حدیث روز
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً

شنبه, ۶ مرداد , ۱۴۰۳ Saturday, 27 July , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2534×
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ
( تحلیل ادبی آیه وضو و تاثیر آن بر استنباط فقهی)
نام استاد پژوهشگر: استاد علیرضا کلاهدوزان
نام پژوهشگر: محمد علی سلطانی نژاد
نام حوزه علمیه: مدرسه علمیه بقیة الله (عجل الله)
پایه سوم( 3)
 
شماره همراه:
09137626894
سال تحصیلی ۱۴٠٠_۱۴٠۱
بسم الله الرحمن الرحيم
چکیده :
 
درباره آیه وضو این طور میشود صحبت کرد که بعضی از علماء شیعه و سنی درباره حد شستن ید با یکدیگر اختلاف نظر دارند.علماء شیعه  طبق سنت پیامبر (ص) عمل میکنند درصورتی که اهل سنت قائل به ظاهر قرآن هستند و آن را برداشت میکنند و همچنین الکعب که درباره آن معانی گفته شده بعضی دو قوزک پا و عده ای دیگر روی پا را ملاک وضو گرفتن قرار میدهند .
(2)
فهرست
مقدمه……………………………………………………….4
فصل اول کلیات گفتار اول مباحث مقدماتی…………………..5
فصل دوم بیان مسئله………………………………………..7
الکعب …………………………………………………….10
اقسام عطف………………………………………………..12
حرف جر ………………………………………………….13
معنای الی…………………………………………………14
دستور وضو ساختن………………………………………….15
معانی دیگر الی………………………………………………21
محدوده مسح…………………………………………………22
نتیجه گیری………………………………………………….23
کتابنامه………………………………………………………24
(3)
” مقدمه “
درباره آیه گفته شده احکام فقهی و ادبی مورد بررسی قرار می گیرد و 
اقوالی پیرامون این آیه وجود دارد که اهل سنت و شیعه درباره چگونگی
 و طریقه وضو که در قرآن آمده بحث میکنند . 
همچنین از لحاظ مفهومی نیز درباره آن صحبت میشود که هر دو مذهب
 شیعه قائل به چی هستند اما از آنجایی که در برخی امور با یکدیگر 
مخالف هستند از این رو پی میبریم که شبهاتی درباره آیه وضو میباشد
 نذیر اینکه آیا منظور از (الی المرافق) از انگشتان تا آرنج است یا خیر؟
که در ادامه مباحث به آن می پردازیم .
(4)
فصل اول کلیات 
کلیات این بحث پیرامون احکام وضو و بررسی آیه وضو و همچنین حد آن و درباره معانی آیه وضو و اقوال اهل تسنن و شیعه بحث می شود .
گفتار اول مباحث مقدماتی: 
تبیین موضوع : موضوع پژوهش درباره بررسی و تحلیلی ادبی آیه وضو و تاثیر آن بر استنباط فقهی می باشد که درباره آن بحث میکنیم .
اهمیت و ضرورت تحقیق : در اهمیت این بحث همین بس است که شبهات درستی بر آیه وضو وارد شده و درباره چگونگی وضو گرفتن و نحوه صحیح آن در قران آمده است اما باید به این شبهات پاسخ داده شود تا باعث تحریف آیات قران و تحلیل های غلط نشود …
پیشینه تحقیق : علمای بزرگ علم نحو همچون اخفش-فراء-کسائی-مبرد-زجاج-نحاس- … همه این بزرگان کتاب های متعددی مانند معانی قرآن و علوم نحوی را دارا می باشند .
روش تحقیق : ما در این تحقیق با کمک گرفتن از کتب فقهی و ادبی و با بررسی آیات قرآن کریم و همچنین استفاده از اینترنت و مطالب مفید بعضی از مقالات و با انجام تکالیف پژوهشی دروس به این شکل تحقیق را مورد بررسی قرار میدهیم .
(5)
سوالات تحقیق : سوال اصلی :  منظورآیه .. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ … کلمه ایدیکم و مرافق در این جا چیست ؟ 
سوال فرعی : آیا حرف الی به معنای معیت است یا معنای از میدهد ؟ منظور از کعب مسح روی پا است یا انتهائ   قوزک پا؟ 
گفتار دوم مفهوم شناسی :
معنای لغوی : واژه مرفق در لغت به معنای آرنج است و آن را مجمع ساعد و بازو گفته اند .
معنا اصطلاحی: اما  منظورمرفق در قرآن کریم را میشود این طور گفت که شستن آرنج به سوی انگشتان می باشد.
(6)
فصل دوم بیان مسئله 
بیان مسئله اول :  
حّد یَد
حّد ید از سر انگشتان است تا سر شانه و غیر آن با قرینه فهمیده می شود. 
مانند آیه ۶ سوره مائده: 
 فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ
که به قرینه فهمیده می شود مراد از ( بِأَیدِیَکُمْ   ( تا آرنج است ومانند این آیه:
 فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ
که مراد از (یَد) در تیمم از مچ دست تا سر انگشتان می باشد. 
مرفق (مرافق): 
 مرفق در آیه ۶ سوره بقره:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى
 الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْن 
مرافق جمع (مرفق) به معنای آرنج است در لغت عرب آن را مجمع 
ساعد و بازو گفته اند ( الی المرافق)  قید است برای (بأیدیکم) نه برای
 (فاغسلوا) و به عبارت دیگر حد مغسول است نه غسل دست در اطلاق
(7)
 عرب مصادیق گوناگون دارد یکدفعه مراداز آن چهارانگشت دست مثل:  
(والسارق والسارقهٔ فاقطعوا ایدیهما) مائده3
یکدفعه مراد از آن از مچ به پایین است و یا 
فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ
و یکدفعه مراد از آن از سر انگشتان است تا شانه
چنانکه در اقرب الموارد گفته است. 
لذا اگر در آیه قید (الی المرافق) نبود معلوم نمیشد مراد از دست کدام است ولی قید روشن میکند که دست تا آرنج مراد است.
بنابر این آیه شریفه از اینکه از مرفق شسته شود و بالعکس ساکت است اگر مابودیم و آیه میگفتیم هردو جایز است.
شیعه که میگوید در وضو باید از مرفق به پایین شروع شود دلیلشان روایت اهل بیت علیه السلام است نه آیه فوق رجوع شود به (وسائل ابواب وضو باب ۱۵) اهل سنت که از پایین به بالا میشویند در این عمل به آیه استناد نمیکنند بلکه از امثال ابو حریره و عثمان روایت میکنند که آن حضرت رسول الله دیده اند که از پایین به بالا میشسته رجوع شود به سنن ابی داوود و غیره.
اهل سنت درباره آیه فوق بیشتر اهمیت دادند که (الی) را به معنی (مع)بگیرند که یعنی مرفق نیز باید شسته شود وانگهی اهل سنت نگفته اند که اگر کسی از مرفق بشوید وضو او باطل است رجوع کنید به تفاسیر و کتبشان طبرسی ره در ذیل آیه فوق فرموده امت اسلامی اتفاق دارند که اگر کسی از بالا به پایین بشوید وضو او صحیح است ولی
(8)
شروع از پایین در مذهب اهل سنت مستحب نه واجب که عکس آن مبطل
 باشد فقها شیعه با استناد به روایت اهل بیت فرمان داده اند که در 
صورت شستن از پایین به بالا باطل است فقط از ابن ادریس نقل شده که 
آن را مکروه میداند ونیز سید مرتضی که در یکی از دو فتوایش گفته از 
بالا شستن مستحب است اگر گویند  آیه از کیفیت شروع ساکت است واگر
 مابودیم و آیه هر دونوع شستن بود. در این باره توضیح بیشتر 
بدهید؟گوییم: به طور گفته شده (ال المرافق) حد (ایدیکم) است؛ مثلا اگر
 شخصی به نقاش بگوید که این ستون را رنگ بزن نقاش مخیر است که 
از نصف به پایین رنگ بزند و بالعکس در هر دو صورت میگویند ما 
موریت خود را انجام داده همچنین است آیه شریفه که گفته شد.
قاموس القرآن
(9)
الکعب
 اما كعبين كه مفردش كعب استدر مجمع فرموده:اماميه در رد اين سخن گفته‏اند: اگر مراد دو قوزك انتهاى ساق باشد لازم بود «اِلَى الْكِعاب» آيد زيرا مسح به چهار كعب است. به نظر نگارنده: تثنيه آمدن كعبين براىآن است كه بفهماند درهر پا يك كعب وجود دارد در باره دستها كه «المرافق» آمده روشن است كه نسبت به عموم مردم است و گرنه معلوم است كه هر شخص دو مرفق دارد و اگر «الى الكعاب» گفته مى‏شد بيشتر احتمال مى‏رفت كه در هر پا دو قوزك مراد است. ناگفته نماند از مجمع نقل شد كه در نزد اماميه كعب قوزك پاست در مستمسك عروه فرموده: شيخ در تهذيب بر آن ادعاى اجماع كرده، از معتبر نقل شده كه آن مذهب اهل بيتعليهم السلام است و نيز از ذكرى و محكى انتصار و محكى خلاف ادعاى اجماع نقل شده ولى علامه‏در مختلف و ديگران كعب را مفصل پا دانسته‏اند و آن موافق احتياط است چنانكه سيد در عروة فرموده است. اما قول اهل لغت: در قاموس گفته: كعب قوزك روى پا و دوقوزك در دو طرف پا و هر مفصل است. همچنين است قول اقرب الموارد. جوهرى آن را استخوان برجسته نزد مفصل مى‏داند بالاتر از قوزك. در مصباح گويد: اصمعى و جماعتى آن را دوقوزك در دو طرف پا دانسته‏اندابن اعرابى و جماعتى آن را مفصل ميان پا و ساق گفته‏اند . قول راغب نيز ظاهرا مانند جوهرى است.
___________________________________________________________________________
قاموس القران
(10)
الکعب 
به معنای این است که هرمفصلی که در استخوان ها است را الکعب گفته
 میشود . در قرآن به این معناست که مفصلی که در پایین ساق قرار
 داردیعنی روی پا و در هر پا دو مفصل است یکی چپ یکی راست .
المعجم الوسیط
(11)
اقسام عطف  
و هی ثلاثة…
 الثانی:
عطف بر محل 
مانند:  (لیس زید بقائم و لاقاعدا) منصوب است و قول خداوند
 تعالی:  (ومسحوا برءوسکم و ارجلکم الی الکعبین)  که عبارت
ارجلکم الی الکعبین عطف برمحل برءوسکم است
مغنی الاریب
(12)
حروف جر
  الحادی عشر ( التبعیض)
ثابت شده است ( تبعیض) حرف جر نزد اصمعی و فارسی و ابن
 قتیبه  و ابن مالک و قولی گفته شده که کوفیون هم تبعیض را جزء
 حروف جر میدانند.
مانند آیه: عینا یشرب بها عباد الله 
و قیل دیگری از آن آمده مانند آیه:  ومسحوا برءوسکم 
در ظاهر آن باء در هردو برای الصاق آمده و یک قیل دیگه میگوید
 که باء در آیه وضو برای استعانت آمده و همانا باء میتواند در کلام
 حذف شود یا قلب شود ‌، و قطعا ( مسح) متعدی است به باء
 استعانت و متعدی به نفسه هم میشود به منزله حرف جر باء که در
 اصل آیه این طور بود است: ومسحوا رءوسکم بالماء.
_______________________________________________
                                       (13). مغنی الاریب
وثانیهما :
 بمعنی مع وهو قلیل، نحو: «وَلَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَی أَمْوَالِکُمْ»  أی: مع
 أموالِکم، وما أشبه ذلک، نحو: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی 
الْمَرَافِقِ» أی: مَعَ المرافِق، وتدخل علی المظهر کما مرّ وعلی المضمر،
 نحو: ” إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ “
 
النساء: ٢. المائدة: ٦.
شرح العوامل فی النحو
(14)
دستور وضو ساختن
فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلى الْمَرَافِقِ
کلمه (( غسل )) به فتح غین به معناى عبور دادن آب بر جسم است ، و غالبا به منظور تنظیف و پاک کردن چرک و کثافت از آن جسم صورت مى گیرد، و کلمه وجه به معناى روى و ظاهر سمت مقابل هر چیز است ، لیکن در غالب موارد در چهره و صورت آدمى و یا به عبارتى سمت جلو سر انسان استعمال مى شود، آن سمتى که چشم و بینى و دهان در آن سمت است و حد آن همان مقدارى است که هنگام گفتگو پیدا است این معناى لغوى وجه است ولى ائمه اهل بیت (علیهم السلام ) آن را در تفسیر آیه مورد بحث به حد معینى از سمت جلو سر تفسیر کرده اند، و آن عبارت است از طرف طول بین ابتداى موى سر به پائین تا آخر چانه ، و از طرف عرض آن مقدار از صورت که میان دو انگشت شست و میانى و یا شست و ابهام قرار گیرد. 
کلمه : (( ایدى )) جمع کلمه (( ید )) است ، که نام عضو خاصى از انسان است که با آن مى گیرد و مى دهد و مى زند و کارهایى دیگر مى کند، و آن عضو که نامش به فارسى دست است از شانه شروع شده تا نوک انگشتان ادامه مى یابد. 
قرینه کلمه الى المرافق است ، تا بفهماند منظور از شستن دستها در هنگام وضو، شستن از نوک انگشتان تا مرفق است نه تا مچ دست و نه تا شانه ، چیزى که هست از آنجا که ممکن بوده کسى از عبارت دستها را بشوئید تا مرفق خیال کند که منظور از شانه تا مرفق است . 
توضیحى در مورد قید (( الى المرافق )) و شستن دست از بالا به پائین ، در وضو
و اما کلمه (( الى )) این کلمه بطورى که استعمال آن به ما مى فهماند وقتى در مورد فعلى که عبارت باشد از امتداد حرکت استعمال شود، حد نهائى آن حرکت را معین مى کند . 
(15)
بعضى از مفسرین گفته اند که کلمه (( الى )) به معناى کلمه (( مع : با )) است ، و جمله (( و ایدیکم الى المرافق )) به معناى این است که فرموده باشد (( و ایدیکم مع المرافق : و دست ها را با مرفق ها بشوئید )) همچنانکه در آیه : (( و لا تاکلوا اموالهم الى اموالکم )) به این معنا آمده ، دلیلى که براى این دعوى خود آورده اند. 
یکى از معانى کلمه (( الى )) معنائى است که کلمه (( مع )) دارد، و یا آنکه حکم خدا را بیان مى کند نه عمل رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم )) را، که در این صورت آن روایات نمى تواند تفسیر آیه باشد، و اینکه در شق اول گفتیم عمل مبهم است . 
و اما اینکه آیه مورد بحث را تشبیه کرده به آیه : (( و لا تاکلوا اموالهم الى اموالکم )) این تشبیه درست نیست ، زیرا در این آیه نیز کلمه (( الى )) به معناى کلمه (( مع )) نیامده ، بلکه فعل (( لا تاکلوا )) متضمن معناى (( لا تضموا: ضمیمه مکنید )) یا مثل آن است ، مى خواهد بفرماید مال مردم را ضمیمه مال خود نکنید.
از آنچه گذشت روشن گردید که جمله (( الى المرافق )) قید است براى کلمه (( ایدیکم )) ، در نتیجه حکم وجوب شستن به اطلاق خود باقى است و مقید به آن غایت نیست. 
جمله : (( الى المرافق )) قید موضوع است نه قید حکم ) علاوه بر اینکه هر انسانى که بخواهد دست خود را بشوید چه در حال وضو و چه در غیر حال وضو بطور طبیعى مى شوید، و شستن طبیعى همین است که از بالا به پائین بشوید، و از پائین به بالا شستن هر چند ممکن است ، لیکن طبیعى و معمولى نیست. 
 کسى بگوید: مقید شدن جمله (( دستها را بشوئید )) به جمله (( تامرفق )) دلالت دارد بر اینکه واجب است شستن از ناحیه انگشتان شروع شده ، در ناحیه مرفق تمام شود، و آن پاسخ این است که همه حرفها در این بود که آیا قید (( الى المرافق )) قید جمله : (( فاغسلوا )) است ، و یا قید موضوع حکم ، یعنى کلمه (( ایدى )) است ، و ما گفتیم که قید کلمه (( ایدى )) است و در این صورت دستها باید تا مرفق شسته شود، نه اینکه شستن تا مرفق باشد، و دستها تا مرفق را دو جور
(16)
 مى توان شست یکى از مرفق به پائین و دیگرى از انگشتان ببالا، پس باید بگوئیم لفظ
 (( الى المرافق )) لفظ مشترکى است که باید قرینه اى از خارج یکى از دو قسم شستن را معین کند، و معنا ندارد بگوئیم قید (( الى المرافق )) قید هر دو قسم است .
وَ امْسحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَ أَرْجُلَکمْ إِلى الْکَعْبَینِ
کلمه (( مسح )) به معناى کشیدن دست و یا هر عضو دیگر از لامس ‌ است بر شى ء ملموس ، بدون اینکه حائلى بین لامس و ملموس باشد، و نیز خود لامس دست و یا عضو دیگر خود را به آن شى ء بکشد. 
پس اینکه فرمود: (( و امسحوا برؤ سکم )) دلالت دارد بر اینکه مسح سر، فى الجمله واجب است نه بالجمله ، ساده تر بگویم مسح مقدارى از آن واجب است نه همه آن ، و اما اینکه آن مقدار کجاى سر است ؟ از مدلول آیه خارج است و این سنت است که عهده دار بیان آن است ، و سنت صحیح وارد شده به اینکه سمت پیشانى یعنى جلو سر باید مسح شود.
پس اینکه فرمود: (( و امسحوا برؤ سکم )) دلالت دارد بر اینکه مسح سر، فى الجمله واجب است نه بالجمله ، ساده تر بگویم مسح مقدارى از آن واجب است نه همه آن ، و اما اینکه آن مقدار کجاى سر است  .
بعضى دیگر کلمه (( ارجلکم )) را به نصب – صداى بالا خوانده اند، و شما خواننده عزیز اگر با ذهن خالى از هر شائبه و اینکه فلانى چه گفته و آن دیگرى چه گفته این کلام را از گوینده اى بشنوى ، بدون درنگ حکم مى کنى به اینکه کلمه (( ارجلکم )) عطف است بر موضعى که کلمه (( رؤ سکم )) دارد، و در جمله : (( و امسحوا برؤ سکم )) کلمه رؤ وس هر چند که به ظاهر مجرور به حرف جر است ، ولى موضعش ‌ موضع مفعول براى فعل (( امسحوا )) است ، (چون مى فرماید سر خود را مسح کنید)، و چون موضع کلمه رؤ وس نصب است ، کلمه (( ارجل )) نیز باید به نصب خوانده شود، در نتیجه از کلام آیه 
(17)
مى فهمى که در وضو واجب است صورت و دو دست را بشوئى ، و سر و دو پا را مسح کنى. 
توجیهات نادرستى که به منظور توجیه برخى روایات مخالف کتاب ، بر آیه وضوتحمیل کرده اند.
اتفاقا بر طبق وجه اول روایاتى از ائمه اهل بیت (علیهم السلام ) وارد شده ، و اما روایاتى که از طرق اهل سنت آمده هر چند که ناظر به تفسیر لفظ آیه نیست ، و تنها عمل رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم ) و یا فتواى بعضى از صحابه را حکایت مى کند، که در وضو پاى خود را مى شسته اند، و لیکن از آنجائى که خود آن روایات در مضمونى که دارند متحد نیستند، و در بین خود آنها اختلاف است ، بعضى حکایت کرده اند که رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم ) پاى خود را مسح مى کرده ، و بعضى دیگر حکایت کرده اند که مى شسته ، و چون این دو دسته روایات با هم متعارضند، ناگزیر باید طبق روایات ائمه اهل بیت عمل کرد.
ولى بیشتر علماى اهل سنت اخبار دسته دوم را بر اخبار دسته اول ترجیح داده اند. 
توجیه بى اساس دیگرى براى اینکه شستن پا در وضوء را به گردن آیه بیندازند!
بعضى دیگر در توجیه صداى زیر لام در جمله (( ارجلکم )) (البته بنابراین که شستن پاها در وضو واجب باشد) گفته اند: عطف جمله : (( ارجلکم )) به جمله (( رؤ سکم )) به جاى خود محفوظ است ، و معناى آیه این است که سر و پاها را مسح کنند، لیکن منظور از مسح شستن خفیف و یا به عبارتى تر کردن است ، پس چه مانعى دارد که منظور از مسح پاها شستن آنها باشد، چیزى که این احتمال را تقویت مى کند این است که تحدید و توقیتى که در این باب وارد شده همه راجع به عضوى است که باید شست ، یعنى صورت (و دست ) و در باره عضو مسح کردنى هیچ تحدید حدودى نشده ، به جز پا که فرموده پا را تا کعب مسح کنید، از همین تحدید مى فهمیم که مسح پا هم حکم شستن آنرا دارد.
(18)
و این سخن از نا مربوطترین سخنانى است که در تفسیر آیه مورد بحث و توجیه فتواى بعضى از صحابه در مورد شستن پاها در وضو گفته اند، براى اینکه هر کسى مى داند که مسح غیر شستن و شستن غیر مسح کردن است. 
به اضافه اشکالى دیگر و آن این است که گفته بود خداى تعالى دستور کلى داده به اینکه در وضو چنین و چنان کنند، اگر منظورش از قیاس ‌ وضو به تیمم این بوده که حکم اینجا را قیاس به حکم آنجا کند، و به وسیله روایاتى که تنها مورد قبول خود او است به آیه شریفه دلالت بدهد، در پاسخش مى گوئیم روایاتى که مى گوید باید در وضو پاها را شست چه دلالتى و چه ربطى به دلالت آیه دارد؟ در حالى که همانطور که توجه کردید روایات اصلا در صدد تفسیر لفظ آیه نیست .
و اگر منظورش این است که آیه : (( فامسحوا برؤ سکم وارجلکم الى الکعبین )) را که در خصوص وضو است قیاس کند به آیه : (( فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه )) که راجع به تیمم است ، مى گوئیم مدعاى وى را نه در آیه مقیس یعنى آیه اول که مربوط به وضو است قبول داریم ، و نه در آیه دوم که مقیس علیه و مربوط به تیمم است. 
کتاب خدا بوسیله سنت رسولش نسخ شد!
این بود آن وجوهى که خواستند با آن و با امثال آن آیه را طورى معنا کنند که بالاخره مساله شستن پاها در وضو را به گردن آن بگذارند، چرا؟ براى اینکه روایاتى که گفته باید پاها شسته شود را بدان جهت که مخالف کتاب است طرح نکرده باشند، خلاصه کلام اینکه به خاطر تعصبى که نسبت به بعضى روایات داشته اند آیه را با توجیهاتى نچسب طورى توجیه کرده اند که موافق با روایات نامبرده بشود، و در نتیجه آن روایات عنوان مخالفت کتاب بخود نگیرد، و از اعتبار نیفتد .
(19)
پس خوب بود آقایان براى حفظ آن روایات همان حرفى را بزنند که بعضى از پیشینیان از قبیل انس و شعبى و غیر آن دو زده اند . 
إِلى الْکَعْبَینِ
کلمه (( کعب )) به معناى استخوان بر آمده در پشت پاى آدمى است ، هر چند که بعضى گفته اند به معناى غوزک پا یعنى آن استخوان بر آمده اى است که در نقطه اتصال قدم به ساق آدمى قرار دارد. 
.
___________________________________________________________________
تفسیر المیزان / ج ۵/ صفحه ۳۵۶ الی ۳۶۵
(20)
مسئله ۴: بعضیها گفته اند کلمه «الی» «وأيديكم إلى المرافق» به معنای «مع» است همانگونه در آیه «من أنصاري إلى الله »؛ «کیست یاور من با خداوند» می بینیم. بنابراین بدون تردید، آرنج داخل در وجوب شستن است. برخی نیز گفته اند «إلي» در همان معنای حقیقی خود۔ که انتهاء را می رساند. به کار رفته و بنابراین قول نیز گفته شده است که آرنج داخل در وجوب شستن است، چون غایت «آرنج» از ذي غاية (دست) جدائی محسوس ندارد، لذا دخول آرنج در وجوب شستن، لازم خواهد بود.
حق مطلب این است که «الی» برای انتها است؛ یعنی نه اقتضای دخول مابعد أن (آرنج) را در ماقبل آن (دست) دارد و نه اقتضای عدم دخول آنرا، زیرا در بعضی از موارد، استعمال واژه «الی»، مابعدش از نظر حکم، داخل در ماقبل است مانند «حفظت القرآن من أوله إلى آخرو»؛ «قرآن را از اقل تا آخر آن حفظ کردی» چون آنکه اول قرآن را حفظ نموده آخر قرآن را نیز حفظ کرده است.. 
با توجه اینکه کلمه «إلي» در هر دو مورد، به کار رفته، در آیه مبارکه دلیلی وجود ندارد که «آرنج» در وجوب شستن، داخل شده باشد. 
بعضی ها نیز گفته اند: «باء» زائد میباشد و معنایی ندارد چون فعل «وأمسځوا» متعدی بنفسه است و بدین سبب اهل لسان عرب، إفاده تبعیض بوسیله باء را منکر شده اند..
حقیقت مطلب آن است که حرف «باء» دلالت بر این دارد که فعل، متضمن الصاق و اتصال است و گویا چنین فرموده: «مسح را به سرهای خود بچسبانید» و این معنا نه اقتضای فراگیری تمام سر را دارد و نه اقتضای عدم فراگیری را به خلاف وقتی که می فرمود: «و آنسځوا برؤوسكم» (چون معنایش این بود که همه سرتان را مسح نمائید ) مانند «قا غسلوا وجوهكم» که شستن همه صورت از آن استفاده می شود در حالی که هدف، استيعاب و فراگیرندگی کامل نیست .
(21)
محدوده مسح سر :
اندازه ای از سر، که مسحش واجب است مورد اختلاف واقع شده: مذهب شیعه بر آن است که اندازه محل مسح، کمترین چیزی است که نام مسح با آن واقع می شود و نام آن، مصداق می یابد اولا: به دلیل عمل کردن به اندازه مورد یقین (که مثلا قدر متيقن اندازه یک انگشت است). و ثانيا: ائمه معصومین لاپ تصریح فرموده اند که مسمای مسح، کافی است. شافعی نیز همین قول را پذیرفته و ابوحنیفه گفته است: یک چهارم سر باید مسح شود و دلیل او آن است که رسول اکرم لایه پیشانی و جلو سرش را مسح فرموده و جلو سر، نزدیک به یک چهارم سر می باشد، اما قول ابی حنیفه اشتباه و بی اساس می باشد.
مالک ارهبر مذهب مالكیه تمام سر را مسح می کرده است اهل سنت در مورد مسح سر دارای آراء مختلف هستند تفصيل مطلب، در کتاب (احکام القرآن) نوشته ابن العربی، بیان گردیده است.
چند مسئله فرعی: ١- نزد علماء شیعه، مسح به جلو سر اختصاص دارد به دلیل آنکه : در بیانات معصومین لی جلو سز ذکر شده، بنابراین، همان مقدم سر مورد و جوب مسح خواهد بود..
فقهای مذاهب چهارگانه برآنند که هر دو پا به جای مسح، باید شسته شوند و چنین دلیل آورده اند :
قرائت «أرجلكم» به صورت منصوب، و با عطف بر «وجوهم» و یا با فعل مقدر، نصب داده شده که تقدیرش «فاغسلوا أرجلكم»؛ « پاهای خود را بشوئید» بوده است.
(22)
فائده
اگر نظریات آقای فراء و بعضی از نحويين و فقهاء را مبنی بر اینکه کلمه «واو» عطف، إفاده ترتیب (پشت سر هم ) را می نماید، آبپذیریم) دلالت آیه بر ترتیب، آشکار می باشد (یعنی اول شستن صورت، دوم شستن دستها سپس مسح سر و چهارم مسح پاها ) و اما اگر بگوییم و او عاطفه دلالت بر ترتیب ندارد. چنانچه بین علماء مشهور است و همین قول هم حق است . باید بگوییم: اول، شستن صورت واجب است در آیه «فاغسلوا» شستن صورت بعد از «فاء» واقع شده و حرف فاء، تعقیب (پشت سر هم قرار گرفتن) را می رساند و هر کسی که قائل به این قول شده باشد، در مورد وضو باید وجوب ترتیب بین شستن صورت و دست ها و مسح را قبول نماید. دلیل دیگر اینکه در مورد فاء، دو وجه اترتیب و عدم ترتیب محتمل است از طرف دیگر، و صوتی که پیشوایان مذهبی آن را بیان و معرفی نموده اند، دارای ترتیب است و اگر ترتیب، مطلوب نبوده باید خلاف آن را مشخص می ساختند که ننموده اند . پس تعین وضو، بدون ترتیب، باطل است..
نتیجه گیری : از آنجایی که ما پیرو پیامبر خدا هستیم و از هرگونه رفتار متکبرانه بیزاری میجوییم و طبق سنت رسول خدا صلی الله علیه عمل میکنیم پس همانند ایشان کلمه ایدیکم الی المرافق را به معنای شستن آرنج به سوی انگشتان دست معنا میکنیم یعنی از بالا به سمت پایین .
جامع فقهه  2 / ترجمه کنز العرفان 
(23)
کتابنامه 
قرآن کریم 
قاموس القرآن
المعجم الوسیط
مغنی الاریب
مغنی البیب
شرح العوامل فی النحو
تفسیر المیزان
کنز العرفان
(24)

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.