صلح حدیبیه و ناراحتی عمر!!
#ناراحتى_عمر_از_شروط_صلح_حدیبیه
همينكه قرارداد صلح ? بر اساس آن شروط، بين دو طرف منعقد گرديد، عمربن خطّاب – كه غيرتش تحريك شده بود – از جا پريد و در حالى كه آثار خشم و نفرت در سرش هويدا بود نزد ابوبكر آمد و گفت : ابوبكر! مگر اين مرد پيغمبر خدا نيست ؟⁉️
ابوبكر گفت : چرا هست .‼️
? عمر گفت : مگر ما مسلمان نيستيم ؟⁉️
ابوبكر گفت : چرا هستيم .
? پرسيد: مگر آنها مشرك نيستند؟⁉️
ابوبكر گفت : چرا مشرك هستند.
? عمر گفت : پس چرا بايد در امر دين خود در برابر آنها پستى نشان دهيم ؟⁉️
ابوبكر گفت : اى مرد! او پيغمبر خداست و بر خلاف فرمان خدا عمل نمى كند. خدا هم ياور اوست . او تا لحظه مرگ ، خود را مطيع خدا مى داند. من هم گواهى مى دهم كه او پيغمبر خداست ….
مسلم در باب صلح حديبيه از جزء چهارم صحيح خود روايت مى كند كه : ? عمر به پيغمبر گفت : مگر ما بر حق و آنها بر باطل نيستند؟⁉️
✅ پيغمبر – صلّى اللّه عليه وآله – فرمود: چرا.
گفت : جز اين است كه كشتگان ما در بهشت و مقتولين آنها در دوزخ هستند؟⁉️
فرمود: چرا همينطور است .
گفت : پس چرا بايد در امر دين خود در مقابل آنها پستى نشان دهيم و برگرديم ، تا ببينيم خداوند ميان ما و ايشان چه حكم مى كند؟⁉️
? پيغمبر – صلّى اللّه عليه وآله – فرمود: ((اى پسر خطّاب ! من پيغمبر خدا هستم ، خدا هرگز مرا ضايع نمى كند)).
? عمر هم به راه افتاد و بلادرنگ در حالى كه سخت خشمگين بود ابوبكر را ملاقات كرد و گفت : ابوبكر! مگر ما بر حقّ و آنها بر باطل نيستند؟⁉️
ابوبكر گفت : چرا.❗️
? عمر گفت : مگر ما عقيده نداريم كه كشتگان ما در بهشت و كشتگان آنها در جهنّم است ؟⁉️
ابوبكر گفت : چرا همينطو راست .❗️
گفت : پس چرا بايد در دين خود پستى نشان دهيم و برگرديم و ببينيم خدا ميان ما و ايشان چه حكم مى كند؟⁉️
? ابوبكر گفت : اى پسر خطّاب ! او پيغمبر خداست و خدا هرگز و هيچگاه او را ضايع نمى گرداند… عده زيادى از صاحبان كتب معتبر اهل تسنّن ، از عمر سخنانى تندتر از اين هم روايت كرده اند.
? بخارى در آخر كتاب شروط صحيح خود حديثى نقل مى كند كه عمر مى گويد: به پيغمبر گفتم : آيا تو پيغمبر بر حقّ خدا نيستى؟
فرمود: چرا هستم .
گفتم : آيا ما بر حقّ و دشمن ما بر باطل نيستند؟
فرمود: چرا.
گفتم : پس چرا در دين خود پستى نشان دهيم ؟
در اين هنگام ? پيغمبر – صلّى اللّه عليه وآله – فرمود: من پيغمبر خدا هستم و نافرمانى او را نخواهم كرد! و خدا هم ياور من است .
? عمر گفت : به پيغمبر گفتم : مگر تو نمى گفتى كه ما بزودى به خانه خدا مى رسيم و آن را طواف مى كنيم ؟⁉️
فرمود: چرا، ولى آيا گفتم امسال چنين خواهد شد؟
گفتم : نه .
فرمود: پس اين را بدان كه به خانه خدا مى آيى و آن را طواف مى كنى.
? من هم نزد ابوبكر آمدم و گفتم : ابوبكر! مگر اين مرد، پيغمبر بر حقّ خدا نيست؟
گفت : چرا.
? گفتم : مگر ما بر حقّ و دشمن ما بر باطل نيست ؟
گفت : چرا.
? گفتم : پس چرا بايد در امر دينمان پستى نشان دهيم؟
گفت : اى مرد! ⁉️ او پيغمبر خداست ، و بر خلاف فرمان خدا رفتار نمى كند . خدا ياور اوست ، او هم مطيع خداوند است. به خدا او بر حقّ است!
عمر گفت : گفتم : مگر او (پيغمبر) به ما نگفت : ما وارد خانه خدا مى شويم و آن را طواف مى كنيم ؟
گفت : چرا، ولى به تو فرمود كه امسال وارد مى شوى ؟
گفتم : نه !
گفت : پس مى آيى و طواف مى كنى .
? عمر گفت : من بخاطر جلوگيرى از صلح ، كارهايى كردم ! .?
? راوى مى گويد: وقتى پيغمبر – صلّى اللّه عليه وآله – از نوشتن فرمان صلح ، فراغت يافت به اصحاب فرمود: برخيزيد و شتران خود را نحر كنيد، سپس سرهاى خود را بتراشيد. به خدا هيچكس از جا برنخاست ، تا اينكه سه بار آن را تكرار فرمود . وقتى ديد كسى از جا برنخاست ، وارد خيمه خود شد، سپس بيرون آمد و با هيچكدام از آنها سخن نگفت تا اينكه با دست خود، قربانى خود را نحر كرد. آنگاه دلاّك خود را خواست و سر تراشيد.
وقتى اصحاب پيغمبر – صلّى اللّه عليه وآله – چنين ديدند، برخاستند و شتران خود را نحر كردند و سر يكديگر را تراشيدند. و چيزى نمانده بود كه يكديگر را بكشند.
احمد حنبل: عمر سخنان پيغمبر را ردّ مى كرد!⁉️ ابو عبيده جرّاح گفت : اى پسر خطّاب ! نمى شنوى كه پيغمبر چه مى فرمايد؟ مى فرمايد: نعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم !⁉️
? حلبى مى گويد: در آن روز پيغمبر – صلّى اللّه عليه وآله – فرمود: اى عمر! من خشنودم ولى تو ناراحتى ؟
? منبع: برگرفته از کتاب اجتهاد در مقابل نص
? نویسنده: سید عبدالحسین شرف الدین (ره)
?#ذاکر_حسین_ثاقب
#از_کشور_پاکستان
?(موسسه پژوهشی معالم)
زیر نظر حوزه علمیه بقیت الله عج قم
تحت اشراف حضرت آیت الله ناصری دامت برکاته
?پیام رسانهای ایتا و تلگرام
@maalemqom
? پیام رسان واتس آپ
https://chat.whatsapp.com/GBccMtJ8NOJG7YKFIPWQz7
ثبت دیدگاه