نگاهی ادبی به سوره جمعه
تحلیل و برسی صرفی، نحوی، بلاغی،
تفسیری و… سوره مبارکه جمعه
حوزه علمیه حضرت بقیه الله (عج) قم
استاد راهنما:
حجه الاسلام و المسلمین کلاهدوزان
پژوهشگر:
محمد جواد برات نژاد
طلبه پایه سوم حوزه علمیه قم
سال تحصیلی 1402-1401
پیشینه تحقیق:
سه مقاله:
1) معنا شناسی قرآن مطالعه موردی سوره جمعه[1]
2) درآمدی بر علم تناسب آیات با تاکید بر سوره جمعه[2]
3) سبک شناسی سوره جمعه[3]
منابع مشترک و مهم سه مقاله (حداقل 10 منبع):
· لسان العرب
· المیزان فی تفسیر القرآن
· مجمع البیان لعلوم القرآن
· الاتقان فی علوم القرآن
· اعراب القرآن و بیانه
· مفردات الفاظ قرآن
· مبادی العربیه
· اعراب القرآن (نحاس)
· التمهید فی علوم القرآن
· المفردات فی غریب القرآن
چهار کتاب:
1) اعراب ثلاثین سوره من القرآن الکریم[4]
2) تجزیه و ترکیب و بلاغت قرآن[5]
3) ندای جمعه[6]
4) جلوه های هدایتی سوره مبارکه جمعه[7]
منابع مشترک و مهم چهار کتاب (حداقل 10 منبع):
· من لا یحضره الفقیه
· التحریر و التنویر
· روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم
· البرهان فی تفسیر القرآن
· المفردات فی غریب القرآن
· تاج العروس من جواهر القاموس
· المیزان فی تفسیر القرآن
· مجمع البیان فی تفسیر القرآن
· التبیان فی تفسیر القرآن
· القاموس المحیط
فهرست مطالب
پیشینه تحقیق:
سه مقاله:
منابع مشترک و مهم سه مقاله (حداقل 10 منبع):
چهار کتاب:
منابع مشترک و مهم چهار کتاب (حداقل 10 منبع):
مقدمه
فصل اول: کلیات تحقیق
گفتار اول: مباحث مقدماتی
تبیین موضوع:
اهمیت و ضرورت تحقیق:
روش تحقیق:
سؤالات تحقیق:
گفتار دوم: مفهوم شناسی
معنای لغوی:
معنای اصطلاحی:
فصل دوم: برسی آیات سوره مبارکه
آیه اول:
برسی صرفی و نحوی:
برسی بلاغی و تفسیری:
آیه دوم:
برسی صرفی و نحوی:
برسی بلاغی و تفسیری:
آیه سوم:
برسی صرفی و نحوی:
برسی بلاغی و تفسیری:
آیه چهارم:
برسی صرفی و نحوی:
برسی بلاغی و تفسیری:
آیه پنجم:
برسی صرفی و نحوی:
برسی بلاغی و تفسیری:
آیه ششم:
برسی صرفی و نحوی:
برسی بلاغی و تفسیری:
آیه هفتم:
برسی صرفی و نحوی:
برسی بلاغی و تفسیری:
آیه هشتم:
برسی صرفی و نحوی:
برسی بلاغی و تفسیری:
آیه نهم:
برسی صرفی و نحوی:
تفسیر خبرسی بلاغی و تفسیری:
آیه دهم:
برسی صرفی و نحوی:
برسی بلاغی و تفسیری:
آیه یازدهم:
برسی صرفی و نحوی:
برسی بلاغی و تفسیری:
جمع بندی و نتیجه گیری:
كتابنامه
مقدمه
قرآن کریم بزرگترین معجزه حضرت محمد (ص) و تنها کتاب آسمانی ما مسلمانان است و با بیان اتفاقات گذشته، سرنوشت پیامبران، برخی احکام، بشارت، انذار و… راهنمای جامعه برای هدایت و تکامل بشر است.
پیامبر اسلام در حدیث ثقلین از دو یادگار ارزشمند و پیوند ناگسستنی میان آن دو میگویند: قرآن و اهل بیت. ما شیعیان شاید ادعا داریم که گوشهای از حق اهل بیت را در این مورد به جا آورده ایم اما متاسفانه قرآن که از اهل بیت جدا نشدی بود در بین ما محجور مانده است.
و تحقیق در مورد حقیقت و فهم معانی قرآن و عمل به دستورات آن حقی است که به گردن ماست و عنوان طلبه این وظیفه را دوچندان میکند و آن را با توضیح برای مردم همراه میسازد…
اولین قدم برای فهم اجتهادی آیات قرآن تحلیل و برسی آن از نظر ادبی است که ما در این مقاله آن را با سوره جمعه آغاز میکنیم.
فصل اول: کلیات تحقیق
گفتار اول: مباحث مقدماتی
تبیین موضوع:
به طور کلی آیات سوره مبارکه جمعه را از نظر صرفی (تجزیه الفاظ)، نحوی (ترکیب کلمات و نقش جملات)، بلاغی (رعایت آرایه های ادبی و قوانین بیان و بدیع) و تفسیری (معنا، مفهوم، تفسیر و شان نزول) برسی میشود.
اهمیت و ضرورت تحقیق:
فهم صحیح قرآن که راهنمایی جامع برای زندگی دنیا و آخرت بشر است، منوط به برسی دقیق ادبی آیات قرآن است تا ظرایف آن بر ما روشن گردد و فهم اجتهادی معانی قرآن میسر شود. از این رو برآنیم تا سوره مبارکه جمعه را از جهات صرفی، نحوی، بلاغی و تفسیری مورد برسی و تحقیق قرار دهیم.
روش تحقیق:
· استفاده از کتب فیزیکی و الکترونیکی خریداری شده
· مراجعه به کتابخانه ها
· نرم افزار های موسسه تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور)
· مقالات و پایگاه های علمی اینترنتی
· و…
سؤالات تحقیق:
سوال اصلی
نکات و ظرایف ادبی و تفسیری سوره جمعه چیست؟
سوالات فرعی
از چه آرایه های بلاغی در این سوره استفاده شده است؟
چقدر جایگاه مختلف الفاظ در این سوره موجب تغییر معنا میشود؟
توابع استفاده شده در این سوره بیشتر از چه نوع هستند؟
و…
گفتار دوم: مفهوم شناسی
معنای لغوی:
معنای اصطلاحی:
فصل دوم: برسی آیات سوره مبارکه
آیه اول:
برسی صرفی و نحوی:
يُسَبِّحُ: فعل مضارع مرفوع لتجرده من الناصب و الجازم و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره.
لِلّهِ: اللام حرف جر مبني على الكسر لا محل له من من الإعراب و لفظ الجلالة مجرور باللام و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره. و الجار و المجرور متعلقان ب (يسبح).
ما: اسم موصول مبني على السكون في محل رفع.
فِي: حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
اَلسَّماواتِ: اسم مجرور ب (في) و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره و الجار و المجرور متعلقان بمحذوف صلة الموصول لا محل له من الإعراب و الجملة من الفعل و الفاعل جملة ابتدائية لا محل لها من الإعراب.
وَ مٰا: الواو حرف عطف مبني على الفتح لا محل له من الإعراب، ما اسم موصول مبني على السكون في محل رفع معطوف على (ما) السابقة.
فِي: حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
اَلْأَرْضِ: اسم مجرور ب (في) و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره و الجار و المجرور متعلقان بمحذوف صلة الموصول لا محل له من الإعراب.
اَلْمَلِكِ: نعت للفظ الجلالة مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره.
اَلْقُدُّوسِ: نعت ثان مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره.
اَلْعَزِيزِ: نعت ثالث مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره.
اَلْحَكِيمِ: نعت رابع مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره و يجوز الرفع على اضمار مبتدأ و التقدير هو القدوس، و يجوز الرفع على الاستئناف.
برسی بلاغی و تفسیری:
يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ يعنى هر چيزى خداى را تنزيه نموده و شهادت بوحدانيت و ربوبيّت او ميدهد، بآنچه در آن از بدايع حكمت و عجائب خلقتى كه دلالت ميكند بر اينكه او توانا و دانا و زنده قديم است شنواى بينا درست است، چيزى مانند او نيست و او شباهت بچيزى ندارد، و اينكه گاهى سبح و گاهى يسبّح فرموده آن اشاره بدوام تنزيه است در- گذشته و آينده.
(الْمَلِكِ) يعنى: تواناى بر تصرّف چيزها.
(الْقُدُّوسِ) يعنى: مستحق تعظيم و پاك از هر نقص.
(الْعَزِيزِ) توانايى كه چيزى بر او محال و ممتنع نيست.
(الْحَكِيمِ) داناى چنان كه هر چيز را بجاى خويش ميگذارد.[8]
آیه دوم:
برسی صرفی و نحوی:
هُوَ: ضمير منفصل مبني على الفتح في محل رفع مبتدأ.
اَلَّذِي: اسم موصول مبني على السكون في محل رفع خبر المبتدأ.
بَعَثَ: فعل ماض مبني على الفتح و الفاعل ضمير مستتر جوازا تقديره هو و الجملة من الفعل و الفاعل صلة الموصول لا محل لها من الإعراب، و العائد محذوف و الجملة من المبتدأ و خبره لا محل لها من الإعراب ابتدائية.
فِي: حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
اَلْأُمِّيِّينَ: اسم مجرور ب (في) و علامة جره الياء لأنه جمع مذكر سالم و الجار و المجرور متعلقان بالفعل بعث.
رَسُولاً: مفعول به منصوب و علامة نصبه الفتحة الظاهرة على آخره.
مِنْهُمْ: من حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب. و الهاء ضمير متصل مبني على الضم في محل جر و الميم علامة الجمع و الجار و المجرور متعلقان بمحذوف نعت للرسول.
يَتْلُوا: فعل مضارع مرفوع لتجرده من الناصب و الجازم و علامة رفعه الضمة المقدرة على آخره منع من ظهورها الثقل. و الفاعل ضمير مستتر جوازا تقديره هو أي الرسول و الجملة من الفعل و الفاعل في محل نصب صفة ثانية لأن الجمل بعد النكرات صفات و بعد المعارف أحوال. أي بعث في الأميين رسولا موصوفا بأنه منهم، تاليا عليهم آياته.
عَلَيْهِمْ: على حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب. الهاء ضمير متصل مبني على الكسر في محل جر و الجار و المجرور متعلقان ب (يتلوا) و الميم علامة الجمع.
آيٰاتِهِ: آيات مفعول به منصوب و علامة نصبه الكسرة نيابة عن الفتحة لأنه جمع مؤنث سالم و هو مضاف و الهاء ضمير متصل مبني على الكسر في محل جر مضاف اليه.
وَ يُزَكِّيهِمْ: الواو حرف عطف. يزكي فعل مضارع مرفوع و علامة رفعه الضمة المقدرة على آخره منع من ظهورها الثقل و الفاعل ضمير مستتر جوازا تقديره هو و الهاء ضمير متصل مبني على الكسر في محل نصب مفعول به و الميم علامة الجمع و الجملة من الفعل و الفاعل في محل نصب معطوفة على جملة (يتلوا).
وَ يُعَلِّمُهُمُ: الواو حرف عطف، يعلم فعل مضارع مرفوع لتجرده من الناصب و الجازم و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره و الفاعل ضمير مستتر جوازا تقديره هو، و الجملة من الفعل و الفاعل في محل نصب معطوف على جملة (يتلوا). و الهاء ضمير متصل مبني على الضم في محل نصب مفعول به أول و الميم علامة الجمع.
اَلْكِتابَ: مفعول به ثان منصوب و علامة نصبه الفتحة الظاهرة على آخره.
وَ اَلْحِكْمَةَ: الواو حرف عطف مبني على الفتح لا محل له من الإعراب، الحكمة معطوف على (الكتاب) منصوب و علامة نصبه الفتحة الظاهرة على آخره.
وَ إِنْ: الواو حرف استئناف مبني على السكون لا محل له من الإعراب. إن مخففة من الثقيلة حرف توكيد و نصب و اسمها ضمير مستتر تقديره هم. أي انهم كانوا من قبل لفي ضلال مبين.
كانُوا: كان فعل ماض ناقص مبني على الضم لاتصاله بواو الجماعة و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع اسم كان.
مِنْ: حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
قَبْلُ: اسم مجرور بمن مبني على الضم لأنه ظرف مقطوع عن الاضافة لفظا و معنى و هو في محل جر أي كانوا من قبل ذلك و الجار و المجرور متعلقان بمحذوف حال من ضلال لأن الصفة اذا تقدمت على النكرة أعربت حالا.
لَفِي: اللام لام الفارقة أو المؤكدة حرف مبني على الفتح لا محل له من الإعراب في حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب و الجار و المجرور خبر كان.
ضَلالٍ: اسم مجرور ب (في) و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره.
مُبِينٍ: نعت مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره، و الجملة من كان اسمها و خبرها في محل رفع خبر إن المخففة و الجملة من إن و اسمها و خبرها لا محل لها من الإعراب جملة استئنافية.
برسی بلاغی و تفسیری:
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ يعنى: در ميان عرب حجاز كه مردمى بيسواد بودند نميخواندند و نمىنوشتند و پيامبرى بايشان مبعوث نشده بود.
رَسُولًا مِنْهُمْ يعنى محمد (ص) نسب او نسب ايشان و او هم از تيره و نژاد ايشان، چنان كه در آخر سوره توبه فرمود: لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ … البته پيامبرى آمد براى شما از نژاد خود شما كه گرانست بر او…
يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ يعنى: بر ايشان قرآنى كه مشتمل حلال و حرام و دليلها و احكام است بخواند.
وَ يُزَكِّيهِمْ يعنى آنان را از كفر و گناه پاك نموده و بخواند آنها را به سوى چيزى كه بسبب آن آنها از پاكان و نيكان ميگردند.
وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ مراد از كتاب قرآن و از حكمت شرايع و احكام است.
و بعضى گفتهاند كه حكمت اعم از كتاب و سنّت و هر چيزيست كه خداوند تعالى آن را اراده نموده، پس حكمت آن علم و دانش چنانست كه عمل ميشود بر او در آنچه اختيار و يا اجتناب شود از امور دين و دنيا.
وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ يعنى: نبودند قبل از بعثت محمّد (ص) بسوى ايشان مگر در عدول از حق و رفتن از دين بطور ظهور و آشكارايى[9].
وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ يعنى: بياموزد ديگران از مؤمنان.[10]
آیه سوم:
برسی صرفی و نحوی:
وَ آخَرِينَ: الواو حرف عطف مبني على الفتح لا محل له من الإعراب آخرين معطوف على الأميين مجرور و علامة جره الياء لأنه جمع مذكر سالم، أي هو الذي بعث في الأميين و في الآخرين رسولا. و قيل في موضع نصب على العطف على الضمير المنصوب في يعلمهم يزكيهم.
مِنْهُمْ: من حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب، و الهاء ضمير متصل مبني على الضم في محل جر ب (من) و الميم علامة الجمع و الجار و المجرور متعلقان بمحذوف نعت من (آخرين) و التقدير و آخرين موصوفين بأنهم منهم.
لَمّٰا: حرف نفي و جزم و قلب مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
يَلْحَقُوا: فعل مضارع مجزوم ب (لما) و علامة جزمه حذف النون، و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل، و الجملة من الفعل و الفاعل في محل جر نعت من (آخرين) و يجوز أن تكون الجملة منصوبة على الحال من آخرين لكون آخرين نكرة غير محضة لأنها موصوفة بشبه الجملة (منهم).
بِهِمْ: الباء حرف جر مبني على الكسر لا محل له من الإعراب و الهاء ضمير متصل مبني على الكسر في محل جر (بالباء) و الميم علامة الجمع و الجار و المجرور متعلقان ب (يلحقوا).
وَ هُوَ: الواو حرف استئناف مبني على الفتح لا محل له من الإعراب هو ضمير منفصل مبني على الفتح في محل رفع مبتدأ.
اَلْعَزِيزُ: خبر مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره.
اَلْحَكِيمُ: خبر ثان مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره و الجملة من المبتدأ و خبره لا محل لها من الإعراب لأنها مستأنفة.
برسی بلاغی و تفسیری:
وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ ضمير منهم راجع به اميين است و مدخول اذ بعث يعنى همان نحوى كه خداوند در اميين مبعوث فرمود رسول كه بر آنها تلاوت آيات كند و تزكيه كند و تعليم كتاب و حكمت كند بر غير اميين هم مبعوث شده زيرا پيغمبر (ص) مبعوث بر كليه جن و انس است.
لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ بعضى گفتند: مراد كسانى كه بعد از اميين ايمان آوردند بعضى گفتند: مراد لما يلحقو بهم در فضل و مثوبات لكن خبر از حضرت باقر (ع) است فرمود:
مراد عجم هستند كه ايمان آوردند و درك زمان صحابه را نكردند، و از پيغمبر روايت شده كه چون آيه تلاوت فرمود پرسيدند كه: اينها كيانند؟- حضرت دست مبارك را بر كتف سلمان گذارد و فرمود:
«لو كان الايمان في الثريا لناله رجال من هؤلاء»
وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ مكرر تفسير شده.[11]
آیه چهارم:
برسی صرفی و نحوی:
ذٰلِكَ: ذا اسم اشارة مبني على السكون في محل رفع مبتدأ. اللام للبعد و الكاف حرف خطاب مبني على الفتح لا محل له من الإعراب.
فَضْلُ اَللّٰهِ: خبر مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره و هو مضاف، لفظ الجلالة مضاف اليه مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره و الجملة من المبتدأ و الخبر لا محل لها من الإعراب لأنها جملة ابتدائية.
يُؤْتِيهِ: يؤتي فعل مضارع مرفوع لتجرده من الناصب و الجازم و علامة رفعه الضمة المقدرة على آخره منع من ظهورها الثقل، و الفاعل ضمير مستتر جوازا تقديره هو، و الجملة من الفعل و الفاعل في محل نصب حال، و الهاء ضمير متصل مبني على الكسر في محل نصب مفعول به.
مَنْ: اسم موصول مبني على السكون في محل نصب مفعول به ثان.
يَشاءُ: فعل مضارع مرفوع لتجرده من الناصب و الجازم و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره، و الفاعل ضمير مستتر جوازا تقديره هو، و الجملة من الفعل و الفاعل صلة الموصول لا محل لها من الإعراب.
وَ اَللّهُ: الواو حرف استئناف مبني على الفتح لا محل له من الإعراب و لفظ الجلالة مبتدأ مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره.
ذُو: خبر المبتدأ مرفوع و علامة رفعه الواو لأنه من الأسماء الستة و هو مضاف.
اَلْفَضْلِ: مضاف اليه مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره.
اَلْعَظِيمِ: نعت مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره و الجملة من المبتدأ و الخبر لا محل لها من الإعراب لأنها استئنافية.
برسی بلاغی و تفسیری:
پايان آيه ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ است.
گرويدن علمى و عملى ايرانيان به اسلام و برقرارى حكومت عدل اسلامى و تزكيه و تعلم و فراگيرى حكمت را نعمتى و فضلى از خداوند ياد ميكند كه فضيلت بزرگى است. اين بزرگى و فضيلت الهى در اين زمان است و در گذشته اين چنين عظمتى بدست نيامده است هر چند كه بطور دقيق و آرام استمرار داشته.
در اين ايام است كه در پناه حكومت اسلامى و آثار بزرگمردان علم و حكمت فلسفههاى غير الهى و مكتبهاى مادى با زبان و بيان وابستگان پنجاه سالهشان به پوچى و شكست معرفى ميشود و اين حادثه يكى از معجزات آيهاى است كه آنرا با عبارت- ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ- بيان كرده است و در آيه دوم هم همين عبارت بيان شده.[12]
آیه پنجم:
برسی صرفی و نحوی:
مَثَلُ: مبتدأ مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره و هو مضاف.
اَلَّذِينَ: اسم موصول مبني على الفتح في محل جر مضاف اليه.
حُمِّلُوا: فعل ماض مبني للمجهول مبني على الضم لاتصاله بواو الجماعة و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل. و الجملة من الفعل و نائب الفاعل صلة الموصول لا محل لها من الإعراب.
اَلتَّوْرٰاةَ: مفعول به ثان منصوب و علامة نصبه الفتحة الظاهرة على آخره.
ثُمَّ: حرف عطف مبني على الفتح لا محل له من الإعراب.
لَمْ: حرف نفي و جزم و قلب.
يَحْمِلُوهٰا: فعل مضارع مجزوم ب (لم) و علامة جزمه حذف النون. و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل. و ها ضمير متصل مبني على السكون في محل نصب مفعول به. و الجملة من الفعل و الفاعل معطوفة على جملة (حملوا).
كَمَثَلِ: الكاف حرف تشبيه و جر مبني على الفتح لا محل له من الإعراب مثل اسم مجرور بالكاف و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره و هو مضاف.
اَلْحِمارِ: مضاف اليه مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره و الجار و المجرور متعلقان بمحذوف خبر المبتدأ و التقدير (مثل الذين حملوا التوراة كمثل الحمار).
يَحْمِلُ: فعل مضارع مرفوع لتجرده من الناصب و الجازم و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره و الفاعل ضمير مستتر جوازا تقديره هو.
أَسْفاراً: مفعول به منصوب و علامة نصبه الفتحة الظاهرة على آخره. و الجملة من الفعل و الفاعل في محل نصب حال من الحمار و يجوز أن نجعل الجملة من الفعل و الفاعل في محل جر صفة (للحمار).
بِئْسَ: فعل ماض جامد مبني على الفتح.
مَثَلُ: فاعل مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره و هو مضاف.
اَلْقَوْمِ: مضاف اليه مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره، و جملة الفعل و الفاعل لا محل لها من الإعراب لأنها استئنافية.
اَلَّذِينَ: اسم موصول مبني على الفتح في محل جر نعت للقوم و المخصوص بالذم محذوف. أي بئس مثل القوم الذين كذبوا مثلهم.
كَذَّبُوا: فعل ماض مبني على الضم لاتصاله بواو الجماعة. و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل. و الجملة صلة الموصول لا محل لها من الإعراب.
بِآياتِ اَللّٰهِ: الباء حرف جر آيات اسم مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره و الجار و المجرور متعلقان بالفعل (كذبوا) و آيات مضاف. و لفظ الجلالة مضاف اليه مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره.
وَ اَللّهُ: الواو حرف استئناف مبني على الفتح لا محل له من الإعراب، و لفظ الجلالة مبتدأ مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره.
لاٰ يَهْدِي: لا حرف نفي مبني على السكون لا محل له من الإعراب، يهدي فعل مضارع مرفوع لتجرده من الناصب و الجازم و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره، منع من ظهورها الثقل، و الفاعل ضمير مستتر جوازا تقديره هو، و الجملة من الفعل و الفاعل في محل رفع خبر المبتدأ، و الجملة من المبتدأ و خبره لا محل لها من الإعراب، لأنها جملة استئنافية.
اَلْقَوْمِ: مفعول به منصوب و علامة نصبه الفتحة الظاهرة على آخره و هو مضاف.
اَلظّالِمِينَ: نعت منصوب و علامة نصبه الياء لأنه جمع مذكر سالم.
برسی بلاغی و تفسیری:
مثل كسانى كه گفتند تورات را برداريد و بر نداشتند و نپذيرفتند، به راستى بسان خر است كه كراسههائى (جزوهها) بردارد! بد مثلى است براى كسانى كه نشانيها و پيغام خدا را و دروغ شمردند! و خداوند قوم ستمگر را راهنمائى نمىكند.[13]
آیه ششم:
برسی صرفی و نحوی:
قُلْ: فعل أمر مبني على السكون و الفاعل ضمير مستتر وجوبا تقديره أنت و الجملة من الفعل و الفاعل لا محل لها من الإعراب لأنها ابتدائية.
يٰا: حرف نداء مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
أَيُّهَا: أي منادى مبني على الضم في محل نصب، ها حرف تنبيه مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
اَلَّذِينَ: اسم موصول مبني على الفتح في محل رفع بدل من (أي) أو عطف بيان.
هٰادُوا: فعل ماض مبني على الضم لاتصاله بواو الجماعة و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل، و الجملة من الفعل و الفاعل صلة الموصول لا محل لها من الإعراب، و جملة النداء في محل نصب مقول القول.
إِنْ: حرف شرط جازم مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
زَعَمْتُمْ: زعم فعل ماض مبني على السكون لاتصاله بضمير الرفع المتحرك، و التاء ضمير متصل مبني على الضم في محل رفع فاعل و الميم علامة الجمع و هو فعل الشرط في محل جزم.
أَنَّكُمْ: ان حرف توكيد و نصب، و الكاف ضمير متصل مبني على الضم في محل نصب اسم أن، و الميم علامة الجمع.
أَوْلِيٰاءُ: خبر ان مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره و المصدر المنسبك من أن و معموليها في محل نصب سد مسد مفعولي زعم.
لِلّٰهِ: اللام حرف جر مبني على الكسر لا محل له من الإعراب، و لفظ الجلالة مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره، و الجار و المجرور متعلقان بمحذوف نعت لأولياء و التقدير (أولياء مخصوصون للّه).
مِنْ: حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
دُونِ: اسم مجرور ب (من) و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره و هو مضاف.
اَلنّٰاسِ: مضاف اليه مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره و الجار و المجرور متعلقان بمحذوف نعت لأولياء.
فَتَمَنَّوُا: الفاء واقعة في جواب الشرط، تمنوا فعل أمر مبني على حذف النون، و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل، و الجملة من الفعل و الفاعل في محل جزم جواب الشرط.
اَلْمَوْتَ: مفعول به منصوب و علامة نصبه الفتحة الظاهرة على آخره.
إِنْ: حرف شرط جازم مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
كُنْتُمْ: كان فعل ماض ناقص مبني على السكون لاتصاله بضمير رفع متحرك و التاء ضمير متصل مبني على الضم في محل رفع اسم كان، و الميم علامة الجمع و هو فعل الشرط.
صٰادِقِينَ: خبر كان منصوب و علامة نصبه الياء لأنه جمع مذكر سالم، و جواب الشرط محذوف يفسره الجواب المذكور قبله، و التقدير ان كنتم صادقين فتمنوه. بِٱلظَّـٰلِمِينَ 7
برسی بلاغی و تفسیری:
(قُلْ) بگو اى محمّد.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا يعنى: مردمى كه خود را يهود ناميدند.
إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ يعنى: اگر شما گمان ميكنيد بخيال خود تان كه شما از ياران خدا هستيد و خداوند شما را يارى ميكند.
مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ يعنى: شما پسران خدا و دوستان او هستيد پس مرگى كه شما را بخدا ميرساند آرزو كنيد سپس خداوند سبحان از حال ايشان و دروغ گفتن ايشان و اضطرابشان در ادّعايشان كه آنها اطمينان و وثوق ندارند خبر داد، و فرمود:
وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ و هرگز ايشان براى آنچه با دستشان پيش نمودند از كفر و معصيت آرزوى آن را نميكنند.
وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ يعنى: خدا دانا بافعال و احوال ايشان است، و گذشت تفسير اين دو آيه در سوره بقره و در آن معجزهاى براى پيامبر (ص) بود زيرا ايشان را خبر داده بود كه هرگز آرزوى مرگ را نميكنند چون ميشناسند ايشان راست بودن پيامبر اسلام و دروغ خودشان را و مطلب هم چنان بود كه فرمود، و روايت شده كه اگر آنها آرزوى مرگ كرده بودند همگى آنها مرده بودند.[14]
آیه هفتم:
برسی صرفی و نحوی:
وَ لاٰ: الواو حرف استئناف، لا حرف نفي مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
يَتَمَنَّوْنَهُ: فعل مضارع مرفوع لتجرده من الناصب و الجازم و علامة رفعه ثبوت النون، و الهاء ضمير متصل مبني على الضم في محل نصب مفعول به و الجملة من الفعل و الفاعل مستأنفة لا محل لها من الإعراب.
أَبَداً: ظرف زمان منصوب و علامة نصبه الفتحة الظاهرة على آخره، و شبه الجملة متعلق بالفعل (يتمنون).
بِمٰا: الباء حرف جر مبني على الكسر لا محل له من الإعراب، ما اسم موصول مبني على السكون في محل جر و الجار و المجرور متعلقان بالفعل (يتمنون).
قَدَّمَتْ: قدم فعل ماض مبني على الفتح و التاء حرف تأنيث مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
أَيْدِيهِمْ: أيدي فاعل مرفوع و علامة رفعه الضمة المقدرة على آخره منع من ظهورها الثقل و هو مضاف و الهاء ضمير متصل مبني على السكون في محل جر مضاف اليه و الميم علامة الجمع، و الجملة من الفعل و الفاعل صلة الموصول لا محل لها من الإعراب.
وَ اَللّٰهُ: الواو حرف استئناف مبني على الفتح لا محل له من الإعراب و لفظ الجلالة مبتدأ مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة.
عَلِيمٌ: خبر مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره، و الجملة من المبتدأ و الخبر لا محل لها من الإعراب لأنها استئنافية.
بِالظّٰالِمِينَ: الباء حرف جر مبني على الكسر لا محل له من الإعراب، الظالمين اسم مجرور و علامة جره الياء لأنه جمع مذكر سالم و الجار و المجرور متعلقان ب (عليم).
برسی بلاغی و تفسیری:
اشاره به اينكه چون محبّت دنيا و مال و جاه و غيره بر يهوديان مستولى گرديده و بكوشش بسيار تنعّمات دنيا را بر خود فراهم نمودهاند اينست كه از مرگ ميترسند زيرا كه مرگ جدايى مياندازد بين انسان و تعيّشات جسمانى و طبيعى او فقط كسانى از مرگ نميترسند كه صاحب نفس مطمئنّه گرديده و در مقام صدق تمكّن و مقام نبوده و چنين اشخاصى قبل از موت اضطرارى موت اختيارى پيدا نمودهاند و آنانند (سابقين) كه در سوره (واقعه) آنها را توصيف مينمايد بمقرّبين[15]
آیه هشتم:
برسی صرفی و نحوی:
قُلْ: فعل أمر مبني على السكون. و الفاعل ضمير مستتر وجوبا تقديره أنت.
إِنَّ: حرف توكيد و نصب.
اَلْمَوْتَ: اسم ان منصوب و علامة نصبه الفتحة الظاهرة على آخره.
اَلَّذِي: اسم موصول مبني على السكون في محل نصب نعت للموت.
تَفِرُّونَ: فعل مضارع مرفوع بثبوت النون و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل.
مِنْهُ: من حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب، و الهاء ضمير متصل مبني على الضم في محل جر و الجار و المجرور متعلقان بالفعل (تفرون) و الجملة من الفعل و الفاعل صلة الموصول لا محل لها من الإعراب.
فَإِنَّهُ: الفاء واقعة في جواب الشرط و انما دخلت الفاء في خبر إن لأنه قد نعت اسمها بالذي، و النعت هو المنعوت و الذي مبهم، و الابهام حد من حدود الشرط فدخلت الفاء في الخبر لما في الذي من الإبهام و قيل الفاء زائدة ان حرف توكيد و نصب، و الهاء ضمير متصل مبني على الضم في محل نصب اسم ان.
مُلاٰقِيكُمْ: ملاقي خبر ان مرفوع و علامة رفعه الضمة المقدرة على آخره منع من ظهوره الثقل مضاف و الكاف ضمير متصل مبني على السكون في محل جر مضاف إليه، و الجملة من ان و اسمها و خبرها في محل رفع خبر إن الأولى و الجملة من ان الأولى و اسمها و خبرها في محل نصب مقول القول مفعول به.
ثُمَّ: حرف عطف مبني على الفتح لا محل له من الإعراب.
تُرَدُّونَ: فعل مضارع مبني للمجهول مرفوع و علامة رفعه ثبوت النون و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع نائب فاعل.
إِلىٰ: حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
عٰالِمِ: اسم مجرور ب (إلى) و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره و هو مضاف.
اَلْغَيْبِ: مضاف اليه مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره و الجار و المجرور متعلقان ب (تردون).
وَ اَلشَّهٰادَةِ: الواو حرف عطف مبني على الفتح لا محل له من الإعراب. الشهادة اسم معطوف على الغيب مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره.
فَيُنَبِّئُكُمْ: الفاء حرف عطف ينبئ فعل مضارع مرفوع لتجرده من الناصب و الجازم و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره و الفاعل ضمير مستتر جوازا تقديره هو و الكاف ضمير متصل مبني على الضم في محل نصب مفعول به و الميم علامة الجمع.
بِما: الباء حرف جر مبني على الكسر لا محل له من الإعراب، ما اسم موصول مبني على السكون في محل جر ب (الباء) و الجار و المجرور متعلقان ب (ينبئ).
كُنْتُمْ: كان فعل ماض ناقص مبني على السكون و التاء ضمير متصل مبني على الضم في محل رفع اسم كان، و الميم علامة للجمع.
تَعْمَلُونَ: تعملون فعل مضارع مرفوع لتجرده من الناصب و الجازم و علامة رفعه ثبوت النون و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل و الجملة من الفعل و الفاعل في محل نصب خبر كان. و الجملة من كان و اسمها و خبرها صلة الموصول لا محل لها من الإعراب.
برسی بلاغی و تفسیری:
(قُلْ) بگو اى محمّد.
إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ يعنى: البته مرگى را كه از او فرار ميكنيد پس آن مرگ مسلّما شما را خواهد رسيد، و شما اگر چه از مرگ فرار كنيد و آن را ناخوش داريد، پس او ناچار است كه بر شما فرود آيد و شما را دريابد و فرار از مرگ سودى براى شما ندارد، و جز اين نيست كه فرمود فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ بفاء فرمود كه يعنى از او فرار كنيد يا نكنيد براى مرگ يكسان است، پس آن ملاقاتشان خواهد كرد، فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ مبالغه در دلالت بر اينست كه فرار از مرگ سودى ندارد براى اينكه اگر فرار بمنزله سبب در ملاقات مرگ بود پس معنايى براى تعرّض فرار نبود براى اينكه مرگ از او دور نبود تا فرار کند.
ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ يعنى: بر برگشت بسوى خدايى خواهيد نمود كه ظاهر و باطن شما را در روز قيامت ميداند.
فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ پس شما را بآنچه در دار دنيا عمل نموديد خبر داده و بحساب اعمالتان پاداشتان ميدهد.[16]
آیه نهم:
برسی صرفی و نحوی:
يٰا: حرف نداء مبني على السكون لا محل لها من الإعراب.
أَيُّهَا: أي منادى مبني على الضم في محل نصب. ها حرف تنبيه مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
اَلَّذِينَ: اسم موصول مبني على الفتح في محل رفع بدل من (أي) أو عطف بيان.
آمَنُوا: فعل ماض مبني على الضم. و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل. و الجملة من الفعل و الفاعل صلة الموصول لا محل لها من الإعراب و جملة النداء لا محل لها من الإعراب لأنها ابتدائية.
إِذٰا: ظرفية تتضمن معنى الشرط خافضة لشرطها منصوبة بجوابها.
نُودِيَ: فعل ماض مبني للمجهول مبني على الفتح.
لِلصَّلاٰةِ: اللام حرف جر مبني على الكسر لا محل له من الإعراب. الصلاة اسم مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره، و الجار و المجرور متعلقان بمحذوف نائب فاعل.
مِنْ: حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
يَوْمِ: اسم مجرور ب (من) و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره و هو مضاف.
اَلْجُمُعَةِ: مضاف اليه مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره.
فَاسْعَوْا: الفاء واقعة في جواب الشرط، اسعوا: فعل أمر مبني على حذف النون و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل و الجملة لا محل لها من الإعراب جواب الشرط.
إِلىٰ: حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
ذِكْرِ: ذكر اسم مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره و الجار و المجرور متعلقان بالفعل (اسعوا) و هو مضاف.
اَللّٰهِ: لفظ الجلالة مضاف اليه مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره.
وَ ذَرُوا: الواو حرف عطف مبني على الفتح لا محل له من الإعراب. ذروا: فعل أمر مبني على حذف النون، و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل.
اَلْبَيْعَ: مفعول به منصوب و علامة نصبه الفتحة الظاهرة على آخره و الجملة من الفعل و الفاعل لا محل لها معطوفة على جملة (اسعوا).
ذٰلِكُمْ: ذا اسم اشارة مبني على السكون في محل رفع مبتدأ. و اللام للبعد مبني على الكسر لا محل له من الإعراب. و الكاف حرف خطاب و الميم علامة الجمع.
خَيْرٌ: خبر مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره.
ذٰلِكُمْ: اللام حرف جر مبني على الفتح لا محل له من الإعراب، و الكاف ضمير متصل مبني على الضم في محل جر باللام، و الميم علامة الجمع، و الجار و المجرور متعلقان ب (خير) و الجملة من المبتدأ و خبره لا محل لها من الإعراب جملة استئنافية.
إِنْ: حرف شرط جازم مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
كُنْتُمْ: كان فعل ماض ناقص مبني على السكون و هو فعل الشرط و التاء ضمير متصل مبني على الضم في محل رفع اسمها، و الميم علامة الجمع.
تَعْلَمُونَ: فعل مضارع مرفوع لتجرده من الناصب و الجازم و علامة رفعه ثبوت النون، و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل و الجملة من الفعل و الفاعل في محل نصب خبر كان و جواب الشرط محذوف تفسره الجملة المذكورة قبله، و التقدير ان كنتم تعلمون فذلكم خير لكم.
تفسیر خبرسی بلاغی و تفسیری:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اى آنانكه گرويدهايد باحكام شريعة مصطفوية إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ چون ندا داده شويد يعنى وقتى كه مؤذن بانك نماز گويد براى نماز در حين بالا رفتن خطيب بر بالاى منبر مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ در روز جمعة فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ پس بشتابيد بسوى ياد كردن خداى كه نماز است يا خطبه كه متضمن حمد و موعظه است وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ و بگذاريد خريد و فروخت و ساير عقود را و ترك بيع بهتر است شما را از معامله إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ اگر هستيد كه ميدانيد[17]
آیه دهم:
برسی صرفی و نحوی:
فَإِذٰا: الفاء حرف استئناف مبني على الفتح لا محل له من الإعراب. إذا ظرفية تتضمن معنى الشرط خافضة لشرطها منصوبة بجوابها.
قُضِيَتِ: فعل ماض مبني للمجهول مبني على الفتح، و التاء حرف تأنيث مبني على السكون لا محل له من الإعراب، و كسرت لالتقاء الساكنين.
اَلصَّلاٰةُ: نائب فاعل مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره و الجملة من الفعل و نائب الفاعل في محل جر بإضافة إذا إليها.
فَانْتَشِرُوا: الفاء واقعة في جواب الشرط، انتشروا فعل أمر مبني على حذف النون و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل.
فِي: حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
اَلْأَرْضِ: اسم مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره و الجار و المجرور متعلقان بالفعل (انتشروا).
وَ اِبْتَغُوا: الواو حرف عطف مبني على الفتح لا محل له من الإعراب ابتغوا فعل أمر مبني على حذف النون و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل، و الجملة من الفعل و الفاعل لا محل لها من الإعراب معطوف على جملة جواب الشرط (انتشروا).
مِنْ: حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
فَضْلِ: اسم مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره، و الجار و المجرور متعلقان ب (ابتغوا) و هو مضاف.
اَللّٰهِ: لفظ الجلالة مضاف اليه مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره.
وَ اُذْكُرُوا: الواو حرف عطف مبني على الفتح لا محل له من الإعراب. اذكروا فعل أمر مبني على حذف النون، و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل، و الجملة من الفعل و الفاعل لا محل لها من الإعراب معطوفة على جملة انتشروا.
اَللّٰهِ: مفعول به منصوب و علامة نصبه الفتحة الظاهرة على آخره.
كَثِيراً: مفعول مطلق منصوب و الأصل فيه صفة لمفعول مطلق فلما حذفت حلت محلها. و الافضل اعرابها مفعولا مطلقا لا صفة لمفعول مطلق محذوف.
لَعَلَّكُمْ: لعل من الحروف المشبهة بالفعل مبني على الفتح لا محل له من الإعراب. و الكاف ضمير متصل مبني على الضم في محل نصب اسم لعل و الميم علامة الجمع.
تُفْلِحُونَ: فعل مضارع مرفوع و علامة رفعه ثبوت النون، و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل و الجملة من الفعل و الفاعل في محل رفع خبر لعل و الجملة من لعل و اسمها و خبرها في محل نصب حال، و صاحب الحال (واو الجماعة) الواقع فعلا في الأفعال انتشروا و ابتغوا و اذكروا.
برسی بلاغی و تفسیری:
ترجمه تفسير مجمع البيان ج25 26
فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ يعنى: وقتى نماز جمعه را خوانديد و از آن فارغ شديد متفرّق شويد در زمين.
وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ يعنى: و طلب كنيد روزى را در خريد و فروش، و اين اباحه و جواز معامله است نه وجوب و يا استحباب انس بن مالك از پيامبر (ص) روايت كرده كه فرمود در قول خداى تعالى، فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا … اين طلب براى امور دنيوى نيست و ليكن عيادت مريض و تشييع جنازه و زيارت برادران دينى در راه رضاى خداست.
حسن و سعيد بن جبير و مكحول گويند: مقصود از قول خدا، وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ، طلب علم و تحصيل معرفت و دانش است، و از حضرت ابى عبد اللَّه صادق (ع) روايت شده كه فرمودند نماز روز جمعه و انتشار روز شنبه[18]
وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً يعنى: ياد كنيد خدا را بسيار بر احسان او و سپاس و شكر گوئيد او را بر نعمتهاى او و بر آنچه شما را موفق نمود از- طاعت و اداء فريضه.
و بعضى گفتهاند: كه مقصود بذكر در اينجا فكر است چنان كه فرمودند يك ساعت فكر از عبادت يك سال بهتر است.[19]
لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ يعنى: براى اينكه رستگار شويد و بثواب نعمت نائل گرديد[20]
آیه یازدهم:
برسی صرفی و نحوی:
وَ إِذٰا: الواو حرف استئناف، إذا ظرف زمان يتضمن معنى الشرط خافضة لشرطها منصوبة بجوابها.
رَأَوْا: فعل ماض مبني على الضم على الياء المحذوفة أصلها رأيوا و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل. و الجملة من الفعل و الفاعل في محل جر مضاف اليه.
تِجٰارَةً: مفعول به منصوب و علامة نصبه الفتحة الظاهرة على آخره.
أَوْ: حرف عطف مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
لَهْواً: معطوف على تجارة و المعطوف على المنصوب منصوب.
اِنْفَضُّوا: فعل ماض مبني على الضم و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل.
إِلَيْهٰا: جار و مجرور متعلقان ب (انفضوا).
وَ تَرَكُوكَ: الواو واو الحال تركوك فعل ماض مبني على الضم و الواو ضمير متصل مبني على السكون في محل رفع فاعل. و الكاف ضمير متصل مبني على الفتح في محل نصب مفعول به أول.
قٰائِماً: مفعول به ثان منصوب و علامة نصبه الفتحة الظاهرة على آخره. و الجملة من الفعل و الفاعل و المفعول في محل نصب حال.
قُلْ: فعل أمر مبني على السكون، و الفاعل ضمير مستتر وجوبا تقديره أنت.
قٰائِماً: اسم موصول مبني على السكون في محل رفع مبتدأ.
عِنْدَ: ظرف مكان منصوب و علامة نصبه الفتحة الظاهرة على آخره و هو مضاف.
اَللّٰهِ: لفظ الجلالة مضاف اليه مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره، و شبه الجملة متعلق بمحذوف صلة الموصول لا محل له من الإعراب.
خَيْرٌ: خبر مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره، و الجملة من المبتدأ و خبره في محل نصب مقول القول مفعول به.
مِنَ: حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
اَللَّهْوِ: اسم مجرور ب (من) و علامة جره الكسرة الظاهرة على آخره و الجار و المجرور متعلقان ب (خير).
وَ مِنَ: الواو حرف عطف، من حرف جر مبني على السكون لا محل له من الإعراب.
اَلتِّجٰارَةِ: اسم مجرور و علامة جره الكسرة الظاهرة في آخره، و الجار و المجرور معطوفان على الجار و المجرور السابق.
وَ اَللّٰهُ: الواو حرف استئناف، و لفظ الجلالة مبتدأ مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره.
خَيْرٌ: خبر مرفوع و علامة رفعه الضمة الظاهرة على آخره، و هو مضاف.
اَلرّٰازِقِينَ: مضاف اليه مجرور و علامة جره الياء لأنه جمع مذكر سالم، و الجملة من المبتدأ و الخبر، لا محل لها من الإعراب لكونها جملة استئنافية.
برسی بلاغی و تفسیری:
در آخرين آيه مورد بحث كسانى كه پيغمبر اكرم ص را به هنگام نماز جمعه رها كردند و براى خريد از قافله تازه وارد به بازار شتافتند شديدا مورد ملامت قرار داده مىگويد:” هنگامى كه تجارت يا لهوى را بهبينند پراكنده مىشوند و به سوى آن مىروند، و تو را ايستاده (در حالى كه خطبه نماز جمعه مىخوانى) رها مىكنند” (وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً).
ولى” به آنها بگو آنچه نزد خدا است از لهو و تجارت بهتر است و خداوند بهترين روزى دهندگان است” (قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ).
ثواب و پاداش الهى و بركاتى كه از حضور در نماز جمعه و شنيدن مواعظ و اندرزهاى پيامبر ص و تربيت معنوى و روحانى عائد شما مىشود قابل مقايسه با هيچ چيز ديگر نيست، و اگر از اين مىترسيد كه روزى شما بريده شود اشتباه مىكنيد، خداوند بهترين روزى دهندگان است.
تعبير به لهو اشاره به طبل و ساير آلات لهوى است كه به هنگام ورود قافله تازهاى به مدينه مىزدند كه هم نوعى اخبار و اعلام بود و هم وسيلهاى براى سرگرمى و تبليغ كالا، همانگونه كه در دنياى امروز نيز در فروشگاههايى كه به سبك غرب است نيز نمونه آن ديده مىشود.[21]
جمع بندی و نتیجه گیری:
هنوز مطالب نهفته در بطن آیات قرآن کریم بسیار است که انسان باید با تحقیق و برسی کتب منبع به آنها پی ببرد و استفاده از قرآن و دستورالعمل های آن را برای خود راحتتر کند.
كتابنامه
· تفسیر نمونه
· ترجمه و تفسیر مجمع البیان
· اطيب البيان في تفسير القرآن
· ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن با تفسير لغوى و ادبى قرآن، 4جلد
· خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد بفارسى از كشف الاسرار
· تفسير مخزن العرفان در علوم قرآن
· تفسير خلاصه منهج الصادقين
· و تمامی منابعی که در پاورقی و ذیل مطالب ذکر شده است…
[1] محمدرضا پهلوان نژاد – علیرضا سزاوار
[2] عباس همامی
[3] مرتضی سازجینی – عباس یوسفی تازه کندی
[4] ابن خالویه
[5] عباس ظهیری
[6] سید محمدرضا صفوی
[7] سید احمد علم الهدی
[8] طبرسى، فضل بن حسن، ترجمه تفسير مجمع البيان، 27جلد، فراهانى – ايران – تهران، چاپ1
[9] ابو على صاحب تفسير ان كانوا را در اعراب« ان» مخفّفه گرفته و در اينجا ان نافيه، و ما هم ناچار آن را ترجمه كرديم، و حق همان ان مخفّفه است كه با معنى و سياق آيه هم تناسب دارد. مترجم
[10] طبرسى، فضل بن حسن، ترجمه تفسير مجمع البيان، 27جلد، فراهانى – ايران – تهران، چاپ: 1.
[11] طيب، عبدالحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، 14جلد، اسلام – ايران – تهران، چاپ: 2، 1369 ه.ش.
[12] راغب اصفهانى، حسين بن محمد، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن با تفسير لغوى و ادبى قرآن، 4جلد، مرتضوى – ايران – تهران، چاپ: 1، 1369 ه.ش.
[13] ميبدى، احمد بن محمد، خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد بفارسى از كشف الاسرار، 2جلد، اقبال – ايران – تهران، چاپ: 2، 1352 ه.ش.
[14] طبرسى، فضل بن حسن، ترجمه تفسير مجمع البيان، 27جلد، فراهانى – ايران – تهران، چاپ: 1.
[15] امين، نصرتبيگم، تفسير مخزن العرفان در علوم قرآن، 15جلد، [بى نا] – [بى جا] – [بى جا]، چاپ: 1.
[16] طبرسى، فضل بن حسن، ترجمه تفسير مجمع البيان، 27جلد، فراهانى – ايران – تهران، چاپ: 1.
[17] كاشانى، فتحالله بن شكرالله، تفسير خلاصه منهج الصادقين: مسمى به خلاصة المنهج، 6جلد، اسلاميه – ايران – تهران، چاپ: 1، 1363 ه.ش.
[18] طبرسى، فضل بن حسن، ترجمه تفسير مجمع البيان، 27جلد، فراهانى – ايران – تهران، چاپ: 1.
[19] طبرسى، فضل بن حسن، ترجمه تفسير مجمع البيان، 27جلد، فراهانى – ايران – تهران، چاپ: 1.
[20] طبرسى، فضل بن حسن، ترجمه تفسير مجمع البيان، 27جلد، فراهانى – ايران – تهران، چاپ: 1.
[21] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 28جلد، دار الكتب الإسلامية – ايران – تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش.
ثبت دیدگاه