حدیث روز
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً

شنبه, ۶ مرداد , ۱۴۰۳ Saturday, 27 July , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2534×
(تحلیل ادبی آیه وضو و تاثیرآن در استنباط حکمی)
حوزه علمیه حضرت بقیه الله عج –  قم
استاد راهنما
حجه الاسلام والمسلمین کلاهدوزان.
پژوهشگر
محمد حسین کاظمی.
طلبه سال سوم حوزه علمیه –  قم 
بسم الله الرحمن الرحیم 
عطف انواع مختلفی دارد و یکی از انواع عطف، عطف بر محل است که در مثال “لیسَ زیدًُ بِقائمِِ و لا قاعداً” عطف بر محل صورت گرفته که و لاقاعدا منصوب شده است بنابر اینکه عطف بر بقائمِِ شده است و قائم دراصل خبر لیس میباشد و منصوب است .
در قرآن کریم نیز شاهد مثالی برای عطف بر محل  وجود دارد که در سوره مائده آیه ششم چنین آمده است: وَامسَحوا بِرءُوسِکُم و اَرجُلَکم اِلی الکَعبَین که در این مثال نیز ارجلَکم عطف بر برءوسکم شده است و برءوسکم به دلیل آمدن باء بر سرش مجرور شده است و الّا دراصل خبر لیس است و منصوب و به همین دلیل ارجلَکم که عطف بر برءوسکم شده است منصوب است
منبع: مغنی الاریب صفحه ۲۸۷
یکی از حروف جرّ اِلی است و دومین معنای الی بمعنای مع (معیت) میباشد مانند آیه وَلاتاکُلوا اَموالَهم اِلی اَموالِکم یعنی مع اَموالکم و شاهد مثال دیگر آیه فَاغسِلوا وُجوهَکُم وَ اَیدیَکم اِلی المرافِق یعنی مع المرافق و الی داخل میشود بر اسم ظاهر و ضمیر مانند آیه اِلیه یُرَدُّ علم السّاعه 
منبع : کتاب شرح عوامل فی النحو صفحه ۳
[فرستاده شده از مـحـمدحـسـيـن کاظمی]
فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ” کلمه” غسل” به فتح غین به معنای عبور دادن آب بر جسم است، و غالبا به منظور تنظیف و پاک کردن چرک و کثافت از آن جسم صورت می گیرد، و کلمه” وجه” به معنای روی و ظاهر سمت مقابل هر چیز است، لیکن در غالب موارد در چهره و صورت آدمی و یا به عبارتی سمت جلو سر انسان استعمال می شود، آن سمتی که چشم و بینی و دهان در آن سمت است و حد آن همان مقداری است که هنگام گفتگو پیدا است این معنای لغوی وجه است ولی ائمه اهل بیت (علیه السلام) آن را در تفسیر آیه مورد بحث به حد معینی از سمت جلو سر تفسیر کرده اند، و آن عبارت است از طرف طول بین ابتدای موی سر به پائین تا آخر چانه، و از طرف عرض آن مقدار از صورت که میان دو انگشت شست و میانی و یا شست و ابهام قرار گیرد، البته در این میان اندازه گذاریهای دیگری برای کلمه” وجه” شده، که مفسرین و فقها آن را نقل کرده اند. 
 
کلمه:” ایدی” جمع کلمه” ید” است، که نام عضو خاصی از انسان است که با آن می گیرد و می دهد و می زند و کارهایی دیگر می کند، و آن عضو که نامش به فارسی دست است از شانه شروع شده تا نوک انگشتان ادامه می یابد، و چون عنایت در اعضای بدن به مقدار اهمیت مقاصدی است که آدمی از هر عضوی از اعضای خود دارد، و مثلا غرض و مقصدش از دست دادن و گرفتن است، بدین جهت از همین عضو که گفتیم حدش از کجا تا به کجا است به خاطر اینکه نیمه قسمت پائین آن یعنی از مرفق تا سر انگشتانش بیشتر و یا بگو مثلا 90 مقاصدش را انجام می دهد، لذا کلمه” ید دست” را بیشتر در همین قسمت به کار می زند، و باز به خاطر اینکه از آن 90 درصد باز 90 درصد از مقاصدش را به وسیله قسمت پائین تر یعنی از مچ دست تا سر انگشتان انجام می دهد، این کلمه را بیشتر در همین قسمت به کار می برد، بنا بر این کلمه” دست” سه معنا دارد، 1- از نوک انگشتان تا مچ 2- از نوک انگشتان تا مرفق 3- از نوک انگشتان تا شانه. 
 
و این اشتراک در معنا باعث شده که خدای تعالی در کلام خود قرینه ای بیاورد تا یکی از این سه معنا را در بین معانی مشخص کند، و آن قرینه کلمه” إِلَی الْمَرافِقِ” است، تا بفهماند منظور از شستن دستها در هنگام وضو، شستن از نوک انگشتان تا مرفق است نه تا مچ دست و نه تا شانه، چیزی که هست از آنجا که ممکن بوده کسی از عبارت” دستها را بشوئید تا مرفق” خیال کند که منظور از شانه تا مرفق است سنت این جمله را تفسیر کرد به اینکه منظور از آن قسمتی از دست هست که کف در آن قرار دارد. 
و اما کلمه” إلی” این کلمه بطوری که استعمال آن به ما می فهماند وقتی در مورد فعلی که عبارت باشد از امتداد حرکت استعمال شود، حد نهایی آن حرکت را معین می کند، (وقتی می گوئیم من تا فلان جا رفتم، معنایش این است که نقطه نهایی عمل من که همان رفتن باشد فلان جا است و اما اینکه خود آن نقطه هم حکم ما قبل از کلمه” الی تا” را داشته باشد و یا حکم آن را نداشته باشد مطلبی است که از معنای این کلمه خارج است) (مثلا وقتی گفته شود” من ماهی را تا سرش خوردم” کلمه” تا” دلالت نمی کند بر اینکه سر آن را هم خورده ام، و یا نخورده ام) بنا بر این حکم شستن خود مرفق از کلمه” إلی” استفاده نمی شود، آن را باید سنت بیان کند. 
 
ولی بعضی از مفسرین گفته اند که کلمه” إلی” به معنای کلمه” مع با” است، و جمله” وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ” به معنای این است که فرموده باشد” و ایدیکم مع المرافق و دست ها را با مرفق ها بشوئید” هم چنان که در آیه:” وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلی أَمْوالِکُمْ” (1) به این معنا آمده، دلیلی که برای این دعوی خود آورده اند روایاتی است که می گوید رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در هنگام وضو مرفق خود را نیز می شست، (2) و این جرأت عجیبی است که در تفسیر کلام خدای عز و جل به خود داده اند، برای اینکه روایاتی که در این باب هست خالی از دو حال نیست، یا صرفا عمل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را حکایت می کند، که پر واضح است نمی تواند بیانگر آیه قرآن باشد، برای اینکه عمل مبهم است، و زبان ندارد، و با این حال نمی تواند به لفظی از الفاظ قرآن معنایی غیر آنچه در لغت دارد بدهد، تا بتوانیم بگوئیم یکی از معانی کلمه” إلی” معنایی است که کلمه” مع” دارد، و یا آنکه حکم خدا را بیان می کند نه عمل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را، که در این صورت آن روایات نمی تواند تفسیر آیه باشد، و اینکه در شق اول گفتیم عمل مبهم است، و می تواند وجوهی داشته باشد، یکی دیگر از وجوه آن این است که شستن خود مرفق از باب مقدمه علمی بوده باشد، یعنی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مرفق را هم می شسته تا یقین کند به اینکه دستها را تا مرفق شسته است، یکی دیگر از وجوه آن این است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) این مقدار را بر حکم خدا افزوده باشد، و آن جناب چنین اختیاری را دارد، هم چنان که می دانیم نمازهای پنجگانه همه از طرف خدای تعالی [فرستاده شده از مـحـمدحـسـيـن کاظمی]
بطور دو رکعتی واجب شده بود، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بعضی از آنها 
دو رکعت و در نماز مغرب یک رکعت اضافه کرد، و روایات صحیحه ای این معنا را ثابت کرده است. 
 
و اما اینکه آیه مورد بحث را تشبیه کرده به آیه:” وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلی أَمْوالِکُمْ” این تشبیه درست نیست، زیرا در این آیه نیز کلمه” الی” به معنای کلمه” مع” نیامده، بلکه فعل” لا تَأْکُلُوا” متضمن معنای” لا تضموا ضمیمه مکنید” یا مثل آن است، می خواهد بفرماید مال مردم را ضمیمه مال خود نکنید. 
 
از آنچه گذشت روشن گردید که جمله” إِلَی الْمَرافِقِ” قید است برای کلمه” ایدیکم”، در نتیجه حکم وجوب شستن به اطلاق خود باقی است و مقید به آن غایت نیست (واضح تر بگویم یک مرتبه موضوع حکم را عبارت می دانیم از” دست” به تنهایی: و می گوئیم آن را تا مرفق بشوی که در اینجا حکم شستن مقید به قید تا مرفق است، و بار دیگر موضوع حکم را عبارت می دانیم از” دست تا مرفق” و سپس می گوئیم این را بشوی، که در این صورت حکم ما مطلق است، موضوع حکم مقید است اگر تعبیر اول را بیاوریم، معنایش این می شود که شستن دست را از سر انگشتان شروع کن تا برسی به مرفق، و اگر تعبیر دوم را بیاوریم معنایش این است که” این عضو محدود و معین شده را بشوی”، حال چه اینکه از بالا به پائین بشویی یا از پائین ببالا، مؤلف فرموده جمله:” إِلَی الْمَرافِقِ” قید موضوع است نه قید حکم) علاوه بر اینکه هر انسانی که بخواهد دست خود را بشوید- چه در حال وضو و چه در غیر حال وضو- بطور طبیعی می شوید، و شستن طبیعی همین است که از بالا به پائین بشوید، و از پائین به بالا شستن هر چند ممکن است، لیکن طبیعی و معمولی نیست، و روایات وارده از ائمه اهل بیت (علیه السلام) هم به همان طریقه طبیعی فتوا می دهد نه به طریقه دوم. 
 
با این بیان پاسخ از سخنی که ممکن است گفته شود داده شد، و آن این است که کسی بگوید: مقید شدن جمله” دستها را بشوئید” به جمله” تا مرفق” دلالت دارد بر اینکه واجب است شستن از ناحیه انگشتان شروع شده، در ناحیه مرفق تمام شود، و آن پاسخ این است که همه حرفها در این بود که آیا قید” إِلَی الْمَرافِقِ” قید جمله:” فاغسلوا” است، و یا قید موضوع حکم، یعنی کلمه” ایدی” است، و ما گفتیم که قید کلمه” ایدی” است و در این صورت دستها باید تا مرفق شسته شود، نه اینکه شستن تا مرفق باشد، و دستها تا مرفق را دو جور می توان شست یکی از مرفق به پائین و دیگری از انگشتان ببالا، پس باید بگوئیم لفظ” إِلَی الْمَرافِقِ” لفظ مشترکی است که باید قرینه ای از خارج یکی از دو قسم شستن را معین کند، و معنا ندارد بگوئیم قید” إِلَی الْمَرافِقِ” قید هر دو قسم است. 
لاوه بر اینکه بنا به گفته صاحب مجمع البیان امت اجماع دارد بر اینکه وضوی کسی که از بالا به پائین می شوید- صحیح است (1) و این نیست مگر بخاطر اینکه جمله مورد بحث با آن سازگار است و این هم نیست مگر بخاطر اینکه جمله:” إِلَی الْمَرافِقِ” قید برای موضوع یعنی” ایدیکم” است، نه برای حکم یعنی جمله” فاغسلوا”. 
 
” وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ” کلمه” مسح” به معنای کشیدن دست و یا هر عضو دیگر از لامس است بر شی ء ملموس، بدون اینکه حائلی بین لامس و ملموس باشد، و نیز خود لامس دست و یا عضو دیگر خود را به آن شی ء بکشد، وقتی گفته می شود:” مسحت الشی ء” و یا گفته شود” مسحت بالشی ء” هر دو به یک معنا است، هم چنان که در آیه مورد بحث نیز حرف” با” آمده و فرموده: 
 
” برءوسکم” لیکن اگر بدون حرف با استعمال شود، و شی ء ملموس را مفعول خود بگیرد، استیعاب و شمول را می رساند، و اگر با حرف باء مفعول بگیرد، دلالت می کند بر اینکه بعضی از شی ء ملموس را لمس کرده، نه همه آن را. 
 
پس اینکه فرمود:” وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ” دلالت دارد بر اینکه مسح سر، فی الجمله واجب است نه بالجمله، ساده تر بگویم مسح مقداری از آن واجب است نه همه آن، و اما اینکه آن مقدار کجای سر است؟ از مدلول آیه خارج است و این سنت است که عهده دار بیان آن است، و سنت صحیح وارد شده به اینکه سمت پیشانی یعنی جلو سر باید مسح شود. 
 
” وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا” کلمه” جنب” در اصل مصدر بوده، ولی استعمالش در معنای فاعل غلبه یافته، در نتیجه هر کس آن را بشنود معنای” شخصی که حالت جنابت دارد” به ذهنش می رسد، و به همین جهت که مصدر است در مذکر و مؤنث و مفرد و غیر مفرد به یک شکل می آید، می گوئیم: 
 
مردی جنب، و زنی جنب، و دو زن جنب، و دو مرد جنب، و زنانی جنب و مردانی جنب، و در هنگامی که بخواهند معنای مصدری را حکایت کنند، تنها از کلمه جنابت استفاده می کنند. 
 
و این جمله یعنی جمله” وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا” عطف است بر جمله:” فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ”، برای اینکه زمینه آیه زمینه بیان این معنا است که نماز طهارت لازم دارد، و طهارت شرط در آن است، در نتیجه [فرستاده شده از مـحـمدحـسـيـن کاظمی]
تقدیر کلام چنین می شود:” یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم الی الصلاه” چنین و چنان کنید، اینطور وضو بگیرید، و تطهروا ان کنتم جنبا، یعنی طهارت بگیرید اگر چنانچه جنب بودید” پس برگشت معنای آیه به تقدیر شرط خلاف در طرف وضو است ساده تر بگویم، تقدیر کلام چنین است:” یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم الی الصلاه فاغسلووجوهکم و أیدیکم و امسحوا برءوسکم و ارجلکم، ان لم تکونوا جنبا، و ان کنتم جنبا فاطهروا” ای کسانی که ایمان آورده اید چون خواستید نماز بخوانید صورت و دست های خود را بشوئید، و سر و پای خود را مسح کنید البته این در صورتی است که جنب نبوده باشید، و اما اگر جنب بودید باید طهارت کسب کنید.
[فرستاده شده از مـحـمدحـسـيـن کاظمی]
معنی اللبیب :
زمخشری می گوید برای اینکه ارجل از بین اعضای سه گانه شسته شده باشد به سبب اب ریختن روی ان درمظن اسراف قرارمیگیرد و عطف بر ممسوح شده است نه بر لتمسح و لذا واجب است در آب ریختن اعتدال و میانه روی به خرج داد.گفته شده الی الکعبین در نهایت گمان بر اینکه آنها مسح شده اند چون مسح در شرع نهایتی برایش بیان نشده 
فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق متبادر در الی تعلق به اغسلوا است و گاهی از بعضی رد شده ماقبل آخر آن ناگزیر از تکرار ان قبل از رسیدن به آن است و شستن دست قبل از رسیدن به مراقب است چون ید شامل رؤوس انامل و مناکب و ما بین آنها است(قال) صحیح ان است که الی به اسقطوا محذوف ما تعلق شود که از آن دخول مرافق در غسل است.

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.