعلم حلیم بودنست.
وعلم خود را با عمل ممزوج میکند.
حضرتفرمود: چه بسیار عالمانی که علم دارند ولی هلاک جهل شدند.علم سبب مرگ و نابودی آنها شده.
علم را فقط دانسته ، از اندیشه به انگیزه و از علم به عمل نیامده.
اللهم اجعل قلوبنا بحسن القول مسروره
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه بخش پنجم خطبه متقین ۱۹۳:
از کتاب فیض الاسلام ۱۸۵ :
ویژگیهای متقین:
– متقی در حالی هستند که آمال و آرزوی کوتاه دارند.
. نَریٰهُ قریباً اَملُهُ.
حضرت جمله ای دارند؛ از دوچیز بر شما میترسم اتباعُ الهویٰ و طولُ الاُمل.
امید داشته باشید ولی آرزو نه !!
تفاوت این دو :
در امید مقدمات کار فراهم شده و منتظر نتیجه می ماندو امید از یک نتیجه خوب دارد.
در آرزو هیچ کاری انجام نشده ولی امید دارد این آرزوی بدون سبقه است که، نهی شده.
– متقی لغزش کمی دارد.چون اهل مراقبه و محاسبه ست انحراف او کم است.
در خطای ابتدایی خود را تادیب میکند.
– متقی قلب خاشع دارد.
خشوع اثر معرفت است، چیزی که باعث خشوع و احترام می شود درک و فهم ، معرفت است. ومتقی خدا را خوب شناخته مقابل او خضوع میکند.
اما دیگران مانند بچه کوچک ، خدا و شیطان فرقی ندارد چون معرفت به آنها ندارد.
– متقی نفس قانعی دارد.چون میداند هر چه در دنیا هست تمام شدنیست . و زَهادَتُهُ فیما لایَبقٰی. ناخود آگاه به قناعت میرسد و دلبسته نمی شود.
– متقی کم خوراک است
. مَنزُوراً اَکلُهُ.
حضرت در جمله ای : اگر می خواهید تن سالم و فکری صحیح داشته باشید، میانه روی در خوراک داشته باشید.نه آنچنان ضعف جسمانی ، ونه پر خوری کنید.
– متقی امور او آسان است.
رفت و آمد ، میهمانی و میزبانی او دارای تکلف و سختی نیست، مشقت در کار او نیست و کار را سهل میگیرد.
– دین او محفوظ است.
.حَریزَاً دینُهُ.
دین خود را حفظ میکند ،پای پول و شهرت ذبح نمیکند.
– شهوات و خواسته های زیادی خود را از بین برده.
– غیض و خشم خود را فرو برده.
– مردم از او انتظار خیر دارند.
.الخَیرُمنه مَأمُول.
– مردم انتظار شر از او ندارند.
.والشرُ منه مَأمُون .
– متقی اگر در جمع غافلین و معاصی باشد ، نام او در زمره ذاکرین ثبت می شود.
.اِن کانَ فی الغافلین کُتبَ فی الذاکرین.
– اگر در جمع ذاکر و دلدادگان قرار گرفت چیزی کم ندارد.هم در جمع عوام حواس جمع است و هم در جمع خواص دست پر و سربلند است.
.اِن کانَ فی الذاکرین لم یَکتُب من الغافلین .
– اکر ظلمی به او شد عفو میکند.
.یَعفُو عَمَن ظلَمَه.
ظلم پذیر نیست، بلکه دوستی در خطایی به او ستم کرد بزرگواری کرده می بخشد.
– اگر متقی را محروم کردند مقابله به مثل نمی کند. محروم را بیشتر عطا میکند.
.و یُعطی مَن حَرَمَه.
– در قطع ارتباط وصل میکند. پیوند را برقرار میکند.
-اهل فحش و حرف ناروا نیست.
.بعیداً فُحشُهُ ، لیناً قولُهُ.
سخن ناروا از او بعید و کلام او با متانت و وزین است.
– انسان متقی منکر از او غایب است.منکر در بارگاه او راه ندارد .
در مقابل تمام کارهای نیک پیش او حاضر است.
– متقی بسمت خیر پیش می رود
.مُقبِلاً خیرُهُ.
– اشتباهات را پشت سر انداخته ،فاصله می گیرد.
.مُدبِراً شرُهُ.
– در حوادث ناگوار شدید به اضطراب و لرزه نمی افتد.
.فی الزَلازِلِ وَقُور .
– در شدائد اهل صبر است.
در وفور نعمت ، در اموری که وفق مراداست شکر گذاری میکند.
.و فی الرَخاءِ شکور .
– متقی اگر با کسی اختلاف داشت از حد اعتدال پا فراتر نمی گذارد تا ستم کند.
.لا یَحیفُ مَن یُبغِض.
– متقی نسبت به دوستانش لطف بیش از حد ندارد.
.لا یَأثَمُ فیمَن تُحِب .
به کناه نمی افتد در مورد کسانی که محبوب او هستند.همان پارتی بازی.
نه به دشمن بیش از حد ظلم می کند و نه به دوست بیش از حد لطف.
– به حق اعتراف میکند قبل از اینکه شهادت بر ضد او بیاورند.
.یَعترِفُ بالحقِ قبلَ اَن یُشهَدَ علیهِ .
حق مدار است ، چه بنفع او باشد ،و چه به ضرر او باشد بر مدار قانون است.
– در امانتداری وتوصیه و سفارشها آن را ضایع نمی کند.
.لا یُضَیِع مَا اسْتُحفِظ.
در والذین علیٰ صلَواتهِم یُحافظون . نماز را هم به او سپردند خیانت در امانت نماز نمی کند.
– اکر نصیحت و سخنی به او یاد آور شدند در گوش او حفظ و بیاد خواهد ماند.
– القاب زشت نمی دهد به همه تکریم دارد.
– به همسایه آسیب نمی رساند.
– از مصیبت دیگران شادمانی نمی کند.
– پا در مسیر باطل نمیگذارد.
– از حق خروج نمی کند.
– اگر در جایی ساکت بود ،سکوت او موجب غمناکی او نمی شود.
.اِن صَمَتَ لم یَغُمَهُ صَمتُهُ.
– اگر باب شوخی و خنده باز بود مستانه قهقهه نمی زند.
. اِن ضَحِکَ لم یَعلُ صَوتُهُ.
– اگر به متقی ظلم شد صبر میکند.و به خدا می سپارد تا جزای او را بگیرد.
.اِن بُغیَ علی صبَرَ حتی یکونُ اللهُ هو الذی یَنتَقمُ له.
بمعنای قبول ظلم نیست بلکه از ظلم دوستان حقی از او اجحاف شد بی آبرویی نمی کند یا می بخشد و یا به خدا می سپارد.
اما در غلبه و ظلم دشمن برای او صبر معنا ندارد.اشک ترحم در برابر دشمن موجب خوشحالی ظالم و ظلم بیشتر او می شود.
اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی ست /
اشگ کباب موجب طغیان آتش است /
– متقی جان و نفس خود را به سختی می اندازد ولی مردم از او در راحتی و آسایشند.
.نفسُهُ منه فی عُناءٕ والناسُ فی راحة .
– خود را به زحمت می اندازد تا آخرت کسب کند.
– هیچ ضرری برای مردم ندارد و بر خود نهیب میزند.
– متقی از عده ای دوری میکند ، علت زهد اوست نزاهت دارد که از آلودگیها دور باشد.
.بُعدُهُ عمن تَباعَدَ عنه زهدٌ و نَزاهَةٌ.
بُعد او بخاطر طهارت و پاکی ست.
– با عده ای نزدیکی و رفاقت دارداز روی محبت و مهربانیست.
و دُنُوُهُ ممن دَنا منه لینٌ و رحمة.
– متقی بخاطر کبر و غرور از کسی دوری نمیکند.
تمام رفاقت او برای محبت است برای مکر و خدعه رفاقت نمیکند که فردا سوء استفاده کند.
.لیس تَباعُدُهُ بکبرٕ و عظمة.
ولا دُنوُهُ بمکرٕ و خَدیعة .
تمام دوستی و دشمنی او بخاطر خداست.
حب و بغض او مدیریت شده ست.
اللهم اجعلنا من العاملین بطاعتک
ثبت دیدگاه