حدیث روز
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً

جمعه, ۳۰ شهریور , ۱۴۰۳ Friday, 20 September , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2534×


زاد السالك



تأليف


ملّا محسن فيض كاشانى

(م / 1091 ه.ق)




به كوشش


سيّد محمّد (محسن) جلالى




 



 



زاد السالك



تأليف


ملّا محسن فيض كاشانى

(م / 1091 ه.ق)




به كوشش


سيّد محمّد (محسن) جلالى





 





اهدا


به پويندگان راه حق وحقيقت 

و محبان اهل بيت عصمت وطهارت

و خدمت گزاران به خلق الله

و عاشقان ولى الله الاعظم امام زمان ارواحنا له الفدا

و شيفتگان لقاء الله 


اين توشه تقديم مي شود

  





فهرست مطالب


اهدا··· 4

پيش گفتار··· 9

مبدأش: جهل و نقصان طبيعى است··· 23

و منتهايش: كمال حقيقى است··· 23

و مسافت راه در اين سفر: مراتب كمالات علميّه و عمليّه··· 24

و منازل اين سفر: صفات حميده و اخلاق پسنديده است··· 25

و ميسّر اين سفر: جدّ تمام و جهد بليغ نمودن··· 25

و زاد راه اين سفر: تقوا است··· 26

و راحله اين سفر: بدن است و قواى آن··· 29

و رفيقان اين راه: علماء و صلحاء و عبّاد سالكانند··· 30

و راهنماى اين راه: پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است وائمه معصومين··· 30

اوّل: محافظت بر صلوات خمس··· 31

دوّم: محافظت بر نماز جمعه و عيدين و آيات··· 32

سوّم: محافظت بر نمازهاى معهوده، رواتب يوميّه··· 32

چهارم: محافظت بر صوم ماه رمضان و تكميل آن··· 32

پنجم: محافظت بر صوم سنّت است··· 33

ششم: محافظت بر زكات··· 33

 

هفتم: محافظت بر انفاق حقّ معلوم از مال··· 33

هشتم: محافظت بر حجّة الاسلام··· 34

نهم: زيارت قبور مقدّسه پيغمبر و ائمّه معصومين··· 34

دهم: محافظت بر حقوق اخوان و قضاى حوائج ايشان··· 34

يازدهم: تدارك نمودن هر چه از مذكورات فوت شده··· 35

دوازدهم: دفع اخلاق مذمومه··· 35

سيزدهم: ترك منهيّات جملةً··· 35

چهاردهم: ترك شبهات كه موجب وقوع در محرّمات··· 35

پانزدهم: در ما لا يعنى خوض نكردن··· 36

شانزدهم: كم خوردن و كم خفتن و كم گفتن··· 37

هفدهم: هر روز قدرى از قرآن تلاوت كردن··· 37

هيجدهم: قدرى از اذكار و دعوات، ورد خود قرار دهد··· 37

نوزدهم: صحبت عالم و سؤال از آن··· 38

بيستم: با مردم به حسن خلق معاشرت كردن··· 39

بيست و يكم: صدق در اقوال را شعار خود ساختن··· 39

بيست و دوم: توكّل بر حق سبحانه كردن··· 39

بيست و سوّم: بر جفاى اهل و متعلّقان صبر كردن··· 39

بيست و چهارم: امر به معروف و نهى از منكر··· 40

بيست و پنجم: اوقات خود را ضبط كردن··· 40

امّا شوائب طبيعت: مثل شهوت و غضب و توابع آن··· 41

و امّا وساوس عادت: مانند تسويلات نفس امّاره··· 42

و امّا نواميس عامّه: مانند متابعت غولان آدمى ··· 42

 





فهرس تعريب زاد السالك


الفيض الكاشاني··· 59

من سيرته الذاتية··· 59

من أهم أحداث عصره:··· 60

من الانتاج الفكري:··· 61

مبدأ الرحلة هذه: الجهل، والنقصان الطبيعي··· 65

ومنتهى الرحلة: الوصول الى اللّه‏ سبحانه وتعالى··· 65

ومسافة الطريق في هذه الرحلة: هي مراتب الكمالات··· 66

ومنازل هذه الرحلة: هي الصفات الحميدة والأخلاق··· 66

والمسيّر لهذه الرحلة: هو الجدّ التام والجهد البليغ··· 67

الاول: المحافظة على الصلوات الخمس··· 70

الثاني: المحافظة على صلاة الجمعة والعيدين والآيات··· 71

الثالث: المحافظة على الصلوات المعهودة من الرواتب··· 71

الرابع: المحافظة على صيام شهر رمضان بالكمال ··· 71

الخامس: المحافظة على صوم السنة··· 71

السادس: المحافظة على الزكاة··· 71

السابع: المحافظة على انفاق الحق المعلوم من المال··· 71

الثامن: المحافظة على حجة الاسلام ··· 72

 

التاسع: زيارة القبور المقدسة للنبي صلى‏الله‏عليه‏و‏آله والائمة··· 72

العاشر: المحافظة على حقوق الإخوان وقضاء حوائجهم··· 72

الحادي عشر: تدارك ما فات من المذكورات··· 72

الثاني عشر: سلب الاخلاق المذمومة··· 72

الثالث عشر: ترك المناهي كلّها··· 72

الرابع عشر: ترك الشبهات··· 73

الخامس عشر: عدم الخوض فيما لا يعني··· 73

السادس عشر: قلّة الأكل وقلّة النوم والكلام··· 74

السابع عشر: تلاوة شيءٍ من القرآن الكريم في كل يوم··· 74

الثامن عشر: الالتزام بشيء من الاذكار والدعوات ··· 74

التاسع عشر: صحبة العالم والسؤال منه··· 74

العشرون: المعاشرة مع الناس بحسن الخلق والبساطة··· 75

الحادي والعشرون: ان يتخذ الصدق في الأقوال والأفعال··· 75

الثاني  والعشرون: ان يتوكّل على اللّه‏ سبحانه وتعالى··· 75

الثالث والعشرون: الصبر على جفاء الأهل والمتعلقين··· 75

الرابع والعشرون: الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر··· 75

الخامس والعشرون: ضبط أوقات نفسه دقيقا··· 76

واما المواظبة على الأربعينية، والإعراض عن أكل اللحوم··· 76

وأما الحرية:··· 77

والحب إذا اشتدّ ووصل الى حدّ العشق··· 80



 



پيش گفتار 




امروزه «عرفان» در بين مردم به خصوص جوانان رواج

خاصّى پيدا كرده است، و همه در پى آنند كه ارتباط خود را با

عالم غيب محكمتر نمايند.

عده‏اى در صدد بهره‏گيرى از اين فرصت شده و خود را شيخ

طريقت و عارف حقيقت قلمداد كرده‏اند و با ارائه كارهاى غير

عادى مانند خبر دادن از چيزهاى پنهان مثل خبر دادن از مسائل

شخصى و خصوصى هر فرد و يا با ترددستى و شعبده بازى و

امثال اينها؛ احيانا با كمك اجنّه و شياطين سعى مى‏كنند، كه خود

را به ديگران بقبولانند و بر روح و عقل جوانان بى تجربه و خام

ـ ولى با دلهايى پاك ـ چيره شوند.

واقع امر اين است كه تنها معرفت براى ترقى انسان كافى

نيست و به قول مرحوم فيض: چه معرفت را انواع متعدّده و

راههاى زياد دارد و هر معرفتى موجب قرب و وصول نمى شود،

چه اكثر عامّه را نيز معرفتى از راه تقليد حاصل است، متكلّمين

را نيز معرفتى از راه دلايل جدليّه كه مقدّمات آن از مسلّمات و

مقبولات و مظنونات تركيب يافته هست. و فلاسفه را نيز معرفتى

از راه براهين عقليه كه مقدّمات آن از يقينيّات مركّب شده هست

 

و هيچ يك از اينها موجب وصول و محبّت نمى گردد. پس هر كه

معرفت از راه عبادت او را حاصل شده، او ثمره شجره آفرينش

است و مقصود از ايجاد عالم، و ديگران همه به طفيل وجود او

موجود شده‏اند و از براى خدمت او:

 

طفيل هستى عشقند آدمىّ و پرى

 ارادتى بنما تا سعادتى ببرى  

 

آنچه ما را به ارائه اين كتاب واداشت، توجّه دادن به برخى

مطالب است كه بيان آنها براى پويندگان و سالكان طريق

حقيقت، ضرورى به نظر مى‏رسد:

1 – هر حركت يا كارى كه در اين جهان صورت مى‏گيرد،

بى‏اثر نمى‏باشد چرا كه يا اثر دنيوى دارد يا اخروى و يا هر دو؛

همان طور كه مى‏فرمايد: (فمن يعمل مثقال ذرّة خيرا يره  و من

يعمل مثقال ذرّة شرّا يره) ؛ چه اينكه خداوند كار هيچ كس را

تباه نمى‏كند، چرا كه خداوند متعال مى‏فرمايد: (انّا لا نضيع أجر

من أحسن عملاً)  حتى اگر بدترين انسانها باشد همان طور كه

خداوند در رابطه با شيطان نيز، عدل را رعايت نمود: ( قال انّك

من المنظرين) و او را تا روز قيامت مهلت داد، در حديث آمده كه

مهلت دادن به او به جهت دو ركعت نماز او بود .

اما آنچه بدست بعضى افراد ناباب، در دنيا جريان دارد، شايد

 

مزد دنيوى آنها باشد، كه خداوند به آنها داده تا در آخرت بهره‏اى

نداشته باشند.

2 – انجام كارهاى غير عادى، هرگز دلالت بر خوب بودن

فرد يا آن كار ندارد، چه بسا شيطان هم از اين قدرت‏ها

برخوردار باشد، چرا كه بسيارى از اين كارها نتيجه تجربه و

تكرار و فراست خاص فرد باشد، كه در زندگى با اطلاع از علل و

نتايج اعمال در رفتارها بدست آورده؛ و نيز چه بسا با شيوه‏هاى

خاص، از خود فرد مطالبى را گرفته و دو مرتبه همانها را به او

بازگو مى‏كند، و با غافل كردن وى چنين وانمود مى‏كند كه از

غيب خبر مى دهد؛ و اين گونه افراد را فريب مى‏دهد و از براى

خود دار و دسته‏اى به راه مى‏اندازد.

3 – اساس دنيا، بر قانون عليّت استوار است، بدين معنا كه

خداوند همه امور را به اسباب و علل خاص وابسته نموده و

جريان امور را منوط به استفاده از آن علت‏ها دانسته است.

اين قانون در زندگى روزمرّه نيز حكمفرماست، مانند عليت

آتش براى سوزاندن و يخ براى سرد نمودن و امثال اين علت‏هاى

مادى، كه  غالبا معلوم و واضح است؛ در مقابل اين علت‏ها، علت

هاى معنوى هست كه در تأثير گذارى، مثل علل مادى عمل

مى‏كند، لكن با قوت و شتاب بيشتر؛ اين عليت را همگان

نمى‏دانند و در برخى موارد اولياء خدا آنها را براى ديگران بيان

كرده‏اند، مثل اينكه فرمودند: به پدرانتان نيكى كنيد، تا

فرزندانتان به شما نيكى نمايند و اينكه: صله رحم موجب وسعت

رزق و طولانى شدن عمر مى‏شود و امثال اين عللى كه افراد با

 

رسيدن به آنها مى‏توانند از آينده خبر دهند و يا از اتفاقاتى

جلوگيرى نمايند؛ در هر صورت نمى‏توان گفت كه هر كه اين

علل را بداند دانش و علمش نشانه‏اى بر كمال فردى اوست.

4 – رسيدن به علت‏هاى غير مادى از دو راه ممكن است:

يكى راه اهل بيت پيامبر عليهم‏السلام و مردان صالح خدا كه از طريق

عمل به واجبات و مستحبات و در مقابل ترك محرّمات و

مكروهات امكان‏پذير است، اين راه راهى است رحمانى و در

مقابل آن، راه‏هاى شيطانى است، مانند جادوگرى و شعبده‏بازى

و ترددستى، و يارى جستن از ارواح خبيثه و اجنّه و امثال اينها

كه همه بوسيله انجام كارهاى خلاف شرع، صورت مى‏گيرند؛ اين

كارها موجب شادى شيطان مى‏شود، چه اينكه او كارهاى

ناپسند را طورى مجسّم مى‏كند كه در نظر ديگران خوب و

شخص فاعل را توانمند جلوه دهد، در نتيجه وسيله‏اى براى

گمراهى مردم مى‏شود؛ در اينجا بايد دانست كه نداشتن چنين

امكاناتى در اختيار اولياء اللّه و بزرگان دين هيچ‏گاه نشانه يا

دليلى بر نقص آنان نخواهد بود، چه بسا ممكن است كه مصلحتى

در اظهار آن نبينند، بلكه مفسده‏اى در بين باشد، يا اينكه خداوند

ثواب و سزاى كوشش آنها را در راه صحيح، ذخيره آخرت آنها

قرار داده و در دنيا چيزى به آنها نمى‏دهد، آن هم از روى

مصلحت انديشى كه به سود آنهاست.

5 – كارهاى خارق العاده، در صورتى كرامت به شمار

مى‏آيند، كه شخص، خود مسلمان و پرهيزگار باشد، چه در غير

اين صورت همين كارهاى او دلالت بر تسلّط شيطان بر روح او و

 

نيز نشانه دورى او از درگاه الهى خواهد بود، همانند كارهاى

مرتاضين هندى يا افراد نابكار و فاسق.

6 – برخى از كارهايى كه مدعيان عرفان به شاگردانشان

ارائه مى‏كنند، روش هايى است غير صحيح، هر چند احيانا

نتيجه بخش هم هست، لكن از نظر شرع، غير صحيح به شمار

مى‏آيد. مثل رسيدن به كعبه، كه از راههاى مختلف ممكن است و

شايد صدها راه موجود باشد كه انسان را به كعبه برساند، اما

برخى راهها با زحمت و مشقّت بسيار همراه است و برخى مدّت

طولانى را مى‏طلبد؛ مثال ديگر: ورود به خانه، كه هم از درب

خانه ميسّر است و هم از پنجره و هم از روى ديوار و غيره… .

عرفان هم همين طور است، يعنى هم مى‏توان از راه

رياضت‏هاى سخت و طاقت فرسا به هدف رسيد و هم بوسيله

رياضت‏هاى شرعى صحيح و آسان؛ و تصوّر اينكه راه‏هاى

سخت و با مشقت زياد، زودتر انسان را به هدف مى‏رساند،

خيالى است واهى ، زيرا معمولاً در اين راه دزدان و حراميان

بسيارى وجود دارد، كه در صدد گمراهى انسان هستند؛ در هر

حال، احتمال باز ماندن در راه و گرفتار شدن در دام شيطان و

انحراف از مسير حق، زياد است.

اين جمله درست است كه «الطّرق الى اللّه بعدد أنفاس

الخلائق» اما صراط مستقيم يكى بيش نيست و آن همان صراط

ائمّه اطهار و علماء ابرار است، و آنها هستند كه راه صحيح را

پيش روى سالكان قرار داده‏اند.

7 – فشار آوردن بر خود، در انجام حركات سخت و تحريم

 

طيبّات و امتناع از مباحات، علاوه بر اينكه موجب ضعف

جسمى و يا اعتقادى و يا هر دو مى‏شود، قدرت تفكّر صحيح را

نيز، از انسان گرفته و در نهايت موجب ضعف عقلى و تسلط

شيطان مى‏شود؛ تمامى اينها نه تنها راه سلوك عارف را مى‏بندد

بلكه موجب هلاكت وى خواهد شد.

8 – رواج انديشه‏هاى صوفيانه در جوامع مسلمانان و

نگارش آثار عرفانى از سوى مشايخ صوفيه و گرايش برخى از

دانشمندان شيعه به انديشه‏هاى عرفانى، با توجه به وجود برخى

از اين معارف و نكته‏ها در متون روايى شيعه از يك سو و از

سوى ديگر، در پى به دست آمدن اقتدار دينى، اجتماعى و

سياسى لازم براى صوفيان و سامان يافتن مراتب و نهادهاى

سازمانى و آيينى صوفيانه و فراهم شدن زمينه بروز تصوف به

صورت آيينى در برابر شريعت اسلام ـ كه برخى از مشايخ

صوفيه نيز به آن بى ميل نبودند ـ كه به جبهه‏گيرى هر يك از

متصوفه و ارباب شريعت در برابر يكديگر و در نتيجه نفى، رد و

حتى تكفير صوفيان و انديشه‏هاى صوفيانه از سوى ارباب

شريعت (شيعه و سنى) و نگارش آثارى ـ گاه مستند به برخى از

روايات ـ از سوى بزرگان شريعت (شيعه و سنى) در رد

انديشه‏هاى عرفانى صوفيان انجاميد.

مرحوم ملا محسن فيض كاشانى از جمله علماى برجسته‏اى

بود كه در اين موضوع، رسالؤ(زاد السّالك) را نگاشت و بخش

عمدؤ آن را به بيان كيفيت صحيح سير و سلوك الى اللّه

اختصاص داد.

 

وى رسالؤ خود را در بيست و پنج دستور تنظيم كرد، كه به

سر فصل آنها اشاره مى‏كنيم:

اوّل: محافظت بر نمازهاى پنجگانه.

دوّم: محافظت بر نماز جمعه و عيدين و آيات با اجتماع

شرايط.

سوّم: محافظت بر نمازهاى معهوده، رواتب يوميّه.

چهارم: محافظت بر صوم ماه رمضان و تكميل آن.

پنجم: محافظت بر صوم سنّت كه عبارت است از سه روز

معهود در هر ماه.

ششم:  محافظت بر زكات.

هفتم: محافظت بر انفاق حقّ معلوم از مال.

هشتم: محافظت بر حجّة الاسلام.

نهم: زيارت قبور مقدّسه پيامبر و ائمّه معصومين « صلوات

اللّه عليهم أجمعين »، خصوصا حضرت امام حسين (ع).

دهم: محافظت بر حقوق برادران دينى و قضاى حوائج

ايشان.

يازدهم: تدارك نمودن هر آن چه از مذكورات، فوت شده

باشد.

دوازدهم: از خود سلب كردن خلقيات مذمومه، مثل كبر،

بخل، حسد و نحو آن.

سيزدهم: ترك كردن همه منهيّات.

چهاردهم: ترك شبهاتى كه موجب وقوع در محرّمات است.

پانزدهم: خوض نكردن در ما لا يعنى كه موجب قسوت و

 

خسران است.

شانزدهم: كم خوردن و كم خفتن و كم گفتن را شعار خود

ساختن.

هفدهم: هر روز قدرى از قرآن تلاوت كردن، حدّ اقل پنجاه

آيه منتها به تدبّر و تأمّل.

هيجدهم: قدرى از اذكار و دعوات را ورد خود ساختن در

اوقات معيّنه.

نوزدهم: صحبت عالم و سؤال از آن و استفاده از علوم دينيّه.

بيستم: با مردم به حسن خلق و مباسطت، معاشرت كردن.

بيست و يكم: صدق در اقوال را شعار خود ساختن.

بيست و دوّم: نظر بر اسباب نداشتن و توكّل بر خداوند در

همه امور.

بيست و سوّم: بر جفاى اهل و متعلّقان صبر كردن و زود از جا

در نيامدن و بد خويى نكردن.

بيست و چهارم: امر به معروف و نهى از منكر كردن به قدر

وسع و طاقت.

بيست و پنجم: اوقات خود را ضبط كردن و در هر وقتى از

شبانه روز وردى قرار دادن.

اين رساله از روى نسخه خطى موجود در كتابخانؤ آستان

قدس رضوى به شماره (71394 / ب)  تحقيق  و با نسخه‏اى كه

مرحوم مير جلال محدث ارموى، در سال 1372 قمرى، برابر با

سال 1331 شمسى چاپ نموده، همين طور با نسخه‏اى كه اخيرا

توسط انتشارات بيدار ـ قم، منتشر شده و نيز با نسخه خطى

 

موجود در كتابخانه آية اللّه مرعشى نجفى  رحمه‏الله مطابقت داده شده

است وما اين نسخه را با علامت «ب» در پاورقى‏ها ياد ميكنيم .

ما براى اينكه جوانان عزيز به حقيقت عرفان برسند و از

افكار منحرف و كارهاى ناروا دور شده و به سوى حق و حقيقت

سوق داده شوند، اقدام به چاپ كتاب مرحوم فيض كاشانى، به دو

زبان فارسى و عربى نموديم.

در خاتمه از برادر گرامى جناب آقاى سيد محمد على جلالى

كه در تهيه نسخه‏هاى خطى وچاپى كمك فراوانى نمودند تشكر

وقدر دانى ميشود.

اميد است اين اقدام ناچيز، مورد قبول حق قرار گرفته، و ما را

در جهت گام برداشتن در مسير صحيح و آنچه رضايت او در آن

است، موفّق بگرداند.


سيّد محمّد (محسن) جلالى

قم – حوزه علميه

شعبان 1427 هجرى قمرى




 



فيض كاشانى 

( 1007  ـ  1091 هـ ) 


شرح حال مؤلف

علامه جلالى در كتاب موارد الاعتبار – بخش مربوط به فيض

كاشانى – چنين فرموده‏اند: نويسنده اين كتاب مولا شيخ محمد

محسن بن مرتضى بن محمود، معروف به فيض كاشانى است.

آقا بزرگ او را چنين توصيف نموده است: « عارف حكيم

شاعر كه در هشتاد و سه سالگى دار فانى را وداع گفت، در سال

1091 هـ، او كه از شاگردان برجسته مـلاّ صدر الدين محمد بن

ابراهيم شيرازى در علوم عقليه به شمار مى‏رود، از كاشان راهى

شيراز شد، و هرگز منصب دولتى را نپذيرفت با آنكه شاه، نامه‏اى

براى او گسيل داشت و منصب شيخ الاسلامى را بر او عرضه

نمود ، او داراى تأليفات بسيارى نزديك به 200 جلد است، كه

براى آنها فهرست تهيه نموده با ذكر موضوع و تعداد ابيات و

تاريخ اتمام كتاب، وى اين فهرست را قبل از وفاتش در سال

1090 هـ به اتمام رساند، و در آن نوشت كه عمر او در زمان

 

تاليف فهرست، 83 سال است، با اين حساب تولد او، در سال

1007 هـ خواهد بود؛ هم اكنون قبر وى در كاشان زيارتگاه مردم

است ». 

يكى از مشكلات دوران زندگى مرحوم فيض كاشانى،

پيدايش بدعتهاى فراوانى از جانب صوفيه بود، گرچه وجود

مكاتب صوفيان از جمله اتفاقاتى است كه در قرن چهارم هجرى

رخ داده و در آن زمان اين مراكز به صورت خصوصى و مربوط به

محدوده معين جغرافيايى يا محل خاصى بوده است، لكن در

دوران مرحوم فيض كاشانى ادعاهايى از طرف صوفيه پيدا شد بر

اساس اينكه وصول الى اللّه حتى بدون تبعيت از امور شرعيه نيز

امكان‏پذير است، كه راه‏ها و دعوت كنندگان به آن نيز بسيار زياد

بودند، در مقابل هم علماء دست روى دست نگذاشته و با اين

گونه ادعاها از راه تكفير و تفسيق آنها، مبارزه كردند؛ اين احكام

غالبا مبتنى بر ادله شرعى بود؛ اما مرحوم فيض در مدرسه خود با

روش جديدى به مبارزه با اين انحرافات پرداخت و آن عبارت

بود از طرح روشى كه بتواند از نظر شرعى جايگزين مناسبى بر

اساس منابع شناخته شده قرآن و سنت پيامبر اكرم9 باشد؛ چون

صوفيگرى ريشه هايى داشت كه به صحابه پيامبر مربوط مى‏شد

و به مرور زمان تحولات و انحرافات بسيارى در آن رخ داد تا

اينكه به صورت مكتبى در آمد و از آن براى تصفيه باطن استفاده

شد، آن هم از طريق ارتباط مستقيم با خداوند، اين مكتب ادامه

 

داشت تا زمانى كه بايزيد بسطامى (متوفاى 261 هـ) چنين گفت:

ما علوم را خود از خداوند فرا گرفته‏ايم و واسطه‏اى در اين بين

نبوده است … اين گونه ادعاها منجر به اين شد كه برخى مدعى

شوند خداوند در وجودشان حلول كرده است مثل شخصى به نام

حسين بن منصور حلاج (متوفاى 309 هـ) كه مدعى شده بود: در

لباس من چيزى جز اللّه‏ نيست… و چنين شد كه رهبران آنها مورد

اعتراض واقع شدند و بسيارى از آنها نيز به قتل رسيدند، و از آن

زمان بود كه ديگر مبارزه فرهنگى انجام نگرفت.

در زمان مرحوم فيض كاشانى مكتبى فرهنگى بوجود آمد كه

با انحرافات صوفى‏گرايانه به مقابله فكرى برخاست و راه اعتدال

در عرفان را پيش گرفت؛ سرپرست اين مكتب كسى جز صدر

المتألّهين شيرازى (متوفاى 1050 هـ) نبود، وى با صوفيگرى

مبارزه فرهنگى كرد و با نوشتن كتاب ( كسر أصنام الجاهليّة )، كه

در آن از انحرافات صوفيّه پرده برداشته شده بود علنا يك جنگ

فرهنگى به راه انداخت؛ از اقدامات ديگر او در اين زمينه مى‏توان

به سازماندهى طرح صحيحى براى سالكين حقيقى معرفت

اشاره كرد كه عبارت بود از كشف مبتنى بر اساس وحى الهى، كه

اساس آن در كتاب و سنت به تفصيل آمده به اين بيان كه هرگز

معرفت حقيقى بوجود نمى‏آيد مگر در صورتى كه تكيه بر برهان

و دليل داشته باشد، كه فلاسفه بدان تكيه مى‏كنند يا بر اساس

كشف و شهود باشد كه مورد استناد صوفيان است، ملّا صدرا هر

دو راه را در كتاب ( الحكمة المتعالية فى الأسفار العقليّة ) مفصلاً

شرح داده و آنرا در چهار سفر خلاصه نموده و بنده، مختصر آنرا

 

در كتاب ( مقتطف الازهار ) آوردم، علاقه مندان مى‏توانند به آنجا

مراجعه نمايند». 

سير و سلوك از جمله مباحث مورد علاقه بسيارى از مردم

است، به همين خاطر فقهاء رساله‏هاى مستقل  و متعددى در اين

موضوع نگاشته‏اند.

 






الحمد للّه و سلامٌ على عباده الّذين اصطفى 

امّا بعد، اين رساله‏ايست موسوم به « زاد السالك » در جواب

سؤال يكى از برادران روحانى نوشته شده، كه از كيفيّت سلوك

راه حق پرسيده بود.

بدان، ـ أيّدك اللّه بِرَوْحٍ منه ـ همچنانكه سفر صورى را مبدئى

و منتهائى و مسافتى و مسيّرى  و زادى  و راحله‏اى  و

رفيقى و راهنمائى مى باشد، همچنين سفر معنوى را ـ كه سفر

روح است به جانب حق سبحانه و تعالى ـ، همه هست.

مبدأش: جهل و نقصان طبيعى است كه با خود آورده‏اى از

شكم مادر:«وَ اللّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً» 

و منتهايش: كمال حقيقى است كه فوق همه كمالات است و

آن، وصول است به حق سبحانه و تعالى:«وَ أَنَّ إِلى رَبِّك

الْمُنْتَهى» «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّك كادِحٌ إِلى رَبِّك كَدْحاً فَمُلاقِيهِ» .

 

و مسافت راه در اين سفر: مراتب كمالات علميّه و عمليّه

است كه روح، طىّ آنها مى كند ـ شيئا فشيئا ـ، هر گاه بر صراط

مستقيم شرع، كه مسلوك  اولياء و اصفياء است، سائر  باشد:

«وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ

عَنْ سَبِيلِهِ» .

و اين كمالات، مترتّب است بعضى بر بعضى، تا كمال متقدّم

طى نشود، به متأخّر منتقل نتوان شد، چنانچه در سفر صورى تا

قطعه اى مسافت متقدّمه طى نشود به متأخّره نتوان رفت. 

و منازل اين سفر: صفات حميده و اخلاق پسنديده است،

كه احوال و مقامات روح است، هر يك به ديگرى كه فوق آنست

منتقل مى شود به تدريج؛ منزل اول: يقظه  است ـ كه آگاهى

است ـ و منزل آخر: توحيد است ـ كه مقصد اقصى  است از اين

 

سفر ـ و تفاصيل اين منازل و درجات آن در كتاب « منازل

السّائرين »  مذكور است.

و ميسّر  اين سفر: جدّ  تمام و جهد بليغ  نمودن و

همّت گماشتن است در قطع  اين منازل، به مجاهده و رياضت

نفس، به حمل اعباء  تكاليف شرعيّه از فرائض و سنن و آداب؛

و مراقبه و محاسبه نفس ـ آناً فآناً و لحظة فلحظةً ـ. و هموم 

را واحد گردانيدن و منقطع شدن به حق سبحانه و تعالى: «وَتَبَتَّلْ

إِلَيْهِ تَبْتِيلاً» «وَالَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» 

و زاد راه اين سفر: تقوا است: «وتزوّدوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ

التَّقْوى» 

 

و تقوا، عبارت است از قيام نمودن به آنچه شارع  امر به آن

فرموده است، و پرهيز كردن از آنچه از آن نهى كرده، از روى

بصيرت. تا دل به نور شرع و صيقل تكاليف آن، مستعدّ 

فيضان  معرفت شود از حق، عزّوجلّ: «وَاتَّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ

اللّهُ» .

و همچنانكه مسافر صورى ، تاقوّت بدن از زاد حاصل نكند

قطع راه نتواند كرد، همچنين مسافر معنوى تا به تقوى و طهارت

شرعيّه ـ ظاهرا و باطنا ـ قيام ننمايد و روح را تقويت به آن نكند،

علوم و معارف و اخلاق حميده كه بر تقوا مترتّب مى شود و تقوا

از آن حاصل مى‏شود «نه بر سبيل دور» بر او فائض  نمى‏گردد.

و مَثَل اين، مثل كسى است كه در شب تار، چراغى در دست

داشته باشد و به نور آن راهى را مى‏بيند و مى‏رود. هر يك گام كه

بر مى‏دارد قطعه‏اى از آن راه روشن مى شود و بر آن مى‏رود و

هكذا. و تا گام برندارد و نرود روشن نشود، و تا روشن نشود

نتواند رفت. آن ديدن به منزله معرفت است و آن رفتن به منزله

عمل و تقوا.

 

« من عَمِل بما عَلِمَ ورّثه اللّه علم ما لم يعلم »  و « العلم

يهتف بالعمل؛ فان أجابه وإلاّ ارتحل» 

« لا يقبل اللّه عملاً الّا بمعرفةٍ و لا معرفة الّا بعملٍ، فمن عرف

دلّته المعرفة على العمل، و من لم يعمل فلا معرفة له. ألا انّ الايمان

بعضه من بعضٍ» كذا عن الصّادق عليه‏السلام. 

و همچنانكه در سفر صورى كسى كه راه نداند به مقصد نمى

رسد، همچنين در سفر معنوى كسى كه بصيرت در عمل ندارد به

مقصد نمى رسد: « العامل على غيره بصيرةٍ كالسّائر على غير

الطّريق، لا يزيد كثرة السّير الّا بعدا» 

و راحله اين سفر: بدن است و قواى آن، و همچنانكه در سفر

صورى اگر راحله، ضعيف و معلول باشد راه را طى نتواند كرد،

همچنين در اين سفر، تا صحّت بدن و قوّت قوا نباشد كارى نتوان

 

ساخت. پس تحصيل معاش از اين جهت ضرورى است، و آنچه

از براى ضرورت است، به قدر ضرورت بايد، پس طلب

فضول  در معاش مانع است از سلوك، و دنياى مذموم ـ كه

تحذير  از آن فرموده‏اند ـ عبارت از آن فضول است، كه بر

صاحبش وبال  است، و امّا قدر ضرورى از آن، داخل امور

آخرت است و تحصيلش عبادت.

و همچنانكه اگر كسى راحله را در سفر صورى در اثناى راه

سر دهد تا خود سر مى چرد راه او طى نمى شود، همچنين در اين

سفر معنوى، اگر بدن و قوا را بگذارد تا هر چه مشتهاى  آنها

است به فعل آورند، و به آداب و سنن شرعيّه مقيّد نگرداند و لجام

آن را در دست نداشته باشد، راه حق طى نمى شود.

و رفيقان اين راه: علماء و صلحاء و عبّاد سالكانند، كه

يكديگر را مُمِدّ و معاونند ، چه هر كسى بر عيب خود زود

مطّلع نشود، امّا بر عيب ديگرى زود واقف مى شود، پس اگر چند

كس با هم بسازند و يكديگر را از عيوب و آفات با خبر سازند،

زود راه بر ايشان طىّ مى شود، و از دزد و حرامى دين  ايمن

گردند چه:

« الشّيطان الى المنفرد أقرب منه الى الجماعة و يد اللّه على

الجماعة » 

 

اگر يكى از راه بيرون رود، ديگرى او را خبردار مى گرداند، و

اگر تنها باشد تا واقف شود، هيهات  است. 

و راهنماى اين راه: پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است و ساير ائمه معصومين

« صلوات اللّه عليهم » كه راه نموده‏اند و سنن و آداب وضع

كرده‏اند و از مصالح و مفاسد راه خبر داده‏اند و خود به اين راه

رفته‏اند، و امّت را به تأسّى و اقتفاى  خود فرموده‏اند: «لَقَدْ كانَ

لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»  ، «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ

فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ» 

و محصّل آنچه مى كرده‏اند و امر به آن مى فرموده‏اند ـ

چنانكه از روايات معتبره به طريق اهلبيت عليهم‏السلام مستفاد مى شود

ـ، از امورى كه سالك را لابدّ  است از آن، و اخلال به آن به

هيچ وجه جايز نيست ـ بعد از تحصيل عقايد حقّه ـ، بيست و

پنج چيز است:

اوّل: محافظت بر صلوات خمس ، اعنى  گزاردن آن در

اوّل وقت به جماعت و سنن و آداب، پس اگر بى علّتى و عذرى

 

از اوّل وقت تأخير كند، يا به جماعت حاضر نشود، يا سنّتى از

سنن يا ادبى از آداب آن را فرو گذارد ـ الّا نادرا ـ، از سلوك راه

بيرون رفته و با ساير عوام ـ كه در بيداى  جهالت و ضلالت،

سرگردان مى چرند و از راه مقصد بى خبرند و ايشان را هرگز

ترقّى نيست ـ، مساوى است.

دوّم: محافظت بر نماز جمعه و عيدين و آيات، با اجتماع

شرايط، ـ الّا مع العذر المسقط  ـ كه اگر سه جمعه متوالى ترك

نماز كند بى علتى، دل او زنگ گيرد به حيثيّتى كه قابل اصلاح

نباشد .

سوّم: محافظت بر نمازهاى معهوده، رواتب يوميّه ، كه

ترك آن را معصيت شمرده‏اند، الّا چهار ركعت از نافله عصر و دو

ركعت از نافله مغرب و وتيره  كه ترك آن بى عذرى نيز جايز

است.

چهارم: محافظت بر صوم ماه رمضان و تكميل آن ،

چنانچه زبان را لغو و غيبت و دروغ و دشنام و نحو  آن، و ساير

 

اعضا را از ظلم و خيانت، و نظر  را از حرام و شبهه، بيشتر ضبط

كند در ساير ايّام مى‏كرد.

پنجم: محافظت بر صوم سنّت  است كه سه روز معهود

است از هر ماهى، كه معادل صوم دهر است چنانچه بى عذرى

ترك نكند واگر ترك كند قضا كند، يا به مدّى  از طعام تصدّق

نمايد .

ششم: محافظت بر زكات، بر وجهى كه تأخير و توانى 

جايز ندارد مگر عذرى باشد، مثل فقد  مستحق يا انتظار افضل

مستحقّين و نحو آن.

هفتم: محافظت بر انفاق حقّ معلوم از مال، اعنى مقرّر

سازد كه هر روز يا هر هفته يا هر ماه از مال خود چيزى به سائل

يا محروم مى داده باشد، به قدر مناسب مال، چنانچه اخلال به او

نكند، و اگر كسى را نيز به آن مطّلع نسازد، بهتر است: «وَ الَّذِينَ

فى أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ  لِلسّائِلِ وَ الَْمحْرُومِ» ، ففى الحديث: «

أنّه غير الزّكاة » .

 

هشتم: محافظت بر حجّة الاسلام ، چنانچه در سال

وجوب به فعل آورد و بى عذرى تأخير روا ندارد .

نهم: زيارت قبور مقدّسه پيغمبر و ائمّه معصومين

صلوات اللّه عليهم، خصوصا حضرت امام حسين عليه‏السلام، چه در

حديث آمده كه: « زيارت حسين عليه‏السلام فرض است بر هر مؤمن، هر

كه ترك كند، حقّى از خدا و رسول ترك كرده باشد.» 

و در حديث ديگر وارد است كه : « هر امامى را عهدى است

بر گردن اولياء و شيعه خود، و از جمله تمامى وفاى به عهد،

زيارت قبور ايشان است» .

دهم: محافظت بر حقوق اخوان و قضاى حوائج ايشان،

چه تأكيدات بليغه در آن شده، بلكه بر اكثر فرائض مقدّم

داشته‏اند.

يازدهم: تدارك نمودن هر چه از مذكورات فوت شده

باشد، وقتى كه متنبّه شود مهما امكن. 

دوازدهم: اخلاق مذمومه ، ـ مثل كبر، بخل، حسد و

نحو آن را ـ از خود سلب كردن به رياضت و مضادّت  و

اخلاق پسنديده، ـ مثل حسن خلق و سخا و صبر و غير آن ـ بر

 

خود بستن، تا ملكه  شود.

سيزدهم: ترك منهيّات  جملةً ، و اگر بر سبيل ندرت

معصيتى واقع شود زود به استغفار و توبه و انابت تدارك نمايد،

تا محبوب حق باشد: «إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّابِينَ»  و « انّ اللّه يحبّ

كلّ مفتّنٍ توّابٍ » 

چهاردهم: ترك شبهات كه موجب وقوع در محرّمات

است، و گفته‏اند: « هر كه ادبى را ترك كند از سنّتى محروم ماند،

و هر كه سنّتى را ترك كند از فريضه اى محروم مى شود.» 

پانزدهم: در ما لا يعنى  خوض  نكردن كه موجب

قسوت  و خسران است.

و فى الحديث: « من طلب ما لا يعنيه فاته ما يعينه » .

و اگر از روى غفلت صادر شود بعد از تنبّه، تدارك نمايد به

استغفار و انابت : «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ

 

تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ  وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ في الغَيِّ ثُمَّ لا

يُقْصِرُونَ» .

و تا ترك مجالست بطّالين  و مغتابين  و آنهايى كه سخنان

پراكنده گويند و روز مى گذرانند، نكند، از « ما لا يعنى » خلاص

نشود، چه هيچ چيز مثل اين نيست در ايجاب  قسوت و غفلت

و تضييع وقت.

شانزدهم: كم خوردن و كم خفتن و كم گفتن را شعار خود

ساختن، كه دخل  تمام در تنوير  قلب دارد.

هفدهم: هر روز قدرى از قرآن تلاوت كردن، و اقلّش

پنجاه آيه است، به تدبّر و تأمّل و خضوع  و اگر بعضى از آن در

نماز واقع شود، بهتر است.

هيجدهم: قدرى از اذكار و دعوات ، ورد  خود

 

ساختن در اوقات معيّنه، خصوصا بعد از نمازهاى فريضه، و

اگر تواند كه اكثر اوقات زبان را مشغول ذكر حق دارد ـ و اگر چه

جوارح در كارهاى ديگر مصروف باشد ـ، زهى سعادت.

از حضرت امام محمّد باقر عليه‏السلام منقول است كه زبان مبارك

ايشان اكثر اوقات تر بوده است به كلمه طيّبه: « لا اله الّا اللّه »، اگر

چيزى مى خورده‏اند و اگر سخن مى گفته‏اند و اگر راه مى رفته‏اند

… الى غير ذلك، چه اين ممدّ  و معاونى قوى است مر سالك را.

و اگر ذكر قلبى را نيز مقارن ذكر لسانى سازد، به اندك زمانى

فتوحات  بسيار رو مى دهد.

تا مى تواند سعى نمايد كه دم به دم متذكّر حق باشد، تا غافل

نشود، كه هيچ امرى به اين نمى رسد در سلوك، واين ممدّى

است قوى در ترك مخالفت حق سبحانه و تعالى به معاصى.

نوزدهم: صحبت عالم و سؤال از آن و استفاده علوم

دينيّه به قدر حوصله خود، تا مى تواند سعى كند كه علمى بر علم

خود بيفزايد: « أكيس النّاس من جمع علم النّاس الى علمه ». 

صحبت اعلم از خود فوزى  عظيم شِمُرَد، و اگر عالمى يابد

كه به علم خود عمل كند، متابعت او را لازم شمرد و از حكم او

بيرون نرود. « و پيرى كه صوفيّه مى گويند عبارت از چنين كسى

 

است »  مراد از علم، علم آخرت است، نه علم دنيا.

و اگر چنين كسى نيابد و اعلم از خود نيز نيابد، با كتاب

صحبت دارد. و با مردم نيكو سيرت، كه از ايشان كسب اخلاق

حميده كند و هر صحبتى كه او را خوشوقت و متذكّر حق و

نشئه  آخرت مى سازد از دست ندهد.

بيستم: با مردم به حسن خلق و مباسطت ، معاشرت

كردن، تا بركسى گران نباشد، و افعال ايشان را محملى نيكو

انديشيدن وگمان بد به كسى نداشتن.

بيست و يكم: صدق در اقوال را شعار خود ساختن.

بيست و دوم: توكّل بر حق سبحانه كردن در همه امور، و

نظر بر اسباب نداشتن، و در تحصيل رزق اجمال كردن  و بسيار

به جدّ نگرفتن در آن، و فكرهاى دور به جهت آن نكردن، و تا مى

توان به كم قناعت كردن و ترك فضول نمودن.

بيست و سوّم: بر جفاى اهل و متعلّقان صبر كردن و زود از

جا در نيامدن و بد خويى نكردن، كه هر چند جفا بيشتر مى كشد

و تلقّىِ  بلا بيشتر مى كند، زودتر به مطلب مى رسد.

بيست و چهارم: امر به معروف و نهى از منكر ـ به قدر

وسع و طاقت ـ كردن، و ديگران را نيز بر خير داشتن و

غمخوارى نمودن و با خود در سلوك، شريك ساختن، اگر قوّت

 

نفسى داشته باشد، و الّا اجتناب از صحبت ايشان نمودن با مدارا

و تقيّه، تا موجب وحشت نباشد.

بيست و پنجم: اوقات خود را ضبط  كردن، و در هر

وقتى از شبانه روز وردى قرار دادن كه به آن مشغول مى

شده باشد تا اوقاتش ضايع نشود، چه هر وقتى تابع موقوتٌ له 

است. و اين عمده است در سلوك.

اين است آنچه از ائمّه معصومين ـ صلوات اللّه عليهم ـ به ما

رسيده، كه خود مى كرده‏اند و ديگران را مى فرموده‏اند.

امّا چلّه داشتن و حيوانى نخوردن و ذكر چهار ضرب كردن 

و غير آن ـ كه از صوفيّه منقول است ـ از ايشان وارد نشده، ]

بنابراين امثال اين امور بدعت است و تشريع و در حديث وارد

شده :« من أحدث فى ديننا فهو ردّ »  و مقتضاى ديانت و امانت

آن است كه از پيروى پيغمبر و ائمّه معصومين عليهم‏السلام بيرون نرود و

اختراع عبادت ننمايند.  ]

 

و از جمله امورى كه عمده است در سلوك: حريّت است،

اعنى آزاد بودن از شوائب  طبيعت و وساوس  عادت و

نواميس عامّه، چه سالك را هيچ سدّى عظيم‏تر از اين سه امر

نيست، و بعضى از حكماء اينها را رؤساى شياطين ناميده‏اند، و

هر قبيحى كه از هر كسى سر مى زند ـ چون نيكو مى نگرى ـ به

يكى از اين سه منتهى مى شود.

امّا شوائب طبيعت: مثل شهوت و غضب و توابع آن، از حب

مال و جاه و غير آن: «تِلْك الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ

عُلُوًّا في الأَرْضِ وَ لا فَساداً» 

و امّا وساوس عادت: مانند تسويلات  نفس امّاره

وتزئينات او  و اعمال غير صالحه به سبب خيالات فاسده و

اوهام كاذبه  و لوازم آن، از اخلاق رذيله و ملكات ذميمه: «قُلْ

 

هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً  الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ في الْحَياةِ الدُّنْيا وَ

هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» . 

و امّا نواميس عامّه: مانند متابعت غولان آدمى پيكر و

تقليد جاهلان عالم آسا  و اجابت استغواء  و استهواى 

شياطين جنّ و انس، و مغرور شدن خدع  و تلبيسات 

ايشان: «رَبَّنا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلاّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ

أَقْدامِنا لِيَكُونا مِنَ الْأَسْفَلِينَ» 

امّا بعضى رسوم و اوضاع در مانند لباس و معاشرت با ناس ـ

كه در عرف زمان مقرّر شده باشد ـ متابعت جمهور  در آن بايد

كرد به حسب ظاهر، تا در پوستين اين كس نيفتد. چه امتياز،

باعث وحشت و غيبت مى شود، مگر آنكه متابعت ايشان در آن

مخالفت با امر مهمّ دينى كه تركش ضرر به سلوك داشته باشد، كه

در آن هنگام متابعت لازم نيست، مگر از باب تقيّه، و امثال اين

امور را به رأى  بصير زمان منوط  بايد داشت.

 

و هر كه اين بيست و پنج چيز را بر خود لازم گرداند، و به جدّ

مى كرده باشد از روى اخلاص، ـ اعنى ابتغاءً لوجه اللّه لا لغرضٍ

دنيوىٍّ عاجلٍ  ـ، روز به روز حالش در ترقّى باشد، حسناتش

متزايد  و سيّئآتش مغفور  و درجاتش مرفوع، پس اگر از

اهل علم باشد ـ اعنى مسائل علميّه الهيه از احوال مبدأ و معاد و

معرفت نفس وامثال آنها بر گوشش خورده و دانستن آن را، كما

هو  مقصد اقصى داند و كمال اهتمام  به معرفت آن دارد و از

اهل آن هست كه بفهمد ـ روز به روز معرفتش متزايد مى گردد به

الهام حق، به قدر كسب استعدادى كه از عبادت و صحبت علماء

و سخنان ايشان او را حاصل مى شود، والّا به قدر صفاى باطنى و

دعاى مستجابى و نحو آن از كمالات در خور سعى و توجّه خود

مى يابد، و بر هر تقدير آن را قربى به حق سبحانه حاصل مى

شود و محبّتى و نورى.

و محبّت كامل و نور وافر ثمره معرفت است. و معرفت گاه به

حدّى مى رسد كه اكثر امور آخرت، او را مشاهده مى شود در اين

نشئت  چنانكه از حارثة بن نعمان  منقول است و حديث او

در كافى مذكور است. 

 

و محبّت هر گاه كه اشتداد  يافت و به حدّ عشق رسيده و در

ذكر حق مستتر  گشت، تعبير از آن به «لقاء» و «وصول» و

«فناء فى اللّه» و «بقاء باللّه» و نحو آن مى كنند و اين است غايت

و غرض از ايجاد خلق، چنانكه در حديث قدسى وارد است: «

كنت كنزا مخفيّاً فأحببت أن أُعرف فخلقت الخلق لكى أُعرَف». 

 

و فى التّنزيل: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ»  قيل:

اى ليعرفون و انّما عبّر عن المعرفة بالعبادة لأنّها لا تنفكّ عنها،

وانّما عبّر عن اللاّزم بالملزوم لئلاّ يتوهّم أنّ المقصود أيّة معرفةٍ

كانت، بل المعرفة الخاصّة الّتى لا تحصل الاّ من جهة العبادة». 

چه معرفت را انواع متعدّده و طرق متكثّره  است و هر

معرفتى موجب قُرب و وصول نمى شود، چه اكثر عامّه را نيز

معرفتى از راه تقليد حاصل است، و متكلّمين را نيز معرفتى از راه

دلايل جدليّه كه مقدّمات آن از مسلّمات و مقبولات و مظنونات

تركيب يافته هست، و فلاسفه را نيز معرفتى از راه براهين عقليه

كه مقدّمات آن از يقينيّات مركّب شده هست، و هيچ يك از اينها

موجب وصول و محبّت نمى گردد، پس هر كه معرفت از راه

عبادت او را حاصل شده، او ثمره شجره آفرينش است و مقصود

از ايجاد عالم، و ديگران همه به طفيل وجود او موجود شده‏اند و

 

از براى خدمت او.

طفيل هستى عشقند آدمىّ و پرى

ارادتى بنما تا سعادتى ببرى

و لهذا در حديث قدسى وارد است ـ خطابا للنّبىّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله  ـ كه:

« لولاك لما خلقت الافلاك » .

پس هر كه همّتى عالى دارد و در خود جوهرى مى يابد بايد

كه بكوشد تا از راه عبوديّت و عبادت و تقوى و طهارت، خود را

به اين مرتبه نزديك سازد.

گر چه وصالش نه به كوشش دهند

آنقدر اى دل، كه توانى بكوش 

اگر به مقصود رسيدى زهى سعادت، و اگر در اين راه مُردى

زهى شهادت.

اگر در راه او مردى شهيدى

وگر بردى سبق، زين العبيدى 

«وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ

فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ » 

 

در غرور اين هوس گر جان دهم

به كه دل، در خانه و دكّان دهم

والتّوفيق من اللّه العزيز الحكيم والحمد للّه ربّ العالمين

والصّلاة على محمّد و آله الطّاهرين»

«تمّت الرّسالة»

 







تصوير نسخه خطى

 







تصوير نسخه خطى

 







تصوير نسخه خطى

 







تصوير نسخه خطى

 







تصوير نسخه خطى

 







تصوير نسخه خطى

 







تصوير نسخه خطى

 







تصوير نسخه خطى

 





تعريب رسالة


زاد السالك 



تأليف


المولى محسن الفيض الكاشانى

(1007 ـ 1097 ه)



بقلم الفقير إلى اللّه‏


محمّد حسين الحسيني الجلالي


 




 





التعريف بالكتاب والمؤلف


الفيض الكاشاني 

( 1007  ـ  1091 ه) 


من سيرته الذاتية

هو محمد محسن بن مرتضى بن محمود، والمعروف بالفيض

الكاشاني.

مما قال شيخنا العلامة: «العارف الحكيم الشاعر المتوفى عن

قرب ثلاث وثمانين عاما، في سنة 1091 ه ، وهو من أجلّ تلاميذ

المـلاّ صدرالدين محمد بن ابراهيم الشيرازي في العلوم العقلية،

حيث ذهب من كاشان إلى شيراز، ولم يقبل وظيفة حكومية حتى

بعد أن كتب اليه الشاه رسالة وعرض عليه منصب شيخوخة

 

الإسلام فلم يقبله، وله تصانيف كثيرة تقرب من المأتين، وعمل

لها فهرسا ذكر موضوعها وعدد أبياتها وتأريخ فراغها، وعمل

الفهرس قبل وفاته بسنة وهي سنة 1090 ه ،  ذكر فيه أن عمره

زمن تأليف الفهرس 83 سنة، فتكون ولادته سنة 1007 ه …

وقبره مزار في كاشان».

أسند إليه النوري في المستدرك: 4213، والمرعشي في

الإجازة الكبيرة: 327 .

من أهم أحداث عصره:

امتاز عصر الفيض بظهور البدع الصوفية بكثرة، وان كانت

المدارس الصوفية من الحوادث الواقعة التي ابتدأت في القرن

الرابع الهجري، ولكنها كانت دعوات خاصة ومحصورة محليا، أما

في هذا العصر فقد ظهرت كدعوات صوفية عامةً بدعوى الوصول

الى اللّه‏ سبحانه من دون متابعة الشريعة المطهرة علنا، وكثرت

طرقها ودعاويها والدعاة لها، وقد واجهها علماء الشريعة بالتكفير

والتفسيق، مستندين إلى الادلة الشرعية، وعارضها الفيض في

مدرسته باُسلوب جديد، وهو عرض بديل مستند الى الشرع

المبتني على منابع المعرفة القرآنية؛ فان للتصوّف جذور تمتد الى

الاصحاب الذين كانوا في عهد الرسالة، ولكنها تطوّرت بتطوّر

الزمن حتى أصبحت مدرسة لتصفية للباطن بالعلاقة مع اللّه‏ مباشرة

 

حتى قال ابو يزيد البسطامي (ت / 261 ـ ح) «أخذنا علمنا عن

الحي الذي لايموت» وأدّى بعضهم الى القول الحلول منهم:

الحسين بن منصور الحلاج (ت / 309) ا لقائل «ليس في جبّتي

إلاّ اللّه‏» ومن أجل ذلك حورب القادة وقتل من قتل منهم، ولكنها

لم تحارب فكريا، وتولّت مصطلحات خاصة بهم ليس البحث

فيها من صميم هذا الكتاب.

وفي هذا القرن ظهرت مدرسة فكرية تنبذ الانحراف في

التصوّف وتبتني الاعتدال في العرفان تزعّمها صدر المتألّهين

الشيرازي (ت / 1050 ه) فحارب الصوفية فكريا بكتابه «كسر

أصنام الجاهلية» حيث شرح فيه انحرافهم، وفي نفس الوقت تبنى

البديل وهو المعرفة الحقيقة، وهي الكشف المستند الى الوحي

الالهي المشروح في الكتاب والسنة، ولا تكون المعرفة حقيقية إلاّ

اذا استندت الى البرهان وحده كما عليه الفلاسفة ولا إذا استندت

إلى الكشف وحده كما عليه الصوفية، وقد شرحها في كتابه

الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية، وحدّدها بأسفار أربعة

لخّصتها في «مقتطف الازهار»، فليراجع.

من الانتاج الفكري:

من أهم آثاره البالغة 18 مؤلفا ـ التي ذكرتها في الفهرس ـ

وأشهرها: كتاب «الوافي» الذي جمع فيه جميع احاديث اهل

 

البيت عليهم‏السلام المتيسّرة له.

ومن تراث الفيض الجدير بالدراسة الموضوعية رسالته التي

سمّاها «زاد السالك»، فقد اهتم الفيض بالجانب العرفاني اهتماما

كبيرا، وأشهر ماكتبه في ذلك «المحجة البيضاء» في ثمانية

مجلدات، وقد طبع بتحقيق علي أكبر الغفاري عام 1383 ه .

وهذه الرسالة الصغيرة بعنوان «زاد السالك» بالفارسية، يجب

ان يستدرك على فهرس التراث، وقد طبعت بتحقيق السيد جلال

الدين الحسيني الأرموي، المعروف بالمحدّث، سنة 1372 ـ

بطهران، وقد عرّبتها حيث لم أجد لها بديلا.

وذكر شيخنا العلامة ادام اللّه‏ أيامه للمؤلف رسالة عملية، فهو

اذن ممن تواجدت فيه شرائط المرجعية على الشرط الذي ذكرناه

في مقدمة فهرس التراث، فليراجع.

 





تعريب رسالة


زاد السالك 



تأليف


المولى محسن الفيض الكاشانى

(1007 ـ 1097 ه)



بقلم الفقير إلى اللّه‏


محمّد حسين الحسيني الجلالي


 


 






الحمد للّه‏، وسلام على عباده الذين اصطفى، أمّا بعد: هذه

الرسالة الموسومة بزاد السالك كتبت في جواب سؤال أحد الإخوة

الروحانيين الذي سأل عن كيفية السلوك في طريق الحق.

اعلم أيّدك اللّه‏ بِرَوْحٍ منه: كما أنّ للسفر الصوري مبدأ ومنتهى،

ومسافة، ومسير، وزاد، وراحلة، وصديق و دليل، كذلك السفر

المعنوى الذي هو رحلة الروح إلى اللّه‏ سبحانه وتعالى.

* * * 

مبدأ الرحلة هذه: الجهل، والنقصان الطبيعي المتولّد مع

الانسان من رحم اَمّه: «وَ اللّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ

شَيْئاً» .

ومنتهى الرحلة: الوصول الى اللّه‏ سبحانه وتعالى: «وَ أَنَّ إِلى

رَبِّك الْمُنْتَهى» ، «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّك كادِحٌ إِلى رَبِّك كَدْحاً

فَمُلاقِيهِ» .

 

ومسافة الطريق في هذه الرحلة: هي مراتب الكمالات

العلمية والعملية التي تسير الروح فيها شيئا فشيئا على الصراط

المستقيم الذي هو صراط الشرع الذي هو مسلوك الأولياء

والاصفياء «وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ

فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ» .

وهذه الكمالات تترتب بعضها على بعض، ولا يمكن الانتقال

الى الكمال المتأخّر إلاّ بعد طيّ الكمال المتقدّم، كما هي الحال في

السفر الصوري حيث لا يمكن الوصول الى المرحلة المتأخرة قبل

طيّ المسافة المتقدمة.

ومنازل هذه الرحلة: هي الصفات الحميدة والأخلاق

المرضية التي هى احوالات الروح ومقاماته، يتدرّج فى الانتقال

من إحداها الى اُخرى أعلى منها، والمنزل الأول هو اليقظة

والوعي، والمنزل الأخير هو التوحيد الذي هو المقصد الأعلى من

هذه الرحلة. وقد جاء تفاصيل هذه المنازل ودرجاتها في كتاب

(منازل السائرين) .

والمسيّر لهذه الرحلة: هو الجدّ التام والجهد البليغ والهمّة في

قطع هذه المنازل بالمجاهدة ورياضة النفس لتحمّل أعباء

 

التكاليف الشرعية من الفرائض والسنن والآداب، والمراقبة،

ومحاسبة النفس آنا فآنا، ولحظة فلحظة، وتوحيد الهموم،

والإنقطاع الى الحق سبحانه وتعالى: «وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلاً» ،

«وَالَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»  والزاد لهذه الرحلة هو

التقوى «وتزوّدوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى»  والتقوى هو القيام بما

أمر به الشارع والاجتناب عمّا نهى عنه مع الهدى والبصيرة؛ لكي

يستعدّ القلب لنور الشرع وتصقله التكاليف للاستعداد لفيضان

المعرفة من الحق عزوجل «وَاتَّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللّهُ» .

وكما ان المسافر الصوري لا يمكنه قطع المسافة من دون قوّة

في الجسم والزاد، كذلك المسافر المعنوي لا تفيض عليه العلوم

والمعارف والاخلاق الحميدة المستلزمة للتقوى والمتحصلة من

التقوى ـ لا على سبيل الدور ـ إلاّ فيما يتقوى بالتقوى والطهارة

الشرعية ظاهرا وباطنا. ان مَثَل هذا السالك مثل من يحمل

مصباحا بيده في الليل فيستهدي بنوره الطريق، وكلما يخطو

خطوة ليضى‏ء له تلك القطعة من الطريق ويسير على الطريق…

وهكذا. ولا يمكن للطريق أن يضاء، من دون ان يتحرّك خطوة،

كما لا يمكنه ان يسير اذا لم يضاء الطريق. إنّ هذا الرؤية بمثابة

المعرفة، وأنّ ذلك السير خطوة بمنزلة العمل والتقوى «من عمل

 

بما علم أورثه اللّه‏ علم ما لم يعلم»  «والعلم يهتف بالعمل؛ فان

أجابه وإلاّ ارتحل» . «ولا يقبل اللّه‏ عملاً إلاّ بمعرفة، ولا معرفة

إلاّ بعمل، فمن عرف دلّته المعرفة على العمل، ومن لم يعمل فلا

معرفة له». «ألا أنّ الايمان بعضه من بعض» كذا عن

الصادق عليه‏السلام. 

وكما أنّ في السفر الصوري لا يصل الى المقصد من لا يعرف

الطريق، كذلك في السفر المعنوي لا يصل الى المقصد من لا

بصيرة له من العمل «العامل على غير بصيرة كالسائر على غير

الطريق، لا يزيده سرعة السير إلاّ بعدا». 

والراحلة في هذه الرحلة هي الجسم وقواه. فكما أنّ في السفر

الصوري إذا كانت الراحلة ضعيفة ومريضة لا يمكن طيّ مسافة

الطريق عليها، كذلك في هذا السفر [الروحي] إذا لايكن الجسم

صحيحا وقويا لايمكن انتاج شى‏ء. وبهذا السبب يكون تحصيل

المعاش ضروريا، وكلما يستخدم للضرورة يجب ان يتقدّر بقدر

الضرورة. ولذلك يكون طلب فضول المعاش مانعا من السلوك.

وما ورد من التحذير من الدنيا المذمومة عبارة عن الفضول منه،

الذي هو وبال على صاحبه. وأمّا المقدار الضروري منه فهو من

 

اُمور الآخرة. وتحصيله من العبادات.

وكما أنّ من يطلق عنان الراحلة في السفر الصوري فتعلف

بحرّيتها في اثناء الطريق لا يمكنه طيّ الطريق، كذلك في هذا

السفر المعنوي إذا أطلق عنان الجسم وقواه إلى نفسه لكي يفعل ما

يشتهيه بحريته من دون تقييد بالاداب والسنن الشرعية ومن دون

الأخذ بلجامه، فلا يمكن طيّ الطريق به.

وإخوة الطريق هم العلماء والصلحاء والعبّاد السالكون الذين

يتعاون كلّ منهم مع الآخر ويمدّه الآخر حيث لا يقف الانسان

على عيوب نفسه سريعا، في حين يقف على عيوب غيره سريعا.

فاذا لو توافق جمع على أن يعلّم كلّ منهم الآخر العيوب والآفات،

يكون بهم طيّ المسافة أسرع، ويأمنوا من السارقين الذين

يسرقون الدين «الشيطان إلى المنفرد أقرب منه إلى الجماعة. و يد

الله على الجماعة» . اذا انحرف أحدهم من الطريق نبّهه الآخر،

ولو كان منفردا يستحيل أن يقف على ذلك، هيهات.

والدليل لهذه الرحلة هو الرسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وسائر الائمّة

المعصومين عليهم‏السلام حيث سنّوا الطريق ووضعوا السنن والآداب،

واخبروا عن المصالح والمضار، وساروا هم بأنفسهم على هذا

الطريق، وأمروا الاُمة بالتأسّي والاقتداء بهم «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في

 

رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ

اللّهُ» 

* * * 

وبالجملة: كما هو المستفاد من الروايات المعتبرة عن طريق

اهل البيت عليهم‏السلام لا بدّ للسالك مما فعلوه وما أمروا به، ولا يجوز

الاخلال بذلك بوجه من الوجوه، وهي بعد تحصيل العقائد الحقّة

خمسة وعشرون أمرا:

الاول: المحافظة على الصلوات الخمس، أعني اقامتها في

أوّل الوقت في جماعة بالسنن والآداب، فان من أخّرها من دون

علّة وعذر عن أوّل الوقت، ومن لا يحضر الجماعة، ومن يترك

سنة من سنتها وأدبا من آدابها إلاّ نادرا، يكون قد خرج من سلوك

الطريق ويكون مساويا لسائر العوام الذين يرعون في بيداء

الجهالة و الضلالة حيارى، ولا يعلمون الطريق ولا المقصد،

وهؤلاء لا يكون لهم رقيٌّ قط.

الثاني: المحافظة على صلاة الجمعة والعيدين والآيات مع

اجتماع الشرائط إلاّ مع العذر المسقط؛ فان من ترك ثلاث جمعات

متتاليا من دون علّة يصبح قلبهُ زائغا بحيث لايقبل الاصلاح.

الثالث: المحافظة على الصلوات المعهودة، من الرواتب

اليومية التي عدوّا تركها معصية، ما عدى أربع ركعات من نافلة

 

العصر، وركعتين من نافلة المغرب، والوتيرة، حيث يجوز ترك

ذلك من دون عذر.

الرابع: المحافظة على صيام شهر رمضان بالكمال بحيث

يضبط اكثر من سائر الايام لسانه من اللغو، والغيبة، والكذب

والسبّ، ونحو ذلك، وكذا سائر الاعضاء من الظلم والخيانة

والفطور على الحرام وشبهه.

الخامس: المحافظة على صوم السنة، ثلاثة أيام معهودة في

كلّ شهر، فإنّه يعادل صوم الدهر، بحيث لايتركه من دون عذر،

وإذا ترك قضاه أوتصدّق بمدّ من الطعام.

السادس: المحافظة على الزكاة، بحيث لايجوّز لنفسه

التأخير أو التواني إلاّ لعذر، مثل فقدان المستحق أو انتظار أفضل

المستحقين ونحو ذلك.

السابع: المحافظة على انفاق الحق المعلوم من المال،

أعني ان يلتزم بذلك في كل يوم أو اسبوع أو شهر للسائل او

المحروم بالقدر المناسب، بحيث لا يخلّ بذلك، والأفضل ان لا

يطلع أحداً على ذلك «وَ الَّذِينَ‏أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ  لِلسّائِلِ وَ

الَْمحْرُومِ»  وفي الحديث أنه غير الزكاة. 

الثامن: المحافظة على حجة الاسلام بحيث يؤدّيها في عام

الوجوب ولا يؤخّرها من دون عذر.

التاسع: زيارة القبور المقدسة للنبي صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهوالائمة

 

المعصومين عليهم‏السلام وخاصة الامام الحسين عليه‏السلام، فقد ورد الحديث: أنّ

زيارة الحسين عليه‏السلام واجبة على كلّ مؤمن، وكلّ من تركها ترك حقا

لله والرسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله.  وفي حديث آخر ورد: «أن لكل إمام عهد في

عنق أوليائه وشيعته، ومن جملة تمام الوفاء بالعهد زيارة

قبورهم». 

العاشر: المحافظة على حقوق الإخوان وقضاء حوائجهم،

حيث وردت تأكيدات بليغة على ذلك، بل قدّموها على أكثر

الفرائض.

الحادي عشر: تدارك ما فات من المذكورات في أيّ وقت

تنبّه، مهما أمكن ذلك.

الثاني عشر: سلب الاخلاق المذمومة مثل الكبر والبخل

والحسد ونحوها بالرياضة والمضادّة، والاتصاف بالاخلاق

الحميدة مثل حسن الخلق والسخاء والصبر وغيرها حتى تصبح

ملكة له.

الثالث عشر: ترك المناهي كلّها، واذا اتفق على سبل الندرة

العصيان فلييادر للتدارك بالاستغفار والتوبة و إلانابة حتى يصبح

محبوبا للحق سبحانه «إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّابِينَ»  «و ان الله يحب

كل مفتتن توّاب». 

الرابع عشر: ترك الشبهات؛ فانها توجب الوقوع في

 

المحرمات، وقد قيل: «كلّ من ترك أدباً من الآداب فقد حرم من

سنةٍ من السنن، وكلّ من ترك سنة من السنن فقد حرم من فريضة

من الفرائض». 

الخامس عشر: عدم الخوض فيما لا يعني؛ فإنه يوجب

القسوة والخسران، وفي الحديث: «من طلب ما لا يعنيه فاته ما

يعنيه» . واذا صدر ذلك عن غفلة يتدارك بعد التنبّه بالاستغفار

والإنابة «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ

مُبْصِرُونَ  وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ في الغَيِّ ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ» .

و لا يمكن التخلّص مما لا يعني حتى يترك مجالسة البطالين

والمغتابين والذين يتكلّمون بكلمات غير مرتبطة ليقتلوا الوقت

في أيامهم؛ فإنّه لا شيء يوجب تأثيرا في القسوة والغفلة مثل

تضييع الوقت.

السادس عشر: قلّة الأكل وقلّة النوم، وان يجعل قلّة الكلام

شعاراً لنفسه، فإنّ له تأثير تام في تنوير القلب.

السابع عشر: تلاوة شيءٍ من القرآن الكريم في كل يوم،

وأقل ذلك خمسون آية بتدبّر وتأمّل وخضوع، والأفضل ان يكون

ذلك في الصلاة.

الثامن عشر: الالتزام بشيء من الاذكار والدعوات لنفسه

كوردٍ يوميّ في الاوقات المعينة، وخاصّة بعد الفرائض اليومية،

 

ومن سعادة الانسان إن أمكن أن يشغل لسانه بذكر الحق تعالى في

أكثر الاوقات في حين ان الجوارح قائمة بأعمال اُخرى، فقد روي

عن الامام محمد الباقر عليه‏السلام إنّ لسانه الطاهر لم يفتر في أكثر

الاوقات من الكلمة الطبية «لا إله إلاّ الله» في حين الاكل وحين

التكلم مع الآخرين وحين المشي… الى غير ذلك؛ حيث أنّ هذا

يعاون بقوة السالك، واذا تمكن من ان يقارن الذكر القلبي بالذكر

اللساني تنفتح له فتوحات كثيرة في أقصر زمان. ولا بدّ ان يسعى

ما يتمكن من تذكّر الحق سبحانه لحظة بلحظة، حتى لا يصبح

غافلاً؛ فانه لا يصل شيء الى هذا في السلوك. وهذا مدد قوي في

ترك مخالفة الحق سبحانه وتعالى بالمعصية.

التاسع عشر: صحبة العالم والسؤال منه واستفادة العلوم

الدينيّة بقدر وسعه، حتى يزيد علما على علم نفسه «أكيس الناس

من جمع علم الناس إلى علمه».  

ويعتبر صحبة من هو أعلم منه فوزا عظيما، واذا وجد عالماً

عاملا بعلمه يلتزم بمتابعته، ولايخرج عن حكمه. وما يعبّر عنه

الصوفية بالشيخ إنما يقصد به شخصا كهذا. والمراد بالعلم: علم

الآخرة، وليس علم الدنيا. واذا لم يجد شخصا كهذا ولم يجد من

هو اعلم، فليصاحب الكتاب والرجال الصالحين ليكتسب من

اخلاقهم الحميدة. ولا يضيّع فرصة توجب له السعادة وتذكّره

الحق ونشأة الاخرة.

 

العشرون: المعاشرة مع الناس بحسن الخلق والبساطة،

حتى لايكون ثقيلا على أحد. ويحمل أفعالهم على محمل الصحة

ولا يسوء الظن بأحدٍ.

الحادي والعشرون: ان يتخذ الصدق في الأقوال والأفعال

شعارا لنفسه.

الثاني  والعشرون: ان يتوكّل على اللّه‏ سبحانه وتعالى في

كلّ الأمور. ولا ينظر الى الأسباب. ويطلب الرزق باجمال من دون

اجتهاد كثير فيه، ولا يفكر بغدٍ من أجله، ويقنع ما أمكن بالقليل

وترك الفضول.

الثالث والعشرون: الصبر على جفاء الأهل والمتعلقين،

وأن لا ينفعل سريعاً من ذلك، ولايسوء خلقه؛ فان من يتجرع

الجفاء اكثر ويلتقي البلاء اكثر يصل الى المطلوب أسرع.

الرابع والعشرون: الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر

بقدر الوسع والطاقة، وترغيب الآخرين على عمل الخير،

ومشاطرة القراء، والمشاركة في السلوك إن كان له قوّة نفس، وإلاّ

فالاجتناب عن صحبتهم مع المداراة والتقية حتى لا يوجب له

الوحشة.

الخامس والعشرون: ضبط أوقات نفسه دقيقا. ففي كل

وقت من اليوم والليل يكون له وِردٌ يشتغل به حتى لا تضيع

أوقاته، فإنّ كل وقت تابع للموقوت له، وهذا هو العمدة في

السلوك.

هذا ما وصل إلينا من الائمة المعصومين عليهم‏السلام، حيث انهم

 

بأنفسهم طبقّوها في حياتهم وأمروا الآخرين بذلك.

* * * 

واما المواظبة على الأربعينية، والإعراض عن أكل اللحوم

والحيوانيات، وذكر الاربعة، وغير ذلك المنقولة عن الصوفية، فلم

يرو شئ منها عن الأئمة عليهم‏السلام. و قد ورد فى الحديث :« من احدث

فى ديننا فهو ردّ »

والظاهر ان بعض المشايخ رأى ذلك مناسباً لنفوس البعض في

سهولة السلوك، فأمر بها.

ولعلّل المستند في الاربعينية هو حديث «من أخلص للّه‏

أربعين صباحاً ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه». 

والمستند في ترك اللحومات: «لا تجعلوا بطونكم قبور

الحيوانات»  ونحو ذلك، ولاشك في أنّ لقلة أكل اللحم،

والجلوس في الخلوة، والاشتغال التام بالذكر بفراغ البال، لها دخل

تام في تنوير القلب، ولكن بشرط ان لا تمنع من الجمعة

والجماعة.

[وأما الحرية:] والحرية من جملة الامور التي هي العمدة في

السلوك، وأعني بها الحرية من شوائب الطبيعة ووساوس العادات

والنواميس العامة، حيث أنه ليس للسالك سدٌ أعظم من هذه

الاُمور الثلاثة، وقد سمّاها بعض الحكماء: رؤساء الشياطين، ولو

 

تأمّلت دقيقاً لوجدت أن أي قبيح يصدر من أيّ انسان ينتهي الى

إحدى هذه الثلاث.

أما شوائب الطبيعة، فهي مثل الشهوة والغضب وتوابعهما من

حبّ المال والجاه وغير ذلك «تِلْك الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا

يُرِيدُونَ عُلُوًّا في الأَرْضِ وَ لا فَساداً» .

وأما وساوس العادات، فهي تسويلات النفس الأمّارة

وتزييناتها والأعمال الغير الصالحة بسبب الخيالات الفاسدة

والأوهام الكاذبة ولوازمها من الأخلاق الرذيلة والملكات

الذميمة «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً  الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ في

الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» .

وأمّا النواميس العامة، فهى مثل متابعة الغيلان في صورة

الانسان، وتقليد الجاهلين في صورة العلماء، واجابة استغواء

الشياطين واستهوائهم من الجن والانس، والاغترار بخدعهم

وتلبيساتهم «رَبَّنا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلاّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ نَجْعَلْهُما

تَحْتَ أَقْدامِنا لِيَكُونا مِنَ الْأَسْفَلِينَ» .

* * *

ويلزم متابعة الجمهور في الظاهر في بعض الرسوم والاوضاع

في مثل اللباس، والمعاشرة مع الناس المقررة المعتادة في عرف

الزّمان «حتى لا يقعوا في جلده»؛  ]يعني انّ الامتياز يوجب

الوحشة والغيبة إلاّ أن يكون في متابعتهم مخالفة لأمر مهمّ ديني

 

يضرّ تركه بالسلوك، فإنّ في هذه الصورة لاتلزم المتابعة إلاّ من

باب التقيّة، ويلزم ان يناط أمثال هذه الامور برأي واجتهاد البصير

بالزمان].

إنّ كل من يُلزم نفسه بهذه الاُمور الخمسة والعشرين المذكورة،

ويعمل بها بجدّ واخلاص أعني: ابتغاءً لوجه اللّه‏، لا لغرض دنيوي

عاجل ـ تترقّى حالته النفسية يوما بعد يوم. وتزيد حسناته، وتغفر

سيئاته وترفع درجاته.

فان كان من أهل العلم ـ اعني المسائل العلمية الالهية ـ من

احوال المبدأ والمعاد ومعرفة النفس، وقرع سمعه أمثالها، ويرى

معرفتها المقصد الأعلى، ويهتم كمال الاهتمام لمعرفتها، وكان

اهلاً لان يفهمها [ونتيجة هذا السلوك] تتزايد معرفته يوما بعد

يوم بإلهام الحق تعالى بقدر كسبه الاستعدادي الحاصل من

العبادات وصحبة العلماء وكلماتهم.

وإلاّ فيجد صفاءً باطنيا ودعاءً مستجابا ونحوهما من

الكمالات في مسعاه، وما يتجه اليه. 

وعلى كل تقدير: يحصل له قرُب الى الحق سبحانه وتثمر

المعرفة له حبا كاملاً ونورا وافرا.

وقد يقلّ المعرفة إلى حدّ يشاهد بها أكثر اُمور الاخرة في هذه

النشأة، كما هو المنقول عن حارثة بن النعمان في حديثه المذكور

في الكافى. 

 

والحب إذا اشتدّ ووصل الى حدّ العشق واصبح مفتونا بذكر

الحق تعالى ـ ويعبّر عنه باللقاء والوصول والفناء في اللّه‏ والبقاء

باللّه‏ ونحوها ـ . وهذه هي الغاية والغرض من إيجاد الخلق كما ورد

في الحديث القدسي: «كنت كنزا مخفيّا فأحبيت أن اُعرف فخلقت

الخلق لكي اُعرف» . وفى التنزيل: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإِنْسَ إِلاّ

لِيَعْبُدُونِ»  وقيل: أي ليعرفون،  وإنما عبّر عن المعرفة بالعبادة؛

لانها لاتنفك عنها. وإنما عبّر عن اللازم بالملزوم لكيلا يتوهم أن

المقصود أيّة معرفة كانت، بل المعرفة الخاصة التي لا تحصل إلاّ

من جهة العبادة. فان المعرفة ذات انواع متعددة وطرق متكثّرة.

فلا توجب أية معرفة القرب والوصول؛ فان لأكثر العامة ايضا

 

معرفة من طريق التقليد، وللمتكلمين ايضا المعرفة من طريق

الدلائل التي تركّبت مقدماتها من المسلّمات والمقبولات

والمظنونات، وللفلاسفة ايضا معرفة من طريق البراهين العقلية

التي تتركب مقدماتها من اليقينيّات، ولكن شيء منها لاتوجب

الوصول والمحبة والحجة.

فلا بدّ من تحصيل المعرفة من طريق العبادات، وهو ثمرة

شجرة الخلق والمقصود من ايجاد العالم، وكل ماعداه وجد  تطفّلا

عليه ومن أجل خدمته، قال الشاعر:

 

يتطفل على وجود الحبّ الإنس والجان

 أظهر إرادة لكي تحضى بالسعادة [الآن] 

 

وقد ورد في الحديث القدسي خطابا للنبّي صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: «لولاك لما

خلقت الأفلاك»  فان كل من له همة عالية، يجد في نفسه جوهر

[و قابلية] لابدّ وان يسعى للوصول الى هذه المرتبة عن طريق

العبودية والعبادات والتقوى والطهارات، قال الشاعر:

 

ولو ان الوصل لا يمنح بالسعي

 حاول أيّها القلب قدر الاستطاعة 

 

فاذا وصلت الى المقصد فهو خير سعادة، وإذا متّ في هذا

الطريق فانه يكون خير شهادة، قال الشاعر:

 

إذا متّ في هذا الطريق كنت الشهيد

 وان فزت بالسبق كنت زيناً للعبيد 

 

«وَمَن يَخْرُجْ مِن  بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ

فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ وَكَانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً » ، قال الشاعر:

 

 

لو أبذل الروح في هذا الهوى

 افضل من البيت وما فيه طوى 

 

والتوفيق من اللّه‏ العزيز الحكيم، والحمد للّه‏ رب العالمين

والصلاة على محمد واله اجمعين.

* * *

تمّت الرسالة المسماة 

زاد السالك 

تأليف الفيض الكاشاني 

(ت / 1091ه).

تعريب الفقير الى اللّه‏

محمد حسين الحسيني الجلالي 

عصمه اللّه‏ من المزالق والمهالك


ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.