(تحقیق کتاب جامع السَّعادات)
(تأثیر تربیت در اخلاق)
حوزه علمیه حضرت بقیه الله عج – قم
استاد راهنما
(حجت الإِسلام سید محمد علوی)
پژوهشگر
(سجّاد باقری)
طلبه سال شش حوزه علمیه قم
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم
چکیده
در تحقیق تأثیر تربیت در اخلاق مباحث درباره تأثیر تربیت در اخلاق در کتاب هایی مثلاً المحجَّة البیضاء به همراه کتاب جامع السَّعادات نوشته شده
فهرست مطالب
چکیده
مقدمه
فصل اول: کلیات تحقیق
گفتار اول: مباحث مقدماتی
1-تبیین موضوع
2- اهمیت و ضرورت تحقیق
3- پیشینه تحقیق
4- شیوه تحقیق
5- سؤالات تحقیق
گفتار دوم: مفهوم شناسی
فصل دوم
باب اول: کلیات
تعریف کلی قوای سه گانه
جایگاه موضوع شما در قوای سه گانه
تأثیر تربیت در اخلاق در کتاب جامع السَّعادات
تأثیر تربیت در اخلاق در کتاب المحجَّة البیضاء
باب دوم: قرآن کریم مجید
تفسیر آیة کریمة 14 سورة مبارکة لقمان
تفسیر نمونه
باب چهارم: روایات موضوع شما:
روایات کریمه درباره تأثیر تربیت در اخلاق
فصل سوم
بررسی موضوع شما در فلسفه اخلاق
باب اول: مقایسه موضوع شما و تعریف علم اخلاق
باب دوم: مقایسه موضوع شما و ارزش اصلی یا غیری یا جایگزینی
باب سوم: مقایسه موضوع شما و مکاتب غیر واقع گرا
باب چهارم: مقایسه موضوع شما و مکاتب واقع گرای اثبات ناپذیر
جمع بندی و نتیجه گیری
كتابنامه
مقدمه
علیرغم تحولات و پیشرفتهای بوجود آمده در زمینههای گوناگون تعلیم و تربیت – اعم از گسترش رشتههای تربیتی، تحول در محتوای تعلیم و تربیت، تدوین روشهای جدید تدریس و توجه به مسائل روانشناختی، جامعهشناختی و فلسفی مربوط به تعلیم و تربیت و همچنین تحولات شگرف در زمینههایی چون کسب مهارتهای عمومی، تکنیکهای رشد و تقویت حافظه، تئوریهای مربوط به آموزش و تربیت معلم – متاسفانه در زمینه رویکردها و روشهای تربیت و آموزش اخلاقی و ارزشی، تلاشهای مفید و کافی صورت نگرفته است.هرچند که این ضعف و نارسایی، خود ناشی از فقدان نظامهای آموزشی دارای جهتگیریهای خاص اخلاقی و ارزشی (دینی و مذهبی) در بسیاری از کشورهای جهان است؛ اما بیشتر معلول ابهام و تردیدی است که در بین بسیاری از مربیان و صاحبنظران تربیتی نسبت به اصل تربیت اخلاقی و ارزشی وجود دارد.بسیاری از مربیان تربیتی اساسا تعلیم و تربیت اخلاقی و ارزشی را متضمن نوعی رفتار ریاکارانه، مصنوعی و غیرطبیعی میدانند. عدهای نیز تربیت اخلاقی را نوعی فقدان آزادی فردی (Snook,1972) و مانعی بر سر راه ایجاد یک جامعه دمکراتیک (Dewey,1916) قلمداد میکنند. به عبارت دیگر، ایجاد جامعه مدنی و دمکراتیک را با تحقق ارزشها و تربیت اخلاقی – بخصوص تربیت اخلاقی و ارزشی دینی – در تضاد میبینند (Attfield,1978). عدهای دیگر به مبانی تربیت اخلاقی (مبانی فلسفی، روانشناختی و دینی) به عنوان اموری کلی و جدا از ملاحظات روزمره زندگی افراد (دانشآموزان) مینگرند. برخی نیز معتقدند که بین روشهای واقعی تعلیم و تربیت اخلاقی و اهداف آن انسجام و هماهنگی لازم وجود ندارد و به همین دلیل، تربیت اخلاقی و ارزشی اغلب به تلقین منجر میشود (Snook,1978). بسیاری دیگر نیز بر این باورند که تربیت اخلاقی و ارزشی، مبتنی بر اصول تحول اخلاقی نیستند (Kohlberg,1969). عدهای دیگر بر این نکته تأکید دارند که وجود مفاهیم و تعابیر مختلف از تربیت اخلاقی و ارزشی و وجود مدلهای متعدد مربوط به تربیت اخلاقی وارزشی همچون مدل تبیین ارزشها (Values Clarification)، مدل تحول ساختاری (Structural Development)، مدل عمل اجتماعی (Social Action) و مدلهای متعدد دیگر از عوامل عدم موفقیت در این زمینه هستتد.عدهای دیگر قائل به تمایز بین تربیت اخلاقی و آموزش ارزشها هستند (Becl,1983). به نظر این گروه اصطلاح اخلاق (Moral) به درستی و نادرستیها (Rightandwrong) مربوط است و این امور، خارج از تمایلات درونی افراد است؛ اما بحث ارزشها (Values) به تمایلات و علایق افراد توجه دارد و جمع بین این دو ممکن نیست عدهای دیگر ضرورت تربیت اخلاقی و ارزشی را مورد تردید قرار میدهند و برخی امکان چنین تربیتی را منتفی میدانند. گروهی دیگر با طرح مباحث معرفتشناختی، نسبت به امکان تحقق معرفت (دانش) اخلاقی تردید میکنند و این سؤال و تردید را مطرح میکنند که: آیا معرفت اخلاقی را میتوان از طریق یادگیری و آموزش کسب کرد؟ (Glynn,philips,1990).
این سؤالات، تردیدها و ابهامات تا آنجا پیش میرود که تمامی مسائل تربیت اخلاقی اعم از اهداف، انواع و به ویژه رویکردها و روشها را دربر میگیرد. در این میان، مسئله روشها و رویکردهای تربیت اخلاقی و ارزشی بیشترین توجه را به خود جلب نموده و بیشترین چالشها و مناقشات را نیز به خود اختصاص داده است. از جمله مسائل مربوط به روشها و رویکردهای تربیت اخلاقی، حاکمیت روشها و رویکردهای سنتی بر فرایند تربیت اخلاقی و ارزشی است. روشهایی که بهخاطر مقاومت در برابر تحولات علمی و فنی، روانشناختی، جامعهشناختی و تأکید بر حفظکردن متون مقدس، شرکت در آیینها و مراسم و تفسیر و تأویل متون دینی و… ملقب در شیوه هایی سنتی شده هستند. تردید نسبت به روشها و رویکردهای سنتی، در واقع تردید نسبت به اثربخشبودن آنها، توان ایجاد فهم و درک عمیق نسبت به دین، تناسب این روشها با علایق و نیاز یادگیرندگان، سازگاری آنها با رویکردها و روشهای جدید آموزش و تربیت اخلاقی و اهمیت و جایگاه معرفتشناختی این روشهاست. همچنین ضعف این روشها و رویکردها در جلب هرچه بیشتر مخاطبان و علاقمندان به دین، اخلاق و ارزشها نیز میتواند زمینه تردید را افزایش دهد. این تردیدها و ابهامات که خود به دلیل روشننبودن قلمرو تربیت اخلاقی و عدم تبیین کافی معانی، مفاهیم و محتوای تربیت اخلاقی و همچنین فقدان طرحها و مدلهای روشن برای رویکردها و روشهای تربیت اخلاقی بوجود میآیند، از یکسو به اصل و ضرورت تربیت اخلاقی خدشه وارد میکنند، و از سوی دیگر امکان تحقق واقعی و سودمندانه آنها را زیر سؤال میبرند.امروزه نظام آموزشی جامعه اسلامی ما از هر دو جهت در معرض تردید و ابهام قرار دارد. اگر در بعضی جوامع نسبت به تربیت اخلاقی و ارزشی و بخصوص تربیت اخلاقی دینی و مذهبی تردید وجود دارد، نه لزوما بهخاطر تردید در ضرورت تربیت اخلاقی، بلکه بهخاطر تردید در امکان تحقق تربیت اخلاقی و ارزشی حقیقی است و این تردید خود ریشه در ضعف و نارساییهای موجود در رویکردها و روشهای تربیت اخلاقی و ارزشی دارد. بنابراین، روشننمودن و تبیین دقیق رویکردها و روشهای تربیت اخلاقی و ارزشی میتواند در جهت رفع ابهامات و تردیدهای موجود و در نتیجه در ایجاد انگیزه بیشتر در توجه به تربیت اخلاقی و ارزشی مؤثر باشد.
فصل اول: کلیات تحقیق
گفتار اول: مباحث مقدماتی
1- تبیین موضوع:
تأثیر تربیت در اخلاق
2- اهمیت و ضرورت تحقیق:
نتایج پژوهشها و تحقیقات بیانگر آن است که اساسا یکی از مهم ترین معضلات و مشکلات بشری در تمام ابعاد تربیت، ناشی از وضعیت نابهنجار اخلاقی جوامع است. به عبارت دقیقتر، یکی از عوامل بحران زا در مسائل اجتماعی، احساس محرومیت از استکمالات معنوی و اخلاقی است.
3- پیشینه تحقیق
کتاب ها:
1- تربیت و اخلاق اسلامی؛ محمَّد تقی رهبر
2- گزیده ای از تربیت و اخلاق در نهج البلاغه و غررالحکم به ضمیمۀ داستانهایی از إِمام علیّ علیه أَفضل صلوات المصلّین؛ رحمت پور یزدی به همراه هادی احمدی
3- اخلاق و تربیت اسلامی؛ سیِّد علی گرامیان
4- مبانی نظری اخلاق و تربیت اسلامی؛ زهراء مصطفوی
5- اخلاق و تربیت اسلامی پودمانی؛ خیر الله اسماعیلی
مقاله ها:
1- مفهوم تربیت و اخلاق از دیدگاه اسلام؛ جمعی از نویسندگان
2- جايگاه اخلاق در تربيت اجتماعي از منظر قرآن کريم؛ حسینعلی جان نثاری به همراه سیِّد حسین واعظی
3- نقش تربیت در تعالی اخلاق؛ محسن ملا کاظمی
4- بررسی نقش تربیت اخلاقی از دیدگاه پیامبر اعظم (ص) در جهت تحقق وظایف فردی و اجتماعی؛ زهراء بیات
5- تربیت و اخلاق؛ محمَّد جوادی
6- اخلاق و تربیت از دیدگاه امام علی علیه أَفضل صلوات المصلّین؛ جمعی از نویسندگان
7- اخلاق و تربیت ایرانیان باستان؛ اسماعیل حاکمی
8- بررسی تحلیلی مبانی تربیت اخلاقی هابرماس و نقد آن از دیدگاه اخلاق قرآنی؛ جمعی از نویسندگان
9- نقش اخلاق و تعلیم و تربیت از منظر فقه و حقوق اسلامی؛ سیِّد حسین واعظی به همراه علیرضا روستایی
10- آغاز شکوفائی اخلاق و تربیت؛ هادی دوست محمَّدی
4 – شیوه تحقیق:
از طریق کتاب ها به همراه اینترنت
5- سؤالات تحقیق:
سؤال هایی اصلی:
1- مراد از تأثیر تربیت در اخلاق چیست
2- بیان تأثیر تربیت در اخلاق در کتاب جامع السَّعادات چطور است
3- بیان تأثیر تربیت در اخلاق در کتاب المحجَّة البیضاء چطور است
4- آیات تربیتی قرآن کریم مجید بیان بشوند
5- بیان روایات کریمة صحیحة تربیتی
سؤال هایی فرعی:
1- مؤلف کتاب جامع السَّعادات
2- زندگی نامه مؤلف کتاب مذکور
3- مؤلف کتاب المحجَّة البیضاء
4- زندگی نامه مؤلف کتاب
5- معنی لغوی اخلاق چیست
6- معنی اصطلاحی اخلاق چیست
7- معنی لغوی تربیت چیست
8- معنی اصطلاحی تربیت چیست
9- تربیت به عقیده شهید مطهری (ره) چیست
10- قوای 4گانه نفس
گفتار دوم: مفهوم شناسی
تربیت؛ اخلاق
تربیت
معنی لغوی: از کتابهای لغت اصیل و معتبر، استفاده میشود که واژع «ربب» مرتبط است.
کلمه تربیت مصدر باب تفعیل است که به دلیل معتل و ناقص بودن ریشه لغوی آن، مصدرش همانند تزکیه بر وزن «تفعله» آمده است، «ربّی یربی تربیة» مانند «زکّی یزکّی تزکیة»
گرچه بسیاری از کتابهای تعلیم و تربیت هنگام بحث از ریشه واژه «تربیت» آن را از ماده «ربو» ذکر میکنند؛ منتهی نویسنده عرب زبان کتاب النظام التربوی فی الاسلام با استناد به برخی کتابهای لغوی معتبر، تصریح کرده است: تربیت در لغت، از ماده «ربب» است، «التربیة فی اللغة ماخوذة من ربّ ولده و الصبی یربّه»
معنی اصطلاحی: دیدگاه های متعدد و متفاوتی راجع به معنای اصطلاحی تربیت از سوی اندیشمندان علوم تربیتی، وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
جان استوارت میل، تربیت را هر تاثیری می داند که آدمی در معرض آن است. تفاوت نمی کند آبشخور آن اثر گذاری؛ شیء، شخص و یا جامعه باشد.
کانت، تربیت را پرورش و تأدیب و تعلیم توأم با فرهنگ می داند که در پی کامیابی متربی در جامعه آینده است؛ جامعه ای که به مراتب از جامعه کنونی برتر است.
از منظر شهید مطهری تربیت عبارت است از: «پرورش دادن، یعنی استعدادهای درونی را که بالقوه در یک شی موجود است به فعلیت درآوردن و پروردن. بنابراین با صنعت= «ساختن» به معنی اینکه شی یا اشیایی را تحت یک نوع پیراستن ها و آراستن ها قرار می دهند و یا اجزاء و اشیایی را با هم ترکیب می کنند و نظمی میانشان برقرار می سازند، متفاوت است.»
تربیت عبارت است از: «بر انگیختن و فراهم آوردن موجبات رشد و پرورش و شکوفایی تمامی استعدادها، توانایی ها و قابلیت های انسان به منظور رسیدن به کمال و سعادت مطلوب.»
اخلاق
معنی لغوی: «اخلاق» جمع «خُلْق» و «خُلُق» مى باشد. خُلْق به معنى قوا و سجايا و صفات درونى است كه با چشم دل ديده مى شود.
معنی اصطلاحی: اخلاق مجموعه صفات روحى و باطنى انسان است
فصل دوم
باب اول: کلیات:
تعریف کلی قوای سه گانه: قوه ي شهويه
قوه مذکور عهده دار جلب منافع براي انسان است که به آن نفس بهيمي نيز گفته مي شود و مبدأ امور شهواني است و اشتياق لذت بردن از خوردني ها و آشاميدني ها و امور جنسي را دارد.
فايده ي اين قوه، حفظ و ادامه حيات بدن است که وسيله ي تحصيل کمال براي نفس است و در صورتي که به درستي از اين قوه استفاده شود و افراط و تفريط در آن صورت نگيرد، فضيلتي به نام عفّت از آن به وجود مي آيد که به تعبير فيلسوفان و عالمان اخلاقي، يکي از چهار جنس فضيلت شمرده مي شود
قوه ي غضبيه
وظيفه و مسئوليت اين قوه، دفع ضرر از انسان است و به اعتباري، به آن نفس سَبُعي نيز مي گويند که مبدأ غضب و دليري و اقدام بر اعمال و شوق تسلّط و تصرّف، برتري و رسيدن به جاه بيش تر است. فايده ي اين قوه اين است که زياده روي، تندي قواي شهوي و شيطاني را در هم مي شکند و در صورتي که در جاي خود از آن استفاده گردد و افراط و تفريطي در آن صورت نپذيرد، فضيلت شجاعت از آن پديد مي آيد و اگر به شکل افراط و زياده روي مورد بهره برداري قرار گيرد رذيلت تهوّر و درنده خويي از آن به وجود مي آيد و اگر هيچ کارکردي نداشته باشد و در آن تفريط شود، رذيلت «جبن» از آن پديد مي آید
قواي عاقله
همان قوه ي تفکر و ادراک است که به آن نفس ملکي و فرشته اي نيز مي گويند که مبدأ ادراک حقايق و جدايي بين نيکي ها و بدي هاست، و نيز انسان را به نيکي فرمان مي دهد و از زشتي بر حذر مي دارد و در صورتي انسان به سمت ترقي و تعالي پيش مي رود که به امر و نهي عقل عمل نمايد. فايده ي اين قوه اين است که حقايق را ادراک مي کند و آدمي را به کارهاي نيک فرمان مي دهد و از صفات زشت باز مي دارد
جایگاه موضوع شما در قوای سه گانه:
تأثیر تربیت در اخلاق در کتاب جامع السعادات
فصل 8 تأثير تربيت در اخلاق
خلق عبارت است از « ملكه اى نفسانى كه باعث صدور افعال به آسانى و بدون نياز به تفكَّر و تأمّل و نگرش است » و « ملكه » حالت و كيفيّتى نفسانى است كه دير و به كندى زوال مىپذيرد . و در مقابل ، « حال » كيفيّتى نفسانى است كه به سرعت از ميان مىرود . و سبب وجود خلق يا مزاج است ، چنان كه گفته شد ، يا عادت به اينكه كارى را با فكر و تأمّل انجام دهد ، يا با تكلَّف و صبر و پايدارى بر آن كه در اين صورت « ملكه » مىشود و به آسانى پديد مىآيد هر چند مخالف اقتضاى مزاج باشد .
دانشمندان پيشين در امكان يا عدم امكان زايل كردن و از ميان بردن اخلاق اختلاف دارند . [ بعضى معتقدند كه هيچ خلق و خوئى در انسان فطرى نيست و بنا بر اين همهء خويها تغيير پذير است ، و دسته اى ديگر برآنند كه همهء خويها فطرى است و لذا هيچ خلق و خوئى تغيير پذير نيست . ] و قول سوم اين است كه بعضى از خلقها فطرى و طبيعى است كه زوال آن امكانناپذير است و بعضى غير طبيعى و حاصل اسباب خارجى است كه زوال آن ممكن است . دانشمندان متأخّر قول اول را ترجيح داده و گفتهاند : اخلاق نه طبيعى و فطرى است و نه مخالف طبيعت ، بلكه نفس به ذات خود قابل و مستعدّ اتّصاف به هر يك از دو طرف تضادّ است ، يا به آسانى اگر موافق مزاج باشد ، يا به سختى اگر مخالف آن باشد . پس اختلاف مردم در اخلاق به علَّت اختلاف آنان در انتخاب اسباب خارجى و اشتغال به آنهاست .
دليل قول اول ، اين است كه هر خلقى قابل تغيير است و هر چه تغيير پذير باشد طبيعى و فطرى نيست . پس نتيجه مىشود كه هيچ خلقى طبيعى و فطرى نيست .
اين قول بر آن است كه كبراى قياس ( هيچ تغييرپذيرى فطرى نيست ) بديهى است ، و صغرى ( هر خلقى تغييرپذير است ) درك و دريافت وجدانى است . زيرا مىيابيم كه بدان با مصاحبت نيكان نيك مى شوند ، و نيكان با مجالست بدان بد مىشوند . و نيز مى بينيم كه تأديب اثرى شگرف در زوال اخلاق دارد ، و اگر اين امر نبود قوهء تفكَّر و تأمّل بىفايده بود و تأديبها و سياستها باطل و بىنتيجه بود و شرايع و اديان لغو و بيهوده مىنمود . و همچنين به دليل قول خداى سبحان كه :
« قَدْ أفْلَحَ مَنْ زَكَّاها » 91 : 9 ( شمس ، 9 ) .
« هر كه نفس خويش تزكيه كرد رستگار شد » .
و به دليل قول پيغمبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم : « حسّنوا أخلاقكم ، »
« اخلاق خود را نكو سازيد » ، و نيز اين حديث ديگر : « بعثت لاتمّم مكارم الأخلاق ، »
« من براى تكميل اخلاق نيك مبعوث شدهام » .
امّا اين دليل ( قول اول ) به واسطهء اينكه صغراى دليل كلَّيّت ندارد قابل قبول نيست . ما مشاهده مىكنيم كه بعضى از اخلاق در نزد بعضى اشخاص قابل تغيير و تبديل نيست بخصوص آنچه متعلَّق به قوهء نظريّه است ، مانند حدس و حفظ و ضبط مطالب و حدّت ذهن و خوش فكر بودن و حسن تعقّل ، يا اضداد آنها چنان كه از حال بعضى از دانشجويان و طلاب آشكار و معلوم است ، و سعى ايشان در تبديل آنها با كوشش زيادى كه مىكنند بىنتيجه است .
و اينكه گفته شده است كه در صورت تغيير ناپذيرى اخلاق لازم مىآيد كه قوهء مميّزه تعطيل شود و تأديب و سياسات باطل گردد مردود است . زيرا سخن ما اين است كه صغراى دليل كلَّيّت ندارد يعنى همهء خويها تغيير نمى پذيرد .
و اما با قبول اينكه بعضى يا اكثر آنها قابل تغيير و تبديلاند ، بر خلاف آنچه ذكر شده ، تأديب و سياست و شرائع و اخلاق باطل نمى شود ، چنان كه علم طب به سبب بهبود ناپذيرى بعضى از بيماريها باطل نمى شود ، با اينكه ما مىدانيم كه بعضى از امراض علاج ناپذيرند .
برهان قول دوم ، اين است كه همهء اخلاق تابع سرشت و مزاج است ، و مزاج قابل تغيير و تبديل نيست ، و اختلاف مزاج يك شخص در مراحل عمر منافاتى با اين قول ندارد ، زيرا اخلاق تابع جميع مراحل مزاج است ، و قول پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم مؤيّد اين عقيده است كه :
« النّاس معادن كمعادن الذّهب و الفضّة خيارهم في الجاهليّة خيارهم في الاسلام » .
« مردم كانهائى هستند همچون كانهاى زر و سيم ، خوبانشان در روزگار جاهليّت نيكانشان در اسلاماند . » و نيز اين قول او صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم :
« إذا سمعتم انّ جبلا زال عن مكانه فصدقوه ، و إذا سمعتم برجل زال عن خلقه فلا تصدقوه ، فإنّه سيعود إلى ما جبل عليه »
« چون شنيديد كه كوهى از جاى خود كنده شده باور كنيد . و چون شنيديد كه مردى از خلق و خوى خويش دست كشيده باور مكنيد ، كه او به خوى جبلَّى و فطرى خود باز خواهد گشت » .
پاسخ ، اين است كه توابع مزاج از شرايط و مقتضياتى است كه امكان زوال و از ميان رفتن آنها هست نه اينكه از لوازم ذاتى باشد كه انفكاك آنها ممتنع است ، زيرا در حكمت اثبات شده است كه نفوس انسانى در حقيقت يكسان و متّفقند ، و در آغاز خلقتشان از همهء اخلاق و احوال عارى و خالىاند ، چنان كه اين شأن عقل هيولانى است . آنگاه آنچه از آنها پديد مىآيد از مقتضاى انتخاب و اختيار و عادت يا استعدادهاى بدنى و زمينهء مزاجى است ، و مقتضى چيزى است كه زوال آن ممكن است مانند سرما براى آب ، نه اينكه انفكاك آن مانند زوجيّت براى عدد چهار ممتنع و محال باشد . و حديث اول دلالت روشنى بر مطلوب ندارد و حديث دوم علاوه بر اينكه أصالت آن نزد ما ثابت نشده است دلالتش بر خلاف مطلوب ايشان است ، زيرا قول « سيعود إلى ما جبل عليه »
« به خوى جبلَّى خويش باز خواهد گشت » به اين معنى است كه زايل و دگرگون شدن خلق به اسباب خارجى از قبيل تأديب و نصايح و مانند اينها امكان دارد و آنچه به اسباب زايل مى شود با رفتن آن اسباب باز مى گردد همچون سرماى آب كه به برخى اسباب زايل مى شود و بعد از زوال سبب باز مى گردد . و اگر حفظ اسباب ادامه يابد هيچگاه بازگشت حاصل نمى شود .
پس چون بطلان اين دو قول ( زايل شدن و زايل نشدن اخلاق به طور مطلق ) ثابت شد ، قول حقّ غير از آن دو ، يعنى قبول اين است كه بعضى يا اكثر اخلاق قابل تبديل است . زيرا اولا اين امر محسوس و آشكار است و ثانيا در غير اين صورت سياسات و شرايع باطل و بى معنى خواهد بود و ثالثا حتّى خلق چارپايان تغيير – پذير است زيرا شكار وحشى اهلى مى شود و انس مى گيرد و اسب سركش رام مى گردد و سگ از برجستن و حمله كردن به تأدّب و نگهبانى دگرگون مى شود .
پس چرا تحوّل و تغيير در انسان امكانپذير نباشد . و اينكه برخى از صفات و خويها نسبت به برخى ديگر تغيير ناپذير است ، و اين را مشاهده و تجربه نشان مىدهد ، از اين روست كه اين « برخى خلق و خويها » متعلَّق تكليف نيست مانند اخلاقى كه به قوهء عقليّه تعلَّق دارد مثل هوش و حافظه و خوش فكرى و غير اينها . و مطالعهء دقيق نشان مى دهد كه اشخاص در ازاله و پيراستن و نيز اتّصاف و آراستن خلق و خويهاى خود به ضدّ آنها مختلف و متفاوتند ، بعضى زود و به آسانى و برخى دير و به دشوارى مى توانند چنين كنند . و از اين رو اگر مردم عالم را به دقّت بنگريم دو شخص را نمى توان يافت كه در همهء اخلاق يكسان باشند ، چنان كه دو نفر را در چهره و قيافه نمى توان همانند يافت . و حديث پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و سلَّم به اين مطلب اشاره دارد :
« اعملوا فكلّ ميسّر لما خلق له »
« عمل كنيد كه هر كسى براى آنچه آفريده شده آمادگى دارد » .
ارسطو گفته است : « بدان ممكن است به وسيلهء تأديب و تربيت نيك شوند لكن اين امر كلَّيّت ندارد . در بعضى چنان تأثير مى كند كه اخلاق بد را بكلَّى زايل و ريشه كن مى كند و در بعضى آن را كاهش مى دهد و در بعضى اصلا تأثير نمى كند » .
منظور از تغيير اين نيست كه مثلا خشم و شهوت بكلَّى از ميان برود ، زيرا اين محال است . خشم و شهوت براى فايده اى ضرورى در طبيعت انسان آفريده شده ، و اگر خشم از انسان بكلَّى ريشه كن شود انسان در مقابل آنچه او را هلاك و اذيّت مى كند از خود دفاع نخواهد كرد و از جهاد با كفّار امتناع خواهد نمود .
و اگر ميل و اشتهاى خوراك از او زائل شود زنده نمى ماند . و اگر تمايل جنسى از او بكلَّى برداشته شود نسل منقطع خواهد شد . بلكه منظور ، برگرداندن آنها از افراط و تفريط به حدّ وسط و اعتدال است . و آنچه از صفت خشم مطلوب است اين است كه از جبن و ترسوئى و از تهوّر و بيباكى بر كنار و به صفت شجاعت و غيرت متّصف باشد و غيرت و شجاعت اين است كه هر گاه حصول آن شرعا و عقلا نيكو و شايسته باشد پديد آيد و وقتى عدم آن مستحسن است پديدار نشود . و در صفت شهوت نيز حال به همين منوال است .
شك نيست كه به كمال رساندن بعضى از موجودات ناقص كه در آنها نيروى كمال يافت مى شود وقتى ممكن است كه مشروط به شرطى باشد كه در اختيار آدمى است ، چنان كه هستهء خرما ممكن است به وسيلهء پرورش قوه اى كه در آن است نخل شود ، و فعليّت يافتن اين به شرط پروراندن آن به دست آدمى است . همين طور تعديل دو نيروى خشم و شهوت با رياضت و مجاهده به سبب وجود قوهء تعديل در آن دو ممكن است . و فعليّت يافتن تعديل آن دو مشروط به شرطى است كه در اختيار انسان است يعنى رياضت و مجاهده ، هر چند ريشه كن كردن آن دو براى ما غير ممكن است ، همانگونه كه معدوم كردن هيچ موجودى و ايجاد هيچ معدومى براى ما ممكن نيست .
نكتهء ديگر اين است كه شرايط تغيير و تحوّل نسبت به اشخاص و خلق و خويها متفاوت است . و به همين دليل دگرگون ساختن اخلاق به اختلاف درجات و مراتب سياستها و تأديبها فرق مى كند ، به اين معنى كه خلق ناپسند و نكوهيده اى ممكن است به وسيلهء مرتبه و درجهء معيّنى از تأديب بر طرف شود . و آسانترين موقع براى پذيرش هر خلق و خوئى سالهاى كودكى است زيرا كه نفوس اطفال از اضدادى كه مانع پذيرش باشد خالى است و بنا بر اين بر پدران واجب است كه فرزندان خود را به آداب نيكو تربيت و تأديب كنند و آنان را از ارتكاب اعمال زشت بازدارند تا اينكه نفوسشان به ترك رذائل و پرداختن به فضائل عادت كند ، و نخستين تأديب كننده قانون و سنّت الهى است ، و در درجهء دوم صاحبان افكار و اذهان نيرومندى كه داراى معارف حقّه باشند . و واجب است كسانى كه مورد تأديب و تربيتاند اوّلا به قوانين و سنن الهى پايبند باشند و ثانيا با حكم و مواعظ آگاهى و تنبّه پيدا كنند .
تأثیر تربیت در اخلاق در کتاب المحجَّة البیضاء
در آغاز رشد و روش تربيت و نيكو ساختن اخلاق آنها بايد دانست كه كودك امانتى در دست والدين است . دل پاك او گوهرى گرانبها ، ساده و خالى از هر نقش و صورتى است كه آمادگى ( پذيرش ) هر نقشى را دارد و به هر چيزى او را متمايل سازى مايل مى شود . پس اگر به كار خوب عادت داده شود و مورد تعليم قرار گيرد به همان صورت بزرگ مى شود و در دنيا و آخرت خوشبخت مى گردد و والدين و تمام معلّمان و مربيّانش در كارهاى خير و ثواب او شريكند و اگر به بدى خو بگيرد و مانند حيوانات به او توجّه شود بدبخت و هلاك مى شود و گناهش بر گردن سرپرست و ولّى اوست .
خداى متعال فرموده : يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً . همچنان كه پدر او را از آتش دنيا حفظ مى كند ، لازم است از آتش آخرت نيز او را حفظ كند . حفظ او از آتش آخرت به اين است كه تربيت و تهذيبش كند و اخلاق خوب را به او بياموزد و نگذارد با همنشينهاى بد بياميزد ؛ او را به خوش گذرانى عادت ندهد و زينت و عوامل آسايش را در نظر او دوست داشتنى قرار ندهد تا چون بزرگ شود عمر خود را براى هميشه در به دست آوردن آنها هدر دهد ؛ بلكه لازم است از همان آغاز ( كودكى ) مواظب تربيت او باشد ؛ براى نگهدارى و شير دادن او زنى درستكار و ديندار و حلال خوار را به كار بگيرد ، زيرا شيرى كه از غذاى حرام فراهم آيد بركتى ندارد و اگر كودك با آن شير رشد كند خميرهء وجودش به پليدى سرشته شود و فطرت او تمايل به كارهاى زشت پيدا كند .
هرگاه گمان تشخيص ( خوب از بد ) در او پديد آيد لازم است خوب از او مراقبت كند . آغاز حالت تشخيص وقتى است كه شرم ظاهر مى شود . پس اگر اظهار شرم و حيا كرد و بعضى كارها را ترك نمود براى اين است كه نور عقل بر او تابيده است ، تا آنجا كه بعضى كارها را زشت و مخالف بعضى مى بيند ، پس از بعضى چيزها شرم دارد و از بعضى ندارد . اين هديهاى از سوى خدا به اوست و مژدهاى است كه بر معتدل بودن اخلاق و صفاى قلب او دلالت مى كند ، و نويد مى دهد كه در زمان بلوغ از عقل كامل برخوردار خواهد بود . بنابراين كودك شرمگين نبايد به حال خود واگذار شود ، بلكه در تربيت او به همان شرم و تشخيص ( خوب و بد ) بايد كمك كرد . نخستين صفتى كه كودك بر آن غالب مى آيد حرص غذا خوردن است و شايسته است در آن مورد تربيت شود مانند اين كه غذا را با دست راست بردارد ، بسم الله بگويد ، از جلو خود غذا بخورد ، پيش از ديگران شروع به غذا خوردن نكند ، و به غذا و كسى كه غذا مى خورد چشم ندوزد ، در خوردن عجله نكند ، غذا را خوب بجود ، لقمهها را پى در پى برندارد و دست و لباسش را به غذا آغشته نكند ، گاه بگاه خود را به نان بى خورش عادت دهد تا حالتى در او پديد نيايد كه بدون خورش غذا نخورد ، و پر خورى بر او زشت آيد و شخص پرخور را به چهار پايان تشبيه كند . والدين بايد برابر او كودك پرخور را نكوهش كنند و كودك با ادب را كه كم مى خورد بستايند ، و او را علاقهمند سازند كه به هر غذايى اكتفا كند و به غذا چندان اهميّت ندهد بلكه غذا دادن به ديگران در نظرش مهّم باشد و خود با غذاى ساده قناعت كند ، و دوستى لباس سفيد نه لباس ابريشم و رنگارنگ را در دل او ايجاد كنند و به او ثابت كنند كه چنين لباسى شايستهء زنان و افراد مخنّث است و مردان از آن بدشان مى آيد و مرتبّ اين سخن را گوشزد كنند . هر گاه بر تن كودكى لباس ابريشم يا رنگارنگ ديد لازم است زشت شمارد و نكوهش كند . والدين بايد كودك را از ( همنشينى ) با كودكانى كه به رفاه و خوشگذرانى و پوشيدن لباسهاى گرانبها عادت كردهاند منع كند ، و از آميزش با هر كس كه او را به رفاه و غيره تشويق مى كند بر حذر دارند ، زيرا كودك اگر در آغاز رشد به حال خود رها شود غالبا بدخو ، دروغگو ، حسود ، دزد ، سخنچين ، لجباز ، پرحرف ، خندهرو ، و حيلهگر ، خود رأى و بىپروا مىشود ، و با تربيت خوب از تمام آن صفات محفوظ مى ماند ، آنگاه لازم است كه در مكتب به فراگيرى قرآن و احاديث نيكان و داستانهاى نيكو كاران و حالات آنها بپدازد تا دوستى نيكوكاران در زمين دلش كاشته شود ، و از اشعارى كه در آن از عشق و عاشقان سخن مىرود او را نگاه دارند و او را از آميزش با اديبانى كه گمان مى كنند كه شعر نشان ظرافت و نازكى طبع است حفظ كنند ، زيرا در دل كودكان تخم فساد مى پاشد .
پس آنگاه كه اخلاق نيك و كار ستوده از كودك بروز كرد لازم است كه احترام شود و پاداشى خشنود كننده دريافت دارد و در ميان مردم ستوده شود ، و اگر احيانا يك بار خلاف آن را انجام داد بايد نا ديده گرفته شود و پرده اش دريده نشود و خلافش افشا نگردد و كودك تصوّر نكند كه كسى حق دارد به ديگرى جسارت كند بويژه هر گاه كودك سعى در پنهان ساختن گناه خود داشته باشد ، زيرا گاه اظهار آن گناه بر جسارت او مى افزايد تا آنجا پس از آن به آشكار شدن گناهش اهميّت نمى دهد . اگر دوباره گناه كرد شايسته است كه والدين در نهان او را سرزنش كنند و خلاف او را بزرگ بشمارند ، و به او گفته شود : بپرهيز از اين كه كسى از اين خلاف تو آگاه شود و در ميان مردم رسوا گردى ؛ و هر لحظه او را سرزنش نبايد كرد چرا كه اين عمل ، شنيدن نكوهش و انجام كار بد را بر او آسان و ارزش سخن را در دل او كم مى كند ؛ و پدر بايد در سخن گفتن با كودك هيبت خود را حفظ و فقط گاهى او را ملامت كند و بر مادر لازم است كه او را از ( خشم ) پدر بترساند و از انجام زشتيها منع كند . و نيز لازم است از خواب روز او جلوگيرى كند ، زيرا موجب كسالت مى شود و او را از خواب شب منع نكند ولى از خوابيدن او بر بساط نرم جلوگيرى كند ، تا اندامهايش محكم گردد و بدنش ضعيف نشود و نتواند در برابر نعمت خوددارى كند ، حتى بهتر است به فرش و لباس و غذاى خشن عادت كند ، و لازم است او را از هر كار پنهانى بازدارند زيرا كارى كه در نهان انجام مىدهد به زشتى آن معتقد است و هر گاه به حال خود رها شود به كار زشت عادت مى كند ، و او را در ساعتى از روز به حركت و راه رفتن و ورزش عادت دهند تا كسالت بر او غالب نشود ، و عادتش دهند كه لباسهايش را باز نگذارد و تند راه نرود و دستهايش را رها نسازد بلكه به سينهاش بچسباند ، و او را عادت دهند كه بر همگنان خود به دارايى پدرش يا پوشاك و خوراك يا تخته و دوات خود مباهات نكند ، و به تمام همنشينان خود احترام كند و متواضع باشد و در سخن گفتن با آنها مهر ورزد ، و اگر از اولاد بزرگان است نگذارند از كودكان چيزى بگيرد كه بزرگى اش خدشهدار شود ، بلكه بداند كه رفعت مقام در بخشيدن است نه گرفتن ، و گرفتن از ديگران فرو مايگى است و اگر از فرزندان تهيدستان است بداند كه گرفتن و طمع در مال ديگران خوارى است و عادت سگ است ، زيرا سگ در انتظار لقمهاى دمش را مى جنباند .
كوتاه سخن آن كه براى كودكان دوست داشتن طلا و نقره و طمع در آنها زشت است و بايد از آنها بيشتر از مار و كژدم بگريزند ، زيرا بلاى دوستى طلا و نقره و طمع در آنها بيش از بلاى زهر بر كودكان بلكه بر بزرگان است ، و بايد عادت كند كه در حضور ديگران آب دهان و بينى نيندازد و شانههايش را نكشد و خميازه نكند و پشت به ديگران ننمايد و يك پاى خود را روى ديگرى ننهد ، و كف دستش را در زير چانهاش نزند و سر خود را به بازويش تكيه ندهد ، زيرا اين كار ها دليل كسل بودن است ، و چگونه نشستن را به وى بياموزند ، و لازم است او را از پرحرفى بازدارند و براى كودك توضيح دهند كه پرحرفى نشان بى شرمى است و فرزندان فرو مايگان پر حرفند ؛ و بكلّى او را از سوگند خوردن ممانعت كنند راست باشد يا دروغ تا در كوچكى به دروغ خو نگيرد ، و او را از آغاز كردن به سخن منع كنند تا عادت كند كه فقط به اندازهء سؤال جواب بدهد ، و هر گاه ديگران كه از او بزرگترند سخنّ مى گويند خوب گوش بدهد ؛ و براى برتر از خود به پا خيزد و جا را برايش توسعه دهد ( راه باز كند ) و در روبرويش بنشيند ، و از سخنان بيهوده و نفرين و دشنام منع شود ، و اگر با كسانى همنشين شود كه آن سخنان از دهانشان در آيد ناچار از همنشينان بد به او سرايت مى كند ، و اصل تربيت كودكان نگاهدارى آنها از همنشينان بد است ، و چون معلّم او را بزند سزاوار است كه شرارت و داد و فرياد نكند و هيچ كس را زشت نشمارد بلكه صبر كند و به او تذكّر دهند كه صبر بر زدن معلّم عادت شجاعان است و بسيار فرياد كشيدن عادت بردگان و زنان ؛ و سزاوار است پس از فراغت از مكتب به او اجازه دهند بازيهاى خوب كند تا از رنج تربيت بياسايد ، به گونهاى كه در بازى خسته نشود زيرا مانع شدن كودك از بازى و همواره او را به فرا گيرى دانش فرستادن دلش را مى ميراند و تيز هوشى او را باطل و زندگى را بر او تيره مى سازد تا در رهايى از آن بكلّى چاره جويى كند و سزاوار است بياموزد كه از پدر و مادر و معلّم و مربّى و تمام آنها كه بزرگتر از اويند اطاعت كند خواه خويشاوند باشند يا بيگانه و به آنها به ديدهء احترام و بزرگى بنگرد و در برابر آنها بازى نكند ؛ و هر گاه كودك به سنّ تشخيص خوب از بد رسيد لازم است كه در طهارت و نماز بى تفاوت نباشد و در بعضى از روزهاى ماه رمضان دستور روزه گرفتن به او بدهند و از پوشيدن حرير و طلا بپرهيزد و تمام حدود شريعت را كه بدان محتاج است فرا بگيرد ، و از دزدى و حرام خوردن و دروغ و خيانت و دشنام ، و هر چه بر كودكان غالب است بترسد ، پس هر گاه در كودكى چنين تربيت شود ، در نزديك شدن به بلوغ ممكن است راز اين كارها را بفهمد ؛ و به او تذكّر دهند كه غذا نوعى داروست و هدف از آن نيرومند شدن انسان بر خداپرستى است و اين كه تمام دنيا بى اساس است چون دوام ندارد و مرگ ، نعمتهاى دنيا را قطع مى كند ؛ دنيا خانهاى است كه بايد از آن گذشت و خانهء ماندن نيست ، و آخرت خانهء ماندن است نه خانهء عبور ؛ و در هر ساعتى مرگ در انتظار آدمى است . انسان با هوش و خردمند كسى است كه از دنيا براى آخرت زاد و توشه بر گيرد تا درجهاش در پيشگاه خدا زياد شود و در بهشت به نعمتهاى فراوان برسد ، و هر گاه درست رشد كند اين سخنان در هنگام بلوغ در او مؤثّر واقع مى شود و در دلش ثبت مى شود چنان كه نقش در سنگ ؛ و اگر رشدش خلاف آن باشد تا آنجا كه كودك به بازى و دشنام و بيشرمى و حرص ورزى در غذا خوردن و پوشاك و آرايش و باليدن بر ديگران عادت كند دلش از پذيرفتن حق عاجز شود ، همانطور كه ديوار خاك خشك را نمى پذيرد .
بنا بر اين سزاوار است ( در تربيت كودك ) آغاز كار رعايت شود زيرا ذات كودك طورى آفريده شده كه مى تواند خير و شرّ را بپذيرد و والدين او هستند كه به يكى از دو طرف او را متمايل مى سازند . پيامبر ( ص ) فرمود : « هر نوزادى به فطرت اسلام زاده شود و همانا پدر و مادرش او را به دين يهودى ، نصرانى ، و مجوسى در مى آورند .
باب دوم: قرآن کریم مجید:
پیام هایی که قرآن کریم مجید حامل آن است یعنی ادب نسبت به خداوند سبحان؛ ادب نسبت به سایر انسان ها به همراه ادب نسبت به خود، پیرامون تربیت می فرماید به همراه همه ی قصه های قرآن کریم مجید بلا استثناء در محور تربیت بیان شده هستند و آیات تربیتی هستند. از باب مثال در سوره مبارکه جمعه، آیه شریفه کریمه ثانی درباره تعلیم و تربیت مطالبی بیان شده است هم چنین در سوره مبارکه مومنون، آیات کریمه 12 تا 15 مراحل خلفت انسان و تشکیل نطفه و رشد و نمو انسان آمده و نیز در سوره مبارکه بقره و تعداد زیادی از سور مبارکه قرآن کریم مجید درباره نحوه تربیت و مراحل آن، تربیت خردسالان؛ نوجوانان به همراه جوانان آیات متعددی نازل شده؛ خداوند تَبارَکَ وَ تَعالی در سوره مبارکه لقمان، تربیت را مستقیماً آموزش می فرماید؛ توسُّط حضرت لقمان رهنمودهایی به فرزندش داده می شود و یا در سوره یوسف وقتی که مراحل رشد حضرت یوسف بیان می شود به مساله تربیت به خوبی پرداخته شده؛ در سوره مبارکه نساء بعد از توجه به شکل گیری کانون گرم خانواده و وظایف زن و مرد نسبت به یکدیگر به مساله تربیت فرزندان و خانواده متعادل و همچنین در سوره مبارکه روم آیات کریمه 21 به بعد به تشکیل خانواده و مسایل زیبای عاطفی و ارتباطات بین خانواده، اجتماع و انسان ها و نهایتاً ارتباط بین انسان و سائر مخلوقات و خداوند تَبارَکَ وَ تَعالی اشاره شده است.
تفسیر آیة کریمة 14 سورة مبارکة لقمان
تفسیر نمونه
(آیه 14)- احترام پدر و مادر: این آیه و آیه بعد در حقیقت جملههای معترضهای است که در لابلای اندرزهای لقمان از سوی خداوند بیان شده است، که ارتباط روشنی با سخنان لقمان دارد، زیرا در این دو آیه، بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنهاست و قرار دادن شکر پدر و مادر در کنار شکر «اللّه»
به علاوه تأکیدی بر خالص بودن اندرزهای لقمان به فرزندش نیز محسوب میشود چرا که پدر و مادر با این علاقه وافر و خلوص نیّت ممکن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو کنند.
نخست میفرماید: «و ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش کردیم» (وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ)
ج3، ص557
آنگاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره کرده، میگوید: «مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد» و به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازهای را متحمّل میشد. (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ)
مادران در دوران بارداری گرفتار و هن و سستی میشوند، چرا که شیره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنین خود اختصاص میدهند، و از تمام مواد حیاتی وجود خود بهترینش را تقدیم او میدارند.
حتی این مطلب در دوران رضاع و شیر دادن نیز ادامه مییابد، چرا که «شیر، شیره جان مادر است»
لذا به دنبال آن میافزاید: «و دوران شیر خوارگی او در دو سال پایان مییابد» (وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ)
همان گونه که در جای دیگر قرآن نیز اشاره شده است: «مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر میدهند» (بقره/ 233) البته منظور دوران کامل شیر خوارگی است هر چند ممکن است گاهی کمتر از آن انجام شود.
سپس میگوید: توصیه کردم که: «برای من و برای پدر و مادرت شکر به جا آور» (أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ)
شکر مرا به جا آور که خالق و منعم اصلی تو هستم و چنین پدر و مادر مهربانی به تو دادهام و هم شکر پدر و مادرت را که واسطه این فیض و عهدهدار انتقال نعمتهای من به تو میباشند. در پایان با لحنی که خالی از تهدید و عتاب نیست میفرماید: «بازگشت (همه شما) به سوی من است» (إِلَیَّ الْمَصِیرُ)
آری! اگر دراینجا کوتاهی کنید در آنجا تمام این حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسی قرار میگیرد و مو به مو حساب میشود.
باب چهارم: روایات موضوع شما:
روایات کریمه درباره تأثیر تربیت در اخلاق
1- امام على (عليه السلام) می فرمایند: حُسْنُ الأخْلاقِ بُرْهانُ كَرَمِ الأعْراقِ»؛ (اخلاق پاك و نيك، دليل وراثتهاى پسنديده انان [از پدر و مادر] است
به همين دليل در خانواده هاى پاك و با فضيلت غالباً فرزندانى با فضيلت پرورش مى يابند و بعكس افراد شرور غالباً در خانواده هاى شرور و آلوده اند.
2- در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: عَلَيْكُمْ فى طَلَبِ الْحَوائِجِ بِشَرافِ النُّفُوسِ وَ ذَوِى الاْصوُلِ الطَيِّبَةِ فاِنَّها عِنْدَهُمْ اَقْضى وَهِىَ لَدَيْهِمْ اَزْكى؛ (در طلب حوائج به سراغ مردم شريف النّفس كه در خانواده هاى پاك و اصيل پرورش يافته اند برويد، چرا كه نيازمنديها نزد آنها بهتر انجام مى شود و پاكيزه تر صورت مى گيرد
3- در عهد نامه مالك اشتر در توصيه اى كه امام على عليه السَّلام به مالك اشتر علیه السَّلام درباره انتخاب افسران لايق براى ارتش اسلام مى كند، چنين مى خوانيم: ثُمَّ الْصَقْ بِذَوى الْمُروُءاتِ وَالأحْسابِ وَ اَهْلِ الْبُيُوتاتِ الصالِحَةِ وَالسَّوابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ اَهْلَ النَّجَدَةِ وَ الشُّجاعَةِ وَالسَّخاءِ وَ السَّماحَةِ فَاِنَّهُمْ جِماعٌ مِنَ الْكَرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ»؛ (سپس پيوند خود را با شخصيّتهاى اصيل و خانواده هاى صالح و خوش سابقه برقرار ساز و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و بزرگوار، چرا كه آنها كانون فضيلت و مركز نيكى هستند
4- تأثير پدر و يا مادر آلـوده در شخـصيّت اخلاقى فرزندان تا آن اندازه است كه در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: اَيـُّما اِمْرأَة اَطاعَتْ زَوْجَها وَ هوَ شارِبُ الْخَمْرِ كانَ لَها مِنَ الْخَطايا بِعَدَدِ نُجُوُمِ السَّماءِ، وَ كُلُّ مَوْلوُد يَلِدُ مِنْهُ فَهُوَ نَجسٌ؛ (هر زنى اطاعت از همسرش كند و او شراب نوشيده به عدد ستارگان آسمان مرتكب گناه شده است و فرزندى كه از او متولّد مى شود آلوده خواهد بود
در احادیث مقدَّس شریف متعدد ديگرى نيز از قبول خواستگارى مرد شراب خوار و بد اخلاق و آلوده نهى شده
5 ـ تأثير تربيت پدر و مادر در فرزندان تا آن پايه است كه در حديث مشهور نبوى آمده است: كُلُّ مَوْلُود يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ حتّى يَكُونَ اَبَواهُ هُمَا اللَّذانِ يُهَوِّدانِهِ وَ يُنَصِّرانِهِ»؛ (هر نوزادى بر فطرت پاك توحيد [و اسلام] متولّد مى شود مگر اين كه پدر و مادر او را به آئين يهود و نصرانيّت وارد كنند
جائى كه تربيت خانوادگى، ايمان و عقيده را دگرگون سازد چگونه ممكن است در اخلاق اثر نگذارد؟
6 ـ همين امر سبب شده است كه مسأله تربيت فرزندان به عنوان يكى از اساسى ترين حقوق آنها بر پدر و مادر شمرده شود؛ در حديث نبوى(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوالِدِ اَنْ يُحْسِنَ اِسْمَهُ وَ يُحسِنَ اَدَبَهُ؛ حقّ فرزند بر پدر اين است كه نام نيكى بر او بگذارد و او را خوب تربيت كند
روشن است اسم ها آثار تلقينى بسيار مؤثّرى در روحيّه فرزندان دارد؛ نام شخصيّتهاى بزرگ و پيشگامان تقوا و فضيلت، انسان را به آنها نزديك مى كند، و نام سردمداران فجور و رذيلت، انسان را به سوى آنها مى كشاند؛ در اسلام حتّى از اين مسأله ظريف روانى غفلت نشده و فصل مبسوطى درباره نامهاى خوب و نامهاى بد در كتب حديث آمده
7 ـ در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: ما نَحَلَ والِدٌ وَلَدَهُ اَفْضَلَ مِنْ اَدَب حَسَن؛ بهترين بخششى يا ميراثى كه پدر براى فرزندش مى گذارد، همان ادب و تربيت نيك است
8 ـ امام سجّاد علىّ بن الحسين(عليه السلام) در همين زمينه تعبير رسائى فرموده است مى فرمايد: وَ اِنَّكَ مَسُؤُولٌ عَمّا وَلِّيْتَهُ بِهِ مِنْ حُسْنِ الأَدَبِ وَ الدَّلالَةِ عَلى رَبّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الْمَعُونَة لَهُ عَلى طاعَتِهِ؛ تو در برابر آنچه ولايتش برعهده تو گذارده شده است [از خانواده و فرزندان] مسؤول هستى نسبت به تربيت نيكوى آنها و هدايت به سوى پروردگار و اعانت او بر اطاعت اش
9 ـ اميرمؤمنان على(عليه السلام) در يكى از كلمات خود تعبيرى دارد كه نشان مى دهد خُلق و خوى پدران ميراثى است كه به فرزندان مى رسد؛ مى فرمايد: خَيْرُ ما وَرَّثَ الاْباءُ اَلاْبْناءَ اَلأَدَبَ؛ بهترين چيزى كه پدران براى فرزندان خود به ارث مى نهند ادب و تربيت صحيح و فضائل اخلاقى است
10 ـ اين بحث را با سخن ديگرى از امام على(عليه السلام) در نهج البلاغه پايان مى دهيم:
امام(عليه السلام) به هنگام شرح شخصيّت و بيان موقعيّت خود براى ناآگاهانى كه او را با ديگران مقايسه مى كردند مى فرمايد: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعى مِنْ رَسُولِ اللّهِ بِالْقِرابَةِ الْقَريبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصيصَةِ وَضَعَنى فى حِجْرِهِ وَ اَنَا وَليدٌ يَضُمُّنى اِلَى صَدْرِهِ … يَرْفَعُ لى كُلَّ يَوْم عَلَماً مِنْ اَخْلاقِهِ وَ يَأمُرُنى بِالاْقتِداءِ»؛ (شما قرابت و نزديكى مرا با پيامبر(صلى الله عليه وآله) و منزلت خاصّم را نزد آن حضرت بخوبى مى دانيد؛ كودك خردسالى بودم پيامبر مرا در دامان خود مى نشاند و به سينه اش مى چسباند… او هر روز براى من پرچمى از فضائل اخلاقى خود مى افراشت و مرا امر مى كرد كه به او اقتدا كنم و اين خلق و خوى من زائيده آن تربيت است
جالب اين كه امام در لابه لاى همين سخن هنگامى كه از خلق و خوى پيغمبر اكرم بحث مى كند، چنين مى فرمايند: وَ لَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ صلَّى الله عليه و آله مِنْ لَدُنْ اَن كانَ فَطيماً اَعْظَمَ مَلَك مِن ملائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمكارِمِ وَ مَحاسِنَ اَخْلاقِ الْعالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهارَهُ؛ (از همان زمان كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از شير باز گرفته شد، خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگان خويش را مأمور ساخت تا شب و روز وى را به راه هاى مكارم اخلاق و صفات نيك جهان سوق بدهد
فصل سوم
بررسی موضوع شما در فلسفه اخلاق:
باب اول: مقایسه موضوع شما و تعریف علم اخلاق:
تعریف اخلاق
اخلاق جمع خُلْق می باشد و «خُلق» ملکه و هیئت پایدار نفسانی است که افعال به آسانی و بدون فکر و نظر از آن صادر می شود؛ اگر افعالی که از این هیئت صادر می شود شرعاً و عقلاً پسندیده باشد این هیئت را خلق نیکو گویند و اگر زشت و ناپسند باشد خلق بد نامیده می شود». برای تبیین تعریف فوق توضیح چند واژه لازم است:
1. ملکه
حالات و صفات نفس انسان مثل حالات و صفات بدن انسان2 دو گونه اند: برخی به سرعت دگرگون می شوند که به آن «حال» می گویند و برخی پایدارند، که به راحتی تغییر نمی کنند. این صفات پایدار در اثر تکرار اعمال خاص متناسب با آن صفت در انسان پدیدار می شود که به آن «ملکه» گویند. انجام کار به صورت روان و راحت
در تعریف اخلاق این قید مطرح شده از این رو به رفتارهایی که انسان با تکلف و سختی انجام می دهد آن عمل را اخلاقی نمی گویند مثل بخششی که با اکراه و زحمت انجام شود ولی اگر همین بخشش توأم با آسانی و رغبت باشد این فعل، اخلاقی است و این شخص دارای ملکه سخاوت می باشد.
تعریف علم اخلاق
«اخلاق علمی است که به ما نشان می دهد روابط گوناگون خود را چگونه تنظیم کنیم تا به هدف غایی از خلقت خویش دست یابیم.
در علم اخلاق از صفات پایدار نفسانی بحث می شود و معلوم می شود که هر انسان باید کدام صفت نفسانی را در خود تقویت و کدام یک را از خود دور کند. همچنین در علم اخلاق رفتارهای متناسب با هر یک از صفات نیکوی نفسانی شناخته می شود. یعنی افعال خوب و درست از افعال بد و نادرست تمیز داده می شود».
بنابراین موضوع علم اخلاق اعم از ملکات نفسانی است که فلاسفه اخلاق تاکنون روی آن تأکید داشته اند بلکه موضوع اخلاق با توجه به آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام همة کارهای آدمی است که متصف به خوب و بد می شوند و می توانند موجب پیدایش کمال و فضیلت و یا رذیلت و نقص در نفس آدمی گردند.
به عبارت دیگر در علم اخلاق چند چیز مورد ارزش گذاری ماست: ملکات و حالات نفسانی و افعال که رنگ ارزشی داشته باشند؛ که ملکات را با اوصافی همچون «فضیلت» و «رذیلت» ارزش گذاری می کنیم. افعال را با اوصافی چون جمیل، نیکو، خوب، قبیح، بد، درست و نادرست توصیف می کنیم.
در کتاب های اخلاقی گذشتگان علاوه بر شناسایی ملکات و رفتارهای نیکو، راه های دستیابی به این ملکات نیز تا حدودی معرفی می شده است. که می توان گفت این بخش از کتب اخلاقی در واقع مربوط به حوزه تعلیم و تربیت است. برای تبیین بیشتر نظر شما را به تعریف اجمالی از «تعلیم و تربیت» به عنوان یک رشته علمی جلب می کنیم:
تعریف: «تعلیم و تربیت دانشی است که چگونگی هدف گذاری و راه های رسیدن به اهداف آموزشی و پرورشی را نشان می دهد».
توضیح: دانش تعلیم و تربیت مستقیماً ارزش گذاری نمی کند؛ یعنی «خوب» یا «بد» بودن اخلاقی افعال را مشخص نمی کند؛ بلکه خوبی و بدی افعال و ملکات را از علم اخلاق می گیرد و سپس نشان می دهد که چگونه می توان ملکات خوب را در افراد پدید آورد و چگونه می توان ملکات بد را از آنها زدود.
البته همان طور که از عنوانش معلوم است تعلیم و تربیت فقط راه های کسب و حفظ صفات اخلاقی را نشان نمی دهد، بلکه می آموزد که اگر بخواهیم مفاهیم خاصی را آموزش دهیم چگونه باید عمل کنیم.
یادآوری 1
دانش تعلیم و تربیت برای آنکه بتواند راه دستیابی به صفات اخلاقی نیکو را نشان دهد از دانش هایی چون روانشناسی بهره می برد. در علم النفس و روانشناسی از حقایق نفسانی و «هست ها» خبر می دهد و بدیهی است که تا از هست ها آگاهی نداشته باشیم و اینکه انسان و نفس آن چه شئون و ابعادی دارد و… نمی توانیم در تعالی اخلاق به توفیقاتی دست یابیم.
روانشناسی تربیتی در واقع مهمترین و کاربردی ترین رشته های روانشناسی است که تلاش دارد اصول، قوانین و یافته های شاخه های مختلف روانشناسی را در قلمرو تعلیم و تربیت مورد استفاده قرار دهد.
یادآوری 2
از آنجا که علوم تربیتی و روانشناسی از جمله علوم انسانی است و تدوین «علوم انسانی» با «جهان بینی» افراد و مکاتب ارتباط مستقیم دارد از این رو هر فرد و گروهی که بخشی از این علوم تربیتی و روانشناسی را توسعه داده به همان اندازه نگرش های خود را هم در آن دخالت داده است به همین خاطر ضرورت دارد که با جهان بینی اسلامی به علوم تربیتی و روانشناسی نگریست و سره را از ناسره جدا کرد و به خدمت اخلاق گرفت.
در کتاب آموزه های بنیادین علم اخلاق می خوانیم:
در بخشی از حوزه بزرگ «تعلیم و تربیت» که فلسفه تعلیم و تربیت نامیده می شود، از مطالب مطرح در حوزة اخلاق بهره گیری می شود. یعنی در فلسفه تعلیم و تربیت دیدگاه های مختلف تأثیر می گذارند. مثلاً اگر دیدگاه اخلاقی یک فیلسوف تربیتی این باشد که هر عمل فقط در صورتی خوبِ اخلاقی است که فایده ای برای عامل آن پدید آورد، در این صورت نظر او دربارة اهداف نهاد آموزش و پرورش و هدف های اجتماعی تعلیم و تربیت تغییر خواهد کرد. حال اگر دیدگاه اخلاقی فیلسوف تربیتی این باشد که خوبیِ هر عمل به میزان تأثیر آن در تقرب انسان به خدا بستگی دارد، اهداف نهاد آموزش و پرورش و هدف های تعلیم و تربیت، در نظر او چیزهای دیگری خواهد بود.
نتیجه
از آنچه بیان شد به این نتیجه می رسیم که علم اخلاق صفات نفسانی پایدار و رفتارهای متناسب با آن صفات را به ما معرفی و ارزش گذاری می کند. و دانش تعلیم و تربیت خوبی و بدی افعال و ملکات را از علم اخلاق می گیرد و آن گاه نشان می دهد که چگونه می توان ملکات خوب را در افراد پدید آورد و یا چگونه ملکات بد را از آنها زدود.
بنابراین اخلاق انسان ها ریشه در تربیت آنها دارد و به تعبیر استاد شهید مطهری اخلاق اثر و نتیجه تربیت است و انسان می تواند با تربیت صحیح به فضائل عالی اخلاقی دست یابد.
باب دوم: مقایسه موضوع شما و ارزش اصلی یا غیری یا جایگزینی:
باب سوم: مقایسه موضوع شما و مکاتب غیر واقع گرا:
رئالیسم که در فارسی “واقعگرایی” و “اصالت واقع” نامیده میشود، تقریبا نقطهی مقابل ایدهآلیسم بوده و برای اشیای مستقل از ذهن و فکر ما واقعیت قایل است. رئالیسم، اشیاء را آنچنان که هستند، قبول دارد و از تعبیر و تفسیر جهان خارج طبق تجربههای شخصی خودداری میکند. آنچه که در این مقاله آورده شده است، چکیده آرای فیلسوفان و رئالیستهای غربی است.
دو اصل فلسفهی رئالیسم
1. اصل استقلال(ناپیوستگی): یعنی وجود جهان، اشیاء و حوادث در روابط بین اشیاء و حوادث به انسان بستگی ندارد. به عبارت دیگر، جهان، مستقل از ذهن و عقل انسان وجود دارد، اگرچه انسانی نباشد که آن را درک کند.
2. اصل قابلیت شناسایی: یعنی جهان آنچنان که هست، قابلیت شناختهشدن را دارد. به بیان دیگر، جهان را آنچنان که وجود دارد، میتوان شناخت.
واقعگرایان غربی به منطق استقرایی(تفکر از جزء به کل) و روش علمی معتقدند و میان پدیدههای جهان به روابط علت و معلولی عقیده دارند و جهان را مکانیکی میپندارند.[1]
مفهوم رئالیسم
اندیشههای واقعگرایانه، تاریخی طولانی دارد. معمولا ارسطو را پدر فلسفهی واقعگرایی میدانند. از زمان وی تاکنون فیلسوفان واقعگرا هر کدام تفکرات متفاوت داشتهاند و هرچه به زمان حال نزدیکتر میشویم، بر گسترهی تفکرات رئالیستی افزوده میشود. عمدهترین معیار برای تمایز رئالیست از ایدهآلیست، پذیرش جهان مادی و طبیعی به عنوان یک واقعیت غیرقابلکتمان است و اینکه دانشها و ارزشها، مستقل از ذهن انسان وجود دارند. با این حال، برخی از متفکران رئالیست علاوه بر عالم مادی به عالم غیرمادی نیز باور دارند. از اینرو برخی از اندیشمندان، رئالیستها را به واقعگرایان علمی یا طبیعی و عقلانی یا قدیمی تقسیم کردهاند.
واقعگرایان طبیعی یا علمی، جهان را مستقل از ذهن و زیر سیطرهی قوانین طبیعی میدانند و میگویند وظیفهی علم این است که به شناخت هستی طبیعی بپردازد. در تربیت نیز بیشتر به پرورش حواس و تشویق شاگردان به مشاهده و تجربه تمایل دارند. آنها جریان تربیت را شکل دادن به رفتار انسان دانسته و با تلقی کردن انسان به عنوان موجودی زیستی – اجتماعی، او را برای سازگاری با محیط طبیعی و اجتماعی آماده میکنند.
اما واقعگرایان عقلانی یا قدیمی(کلاسیک یا سنتی)، معتقد به دو بعد جسم و روح در کل وجود انسان هستند. آنها انسان را با وجود جسمانی – روحانی بودنش به صورت یک کل، مورد توجه قرار داده و معتقدند که از آنجا که کل هستی بهطور طبیعی دارای چنین جنبههایی است، بنابراین برخورد ما با کل وجود انسان بدون توجه به دو جنبهی وجود او، باید یکسان باشد. واقعگرایی عقلانی، غرض اصلی از تربیت را، سعادت انسان میپندارد و تحقق آن را در پرورش انسانی متعادل که دارای قوای جسمانی و روحانی هماهنگ باشد، امکانپذیر میداند.
واقعگرایی علمی
انسان در واقعگرایی علمی: در این دیدگاه که دنبالهی تحولات علمی پس از رنسانس اروپا است، انسان به عنوان موجودی زیستی – اجتماعی در نظر گرفته شده است. براساس این نگرش، تجربههای اکتسابی نقش مهمی در ساختن انسان ایفا میکنند. در این مکتب، بر این اعتقاد که انسان و ویژگیهای وی، حاصل برخورد ارگانیسم با محیط است، تأکید میشود.
با پیدایش این نظریه نفس، عقل، روح و استعدادهای ذاتی جای خود را به روان و کنشهای روانی داد. به این معنی که، رفتار انسان را حاصل کنش و واکنشهای درونی و ذاتی دانستند که از بدو تولد تا بزرگسالی در برخورد با محیط صورت میگیرد. اندیشههای فرانسیس بیکن، جان لاک و دیگر متفکران پس از رنسانس پایههای این تفکر را به وجود آورده و نظریهی داروین، آن را به اوج رساند.
هستیشناسی: جهان در این دیدگاه(رئالیسم علمی)، فقط به جهان مادی و قابل تجربه محدود میشود که علم، هر روز بخشی از آن را کشف میکند و این اکتشاف پیوسته و مستمر صورت میگیرد. از نظر رئالیسم علمی، غایتی برای جهان وجود ندارد و هستی لایتناهی است.
ارزششناسی: ارزشها، همه نسبی و پیوسته در حال تغییر و تحولاند. در حقیقت فقط این موضوع مطلق است که، همه چیز نسبی است. حقایق که انعکاس واقعیت در ذهن انسان است، تا زمانی ارزش مطلق دارد که دستخوش تغییر و تحول نشده باشد. به محض اینکه شرایط تغییر به وجود آمد، حقایق و واقعیات نیز دگرگون میشود و والاترین ارزشها، ارزشهای انسانی است. “انسان” موضوع و مرکز تمام فعالیتهای آدمی است. هنر، اخلاق و یافتههای دیگر علوم انسانی باید در خدمت بشر قرار گیرند.
شناختشناسی: تنها وسیلهی شناخت و دقیقترین آن، شناخت علمی است که به صورت روش خاص علمی انجام میپذیرد. این شناخت نیز نتیجهی تجربهی انسان است که در طول تاریخ و با گذشت سالها، بدان دست یافته است
به نظر برخی از رئالیستها، ذهن انسان هنگام تولد، همانند لوح سفید است و بهتدریج در طول زندگی از راه حواس مختلف نقوشی بر آن بسته میشود که ما از آنها به “محفوظات” یا “معلومات” تعبیر میکنیم و این نقش بستن را به اصطلاح “یادگیری” مینامیم. واقعیت، جنبهی مادی داشته و درک آن جز از راه حواس و تجربه امکانپذیر نیست
واقعگرایی عقلانی
انسان در واقعگرایی عقلانی: این دیدگاه به پیروی از ارسطو معتقد است که انسان موجودی جسمانی – روحانی است. به عبارت دیگر، انسان دارای ویژگیهای بسیاری است که خاص خود اوست. بارزترین آنها عقل است و عقل از نیروهای عمدهی روح است و آنچه انسان را انسان میسازد، روح یا نفس اوست که بر فراز تمام ویژگیهای طبیعی و جسمی او قرار دارد. روح، برترین مرتبهی هستی انسان است و قوهی عقل و اندیشه انسان از روح است که میتواند با نفوذ در پدیدههای مادی، ماهیت غیرمادی و معقول را شناخته و هدفهایی برتر از اهداف مادی را خواستار باشد.
هستیشناسی: واقعگرایان عقلانی، در این نکته توافق دارند که جهان مادی و واقعی مستقل از ذهن ما وجود دارد، اما واقعیت را منحصر به جهان مادی نمیدانند. از نظر آنان، جهان دارای صفاتی است که با یکدیگر روابط متقابل دارند. اشیاء مانند کوه، انسان، سنگ و … در جهان ثابت هستند و تغییر نمیکنند؛ مثلا اگر همهی انسانها از بین بروند، انسان بودن باقی میماند.
شناختشناسی: در این دیدگاه، شناخت به وسیلهی تجربه و عقل صورت میپذیرد. یعنی عقل میتواند جهان را همانگونه که هست، درک کند؛ چون عقل به شناخت کلیات میپردازد و در این راه از حواس نیز کمک میگیرد، اما تجزیه و تحلیل دادههای حسی و تجربی بر عهدهی تعقل است.
ارزششناسی: در رئالیسم عقلانی، ریشهی ارزشها در ساخت وجودی و روابط انسانها وجود دارد. ممکن است جزئیات ارزشها تغییر کند اما شالوده و اساس ارزشها ثابت هستند. ولی در دیدگاه رئالیسم طبیعی یا علمی، هر چیز سازگار با طبیعت، ارزش است و ارزشها واقعیات اجتماعی را منعکس میکنند و با تغییر واقعیات اجتماعی، ارزشها نیز تغییر می کنند
باب چهارم: مقایسه موضوع شما و مکاتب واقع گرای اثبات ناپذیر:
جمع بندی و نتیجه گیری:
تربیت برای تأثیر در اخلاق مردم لازم است فلذا باید والدین عزیز در تربیت فرزندان تلاش کنند تا اخلاق فرزندان بهتر بشود
كتابنامه
1- قرآن کریم مجید
2- نهج البلاغة
3- بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق
4- غرر الحكم و درر الكلم، تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، محقق / مصحح: رجائى، سيد مهدى، دار الكتاب الإسلامي، قم، 1410 ق، چاپ دوم
5- وسائل الشيعة، شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، مؤسسة آل البيت عليهم السَّلام، قم، 1409 ق، چاپ اول
6- كنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال، علي بن حسام الدين المتقي الهندي، مؤسسة الرسالة، بيروت 1989 م
7- إرشاد القلوب إلى الصواب، ديلمي
8- . جامع السعادات ( علم اخلاق اسلامى ) ( فارسي )، ج ۱، ملا محمد مهدي النراقي ( مترجم : مجتبوي)
9- مجمع البيان فى تفسير القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ش، چاپ سوم
10- راه روشن ترجمه كتاب المحجه البيضاء فى تهذيب الاحياء ( فارسى)
11- . محمَّد بهشتی، مبانی تربیت از دیدگاه قرآن، چاپ اول، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه،1387
12- . مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، چاپ یازدهم، تهران: انتشارات صدرا، 1367
13- بهروز رفیعی، آراء دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن، ج1، چاپ دوم، تجریش، موسسه چاپ سبحان،1388ش
ثبت دیدگاه