حدیث روز
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً

شنبه, ۶ مرداد , ۱۴۰۳ Saturday, 27 July , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2534×
                              بسم الله الرحمن الرحیم
1.معجزه امام علی (علیه السلام)
گفتگوی خواندنی خورشید با امام علی (علیه السلام)
بر اساس روایتی به نقل از ابن عباس آمده که وقتی از فتح مکه باز می‌گشتیم شب هنگام در هوازن بودیم، پیامبر به علی بن ابیطالب (ع) فرمود: یا علی! برخیز و منزلت خود را نزد خدا دریاب و به هنگام طلوع خورشید با آن سخن بگو.من به فضل گفتم بلند شو ببینم علی بن ابی طالب (ع) چگونه با خورشید سخن می‌گوید. وقتی خورشید طلوع کرد بلند شد و خطاب به خورشید گفت: سلام بر تو‌ای بنده‌ صالح پایدار در طاعت پروردگار خویش. خورشید در جواب گفت : علیک السلام‌ای برادر رسول خدا و وصی خدا (ص) بلند شد و سر او را گرفت و بلند کرد و دست به صورت او می‌کشید و می‌گفت بلند شو حبیب من که اهل آسمان از گریه‌ تو به گریه آمدند و خدای عزوجل بخاطر تو بر عرش مباهات کرد.
امالی صدوق، ص ۳۵۱، بحار الانوار، ج ۴۱، ص ۱۷۷. سخن امام علی (ع) با خورشید مشهور و با سند‌های گوناگونی و عبارات مختلف نقل شده است.
2.معجزه امام حسن (علیه السلام)
شفای وصال با عنایت امام حسن (علیه السلام)
میرزا محمد شفیع شیرازی متخلص به وصال شیرازی متوفی سال 1262 ه . ق در شیراز از بزرگان شعرا و ادبا و عرفای عصر فتحعلی شاه قاجار بود . علاوه بر مراتب علمی، به تمام خطوط هفت گانه (نسخ، نستعلیق، ثلث، رقاع، ریحان، تعلیق و شکسته) مهارتی به سزا داشته و کتابهای فراوانی نیز با خطوط مختلف نگاشته است . از جمله، اینکه 67 قرآن به خط زیبای خود نوشته است . بر اثر نوشتن زیاد چشمش آب می آورد و به پزشک مراجعه می کند، دکتر می گوید: من چشمت را درمان می کنم، به شرطی که دیگر با او نخوانی و خط ننویسی . پس از معالجه و بهبودی چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن می کند تا اینکه به کلی نابینا می شود . سرانجام با حالت اضطرار متوسل به محمد صلی الله علیه و آله و آل او می شود . شبی در عالم رؤیا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را در خواب می بیند، حضرت به او می فرماید: چرا در مصائب حسین مرثیه نمی گویی تا خدای متعال چشمت را شفا دهد . در همان حال حضرت فاطمه زهرا علیها السلام حاضر گردیده، می فرماید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی، اول از حسنم شروع کن; زیرا او خیلی مظلوم است .
صبح آن روز وصال شروع کرد دور خانه قدم زدن و دست به دیوار گرفتن و این شعر را سرودن:
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
نیمه دوم شعر را که گفت، ناگهان چشمانش روشن و بینا شد . آن گاه اضافه کرد:
خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت
دل را تهی زخون دل چند ساله کرد
زینب کشید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد (8)
شیخ علی میرخلف زاده، ص 273 – 272; ر . ک: گلشن وصال; کشکول شمس .
3. معجزه امام حسین (علیه السلام)
راز لباس های بهشتی و کودکی امام حسین (ع)
روز عید بود. دو فرزند حضرتفاطمه (س) به خانه رسول خدا (ص) رفتند و فرمودند:ای جد بزرگوار! امرزو روز عید و شادی است فرزندان اعراب همه لباس‌های رنگارنگ و تازه و شاد پوشیده اند اما ما لباس نو نداریم تا بپوشیم.رسول اکرم (ص) ناراحت شد و به فکر پاسخ به نیاز‌های روحی آن دو کودک افتاد اما لباسی شایسته برای روز عید نداشت از خداوند متعال استمداد طلبید! خدایا! دل این دو کودک و مادرشان را نشکن! سپس جبرئیل نازل شد و دو دست لباس سفید بهشتی آورد.پیامبر (ص) خوشحال شد و فرمود: ای سروران جوانان بهشت! این لباس‌ها را خیاط پروردگار به اندازه قد شما دوخته است.آنان گفتند: ای جد بزرگوار! این‌ها چیست؟ همه بچه‌های عرب لباس‌های رنگارنگ و با نشاط می‌پوشند و ما پیراهن سفید به تن کنیم؟رسول الله (ص) دوباره به فکر فرو رفت.
جبرئیل (ع) گفت: ای محمد (ص)! نگران نباش! رنگرز خداوند آن‌ها را به هر رنگی بخواهند رنگ می‌کند و دل این بچه‌ها را شاد خواهد کرد و سپس با اشاره جبرئیل ظرف آب و تشتی آوردند.جبرئیل گفت: «من آب می‌ریزم و تو آن لباس‌ها را در زیر آب فشار بده هر رنگی بخواهند همان می‌شود.پیامبر (ص) به امام حسن (ع) فرمود:نور چشمم! تو چه رنگی دوست داری؟
امام حسن(ع) گفت: بابا جان! من رنگ سبز می‌خواهم.پیامبر (ص) آن را در طشت خیس کرد و فشار داد آن لباس سفید به لطف و قدرت خداوندی به رنگ زبرجد سبز در آمد آن را به امام حسن (ع) داد و او نیز پوشید.آن گاه لباس امام حسین (ع) را در تشت قرار داد و جبرئیل (ع) آبریخت.پیامبر (ص) به حسین (ع) گفت: نور چشمم و عزیز دلم! تو چه رنگی دوست دارد
حسین (ع) گفت: ای جد گرامی! من رنگ سرخ می‌خواهم.
حضرت خاتم (ص) لباس را در تشت فشار داد و لباس به رنگ یاقوت سرخ درآمد و حسین (ع) آن را گرفت و پوشید.
پیامبر (ص) از اینکه خواسته آن دو بچه را عملی ساخته بود خوشحال شد و آن دو کودک نیز با شادمانی نزد مادر دویدند بعد از رفتن آنان  جبرئیل(ع) گریه کرد.
رسول خدا (ص) علت گریه را سؤال کرد و فرمود: ای جبرئیل! امروز روز شادی است و فرزندانم خوشحال شدند آیا تو گریه می‌کنی؟
جبرئیل (ع)گفت: ای رسول خدا! گزینش این رنگ‌ها انتخابی ساده نبود و آنان براساس تقدیر و سرنوشتی که دارند رنگ‌ها را برگزیدند پسرت حسن(ع) که رنگ سبز انتخاب کرد مسموم می‌شود و از شدت سم رنگ بدنش به سبزی می‌گراید و فرزندت حسین (ع)بر اثر ضربات شمشیر کشته می‌شود و بدنش به خون آغشته و سرخ فام خواهد شد.
پیامبر (ص) با شنیدن این سخن، محزون شد و گریست.
بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵ و العوالم، الامام حسین (علیه السلام)، شیخ عبد الله البحرانی، مدرسة الامام المهدی، ۱۴۰۷ ق، ص ۱۱۹.
4. معجزه امام سجاد(علیه السلام)
روایت شفاعت امام سجاد (ع) و رهایی از عقوبت الهی زائران خانه خدا
امام صادق (ع) می‌فرماید: روزی در کنار کعبه دست یک مرد و یک زن که در حال طواف بودند به هم چسبید. شاید عقوبت الهی آنان به دلیل لغزشی که برای آن دو در حال طواف پیش آمد، این بود که دستهایشان که در چنین مکان مقدسی به خیانت به هم دراز شده بود به هم بچسبد تا دیگران عبرت بگیرند.
هر کدام از آن‌ها تلاش سختی کرد که دست خود را جدا کند اما هیچکدام موفق نشدند.
مردم که در صحنه حاضر بودند گفتند: باید این دو دست را قطع کرد!
در این هنگام حضرت سجاد (ع) وارد مسجد الحرام شد. همه مردم به طرفش شتافتند و از او کمک خواستند
امام (ع)پیش آمد و دست مبارک خود را بر آن دو دست گذاشت. دست‌ها بلافاصله از هم جدا شدند.
بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۲۸، حدیث ۱۸
ص ۴۴ حدیث ۴۳ به نقل از کشف الغمه
5. معجزه امام باقر(علیه السلام)
– ما امنای الهی هستیم
جابربن‌یزیدجعفی از یاران امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام)می گوید:
همسفر حضرت امام باقر (علیه السلام) در راه حج بودم. ناگاه کبوتری آمد و بر چوبه‌ی محمل امام نشست و صدایی از خود درآورد. من خواستم آن را بگیرم.
امام فریاد زد:این حیوان به ما اهل بیت پناه آورده است. او می‌گوید سه سال است در این کوه جوجه می‌گذارد و ماری می‌آید جوجه‌هایش را می‌خورد. از من می‌خواهد دعا کنم جوجه‌هایش سالم بمانند. من هم دعا کردم و خداوند شر مار را از سرش کم فرمود.
نزدیک سحر شد. از مرکب‌ها پیاده شدیم. امام شن‌های بیابان را با دست کنار زد و چنین دعا کرد:
خدایا ما را طاهر و سیراب نما. ناگاه در بین شن‌ها سنگ سفیدی ظاهر شد. امام آن را برداشت. چشمه ای از آب زلال ظاهر شد. با آب چشمه وضو گرفتیم و از آن آشامیدیم.
نزدیک قریه ای رسیدیم. امام به نخل خشک و بی‌ثمری نزدیک شد و فرمود: ای درخت، از آنچه خداوند در تو آفریده بما بده.
ناگاه شاخه‌های درخت خم شد و میوه داد. ما میوه‌اش را چیدیم و خوردیم. یکی از همسفران گفت:مانند آنچه امروز دیدم از ساحری ندیده بودم.
امام فرمود: بر اهل بیت دروغ مبند. کار ما سحر و جادو نیست. به ما چند نام از نام های خداوند آموخته شده است. خدا را به آن نام‌ها می‌خوانیم و خداوند به ما از رحمت خویش عطا می‌کند.
علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۵، حدیث ۳۸.
6. معجزه امام صادق(علیه السلام)
زنده کردن یکی از یاران
محمد بن راشد از جد خود که یکی از مسلمانان هم عصر امام صادق علیه السلام است نقل می کند که روزی به قصد دیدار امام علیه السلام حرکت کردم تا از او سؤالی بپرسم، در میان راه مطلع شدم که آن حضرت به تشییع جنازه سید حمیری رفته است، پس به طرف قبرستان رفتم و بعد از ملاقات با امام علیه السلام سؤال خود را از ایشان پرسیدم و جواب آن را دریافت کردم.
هنگامی که خواستم برگردم، مرا به نزد خود خواند و فرمود: شما مردم سرچشمه علم و دانش را رها کرده اید. عرض کردم: آیا شما امام و پیشوای امت در این زمان هستید؟ امام فرمود: آری. عرضه داشتم: دلیل و آیتی می خواهم تا یقین پیدا کنم. آن حضرت فرمود: هرچه می خواهی
بپرس، من با اراده الهی جواب تو را خواهم گفت. عرض کردم: برادری داشتم که از دنیا رفته و او را در این قبرستان دفن کردیم، از شما می خواهم او را زنده کنید، امام فرمود: برادرت انسان خوبی بود و به خاطر او خواسته تو را برآورده می کنم، گرچه تو سزاوار چنین کاری نیستی، سپس نزدیک قبر او شد و او را صدا زد، در این هنگام قبر شکافته شد و برادرم از آن خارج شد. به خدا قسم که چنین شد و به من گفت: ای برادر از او (امام صادق علیه السلام) پیروی کن و او را رها مکن. آن گاه به قبر خویش بازگشت. امام علیه السلام از من عهد گرفت و مرا قسم داد تا کسی را از این موضوع مطلع نسازم.
 الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، مؤسسه امام مهدی، ج 2، ص 742; مدینة المعاجز، همان، ج 6، ص 78; اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، ج 3، ص 121; بحارالانوار، همان، ج 47، ص 118.
7. معجزه امام کاظم(علیه السلام)
درختی که به فرمان امام به حرکت در آمد
رافعی گوید پسر عمویی به نام حسن بن عبدالله داشتم که مردی منزوی و از همه مردم معاصرش پارساتر بود و گاهی از اوقات طوری با سلطان روبرو می شد که او را امر به معروف و نهی از منکر می کرد. روزی به مسجد وارد شده در آنجا حضرت ابوالحسن موسی(ع) نیز تشریف داشت، حضرت به او اشاره کرده چون نزدیک آمد. فرمود: ای ابوعلی! چقدر این رویه ای که برای خودت انتخاب نمودی مورد علاقه من است و مرا مسرور می کند. لیکن باید بگویم معرفتت کم است بهتر آن است درصدد معرفت برآئی. عرض کرد: فدای تو معرفت چیست؟ فرمود: فقه بیاموز و حدیث فراگیر. عرض کرد: از چه کسی؟ فرمود: از فقهاء مدینه آنگاه آنچه فراگرفته ای به من عرضه دار تا صحت و سقم آن را برایت بیان کنم.
پسر عموی من حسب الامر به فرا گرفتن فقه و حدیث پرداخت و تقریراتی که یاد گرفته و نوشته بود حضور حضرت عرضه داشت حضرت نپذیرفت و فرمود: باز هم در کسب معرفت کوشش کن او پس از این هشدار امام مطیع امام بود و از آن حضرت دور نمی شد تا آنکه روزی حضرت به خارج شهر تشریف می برد در راه با آنجناب ملاقات و عرض کرد: فدای شما اینکه در پیشگاه خدا حجت بر شما تمام می کنم که باید مرا بدانچه معرفت آن واجب است دلالت فرمایی.
حضرت(ع) حقوق امیرالمؤمنین(ع) و آنچه باید بدان معرفت پیدا کرد و نیز حقوق حسن و حسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و امامت آن ها را بیان کرد و ساکت ماند. وی پرسید: امروز پیشوای مردم کیست؟ فرمود: اگر او را به تو معرفی کنم از من می پذیری؟ عرض کرد: آری. فرمود: امام بر حق و پیشوای خلق، امروز منم. عرض کرد: برای ادعای خود دلیلی هم دارید؟ فرمود: نزدیک فلان درخت رفته، بگو: موسی بن جعفر(ع) می گوید نزدیک ما بیا. وی پیام حضرت را به درخت رسانید. بلافاصله زمین را شکافته خدمت حضرت رسید. حضرت باز اشاره کرده، به محل اول خود بازگشت.
 (شیخ مفید، الارشاد، انتشارات اسلامیه، تهران، ۱۳۵۱، ص۵۶۷).
8. معجزه امام رضا (علیه السلام)
اسخ امام هشتم عليه السلام به نامه‌ي يكي از زائران
آقا ميرزا حسن لسان الأطباء از اهالي اشرف مازندران نقل كرد در زماني كه حاجي ملا محمد اشرفي از مشاهير علما در زادگاه خود اشرف ( بهشهر ) زندگي مي‌كرد، من يك بار عازم زيارت حضرت رضا، عليه السلام شدم . براي خداحافظي و امر وصيت نامه‌ي خود خدمت ايشان رفتم و چون دانست كه به زيارت ثامن الائمه عليه السلام مي روم، پاكتي به من داد و فرمود :
« در اولين روزي كه به حرم مشرف شدي، اين نامه را تقديم امام رضا عليه السلام كن و در مراجعت جوابش را گرفته، برايم بياور.»
با خود گفتم : يعني چه ؟ مگر امام رضا عليه السلام زنده است كه نامه را به او بدهم؟! چگونه جوابش را بگيرم؟! اما عظمت مقام آن دانشمند مانع شد كه اين مطلب را به ايشان بگويم و اعتراض نمايم .
هنگامي كه به مشهد مقدس رسيدم، در اولين روز زيارت، براي اداي تكليف نامه را به داخل ضريح انداختم . بعد از چند ماه موقع مراجعت براي زيارت وداع به حرم مشرف شدم و اصلاً سخن حاجي را كه گفته بود جواب نامه‌ام را بگير و بياور، فراموش كرده بودم .
بعد از نماز مغرب و عشا درحال زيارت بودم كه ناگاه صداي مأموري بلند شد كه زائران از حرم بيرون روند تا خدام به تنظيف حرم بپردازند . وقتي نماز زيارت را تمام كردم، متحير شدم كه اول شب چه وقت در بستن است ؟ ولي ديدم كسي جز من در حرم نيست ! برخاستم كه بيرون روم، ناگاه ديدم سيد بزرگواري در نهايت شكوه و جلال از طرف بالا سر با كمال وقار به سوي من مي آيد . همين كه به من رسيد، فرمود : حاجي ميرزا حسن ! وقتي به اشرف رسيدي پيغام مرا به حاجي اشرفي برسان و بگو :
آيينه شو جمال پري طلعتان طلب جاروب زن به خانه و پس ميهمان طلب
در اين فكر بودم كه اين بزرگوار كه بود ؟ كه مرا به اسم خواند و پيغام داد يك مرتبه متوجه شدم اوضاع حرم به حالت اول برگشته، برخي نشسته و بعضي ايستاده به زيارت و عبادت مشغول هستند فهميدم كه اين حالت مكاشفه بوده است . وقتي به وطن مراجعت كردم، يكسره به خانه
مرحوم حاجي اشرفي رفتم تا پيغام امام عليه السلام را به وي برسانم همين كه در را كوبيدم، صداي حاجي از پشت در بلند شد كه :
« حاجي ميرزا حسن ! آمدي ؟ قبول باشد . آري :
آيينه شو جمال پري طلعتان طلب جاروب بزن به خانه و پس ميهمان طلب
سپس افزود:« افسوس ! كه عمري گذرانديم و چنان كه بايد و شايد صفاي باطن پيدا نكرده‌ايم !»
کرامات رضویه ، ج 2 ، ص 64.
9. معجزه امام جواد (علیه السلام)
خواندن شهادتین در روز سوم تولد
حکیمه خاتون، دختر امام موسی کاظم (علیه السلام) و خواهر امام رضا (علیه السلام) درباره ولادت برادرزاده‌اش می‌گوید: پس از آن‌که نوزاد را در جامه‌های مطهر پیچیده بودیم و حضرت رضا (علیه السلام) او را از ما گرفت، در گهواره گذاشت و به من سپرد و فرمود: از این گهواره جدا مشو! چون روز سوم ولادت فرا رسید، امام جواد (علیه السلام) دیده حقیقت بین خویش را به آسمان گشود و به سوی راست و چپ نظر کرد و به زبان فصیح ندا داد: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ و أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ»، چون این حالت غریب را از آن نور دیده مشاهده کردم، به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) شرفیاب شدم و آنچه دیده و شنیده بودم را به خدمت حضرت عرض کردم، حضرت فرمود: «پس از این عجایب بسیار را بیش از آنچه مشاهده کردی، مشاهده خواهی کرد».منتهی الامال، ج. ۲، ص. ۵۷۲ و ۵۷۳ / المناقب، ج. ۴، ص. ۳۹۴ / بحار النوار، ج. ۴۸، ص. ۳۱۶ و ج. ۵۰ ص. ۱۰/ الانوار البهیه، ص. ۲۵۰ / حلیة الابرار، ج. ۴، ص. ۵۲۴ / الثاقب فی المناقب، ص. ۵۰۴ / مدینة المعاجز، ج. ۷، ص. ۲۶۰،
10. معجزه امام هادی (علیه السلام)
طی الارض
اسحاق جلاب گوید: گوسفندان زیادی را برای امام هادی ـ علیه السلام ـ خریداری كردم آنگاه مرا خواست و از اصطبل منزلش بجای وسیعی برد كه من آنجا را نمی‌شناختم و در آنجا گوسفندانرا بهر كه دستور داد تقسیم كردم و برای فرزندش ابو جعفر و مادر او و دیگران فرستاد. سپس روز ترویه(هشتم ماه ذی الحجه) شد و من از حضرت اجازه خواستم به بغداد برگردم.
امام ـ علیه السلام ـ به من فرمود: فردا نزد ما باش و روز بعد برو. من ماندم و روز عرفه را هم نزد او بودم و شب عید قربان را هم در ایوان خانه‌اش خوابیدم. هنگام سحر نزد من آمد و فرمود: ای اسحق! برخیز! من برخواستم و چون چشم باز كردم خود را در خانه‌ام در بغداد دیدم خدمت پدرم رسیدم و دركنار رفقایم نشستم و با آنهاگفتم: روز عرفه در سامره بودم و روز عید در بغداد.
. اصول كافی، باب مولد ابی الحسن علی بن محمد، ـ علیه السلام
11. معجزه امام حسن عسکری (علیه السلام)
معجزه سخن گفتن امام حسن عسکری با گرگ در بیابان
بر اساس روایات به نقل از عبدالله بن محمد یکى از اصحاب امام حسن عسکرى (ع)؛ روزی امام حسن عسکری (ع) را دیدم در بیابان ایستاده و با یک گرگ صحبت می‌کند. بسیار تعجب کردم و گفتم: یا ابن رسول اللّه! برادرم در طبرستان است و از حال او اطلاعى ندارم. از این گرگ سوالى فرما که احوال برادرم چگونه است؟امام عسکرى علیه السلام فرمود: هرگاه خواستى برادرت را مشاهده کنى به درختى که در سامرا داخل منزلت هست نگاه کن؛ برادرات را خواهى دید (نوادر المعجزات: ص 190، ح 1، إثبات الهداة: ج 3، ص 432، ح 124)
12. معجزه حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)،امام زمان
شفای مریض لاعلاج
محمّد بن یوسف نقل می کند، به مرضی دچار شدم که پزشکان از علاج آن ناامید شدند. نامه ای به حضرت امام مهدی (عج) نوشتم و از آن حضرت، طلب شفا کردم. ایشان در جواب نوشتند: «ألبسک الله العافیه; خداوند، بر تو لباس عافیّت بپوشاند.». مدّتی نگذشت که شفا پیدا کردم و وقتی پزشکان از این ماجرا مطلع شدند، گفتند: «این شفا و عافیت، به یقین، از جانب خداوند بوده است.».
بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۲۹۷; اصول کافی، ج ۱، ص ۵۱۹.
علی کافتری 
حوزه علمیه بقیه الله

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.