حدیث روز
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً

شنبه, ۶ مرداد , ۱۴۰۳ Saturday, 27 July , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2534×

(بررسی آیه6و55مائده)

(پاسخ به شبهات این دو آیه)

حوزه علمیه حضرت بقیه الله عج – قم

استاد راهنما

(حجت‌الاسلام علیرضا کلاهدوزان)

پژوهشگر

(علیرضا منصوریه و علی ایزدی)

طلبه سال 1399 حوزه علمیه قم

بسم الله الرحمن الرحیم

چکیده

(آیه شش سوره مائده در مورد نحوه وضو گرفتن سخن می‌گوید علمای اهل سنت برداشتی از این آیه می‌کنند که خلاف نظر علمای شیعه است لذا برای فهم صحت این مطلب آنرا مورد کاوش از لحاظ روائی و ادبی قرار میدهند و ما به شناخت نحوی این آیه اکتفا میکنیم و برای فهم بیشتر کمی از روایات استفاده میکنیم سپس با پاسخ به شبهات اثر نحوی را در این آیه متوجه میشویم.)

( ۵۵ سوره مائده که معروف به آیه ولایت است هم مانند آیه فوق مورد بررسی قرار می‌دهیم.)

فهرست مطالب

1. اولین اختلاف در وضو

2. مبحث اصلی آیه وضو

3. سوال از چگونگی وضو

4. پاسخ روائی و نحوی

5. نتیجه گیری

6. کتابنامه

7. پاسخ به شبهات ادبی آیه ولایت

8. نتیجه گیری

9. کتابنامه

مقدمه
در این دو آیه شریفه علمای دو مذهب شیعه و تسنن با تکیه بر علوم نحوی و روائی خود ، در راستای نظر صحیح تلاش میکنند که در این آیه تفقه صحیحی صورت گیرد … از طرفی شیعیان نظر نسبتاً خوبی را دادند و علمای اهل سنت در تلاشند که آنان را رد کنند لذا شبهه پرا کنی میکنند و شیعیان با استفاده از علوم نحوی که از مولایشان حضرت علی علیه السلام به ارث برده آند آنان را رد میکنند..

فصل اول: کلیات تحقیق
گفتار اول: مباحث مقدماتی

1 موضوع:

(آیات حیاتی)

2- اهمیت و ضرورت تحقیق:
(( دراین دو آیه پیرامون دو شبهه حیاتی که وابسته به علوم ادبی است بحث میشود و فهم درست آن مایه نجات آدمی است پس از فهم درستِ این مطالب روشن میشود که حق با کدام گروه است و این مزیت را برای انسان دارد که در انتخاب مسیر صحیح گول تعصب های کور کورانه را نخورد… ))

۳- پیشینه تحقیق:

۱احمد ابن حنبل در کتاب مسند احمد ابن حنبل تولد, ۱۶۴ق. محل زندگی, بغداد. تاریخ وفات, ۲۴۱ق. محل دفن, بغداد. شهر وفات, بغداد.

۲مسند البزارتاریخ تولد: ۸۲۵ م. فوت: ۹۰۵ م.، رمله، اسرائیل

۳مصنف ابن ابی شبیه ۱۵۹–۲۳۵ هـ. ق) از دانشمندان اهل سنت

۴ احمد ابن حسین ابن علی : سنن بیهقی متوفی 458هج

۵علامه مجلسی، بحار الأنوار الجامعة،

۶. خویی الموسوی ابوالقاسم، المستند فی شرح العروة الوثقی

۷بحرانى سيد هاشم، البرهان فى تفسير القرآن

ابوالقاسم صَیّمری فی الحاوی

۴- روش تحقیق
(این تحقیق درواقع با جستجو در اینترنت سایت های مختلف گردآوری شده است تحت نظر اساتید)

5- سؤالات تحقیق:

سوال اصلی:آیا با فهم درست نحو میتوان به واقعیت های آیات پی برد ؟

پاسخ: بله البته این مسئله ریشه در بنیه انسان دارد گاه این اصل با تعصب های کور کورانه باطل می‌شود…

سوالات فرعی:

الف: در وضو دستان را چگونه بشوییم؟

ب:حکم پاها چیست شستن است یا مسح؟

ج: واو در آیه ولایت (وهم راکعون)چه واوی است ؟

بقیه سوالات نیز در خود متن قابل رویت هستند^^^

گفتار دوم: مفهوم شناسی

الف) معنای لغوی:
1. حیات . [ ح َ ] (ع اِمص ) عمر. زیست . زندگی . مقابل ِ ممات . زندگانی .

2. ولایت در لغت فارسی، یعنی حکم، سلطنت، حکومت، زمامداری.

ب) معنای اصطلاحی:
1. آیت الله مکارم :حيات به معنى حيات اخروى و جاودانى است حیات یعنی علم به راستی.

حیات واقعی یعنی حیات طیبه، حیات طیبه حیاتی است که انسان را از لغزش و گمراهی نجات دهد ،آیات حیاتند ما باید با تفکر به این حیات برسیم.

2. علامه طباطبایى(رحمه الله) در معناى اصطلاحى «ولایت» مى فرماید: «ولایت، آخرین درجه کمال انسان است و آخرین منظور و مقصود از تشریع شریعت حقّ خداوندى است.»(5)

ولایت به معنای فوق شامل پذیرفتن ولایت پیامبران و ائمه معصومین میشود…

فصل دوم

شروع مطالب::::

اولین اختلاف در وضو

در وضو دستان را چگونه بشوییم؟

حکم پاها چیست؟ شستن است یا مسح؟

مقدمه:

شکی نیست که برای اقامه نماز به لحاظ بیان صریح قرآن، مکلّف باید طهارت داشته باشد و این اصلی است که هر مسلمانی به آن معتقد و پای بند است و در آن اختلافی بین فرق اسلامی وجود ندارد؛ بلکه اختلاف تنها در نحوه انجام آن می باشد.

روشن است که در صدر اسلام و حیات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در اجراء این امر یا سایر امور عبادی اختلافی وجود نداشت؛ زیرا با وجود آن حضرت و پذیرش مرجعیت بدون قید و شرط آن جناب، تصور وجود اختلاف در اجراء احکام عبادی، امری نامعقول و غیر منطقی می باشد؛ اما اکنون در اجراء دستورات، اختلافاتی گاهی عمیق وجود دارد. به راستی منشأ این اختلافات بین فرق اسلامی از کجا آغاز شد؟

با توجه به بیان فوق، باید پذیرفت که سرآغاز این تفرقات بعد از رحلت رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. تحقیق و تفحّص در منابع اسلامی این حقیقت تلخ را آشکار می نماید که منشأ بسیاری از این اختلافات اساسی آراء زمامداران سیاسی و دینی اسلامی بوده اند و تأسف بارتر آن که گروه کثیری از مسلمین آگاهانه یا ناآگاهانه از آراء انحرافی مسلّم و کاملاً روشن و مخالف سنّت، به عنوان سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پیروی کرده و می کنند!

خلیفه سوم، عثمان در مِنا نماز را بر خلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تمام خواند و وقتی با اعتراض شدید صحابه و عبدالرحمان بن عوف روبرو شد و نتوانست به آنان جوابی بدهد، گفت:

«هذا رَأىٌ رَأَیْتُهُ.» 1

«این رأیی است که خود بر آن شدم!»

متأسفانه از این انحرافات و خود رأیی های زمامداران، موارد متعددی را مشاهده می کنیم و لذا به جرأت می توان گفت: منشأ بسیاری از اختلافات، تکلّفات بعضی از صحابه است که با اجتهاد خود، نصّ سنّت را زیر پا نهادند و باعث تفرقه در اسلام شدند.

امر «وضو» نیز از این انحرافات بی نصیب نماند و در اجراء آن اختلافات بسیاری به وجود آمده است و اگر دقیق تر بیان شود: باید اذعان داشت که حسب مدارک موجود، این انحرافات عموماً در زمان عثمان، خلیفه سوم به وقوع پیوسته است که این مقاله به بررسی این امر مهم می پردازد.

اولین اختلاف در وضو

مسلّماً یکی از بهترین طریق تحقیق در امری، مراجعه به مستندات و شواهد موجود در آن امر می باشد و بر این اساس، اولی آن است که برای تحقیق در این امر نیز به کتب حدیثی مراجعه شود. دانشمند معروف اهل سنت، متقی هندی در کنز العمّال عامل اختلاف در وضو را این گونه معرفی می نماید:

عَن اَبی مالِکٍ الدَّمِشْقی قالَ:

«حُدِّثْتُ اَنَّ عُثْمانَ بْنَ عَفّانٍ اِخْتَلَفَ فی خِلافَتِهِ فِی الْوُضُوءِ.» 2

ابومالک دمشقی گفت:

«برایم روایت شده که عثمان در زمان خلافتش در وضو اختلاف به “مَجنُونُ الحَیدَر”:

وجود آورد!»

در روایات دیگری که ذیلاً آورده می شود، به نوعی دیگر خلاف عثمان در وضو معلوم می گردد:

الف: عَنْ حَمران، قالَ: دَعا عُثْمانُ بِماءٍ فَتَوَضَّأَ، ثُمَّ ضَحَکَ فَقالَ: اَلا تَسْأَلُونَنی مِمَّ اَضْحَکُ؟ قالُوا: یا اَمیرَالمُؤْمِنینَ! ما اَضْحَکَکَ؟ قالَ:

«رَأَیْتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه (و آله) و سلم تَوَضَّأَ کَما تَوَضَّأْتُ فَمَضْمَضَ وَ اسْتَنْشَقَ وَ غَسَلَ وَجْهَهُ ثَلاثاً وَ مَسَحَ بِرَأْسِهِ وَ ظَهْرَ قَدَمَیْهِ.» 3

حمران گوید: عثمان آب خواست تا وضو بگیرد. سپس خندید. بعد گفت: آیا از من سؤال نمی کنید که از چه جهت خندیدم؟ گفتند: ای امیرالمؤمنین! چه امری تو را خنداند؟ گفت:

«دیدم رسول خدا صلی الله علیه (و آله) و سلم همان گونه که من وضو می گیرم وضو گرفت، پس آب را در دهان چرخاند و آب را در بینی گرداند و صورتش را سه بار شست و سر و پشت پاها را مسح نمود.»

ب: عَن حَمْران بْنِ ابان – مَوْلى عُثْمان-:

«اَنَّ عُثْمانَ تَوَضَّأَ فَمَضْمَضَ وَ اسْتَنْشَقَ وَ غَسَلَ وَجْهَهُ ثَلاثاً وَ یَدَیْهِ ثَلاثاً وَ مَسَحَ بِرَأْسِهِ وَ غَسَلَ رِجْلَهُ ثَلاثاً.» 4

حمران گوید:

«عثمان وضو گرفت، پس مضمضه و استنشاق نمود و صورت و دست هایش را سه بار شست و سرش را مسح کرد و پایش را سه بار شست!»

ملاحظه می شود که عثمان زمانی روی پاهایش را در وضو مسح می کند؛ اما در زمانی دیگر روی پایش را می شوید! این عمل کردهای مغایر، نشان قطعی از ایجاد اختلاف در زمان عثمان و توسط خود او دارد! و جالب است که توجه شود یکی از علل قتل عثمان، انجام تغییرات وسیعی است که توسط او در دین به وجود آمد.

قبل از آن که در روایات دیگر تفحّص نماییم، لازم است که به منبع اصلی یعنی قرآن و آیه مربوط به وضو مراجعه ای داشته باشیم.

تنها آیه ای که در خصوص وضو آمده است، آیه 6 سوره مبارکه مائده می باشد که می فرماید:

«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا قُمْتُمْ اِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ اَیْدِیَکُمْ اِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ وَ اَرْجُلَکُمْ اِلَى الْکَعْبَیْنِ.»

«ای مؤمنین! آن گاه که نماز را برپا می دارید، پس صورت ها و دست هایتان را تا آرنج هایتان بشویید و سرها و پاهایتان را تا مچ پا مسح کنید.»

اختلاف اصلی در دو فراز از آیه شریفه می باشد:

الف: در وضو دستان را چگونه بشوییم؟

ب: حکم پاها چیست؟ شستن است یا مسح؟

شروع مطالب نحوی٫٫٫

الف: در وضو دستان را چگونه بشوییم؟

در آیه شریفه آمده:

«فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ اَیْدِیَکُمْ اِلَى الْمَرافِقِ.»

اختلاف در معنای «اِلى» می باشد که آیا به معنای انتهای غایت و پایان فعل است یا به معنای اضافه شدن و معیّت یا بیان حدّ می باشد؟

توضیحاً عرض می شود که یکی از معانی «اِلى» معیّت یا اضافه شدن می باشد. خداوند متعال می فرماید:

«وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً اِلى قُوَّتِکُمْ.» 5

«و نیرویی را هم بر نیروی شما بیفزاید.»

یا می فرماید:

«وَ لا تَأْکُلُوا اَمْوالَهُمْ اِلى اَمْوالِکُمْ.»6

«و اموال ایشان را با اموال خود مخورید.»

یا می فرماید:

«مَنْ اَنْصارى اِلَى اللهِ.» 7

«یاران من هم راه با خداوند چه کسانی اند؟»

در این آیات شریفه کلمه «اِلى» به معنای معیّت (هم راهی) و اضافه شدن (بیان حدّ) آمده است و اگر این معنا در آیه وضو لحاظ شود، معنای آیه چنین می شود:

«صورت ها و دستان را با آرنج هایتان بشویید.» (حدّ شستن دست را تعیین می فرماید.)

اصولاً چون «ید» مجمل است و روشن نیست که مراد خداوند متعال از کلمه «ایدیکم» تا چه قسمتی از دست می باشد، لذا کلمه «اِلى» باید بیانی برای تعیین حدّ شستشوی دست باشد. در این صورت «اِلى» به معنای انتهای شستشو نمی باشد؛ بلکه برای بیان تعیین حدّ شستن دست می باشد که در این حال، کلمه «اِلى» در معنای دیگر خود به کار رفته و نظری به انتهای فعل ندارد.

این امر که «اِلى» به معنای انتهای غایت نیست، بلکه همان اضافه شدن یا بیان حدّ شستن دست را بیان می دارد، تلویحاً مورد پذیرش فقهای اهل سنت قرار گرفته است. توجه کنید:

الف: امام نووی در کتاب المجموع تحت عنوان:«فی مَسائِلَ تَتَعَلَّقُ بِغَسْلِ الْیَدِ» می نویسد:

قالَ اَبُوالقاسِمِ الصَّیْمَری وَ صاحِبُهُ الماوِرْدی فِی الحاوی:

«یَسْتَحِبُّ اَنْ یَبْدَأَ فی غَسْلِ یَدَیْهِ مِنْ اَطْرافِ اَصابِعِهِ فَیَجْرِى الْماءَ عَلى یَدَیْهِ وَ یُدیرُ کَفَّهُ الاُخْرى عَلَیْها مُجْرِیاً لِلْماءِ بِها اِلى مِرْفَقِهِ وَ لا یَکْتَفى بِجَرْیانِ الْماءِ بِطَبْعِهِ، فَاِنْ صَبَّ عَلَیْهِ غَیْرُهُ بَدَأَ‌ بِالصَّبِّ مِنْ مِرْفَقِهِ اِلى اَطْرافِ الاَصابِعِ.» 8

ابوالقاسم صیمری و ماوردی در الحاوی گویند:

«مستحب است که در شستن دست ها از انگشتان شروع شود. پس باید آب را بر دست بریزد و کف دست دیگر را بر آن بکشد تا آب را به آرنج برساند و نباید فقط به جریان آب اکتفا نماید. پس اگر کسی بر او آب ریخت، باید برای شستن دستان از آرنج شروع کرده و به انگشتان ختم کند.»

ب: و نیز در کتاب الفقه على المذاهب الاربعه آمده:

مِنَ السُّنَنِ الشّافِعی:

«… اَمّا اِذا تَوَضَّأَ مِنْ مَکانٍ یَنْزِلُ مِنْهُ الْماءُ عَلى یَدِهِ بِدُونِ اَنْ یَغْتَرِفَ هُوَ مِنْهُ کَما اِذا تَوَضَّأَ مِنْ حَنَفِیَّةٍ اَوْ اِبْریقٍ اَوْ کاَن یَصُبُّ لَهُ الْماءَ شَخْصٌ فَاِنَّهُ یَبْدَأُ فِی الْیَدَیْنِ مِنَ الْمَرافِقِ.» 9

از مستحبات وضو نزد شافعی:

«… اما اگر از جایی وضو بگیرد که آب بر دستش می ریزد. بدون آن که مشت، مشت بردارد؛ مثل این که از حنفیه(حوضی که از آن، آب خارج می شود یا شیر آب) یا آفتابه استفاده کند یا این که شخصی برایش آب بریزد، مستحب است که از آرنج شروع نماید.»

حسب بیانات فوق، علماء اهل سنت هم «اِلى» را در وضو انتهای غایت در شستشوی دست ها نمی دانند؛ لذا در برخی از موارد آرنج را ابتداء غَسل بیان می دارند و حتی شستن از آرنج را مستحب می دانند. در این صورت روشن می شود که «اِلى» در بیان آیه به معنای انتهای عمل شستن دست ها نمی باشد که اگر چنین بود و «اِلى» برای بیان غایت بود، جایز نبود در مواردی دست از آرنج شسته شود و این امر منطبق با اعتقاد شیعه نیست که سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را از اهل البیت علیهم السلام اتخاذ کرده اند و روشن است که:«اَهْلُ الْبَیْتِ اَدْرى بِما فِی الْبَیْتِ.» و بر این پایه، قول شستن دست ها از آرنج اعتبار و اهمیت خاص خود را دارد.

به علاوه در شستن صورت که «اَیدى» عطف به آن شده است، ابتدا شستن از بالا (یعنی از رستنگاه مو) به پایین می¬باشد که امری معمول و متعارف می¬باشد و بدیهی است که شستن دست ها به صورت معمول از آرنج (قسمت فوقانی دست نسبت ساعد) می¬باشد نه از سر انگشتان! و شستن دست از آرنج به نوعی تبعیت کردن از شستن صورت می¬باشد که بر آن عطف شده است.

بر اساس بیانات فوق باید گفت که قول شستن از سر انگشتان به آرنج، قول معتبری نیست.

ب: حکم پاها چیست؟ شستن است یا مسح؟

در آیه شریفه آمده است:

«وَ امْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ وَ اَرْجُلَکُمْ اِلَى الْکَعْبَیْنِ.»

اختلاف در آن است که آیا «ارجلکم» عطف به «برؤوسکم» است که در این صورت پاها باید مسح شود، یا «ارجلکم» عطف به «ایدیکم» می شود که در این حال باید پاها را شست!

ابتدا باید تذکر داد که قرّاء «ارجلکم» را بر کسر و فتح خوانده اند.(اَرْجُلِکُمْ و اَرْجُلَکُمْ) ابن کثیر و حمزه و ابوعمرو به روایت از ابی بکر، «اَرْجُل» را به کسر (ل) خوانده اند؛ یعنی: «اَرْجُلِکُمْ.» اما نافع و ابن عامر و عاصم به روایت از حفص، «اَرْجُل» را به فتح و نصب خوانده اند؛ یعنی:«اَرْجُلَکُمْ.»

اکنون برای تبیین بیشتر به نظریه فخر رازی و بیان زیبای ادبی او در این باره توجه نمایید. او در این خصوص می نویسد:

«اَمَّا الْقِرائَةُ بِالْجَرِّ فَهِیَ تَقْتَضی کَوْنُ الاَرْجُلِ مَعْطُوفاً عَلَى الرَّأْسِ فَکَما وَجَبَ الْمَسْحُ فِی الرَّأْسِ فَکَذلِکَ فِی الاَرْجُلِ.»

«اما قرائت به جرّ، در این صورت «ارجل» عطف به «رأس» می شود و همان گونه که مسح بر سر واجب است، در پاها نیز واجب می شود.»

«اَمَّا الْقِرائَةُ بِالنَّصْبِ فَقالُوا: اَیْضاً اَنَّها تُوجَبُ الْمَسْحُ.»

«اما در قرائت به نصب، باید گفت: در این صورت نیز مسح (بر پاها) واجب است.»

«وَ ذلِکَ لِاَنَّ قَوْلَهُ:«وَ امْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ» فی مَحَلِّ نَصْبٍ وَلکِنَّها مَجْرُورَةٌ بِالْباءِ فَاِذا عُطِفَ الاَرْجُلُ عَلَى الرُّؤُوسِ جازَ فِی الرِّجْلِ النَّصْبُ عَطْفاً عَلى مَحَلِّ الرُّؤُوسِ وَ الْجَرِّ عَطْفاً عَلَى الظّاهِرِ وَ هذا مَذْهَبٌ مَشْهُورٌ لِلنُّحاةِ.»

«و این امر به آن سبب است که «رؤوسکم» در محل نصب است و هرچند به وسیله (باء) مجرور شده است و اگر «ارجل» عطف بر «رؤوس» شود، جایز است که منصوب باشد بنا بر عطف به محل «رؤوس.» و کسر «ارجل» می تواند عطف بر ظاهر کلمه «رؤوس» باشد و این امر قاعده مشهوری در بین نحویّون است.»

فخر ادامه داده و می گوید: نظریه دیگری نیز می باشد و آن این است که «ارجل» عطف به «ایدیکم» باشد که در این صورت شستن پاها لازم می شود؛ اما:

«اِذا اَجْتَمَعا عَلى مَعْمُولٍ واحِدٍ کانَ اِعْمالُ الاَقْرَبِ اَوْلى فَوَجَبَ اَنْ یَکُونَ عامِلُ نَصْبٍ فی قَوْلِهِ:«و ارجلکم» هُوَ قَوْلُهُ:«و امسحوا» فَثَبَتَ اَنَّ قِرائَةَ:«و ارجلکم» بِنَصْبِ اللّامِ تُوجَبُ الْمَسْحُ اَیْضاً.» 10

«اگر دو عامل بر معمولی واحد جمع شدند، حمل به عامل نزدیک تر اولی و سزاوار است؛ لذا لازم می باشد که عامل نصب در فرمایش الهی: «و ارجلکم» همان:«و امسحوا» باشد. پس ثابت شد که قرائت: «و ارجلکم» به نصب (لام) نیز مسح پاها را ایجاب می نماید!»

از قرّاء سبعه ابن کثیر و حمزه و ابوعمرو و نیز عاصم به روایت شاگردش ابوبکر، حرف لام در «ارجلکم» را با حرکت جرّ قرائت کرده اند 11 و چون از نظر تمامی علماء عامه همه قرائت های هفت گانه صحیح است، لذا برای آن که اختلافی در مفهوم پیش نیاید، باید گفت که نظریه فخر در این باره صحیح است و «ارجل» چه منصوب و چه مجرور خوانده شود در هر دو، حکم به مسح می شود.

ابن حزم، فقیه نام دار شافعی در کتاب المحلّی می نویسد:

«وَ اَمّا قَوْلُنا فِی الرِّجْلَیْنِ فَاِنَّ القُرآنَ نَزَلَ بِالْمَسْحِ قالَ اللهُ تَعالى:«و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم» سَواءٌ قُرِئَ بِخَفْضِ اللّامِ اَوْ بِفَتْحِها هِیَ عَلى کُلِّ حالٍ عُطِفَ عَلَى الرُّؤُوسِ، اِمّا عَلَى اللَّفْظِ وَ اِمّا عَلَى الْمَوْضِعِ وَ لا یَجُوزُ غَیْرُ ذلِکَ لِاَنَّهُ لا یَجُوزُ اَنْ یُحالَ بَیْنَ الْمَعْطُوفِ وَ الْمَعْطُوفِ عَلَیْهِ بِقَضِیَّةِ مُبْتَدَإٍ وَ هکَذا جاءَ عَن اِبْنِ عَبّاسٍ: نَزَلَ القرآنُ بِالْمَسْحِ – یَعْنی فِی الرِّجْلَیْنِ فِی الْوُضُوءِ- وَ قَدْ قالَ بِالْمَسْحِ عَلَى الرِّجْلَیْنِ جَماعَةٌ مِنَ السَّلَفِ مِنْهُمْ عَلِىِّ بْنِ اَبی طالِبٍ وَ ابْنِ عَبّاسٍ وَ الْحَسَنِ وَ عِکْرَمَةِ وَ الشَّعَبی وَ جَماعَةِ غَیْرِهِمْ وَ هُوَ قَوْلُ الطَّبَری.» 12

«و اما رأی ما در پاها، قرآن به مسح آمده است. خداوند متعال فرمود:«و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم» و حکم در آن یکی است. چه مکسور و چه منصوب خوانده شود، در هر حال «ارجلکم» عطف به «رؤوس» شده و جایز نیست که بین معطوف و معطوفٌ علیه به واسطه قضیه مبتدائیه فاصله افتد. و از ابن عباس نقل شده است که: قرآن به مسح بر پاها نازل شده است. و قول مسح بر پاها عقیده بسیاری از گذشتگان است که از جمله ایشان علی بن ابی طالب (علیه السلام) و ابن عباس حسن و عکرمه و شعبی و بسیاری دیگر می باشند و مسح بر پاها قول طبری هم می باشد.»

سرخسی دانشمند دیگر اهل سنت نیز می نویسد:

و عن ابن عباس رضی الله عنهما قال:

«نَزَلَ القُرآنُ بِغَسْلَیْنِ وَ مَسْحَیْنِ، یُریدُ بِهِ القَرآءَةَ بِالْکَسْرِ فی قَوْلِهِ تَعالی وَ مِنْ حَیْثُ الْمَحَلِّ فَاِنَّ الرَّأْسَ مَحَلُّهُ مِنَ الاَعْرابِ النَّصْبُ وَ اِنَّما صارَ مَخْفُوظاً بِدُخُولِ حَرْفِ الْجَرِّ.» 13

ابن عباس گوید:

«قرآن بر دو شستن و دو مسح نازل شده است. و منظور او قرائت به کسر «ارجل» می باشد و از حیث محل، باید گفت که محل «رأس» از نظر اعراب نصب می باشد و علت مکسور شدن آن ورود حرف جرّ می باشد.»

متقی هندی در کنزالعمّال از قول حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل می¬کند که می فرماید:

«لَوْ کانَ الدّینُ بِالرَّأْىِ لَکانَ باطِنُ الْقَدَمَیْنِ اَحَقَّ بِالْمَسْحِ مِنْ ظاهِرِهِما وَلکِنْ رَأَیْتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم مَسَحَ ظاهِرَهُما.» 14

«اگر دین تابع نظر افراد بود، هرآینه کف پاها به مسح کردن سزاوارتر از روی پاها بود؛ ولی من دیدم که رسول خدا صلی الله علیه (و آله) و سلم روی پاها را مسح می فرمود.»

جالب است بیان شود: ابن ابی شیبه در المصنّف در کتاب الطهارة وضوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را که جناب جبرئیل علیه السلام به ایشان تعلیم داد، این گونه بیان می دارد:

«اَمّا جِبْریلُ فَقَدْ نَزَلَ بِالْمَسْحِ عَلَى الْقَدَمَیْنِ.» 15

«جبرئیل مسح بر پاها را آورد!»

روایاتی دیگر از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و ابن عباس و انس بن مالک و عباد بن تمیم و دیگر از صحابه در کتب معتبر اهل سنت نقل شده است که حکایت و تصریح مسح بر پاها در وضو دارد و حتی بنابر روایاتی در مدتی از خلافت عثمان، مسح بر پا توسط خود او انجام می شد؛ اما به ناگاه میل او بر آن تعلق گرفت که پاها را در وضو بشوید.

در حقیقت می شود گفت: شستن پاها در خلافت عثمان اتفاق افتاد، در حالی که افراد شاخصی چون امیرالمؤمنین علی علیه السلام و صحابه و حتی خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر پاها مسح می کردند. با این وجود آیا جایز است که در وضو پاها را بشویند؟ آیا این عمل، عدول از سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیست؟!

جمع بندی و نتیجه گیری:

(در این مقاله با روش تحلیلی-انتقادی به بررسی تطبیقی معنای «الی» در آیه 6 سوره مبارکه پرداخته شده است. در بین معانی حقیقی و مجازی مطرح شده برای حرف«الی»، معنی حقیقی «الی»، « انتهاء غایت» است. بقیه معانی مطرح شده همچون «الی» به معنی «مع»، «تبیین»، «فی»، «لام»، «من»، «عند»، «باء» و معنی تأکید، همه مجازی هستند که در غیر معنای حقیقی شان استعمال شده اند. مفسران فریقین استعمال «الی»را در این آیه شریفه به معنای «مع»، «من»، «حد» و «انتهاء غایت» دانسته اند.که با نقد و بررسی این نظرات به این نتیجه می رسیم که «الی» به معنای حقیقی انتهای غایت تحدیدیه به کار رفته است و قید مغسول است تا با توجه به اجمال واژه ید، حد شستن دستان را معلوم کند. «الی المرافق» قید موضوع «ایدیکم» است. با توجه به لزوم قرینه، عدم فصاحت، نبودن آیه در مقام بیان کیفیت غسل، وجود اخبار و روایات کثیر، «الی» جهت بیان انتهاء غایت مغسول است نه غسل، که به دلیل اجمال ید آورده شده تا حد شستن دستان در وضو مشخص شود و همچنین به دلایلی همچون سنت، عقل، اجماع و عرف اثبات می شود، کیفیت شستن دستان در وضو از آرنج ها به سمت انگشتان است.)

كتابنامه

.۱ تاریخ طبری ج2 ص606؛ تاریخ ابن خلدون ج2 ص586؛ تاریخ الاسلام ج1 ص423؛ کتاب عثمان بن عفان ج1ص72.

2. کنزالعمال ج9 ص443 ح 26890.

3. مسند احمد بن حنبل ج1ص58 ح415؛ مسند البزارج2 ص74 ح420؛ مصنف ابن ابی شیبةج1 ص16 ح56؛ کنزالعمال ج9 ص805 ح26863. نکته جالب، روایتی است که از امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این باره نقل شده است که می فرماید:«و مسح علی ظهر قدمیه.» این روایت در سنن الکبری بیهقی ج1 ص292 ح1295 و کنزالعمال متقی هندی ج9 ص863 ح27030 آمده است.

4. سنن الدارمی ج1 ص176و سنن الکبری ج1 ص53.

5. سوره حضرت هود علیه السلام / 52.

6. النساء /2.

7. آل عمران / 52.

8. المجموع ج1 ص394.

9. الفقه علی المذاهب الاربعة ص72، مبحث سنة الوضوء.

10. تفسیر کبیر ج11 ص161.

11. تفسیر قرطبی ج6 ص91.

12. المحلی ج2 ص56 مسألة200.

13. المبسوط ج1 ص8.

14. کنزالعمال ج6 ص606 ح 27609 و با اندکی تفاوت در: نیل الاوطار شوکانی ج1 ص184و المصنف ابن ابی شیبة ج1 ص25 ح183.

3. 15. المصنف ج1 ص30، کتاب الطهارة، باب 16 فی المسح علی القدمین و تفسیر طبری ج6 ص176.)

بررسی دومین آیه :آیه ۵۵سوره مائده (آیه ولایت)

شبهه ادبی به آیه ولایت و نقد آن:

بعضى از شبهاتى که به استناد ادبیات عرب بیان کرده‏اند عبارتند از:

۱ – لغو بودن ذکر رکوع بعد از صلات؛

گفته‏اند، اگر مقصود از رکوع، رکوع اصطلاحى باشد، با توجه به اینکه قبل از این جمله، عبارت {یقیمون الصلوه} آمده است و صلات شامل رکوع هم مى‏شود، ذکر {و هم راکعون} لغو خواهد بود.

به این شبهه توجه کنید:

«و الرکوع هنا ظاهره الخضوع لا الهیئه التى فى الصلاه، لانّه یلزم فى هذا القول تکریر الرکوع لقوله یقیمون الصلاه.»

این شبهه در منابع گوناگون آمده است.([۱])

نقد

در پاسخ به این شبهه ابتدا باید جایگاه جمله «و هم راکعون» را از نظر ادبى مشخص کرد.

درباره این جمله دو احتمال زیر داده شده است:

۱ – اینکه «واو» عاطفه و جمله عطف بر جملات قبل باشد که عده‏اى بر این باورند.

در این جمله دو وجه جایز است که روشن‏ترین آن این است که جمله عطف بر جمله‏هاى گذشته است پس معناى آیه چنین مى‏شود: «ولى و سرپرست شما تنها کسانى هستند که نماز مى‏خوانند و زکات مى‏دهند و رکوع مى‏کنند».([۲])

براساس این نظریه این اشکال مطرح مى‏شود که ذکر «راکعون» تکرار و لغو است؛ زیرا قبل از آن جمله {یقیمون الصلوه} آمده است.

پاسخهای مفسران اهل سنت

الف – چون رکوع بارزترین رکن نماز است و به دلیل اهمیت – آن – بر خلاف جملات قبل – این جمله را اسمیه آورده و نگفته است؛ «یرکعون» ([۳])

این پاسخ – همان طور که ملاحظه مى‏کنید – ادعایی بیش نیست و دلیلى بر اظهر بودن رکوع نسبت به بقیه ارکان نداریم و ایشان هم نتوانسته برای اثبات آن دلیلى ارائه کند، بلکه اگر بحث مقایسه بین ارکان نماز مطرح شود، آشکارترین ارکان نماز تکبیره الاحرام است؛ زیرا با گفتن آن نماز آغاز و کارهاى منافى نماز با گفتن این تکبیر حرام مى‏شود.

ب – ممکن است تکرار براى تأکید باشد، چون نماز در میان تکالیف الهى از شرافت و عظمت زیادی برخوردار است.([۴])

چنان که ملاحظه مى‏کنید، این پاسخ نیز ربطى به موضوع ندارد؛ زیرا اشکال این بود که تکرار ذکر رکوع پیش مى‏آید، نه تکرار نماز و پاسخ یاد شده مبتنى بر تکرار نماز است، در حالى که در آیه نماز تکرار نشده است.

ج – ذکر رکوع بعد از نماز بدین خاطر است که شریف‏ترین اعمال نماز رکوع است.([۵])

این پاسخ نیز که شریف‏ترین اعمال نماز رکوع است؛ ادعایی بیش نیست، زیرا در روایات آمده است که نزدیک‏ترین حالت انسان به خدا در حال سجده است؛ به این روایت توجه کنید:

«قال النبى | : اقرب ما یکون العبد من ربّه و هو ساجد.»([۶])

نزدیک‏ترین حال قرب بنده به پروردگارش هنگام سجده است.

بدین سان اشکال تکرار رکوع و لغو بودن آن در صورتى وارد مى‏شود که «واو» را عاطفه بدانیم. در این صورت، هیچ یک از پاسخ‏هایى که ارائه کرده‏اند قانع‏کننده نیست.

اشکال اساسى که بر عاطفه گرفتن «واو» وارد مى‏شود؛ این است که با توجه به اینکه «انّما» براى حصر است و خداوند در مقام تعیین ولى و سرپرست مسلمانان بعد از رسول خداست، اگر واو را عاطفه بدانیم، این هدف تأمین نمى‏شود؛ زیرا معناى آیه این مى‏شود که ولى و سرپرست شما خدا و رسول خدا و کسانی هستند که نماز مى‏خوانند و زکات مى‏دهند و رکوع مى‏کنند.

این اوصاف در همه مسلمانان وجود دارد و از طرفى همه نمى‏توانند «ولىّ» باشند پس حصرى اثبات نمى‏شود.

۲- بیشتر مفسران عامه و تمام مفسران خاصه این نظریه را پذیرفته‏اند که «واو» حالیه و صاحب حال نیز فاعل {یقیمون و یؤتون} است.

توجیههای زیر از سوی مفسران اهل‏سنت ارائه شده است:

الف – رکوع به معناى اصطلاحى نیست، بلکه به معناى خضوع است؛

چون عدهای از صحابه در هنگام نزول این آیات در حال نماز و عده‏اى در حال پرداخت زکات بوده‏اند و این دو کار را با حالت خضوع انجام مى‏دادند، این آیه نازل شد.([۷])

گرچه رکوع در لغت به معناى خضوع آمده است ولى در بکارگیرى لغتى که چند معنى دارد در یک معناى معین، نیاز به قرائتى است که مؤید معناى یاد شده باشد، در حالى که در اینجا رکوع را به معناى خضوع گرفتن نه تنها قرینه مؤید ندارد، بلکه بر خلاف تاریخ و کتاب و عقل است.

۱- در این پاسخ ادعا شده است که صحابه هنگام نزول آیه در حال نماز و پرداخت زکات بوده‏اند، در حالى که نزول آیه چند دقیقه هم طول نمى‏کشد. اگر پرداخت زکات از طرف امیرالمؤمنین × را نادیده بگیریم و انکار کنیم – که این گروه درصدد چنین کارى هستند – از نظر تاریخى چه دلیلى هست که در آن لحظه اصحاب در حال پرداخت زکات بودند؟ انسان با اندک تأمل در مى‏یابد که این سخن بى‏مدرک است.

از طرفى اگر پرداخت زکات از سوى صحابه در آن لحظه اثبات نشود، براساس این نظریه، جمله {یؤتون الزکاه} را نمى‏توان معنى کرد و جمله‏اى خلاف واقع خواهد بود

۲- اگر رکوع به معناى خضوع باشد، اشکال تکرار به گونه‏اى دیگر وارد مى‏شود؛ زیرا نماز و زکات هر دو کار عبادى هستند و عبادت باید با اخلاص و خضوع انجام شود. در این صورت جمله {و هم راکعون} به معناى و «هم خاشعون» است که با قرآن تناسب ندارد

– اگر رکوع به معناى خضوع باشد، گذشته از دو اشکال پیشین، اشکال دیگرى نیز خواهد داشت، بدین معنى که هدف آیه که تعیین ولى بعد از نبى| است تأمین نمى‏شود؛ زیرا خضوع در نماز و زکات در این صورت، میان همه مسلمانان مشترک است، نه آنکه به عده‏اى ویژه اختصاص داشته باشد تا با حصر «انّما» متناسب باشد.

ب – «واو» عاطفه نیست، ولى رکوع هم به معناى اصطلاحى نیست اگر «واو استینافى» باشد جایز است که مقصود از رکوع، مبالغه در مواظبت بر نافله‏ها باشد.([۸]

نقد۱- هیچ کس در هیچ لغتى رکوع را به معناى مواظبت بر نافله معنى نکرده است

۲- در شرع نیز لفظ رکوع بر مواظبت بر نافله اطلاق نشده است؛

۳- در میان دانشمندان نیز رکوع اصطلاحى به معناى مواظبت بر نافله نیست

۴- براساس این نظریه، آیه شأن نزول نخواهد داشت؛ زیرا معناى آیه این مى‏شود: ولىّ شما خدا و رسول و کسانى هستند که نماز مى‏گزارند، زکات مى‏دهند و بر نافله‏ها مواظبت مى‏کنند،این ویژگى همه مسلمانان را در برمى‏گیرد؛ چنان که طرفداران نظریه «تعمیم» مى‏گویند.

۵- هدف آیه نیز – همان طور که در اشکال پیشین بیان شد – تأمین نخواهد شد

ج – دانشمندان شیعه بر این باورند که «واو» حالیه است، و رکوع نیز به معناى اصطلاحى آن به کار رفته است در این صورت هم حصر «انّما» درست است و هم هدف آیه تأمین مى‏شود؛ زیرا در این صورت مصداق منحصر در امام علی است و اشکال تکرار نیز وارد نیست؛ چه اینکه اشکال تکرار براساس عاطفه بودن «واو» مطرح مى‏شد و براساس حالیه بودن «واو» تکرار پیش نمى‏آید و این اشکال را بر شیعه وارد کرده‏اند؛ زیرا براساس عاطفه بودن، «واو» معناى آیه چنین مى‏شد: ولىّ شما تنها خدا و رسول او و کسانى هستند که نماز مى‏گزارند و زکات مى‏دهند و رکوع مى‏کنند، ولى براساس حالیه بودن «واو» معناى آن این گونه مى‏شود: ولىّ شما تنها خدا و رسول و کسانى هستند که نماز مى‏گزارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند که بیان حالت پرداخت زکات است، نه بیان کارى که در نماز انجام مى‏شود، تا در جمله قبل تکرار شده باشد.

۲ – عدم اطلاق زکات بر صدقه مستحبى گفته‏اند؛ زکات هر کجا به کار رود به زکات واجب اختصاص دارد و بر صدقه مستحبى اطلاق نمى‏شود. به این شبهه توجه کنید

«انّ الزکاه لا تاتى الاّ بلفظها الخاص بها و هو الزکاه المفروضه، فهى اسم للواجب لا للمندوب.)

بنابر این مقصود از رکوع، رکوع نماز نیست، تا بگوییم آیه در شأن على علیه السلام نازل شده است.این شبهه در بعضى از منابع ذکر شده است.([۹])

نقد زکات از منظر لغت بدون تردید، زکات واژه‏اى عربى است و قبل از اینکه پیامبر اسلام به رسالت برانگیخته شود و قرآن نازل گردد، عرب زبانان واژه زکات را در گفتگوهای خود به کار مى‏برده‏اند.بنابر این باید دید در لغت عرب زکات به چه معنى است ؟

این منظور از لغت‏شناسان عرب‏زبان در این‏باره مى‏نویسد:«قال ابوعلى: الزکاه صفوه الشى‏ء و زکّاه اذا اخذ زکاته وتزکّى اى تصدّق.»([۱۰])«زکات، برگزیده چیز است و زکّاه؛ یعنى برگزیده‏اش را گرفت و تزکّى؛ یعنى انفاق کرد».«قال الفراء: زکاه صلاحا.»([۱۱])

«قال ابو زید النحوى: واصل الزکاه فى اللغه الطهاره و النماء و البرکه و المدح و کلّه قد استعمل فى القرآن و الحدیث.»([۱۲])اصل زکات در لغت به معناى طهارت، رشد، برکت و ستایش است و همه این موارد در قرآن و حدیث به کار رفته است.میر شریف مى‏نویسد:«الزکاه فى اللغه الزیاده.»([۱۳])؛ «زکات در لغت به معناى زیادى است».راغب مى‏نویسد:

«اصل الزکاه النموّ الحاصل عن برکه اللّه تعالى و یعتبر ذلک بالامور الدنیویه و الاخرویه و منه الزکاه مما یخرج الانسان من حق اللّه تعالى الى الفقراء و تسمیته بذلک لما یکون فیها من رجاء البرکه او لتزکیه النفس، اى تنمتیها بالخیرات و البرکات.»([۱۴])

«اصل زکات، رشدى است که از برکت خداوند حاصل مى‏شود و این مسئله هم در امور دنیوى و هم در امور اخروى کاربرد دارد. از همین مقوله است زکاتى که انسان به عنوان حق خداوند به فقرا مى‏دهد و اینکه به چنین مالى زکات مى‏گویند یا به امید برکت در مال است، یا بدین سبب است که باعث تکامل نفس مى‏شود».زکات در قرآن قرآن کتاب عربىِ مبین است([۱۵]و براى انذار اعراب و دیگران نازل شده است.([۱۶])بنابر این باید واژه‏هایى که در آن به کار مى‏رود یا به همان معنایى باشد که در لغت عرب کاربرد دارد، یا دست‏کم مناسبتى با معناى لغوى داشته باشد.

واژه زکات در قرآن ۳۲ بار به کار رفته است که برخى از مصادیق آن بدین شرح است

الف – درباره مشرکان {قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکینَ * الَّذینَ لا یُؤتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ بِاْلآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ}([۱۷]

«بگو من فقط یک انسان مانند شما هستم به من وحى شده است که تنها معبود شما خداى یگانه است، به او رو آورید و از او طلب آمرزش کنید. واى بر مشرکان؛ آنان که زکات نمى‏دهند و به آخرت ایمان ندارند.

با توجه به نکات زیر، مقصود از این زکات زکات واجب نیست

:۱- این سوره مکى است و حال آن که زکات در مدینه واجب شده است؛([۱۸])

۲- شأن نزول آیه را چنین گفته‏اند که مشرکان قریش، که حجاج را سقایت و اطعام مى‏کردند، اعلام نمودند این امکانات را در اختیار کسانى که به پیامبر ایمان آورده‏اند قرار نمى‏دهند. این آیه درباره آنان نازل شده است؛([۱۹])

۳- مشرکان مکه اعتقادى به پیامبر و قرآن نداشتند، تا چه رسد به زکات، تا آنان بر عدم انجام این کار سرزنش شوندبنابراین مقصود از زکات، در این آیه، مطلق انفاق‏ها و خدماتى است که مشرکان در عصر جاهلیت به زائران «بیت اللّه» ارائه مى‏کردند، نه زکات تشریع شده در اسلام.

نتیجه گیری:

در آیه 55 سورهٔ مائده ﴿ إِنَّما وَلِیکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ …﴾ که به آیه ولایت مشهور است، شخص امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) از طرف خداوند مشخص می‌‌شود.

کلمهٔ «ولی» به معنای سرپرست است و از منحصر کردن ولایت برای خدا و رسول خدا (ص) و مؤمنین معلوم می‌‌شود منظور از مؤمنین همهٔ مؤمنین جامعه نیستند؛ ضمن این که چنین چیزی عقلاً و عملاً محال است و نمی‌‌شود مؤمنین همگی سرپرست جامعه باشند.

در این آیه به جای آنکه نام علی بن ابیطالب (ع) را ببرد، یک وصفی از او را بیان می‌‌کند که همه از آن آگاه هستند.

وصف «صدقه دادن در حال رکوع» وصف عام نیست، چراکه اگر وصف عام بود همهٔ مؤمنین می‌توانستند با صدقه دادن در حال رکوع، امام و سرپرست امت اسلامی‌ شوند.

همهٔ علما بر نزول این آیه در شأن امیرالمؤمنین (ع) اجماع دارند.

مراد از مؤمنین در آیه همان دوازده امام معصوم (ع) هستند که پیامبراکرم (ص) بارها در مورد امامت و واجب الاطاعه بودن ایشان، با مردم سخن گفته‌اند.

کتابنامه:

([۱]) البحر المدید فى تفسیر القرآن المجید، ج ۲، ص ۵۲؛ البحر المحیط، ج ۳، ص ۵۲۵؛ مواهب الرحمن فى تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۱۶۷؛ تفسیر القرآن العظیم المسمّى باولى ما قیل فى آیات التنزیل، ج ۳، ص ۴۲.

([۲]) اللباب فى علوم الکتاب، ج ۷، ص ۳۹۹؛ البحر المحیط، ج ۳، ص ۵۲۵ و … .

([۳]) اللباب فی علوم الکتاب، ج ۷، ص ۳۹۹.

([۴]) البحر المحیط، ج ۳، ص ۵۲۵.

([۵]) کتاب التسهیل لعلوم التنزیل، ج ۱، ص ۱۸۱.گ

([۶]) سنن، ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۸۰.

([۷]) البحر المحیط فى التفسیر، ج ۳، ص ۵۲۵ و بیشتر تفاسیر اهل سنت در اینجا مورد بررسى قرار گرفته‏اند.

([۸]) تفسیر القرآن العظیم المسمى اولى ما قیل فى آیات التنزیل، ج ۳، ص ۴۲.

([۹]) تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج ۴، ص ۲۸۴؛ التفسیر الشامل، ج ۲، ص ۹۷۷؛ تفسیر کبیر، ج ۱۲، ص ۳۰؛ تفسیر، قرطبى، ج ۶، ص ۲۲۲.

([۱۰]) لسان العرب، ج ۱۴، ص ۳۵۸.

([۱۱]) همان.

([۱۲]) همان.

([۱۳]) التعریفات، ص ۵۰.

([۱۴]) مفردات، ص ۲۱۳.

([۱۵]) شعراء/۱۹۵.

([۱۶]) شورى/۷.

([۱۷]) فصلت/۷.

([۱۸]) الجامع لاحکام القرآن، ج ۶، ص ۳۰.

([۱۹]) همان، ج ۱۵، ص ۳۴۱؛ الکشاف، ج ۳، ص ۴۴۳.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.