حدیث روز
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً

پنج شنبه, ۱۹ مهر , ۱۴۰۳ Thursday, 10 October , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2534×
عنوان تحقیق:    بررسی مباحث مفعول مطلق در دروس حوزوی   
  استاد: « حجة الاسلام و المسلمین خادم الذاکرین»
سال تحصیلی: 1401-1400
گردآورنده :    امیرمحمد کماسی 
پایه تحصیلی:      پایه دوم
چکیده:
علومی که ادبیات عرب را به ما می شناساند یک علم نیست بلکه چندین علم است حتی بعضی این علوم را تا چهارده عدد شمرده اند. یکی از مباحثی که در ادبیات عرب مطرح است بحث مفاعیل پنجگانه است. در علم نحو ، مفعول مطلق در باب اسم، قسمت منصوبات بررسی می‌شود اما در ترتیب ذکر مفاعیل عده‌ای (هم‌چون شیخ بهایی در کتاب الصمدیه و ابن مالک در ألفیة) مفعولٌ‌ به، را مقدم داشته و ابتدا از آن بحث کرده‌اند و در مقابل عده‌ای به جهت آن‌چه در وجه نام‌گذاری بیان شد، ابتدا به بررسی مفعول مطلق پرداخته‌اند (به نظر صاحب کتاب البهجة المرضیه فی شرح الالفیّة فی اسلوبها الجدید؛ آن‌چه سبب شده است زمخشری و ابن حاجب مفعول مطلق را بر مفعول به مقدم کنند همان وجه نام‌گذاری مفعول مطلق است؛ یعنی چون نام مفعول بدون تقیید، بر آن اطلاق می‌شود). شناخت مفعول مطلق نیز کاربرد فراوانی در فهم متون دینی دارد. اما چون ما نسبت به این مسائل مهم کاربردی علم صرف و نحو در قرآن و روایات معصومین توجه نمی کنیم و در نتیجه فهم دقیق و عمیقی از آیات قرآن و روایات معصومین نداریم، پس باید برای کاربردی کردن مباحث مفعول مطلق در دروس حوزوی، اقسام و انواع آن را مورد بررسی قرار دهیم و هدف از تدوين اين تحقیق، شناسایی مباحث مفعول مطلق در دروس حوزوی است. در اين نوشتار روش و ابزارگردآوري اطلاعات به روش کتابخانه اي، استنادی است. نتايج تحقيق نشان داد که فهم عمیق قرآن کریم و روایات و ادعیه معصومان  بدون یادگیری دقیق ادبیات عرب (صرف، نحو، لغت و بلاغت) امکان‌پذیر نیست.
کلیدواژه‌ها:
منصوبات، مفاعیل پنجگانه، مفعول مطلق، استعمال مفعول مطلق، وجه تسمیه، عامل مفعول مطلق.





بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
فهرست مطالب

مقدمه 1
فصل اول: کلیات تحقیق 1
گفتار اول: مباحث مقدماتی 1
1).  تبیین موضوع: 1
2).  اهمیت و ضرورت تحقیق: 2
3).  پیشینه تحقیق: 2
4).  روش تحقیق: 3
5).  سؤالات تحقیق: 3
گفتار دوم:  مفهوم شناسی 3
الف) معنای لغوی: 3
ب) معنای اصطلاحی: 4
فصل دوم 5
اقسام منصوبات 5
انواع استعمال مفعول مطلق 7
مفعول مطلق و شرح آن‌ 8
وجه تسميه مفعول به مفعول مطلق‌ 8
عامل مفعول مطلق‌ 9
مفعول مطلق برسه قسم است: 11
موارد وجوب حذف عامل مفعول مطلق‌ 19
تتمّه بحث‌ 27
مفعول مطلق در قرآن و حدیث 27
جمع بندی و نتیجه گیری: 28
كتابنامه 29
 
   مقدمه
  علم نحو یکی از علوم ادبی تأثیرگذار در فهم قرآن و روایات معصومین است. از آن رو که از اهداف اصلی فراگیری علوم ادبی، توانمندی در استفاده صحیح از منابع دینی است، توجه به مباحث کابردی بویژه در منابع دینی بسیار ضروری می باشد. متون اصلی دین، یعنی قرآن کریم و روایات و ادعیه معصومان همگی عربی است. بنابراین فهم عمیق آنها بدون یادگیری دقیق ادبیات عرب (صرف، نحو، لغت و بلاغت) امکان‌پذیر نیست و طلبه‌ای که در این عرصه فعالیت مطلوب نداشته باشد همیشه باید مصرف کننده برداشت‌های دیگران باشد و هیچگاه توان سفره گستردن در عرصه معارف دین را نخواهد داشت.
فصل اول: کلیات تحقیق
گفتار اول: مباحث مقدماتی

1).  تبیین موضوع:
با توجه به اینکه علم نحو برای فهم بهتر و عمیق‌تر آیات قرآن کریم و همچنین روایات معصومین  کاربرد فراوانی دارد، بسیار مورد نیاز است. نحو همان شیوه‌ی مردم عرب در کاربرد کلام فصیح بوده که با دقت بسیار در نشانه‌های آخر کلمات انجام می‌شود. به بیان بهتر، علم نحو قواعدی را بازگو می‌کند که به کمک آن‌ها می‌توان حرکت حرف آخر کلمات و همچنین کیفیت ترکیب کلمات با هم را بهتر درک نمود. اسم نیز در زبان عربی کاربرد فراوانی داشته و یکی از ارکان جمله به شمار می‌رود. دوّمین قسم از مفاعیل پنجگانه؛ مفعول مطلق مى‌باشد که شناخت آن کاربرد فراوانی در فهم متون دینی دارد. اما چون ما نسبت به این مسائل مهم کاربردی علم صرف و نحو در قرآن و روایات معصومین توجه نمی کنیم و در نتیجه فهم دقیق و عمیقی از آیات قرآن و روایات معصومین نداریم، اکنون این سوال مطرح می شود که مباحث مفعول مطلق در دروس حوزوی، چه کاربردی دارد؟…. پس باید کاربرد مباحث مفعول مطلق در دروس حوزوی، را مورد بررسی قرار دهیم.
2).  اهمیت و ضرورت تحقیق:
شناخت قرآن و روایات معصومین امر مهم و قابل توجهی نزد ما مسلمانان است، پس اگر بخواهیم آیات قرآن و روایات معصومین را بفهمیم و به آن عمل کنیم، به قواعد علم نحو و … نیاز داریم تا فهم دقیقی ازآیات قرآن و روایات معصومین داشته باشیم. اگر نسبت به کاربرد این قواعد در آیات قرآن بی تفاوت باشیم، فهم عمیقی ازآیات قرآن و روایات معصومین نخواهیم داشت. در نتیجه منجر به عمل نکردن به معارف آیات قرآن و روایات معصومین خواهد شد. پس لازم و ضروری است که در مورد این مسئله تحقیق شود و آن را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
3).  پیشینه تحقیق:
قطعاً در میان آثار علماء متقدم و متأخر بویژه در میان نحویین، به این موضوع پرداخته شده است، اما هیچ تحقیق مستقلی در قالب مقاله یا کتاب در این باره منتشر نشده است. 

4).  روش تحقیق:
روش و ابزارگردآوري اطلاعات به روش کتابخانه اي و استنادی است. در این روش پس از جمع آوری اطلاعات لازم و ثبت اسناد مربوطه به بررسی مباحث مفعول مطلق در دروس حوزوی می پردازیم.
5).  سؤالات تحقیق:
1) سؤال اصلی: مباحث مفعول مطلق در دروس حوزوی، چه کاربردی دارد؟ 
2) سؤالات فرعی:  
2-1).  منصوبات در دروس حوزوی چگونه تقسیم بندی شده است؟
2-2). وجه تسميه مفعول به مفعول مطلق‌ در دروس حوزوی چیست؟
2-3).  مباحث مفعول مطلق چگونه تقسیم بندی شده است؟ 

گفتار دوم:  مفهوم شناسی 
برای مفهوم شناسی ابتدا به معنای لغوی مفعول مطلق می پردازیم سپس به معنای اصطلاحی مفعول مطلق آن را بیان می کنیم:
الف) معنای لغوی:
عنوان مورد بحث یک ترکیب وصفی و مشتمل بر دو لفظ مفعول و مطلق است. مفعول، اسم مفعول از ماده‌ فعل و در لغت به معنای معمول و انجام یافته است (الفِعل: كِنَايَةٌ عَنْ كُلِّ عَمَلٍ متعدٍّ أَو غَيْرِ متعدٍّ،).    و مطلق نیز اسم مفعولِ باب إفعال از ماده طلق و در لغت به معنای آزاد و رها شده است ((أَطْلَقْتُ) الْأَسِيرَ إِذَا حَلَلْتَ إِسَارَهُ و خَلَّيتَ عَنْهُ (فَانْطَلَقَ)).  
ب) معنای اصطلاحی:
در اصطلاح نحو مفعول مطلق، مصدری است که تأکید کننده عامل خود یا بیان کننده نوع یا عدد آن باشد؛ (و خداوند با موسی سخن گفت و این امتیاز از آن او بود)    مانند: «وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا»؛   در این آیه شریفه فعل کَلَّمَ عامل و تکلیماً مصدر تأکید کننده‌ عامل است. 
مفعول مطلق: عبارتست از مصدرى كه پس از فعل يا شبه فعل بيكى از سه منظور آورده مي شود:
الف: تأكيد عامل (فعل يا شبه فعل) مانند: ضربت ضرباً.
ب: بيان نوع عامل نظير: جلست جلسه العبيد.
ج: بيان عدد وقوع عامل همچون: ضربت ضربتين.  
(اصطلاح ادبى) مفعول مطلق عبارت از مصدرى است زيادى كه مؤكد عامل خود باشد يا مبين نوع يا عدد آن باشد و از اين جهت مفعول مطلق گويند كه قيدى ندارد مانند به، له .. مانند «وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‌ تَكْلِيماً وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا. فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً» و بالجمله مفعول مطلق تاكيدى مانند «ضربت ضربا» و نوعى مانند «جلست جلسة الامير» و عددى مانند «ضربته ضربتين» گاه عامل مفعول مطلق حذف شود مانند «شكرا» بجاى (شكر الله‌ شكرا) در مقام دعا و «سقيا و رعيا» بجاى «سقاك الله سقيا و رعاك الله رعيا». 
و همين طور اگر بعد از فعل تفصيل در آيد مانند «فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً» كه تقدير «فاما تمنون منا و اما تفدوا فداء» و يا موقعي كه تكرار شود.   
 
فصل دوم

اقسام منصوبات
المنصوبات‌: و هي على قسمين: فعليّة و اسميّة.
الفعليّة: هي الفعل المضارع المقرون بإحدى نواصبه و هي «أَنْ» و «لَنْ» و «كَىْ»   و «إذَنْ»،   كقولك: «إذن أُكرمَك» في جواب من قال: «آتيك».
الاسميّة: و هي المفاعيل الخمسة و الحال و التمييز و المنادى و المستثنى و بعض معمولات النواسخ  ‌ و قد تقدّم الكلام عنه؛ فيقع البحث في غيره.  
منصوبات : منصوبات بر دو قسم است: فعلیه و اسمیه
 فعلیه:  فعل مضارع که همراه یکی از نواصب «أَنْ» و «لَنْ» و «كَىْ»  و «إذَنْ»، بیاید.  كقولك: «إذن أُكرمَك» في جواب من قال: «آتيك». 
اسمیه: منصوبات اسمیه عبارت است از:
1. مفاعیل خمسه (مفعول به، مفعول مطلق، مفعول له، مفعول معه، مفعول فیه).
2. حال 
3. تمییز
4. منادی 
5. مستثنی
6. بعضی از معمولات نواسخ 
خبر افعال ناقصه 
خبر افعال قرب 
اسم حروف مشبهه بالفعل 
خبر حروف مشبه به لیس 
اسم «لای» نفی جنس 
دو مفعول افعال قلوب  


مفاعیل پنجگانه
1. مفعول به
2. مفعول مطلق
3. مفعول له
4. مفعول معه
5. مفعول فیه

در خود بخش منصوبات، اقسام مختلفی وجود دارد که یک قسم آن مفعول مطلق است.
انواع استعمال مفعول مطلق 
الأصل في استعماله أن يؤتي بمصدر من لفظ عامله و ذلك على أنحاءٍ:  
1. مجرّد عن «أل» و الإضافة، سواء كان موصوفاً أم لا، كقوله تعالى: وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‌ تَكْلِيماً    و إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً.    
مجرد از اضافه و ال؛ مانند: «کَلَّمَ اللهُ موسی تَکْلیماً»؛ (و خداوند با موسی سخن گفت و این امتیاز از آن او بود). در این آیه شریفه تکلیماً مفعول مطلق و مجرد از ال و اضافه است. 
2. معرّف ب «أل»، كقوله تعالى: فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ.   
معرَف به ال؛ مانند: «فَیُعَذِّبُهُ اللهُ العَذابَ الأَکْبَرَ»؛ (که خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات می‌کند). در این آیه شریفه العذابَ مفعول مطلق نوعی و معرَّف به ال است.
3. مضاف، كقوله تعالى: وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ.   
مضاف؛ مانند: «و قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ »؛ (آن‌ها نهایت مکر و نیرنگ خود را به کار زدند).
در این آیه شریفه مکرَهم مفعول مطلق نوعی است که به هم اضافه شده است. 

دوّم از مفاعیل: مفعول مطلق كه شرح آن ذيلا بيان مى‌گردد:
مفعول مطلق و شرح آن‌
المفعول المطلق: و هو المصدر الفضلة المؤکِّد لعامله أو المیِّن لنوعه أو عدده.   
مفعول مطلق، همانطوريكه از بيان آينده استفاده مي شود، عبارتست از مصدرى كه فضله بوده و به منظور تأكيد عامل يا بيان و يا مشخّص كردن عدد آن آورده شود.
وجه تسميه مفعول به مفعول مطلق‌
جهت تسميه آن به مفعول مطلق اين است كه لفظ «مفعول» بدون تقييد به حرف جرّ برآن اطلاق مى‌گردد بخلاف مفاعيل ديگر كه با چنين قيدى همراه هستند همچون: مفعول به، مفعول له، مفعول فيه، مفعول معه.
و بخاطر در نظر گرفتن همين علّت زمخشرى و ابن حاجب آنرا به مفعول به مقدّم كرده‌اند چه آنكه مطلق برمقيّد مقدّم است.
سپس مى‌گويد: معلوم باشد كه فعل بردو چيز دلالت دارد:
الف: حدث (يعنى وقوع و انجام شدن كارى).
ب: زمان.
مثلا وقتى مى‌گوئيم: ضرب زيد كلمه «ضرب» بردو امر دلالت دارد:
يكى وقوع و انجام زدن كه اصطلاحاً بآن حدث گويند و ديگر وقوع عمل در زمان گذشته، پس بايد بگوئيم مدلول فعل دو چيز است: حدث و زمان.
امّا مصدر، مصنّف گويد:
مصدر اسمى است كه از بين دو مدلول فعل تنها برغير زمان دلالت داشته باشد يعنى حدث مانند كلمه «امن» كه مصدر است از «امن».  
عامل مفعول مطلق‌
پس از آن گويد:
به مثل مصدر يا فعل و يا وصف مصدر (مفعول مطلق) منصوب مي شود و اصل بودن آن براى فعل و وصف انتخاب شده است.
شارح گويد:
حاصل مراد مصنّف و توضيح آن اين است كه:
عامل مفعول مطلق (مصدر) سه چيز ممكن است باشد:
1- مصدرى همچون خودش مانند فرموده حقتعالى:
فانّ جهنّم جزائكم جزاءا موفورا ( پس همانا جهنّم پاداش كامل شما مى‌باشد).
شاهد در « جزاء » است كه مفعول مطلق بوده و عاملش مصدرى همچون خودش يعنى « جزائكم » مى‌باشد.
2- فعل مانند فرموده حق تعالى:
و كلّم اللّه موسى تكليما ( حق تعالى با جناب موسى على نبيّنا و آله عليه و عليهم السّلام سخن گفت، سخن‌گفتنى).
شاهد در « تكليماً » است كه مفعول مطلق بوده و عاملش فعل يعنى كلّم اللّه مى‌باشد.
3- وصف مانند فرموده حقتعالى:
و الصّافات صفّا ( قسم بآن موجوداتى كه صف بسته‌اند صف‌بستنى).
شاهد در «صفّا» است كه مفعول مطلق بوده و عاملش اسم فاعل كه وصف است مى‌باشد يعنى «صافّات».
و نيز مانند:
هو مضروب ضربا (او زده شد زده‌شدنى).
شاهد در « ضرباً » است كه مفعول مطلق بوده و عاملش « مضروب » كه وصف است مى‌باشد.
و همانطورى كه مصنّف گفته است:
در مقام عمل مصدر اصل براى فعل و وصف مى‌باشد چنانچه مذهب و رأى اكثر بصريّين همين بوده و مختار و منتخب ما نيز اين رأى مى‌باشد زيرا هرفرعى متضمّن براصل و زياده برآن مى‌باشد و فعل و وصف نسبت بمصدر همينطور مى‌باشند يعنى مشتمل برمعناى مصدر و زائد برآن هستند بخلاف مصدر كه چنين نمى‌باشد.   
و برخى از بصريّين گفته‌اند:
مصدر اصل براى فعل و فعل اصل براى وصف مى‌باشد.
و بعضى ديگر از ايشان گفته‌اند:
هركدام از مصدر و فعل مستقلّا اصل مى‌باشند.
كوفيّون معتقدند كه فعل اصل براى مصدر است.  
مصنّف گويد:
مفعول مطلق تأكيد يا نوع و يا عدد عاملش را بيان مى‌كند مانند:
سرت سيرتين و سرت سير ذى رشد.
شارح گويد:
مفعول مطلق برسه قسم است:
1- مفعول مطلق تأكيدى و آن مصدرى است كه با عاملش ذكر شود همچون:
اركع ركوعا (ركوع كن ركوع‌كردنى).
شاهد در «ركوعا» است كه مفعول مطلق تأكيدى بوده و با عاملش يعنى « اركع » ذكر شده.  
2- مفعول مطلق نوعى و آن مصدرى است كه نوع عاملش را بيان كند و علامت آن اينستكه يا برايش صفت مى‌آورند مانند:
سرت سير ذى رشد (سير كردم بنوع سير صاحب رشد و هدايت).
شاهد در «سير» است كه مفعول مطلق نوعى است و علامتش آنستكه كلمه « ذى رشد» صفت برايش آمده و يا اضافه به كلمه ديگرى مى‌شود اعمّ از آنكه در كلام مذكور باشد مانند مثال فوق كه « سير » به « ذى » اضافه شده و در كلام نيز مذكور مى‌باشد و يا حذف شده و تنها مضاف اليه در كلام مذكور باشد مانند:
رجعت القهقرى كه در اصل « رجعت رجوع القهقرى « بوده يعنى برگشتم بنوع برگشتن به عقب.
شاهد در « رجوع » است كه مفعول مطلق نوعى بوده و اضافه به « القهقهرى » شده ولى محذوف مى‌باشد.
3- مفعول مطلق عددى و آن مصدرى است كه عدد وقوع عاملش را بيان مى‌كند مانند:
سرت سيرتين (سير نمودم دو سير كردن)
شاهد در « سيرتين » است كه مفعول مطلق عددى است.
سپس مصنّف گويد:
و گاهى چيزى كه برمفعول مطلق دلالت دارد از آن نيابت مى‌كند مانند: جدّ كلّ الجدّ و افرح الجذل.  
شارح گويد:
مقصود مصنّف اينستكه در پاره‌اى از اوقات بجاى مفعول مطلق كلمه‌اى قرار مى‌گيرد كه برآن دلالت دارد، مانند لفظ « كلّ » كه بمصدر اضافه شود همچون:
جدّ كلّ الجدّ (كوشش كن تمام كوشش را).
شاهد در « كلّ » است كه بمصدر اضافه شده و بجاى مفعول مطلق قرار
گرفته و اصل آن چنين بوده:
جدّ جدّا كلّ الجدّ.
و نيز مانند لفظ « بعض » كه بمصدر اضافه گردد نظير:
ضربته بعض الضّرب (زدم او را مقدارى).
شاهد در « بعض » است كه بمصدر يعنى « الضّرب » اضافه شده و بجاى مفعول مطلق قرار گرفته و اصل آن چنين بوده:
ضربته ضربا بعض الضرب‌
چنانچته مصنّف در كتاب كافيّه اين را نيز آورده است.
سپس شارح گويد:
و همچنين گاهى كلمه‌اى كه مرادف مصدر است از آن نيابت مى‌كند مانند:
افرح الجذل (شاد كن شادكردنى).
كلمه « الجذل » با ذال نقطه‌دار به معناى فرح است يعنى مرادف با آن بوده و به جايش قرار گرفته.
نو نيز گاهى اوقات اشياء ذيل در محلّ مصدر واقع ميشوند:
الف: وصف مصدر مانند:
سرت احسن السّير (سير كردم سيرى كه بهترين سيرها بود).
اين مثال در اصل « سرت سيرا احسن السّير» بوده سپس « سيرا » حذف شد و وصف آن يعنى احسن السّير بجايش واقع شد.
ب: كلمه‌اى كه دلالت دارد برنوع مصدر مانند:
اشتمل الصمّاء. (عباء را بردوش خود انداخت بنوع انداختن صمّاء).
اين مثال در اصل « اشتمل اشتمال الصمّاء» بوده، سپس مصدر يعنى « اشتمال » را حذف كرده و كلمه « صمّاء » را كه دلالت برنوع اشتمال دارد بجايش قرار داديم.
و نيز مانند: رجعت القهقرى كه در اصل رجعت رجوع القهقرى بوده.  
ج: كلمه‌اى كه برعدد مصدر دلالت كند مانند آنچه در فرموده حقتعالى آمده:
فاجلدوهم ثمانين جلدة ( پس تازيانه بزنيد ايشان را هشتاد تازيانه).
اين مثال در اصل: فاجلدوهم جلدا، بوده و پس از حذف « جلدا » كلمه « ثمانين » كه برعدد مص
د: كلمه‌اى كه برآلت مصدر دلالت دارد مانند:
ضربته سوطا (زدم او را زدنى با تازيانه).
اين مثال در اصل: ضربته ضربا، بوده سپس بعد از حذف مصدر كلمه سوطا كه آلت زدن است بجايش قرار داده شده.
ه: ضميرى كه بمصدر راجع است مانند:
لا اعذبه احدا (عذاب نمى‌كنم كسى را).
اين مثال در اصل « لا اعذب عذابا احدا» بوده سپس « عذابا » حذف و بجايش ضميرى گذاشته شد كه بآن عود مى‌كند.
و: اسم اشاره‌اى كه بمصدر اشاره دارد مانند:
ضربت ذلك الضرب (زدم آن زدن را).
اين مثال در اصل: ضربت ضربا بوده و پس از حذف « ضربا » ذلك الضرب بجايش قرار گرفت.
سپس شارح گويد:
و نيز آنچه در ماده با مصدر مشاك است بجايش قرار مى‌گيرد و آن سه چيز است:
1- اسم مصدر مانند: اغتسل غسلا (غسل كرد غسل‌كردنى).
اين مثال در اصل: اغتسل اغتسالا بوده سپس بجاى « اغتسال » كه مصدر است « غسل » يعنى اسم مصدر را گذاردند و هردو از نظر ماده كلمه با هم مشترك هستند.  
2- اسم عين (اسم ذات) مانند:
و اللّه انبتكم من الارض نباتا ( خداوند از زمين براى شما نبات رويانيد).
اين مثال در اصل: و اللّه انبتكم من الارض انباتا، بوده سپس مصدر حذف و بجايش اسم ذات كه نبات باشد قرار داده شد.
3- مصدر فعل ديگر مانند:
و تبتّل اليه تبتيلا ( روى بخدا آور روى آوردنى).
اصل اين مثال: تبتّل اليه تبتّلا، مى‌باشد يعنى مصدر از باب تفعّل بوده زيرا عاملش كه « تبتّل » است از اين باب مى‌باشد منتهى بجاى مصدر اين باب مصدر باب تفعيل گذاشته شده.
مؤلّف گويد:
ترادف عبارتست از اتحاد دو كلمه در معنا ولى لفظ آنها با هم مختلف باشد مانند انسان و بشر يا اسد و غضنفر.   
مصنّف گويد:
آنچه براى تأكيد است هميشه بايد مفرد بيايد ولى غير آنرا مى‌توان تثنيه و جمع و مفرد آورد.
شارح گويد: شرح كلام مصنّف اين است كه:
مفعول مطلقى كه مؤكّد عاملش مى‌باشد واجب است هميشه بصيغه مفرد ذكر شود زيرا بمنزله تكرار فعل بوده و فعل هيچگاه تثنيه و يا جمع نميباشد و اساسا تثنيه و جمع از خصائص اسم است و اينكه فعل را گاهى به صيغه تثنيه يا جمع مى‌آورند بايد توجّه داشت كه در حقيقت فاعل آن تثنيه يا جمع است نه نفس فعل ولى غير آن يعنى مفعول مطلبى كه مبيّن عدد يا نوع عامل مى‌باشد را مى‌توان تثنيه يا جمع و يا مفرد آورد.
زيرا محذور يادشده در اينجا وجود ندارد:
سپس مصنّف مى‌گويد:
و حذف عامل مفعول مطلق تأكيدى را ممتنع بدان ولى در غير آن اگر دليل و قرينه‌اى باشد حذف جايز و متّسع است.
شارح گويد:
امّا علّت امتناع حذف عامل مفعول مطلق تأكيدى:
مصنّف در شرح كافيه گفته است:
وجه آن اينستكه:
اساسا غرض از آوردن اينقسم از مفعول مطلق تقويت عامل و تقرير معناى آن مى‌باشد و پرواضح است كه حذف عامل با اين غرض تنافى دارد.
فرزند مصنّف اينكلام پدر را نقض كرده و گفته است:
در مثال: سقيا و رعيا عامل مفعول مطلق تأكيدى حذف شده و در اصل:
سقاك اللّه سقيا و رعاك اللّه رعيا بوده و با اين مثال گفته والد و پدرم نقض مى‌شود.  
شارح گويد:
نقض مزبور صحيح نيست و كلام فرزند مصنّف مردود است زيرا مصدر در مثال مذكور مؤكّد عامل نبوده بلكه از عامل نيابت بكرده و معنائى كه عامل دلالت دارد آن نيز دلالت مى‌كند پس در واقع مصدر عوض از عامل مى‌باشد و بدين ترتيب بمصنّف ايرادى وارد نميشود و دليل ما براين گفتار آنستكه جمع بين مصدر و عاملش در اينمثال جايز نيست در حاليكه مى‌دانيم از جمع بين مؤكّد و مؤكّد هيچ امتناعى نميباشد لذا نفس امتناع جمع بين مصدر و عامل در اينمثال شاهد است براينكه مصدر عوض از عامل است چه آنكه جمع بين عوض و معوّض صحيح نمي باشد.
پس از آن مى‌گويد:
و همانطورى كه مصنّف گفته حذف عامل غير مفعول مطلق تأكيدى در صورتيكه قرينه‌اى برمحذوف دلالت كند جايز است لذا پس از حذف مفعول به حالت نصب خود باقى ميماند مانند قول شما وقتى كسى گفته:
اىّ سير سرت (چه‌گونه سير كردى)؟
مى‌گوئى:
سيرا سريعا (سير سريع نمودم).
كه تقدير آن سرت سيرا سريعا مى‌باشد يعنى عامل مفعول مطلق نوعى حذف شده و قرينه برحذف سؤال سائل مى‌باشد چه آنكه بواسطه آن مى‌فهميم عامل « سرت » بوده است.
و نز مانند قول شما بكسيكه از مسافرت آمده مى‌گوئى:
قدوما مباركا (قدمتان از مسافرت مبارك باشد).
اين مثال در تقدير: قدمت قدوما مباركا مى‌باشد، پس عامل مفعول مطلق نوعى كه «قدمت» باشد حذف شده و قرينه برآن حال مسافر است، پس در مثال اوّل قرينه مقاليّه بوده و در اين مثال قرينه حاليّه مى‌باشد.  
موارد وجوب حذف عامل مفعول مطلق‌
مصنّف گويد:
حذف عامل واجب و حتمى است در چند مورد:
آنكه مصدر بدل از فعلش باشد مانند: ندلا كه بدل از « اندل » مى‌باشد.
شارح گويد:
حذف عامل مفعول مطلق يا سماعى است و يا قياسى.
امّا سماعى پس در مثل «حمدا» و «شكرا» است چه آنكه تقدير آن: حمدت حمدا و شكرت شكرا است.
و امّا قياسى:
حذف عام در چند مورد قياسا واجب است باين شرح:
الف: آنكه عامل فعل امر باشد مانند آنچه در قول اعشى آمده:
على حين الهى النّاس جلّ امورهم‌
فندلا زريق المال ندل الثّعالب‌
يعنى: در زمانيكه بزرگترين كارهاى مردم ايشانرا سرگرم كرده و مشغول سازد پس اى قبيله زريق مال مردم را بدزديد همچون دزديدن روباه‌ها مرغان و خروسان را.
شاهد در «ندلا» است كه عاملش چون فعل امر بوده حذف شده و تقدير كلام: اندل ندلا مى‌باشد.
ب: آنكه عامل مفعول مطلق فعل نهى باشد مانند:
قياما لا قعودا كه تقدير كلام قم قياما و لا تقعد قعودا مى‌باشد.  
ج: آنكه مفعول مطلق در مقام دعا باشد مانند: سقيا و رعيا كه تقدير اسق سقيا وارع رعيا مى‌باشد.
د: آنكه مفعول مطلق بعد از استفهام توبيخى واقع شده باشد مانند:
أتوانيا و قد جدّ قرنائك المشيب‌
( آيا سستى مى‌كنى و حال آنكه همسران و همرديفانت پير شدند).
عامل در اينمثال: أتتوانى بوده.
سپس شارح گويد:
در موارد مذكور كه حذف عامل مفعول مطلق واجبست فرقى نيست بين اينكه مفعول مطلق مصدرى باشد كه داراى فعل بوده همچون امثله‌اى كه گذشت و اينكه چنين نباشد مانند:
بله الاكفّ چه آنكه كلمه « بله » مفعول مطلق است و اسم فعل بوده و بمعناى مصدر مى‌باشد از اينرو عاملش فعلى است مقدّر كه از نظر معنا با آن متّحد است پس تقدير كلام چنين است.
اترك ترك الاكفّ.
مصنّف گويد:
و آنچه براى تفصيل آمده باشد مانند: امّا منّا حذف عاملش واجب است.
شارح گويد:
هـ: يكى ديگر از موارد وجوب حذف عامل مفعول مطلق آنستكه مفعول مطلق براى تفصيل عاقبت ماقبلش باشد كه در اينجا نيز حذف عامل قياسا واجب است مانند:
فشدّ و الوثاق فامّا منّا بعد و امّا فداء (پس ريسمان را محكم كنيد و پس از آن يا منّت گذارده ايشان را آزاد كنيد و يا فديه و جزيه از آنها بگيريد).
شاهد در « منّا » و « فداءا » است كه مفعول مطلق در مقام تفصيل كلام ماقبل مى‌باشد از اينرو حذف عاملش لازم است و تقدير كلام چنين مى‌باشد:
فامّا تمنّون منّا، و امّا تفدون فداءا.
قوله: فامّا منّا و امّا فداءا: آيه (4) از سوره محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.   
مصنّف گويد:
همچنين است مفعول مطلقى كه مكرّر وارد شده و نيابت از فعل نموده و به اسم عين مستند باشد.
شارح گويد:
و: يكى ديگر از موارد وجوب حذف عامل مفعول مطلق آنجائى است كه مفعول مطلق مصدر مكرّر بوده و از فعل نيابت كرده و به اسم عين نسبت داده شده باشد مانند:
زيد سيرا سيرا (زيد سير مى‌كند سيركردنى).
در اين مثال « سيرا » مفعول مطلق و مصدرى است كه تكرار شده و نيابت از فعل كرده و به اسم عين و ذات يعنى « زيد » نسبت داده شده و تقدير كلام: زيد يسير سيرا سيرا مى‌باشد.
سپس مصنّف گويد:
و همچنين است مفعول مطلقى كه محصور بوده و از فعل نيابت نموده و به اسم ذات نسبت داده شده باشد.
شارح گويد:
ز: يكى ديگر از موارد وجوب حذف عامل مفعول مطلق آنجائى است كه مفعول مطلق مصدرى باشد كه بواسطه « الّا » يا « انّما » محصور بوده و از فعل نيابت كرده و باسم ذات نسبت داده شده باشد مانند:
ما انت الّا سيرا (نيستى تو مگر آنكه سير مى‌كنى سيركردنى).
شاهد در «سيرا» است كه محصور به «الّا» واقع شده و از فعل نيابت كرده است لذا حذف عاملش واجب است و اينمثال در تقدير: ما انت الّا تسير سيرا مى‌باشد.  
و نيز مانند: انّما انت سيرا (فقط تو سير مى‌كنى سيركردنى).
شاهد در «سيرا» است كه محصور به «انّما» واقع شده و نيابت از فعل كرده و به اسم ذات يعنى «انت» مستند است و تقدير مثال: انّما انت تسير سيرا مى‌باشد.
حال اگر مصدر به اسم معنى مستند باشد در هردو صورت چه صورتى كه مكرّر بوده و چه در فرضى كه محصور مى‌باشد مى‌بايد آن را مرفوع خواند تا خبر براى اسم معناى مزبور باشد مانند:
امرك سير سير (كار تو عبارتست از سير نمودن).
در اين مثال مصدر مكرّر به اسم معنا نسبت داده شده لاجرم خبر آن مى‌باشد نه مفعول مطلق.
و نيز مانند: انّما سيرك سير البريد (جز اين نيست كه سير تو عبارتست از سير نامه‌رسان).
در اين مثال «سير البريد» مصدرى است محصور به انّما و به اسم معنا يعنى « سيرك » نسبت داده شده از اينرو مرفوع است تا خبر از آن باشد.
قوله: سير البريد: كلمه « بريد » يعنى نامه‌رسان و بمعناى دو فرسخ يا دوازده ميل نيز آمده.   
مصنّف گويد:
و از همين قبيل است مصدرى كه آنرا مؤكّد لنفسه يا مؤكّد لغيره مي خوانند.
شارح گويد:
ح: و از جمله مواردى كه حذف عامل مفعول مطلق واجب مى‌باشد، مصدرى است كه آنرا مؤكّد ميخوانند اعمّ از آنكه مؤكّد لنفسه بوده و يا مؤكّد لغيره باشد.
مصنّف گويد:
سپس اوّلى مانند: له علىّ الف عرفا.
و دوّمى همچون: ابنى انت حقّا صرفا.
شارح گويد:
پس اوّلى يعنى مؤكّد لنفسه مصدرى است كه بعد از جمله‌اى قرار گيرد كه بپس از آن غير از مصدر مزبور كلمه ديگرى صلاحيّت نداشته باشد مانند:
له علىّ الف در هم عرفا.
( براى او است برعهده من هزار درهم، اعتراف مى‌كنم اعتراف‌كردنى).
در اين مثال كلمه « عرفا » بمعناى « اعترافا » بوده و پس از جمله « له علىّ الف درهم» قرار گرفته و نفس اين جمله اعتراف محسوب مى‌شود لاجرم پس از آن غير از « عرفا » مصدر ديگرى صلاحيّت ندارد لاجرم عامل اين مصدر حذف شده و تقدير كلام: اعترفت اعترافا مى‌باشد.
و دوّمى يعنى مؤكّد لغيره عبارتست از مصدرى كه بعد از جمله‌اى قرار گيرد كه غير آن مصدر را نيز بتوان بجاى آن نهاد مانند:
ابنى انت حقّا صرفا (پسر من تو هستى حقيقتا).
شاهد در جمله « ابنى انت» است كه هم محتمل است برسبيل حقيقت گفته شده باشد كه در اينصورت پس از آن « حقّا » بايد بيايد و احتمال‌ دارد كه بنحو مجاز القاء گرديده باشد كه در اينصورت مى‌توان پس از آن « تأويلا » يا « مجازا » را گذارد.  
مصنّف در كتاب تسهيل مى‌گويد:
تقديم اين مصدر (مصدرى كه مؤكّد لنفسه يا لغيره باشد) برجمله قبلش جايز نيست و زجّاج نحوى نيز با اينكلام موافقت نمود.
سپس مصنّف گويد:
و همچنين است مصدرى كه در مقام تشبيه و بعد از جمله واقع شود مانند:
لى بكاء بكاء ذات عضلة
شارح گويد:
ط: و از جمله مواردى كه حذف عامل مفعول مطلق واجب مى‌باشد مصدرى است كه در مقام تشبيه بوده و پس از جمله‌اى قرار گيرد كه مشتمل باشد بردو چيز:
1- اسمى كه بمعناى مصدر باشد.
2- صاحب مصدر.
مانند: لى بكاء بكاء ذات عضلة.
 ( براى من است گريه همچون گريه صاحب حادثه‌اى).
شاهد در « بكاء » دوّمى است كه مفعول مطلق بوده و بعد از جمله « لى بكاء» قرار گرفته و اينجمله مشتمل است براسمى كه بمعناى مصدر است و آن كلمه « بكاء » بوده و نيز صاحب مصدر كه « ياء » متكلّم است در اينجمله قرار گرفته چه آنكه صاحب گريه متكلّم مى‌باشد.
سپس شارح گويد:
بخلاف مصدرى كه بعد از مفرد قرار مى‌گيرد مانند:
صوته صوت حمار (صدايش همچون صداى الاغ مى‌باشد).
و نيز بخلاف مصدرى كه بعد از جمله‌اى قرار گيرد كه بردو امر مذكور مشتمل نباشد مانند:
هذا بكاء بكاء الثكلى (اينست گريه همچون گريه زن بچّه‌مرده).
در مثال اوّل « صوت حمار» بعد از « صوته » قرار گرفته كه آن جمله نبوده بلكه مضاف و مضاف اليه مى‌باشد و آن در حكم يك كلمه است لذا مصدر در اينمثال مفعول مطلق نمى‌باشد تا بگوئيم عاملش حذف گرديده.  
و در مثال دوّم « بكاء الثّكلى» اگرچه بعد از جمله « هذا بكاء» قرار گرفته ولى اينجمله مشتمل برصاحب بمصدر نيست لذا مصدر مفعول مطلق نبوده بلكه خبر است و مرفوع مى‌باشد همانطورى كه در مثال اوّل نيز خبر واقع شده.  
تتمّه بحث‌
كلمه‌اى كه بجاى مصدر قرار گيرد از حيث حذف عاملش همچون مصدر مى‌باشد مانند: «اعتصمت عائذا بك»؛ (چنگ زدم در حاليكه پناه بتو مى‌برم).
شاهد در كلمه «عائذاً» است كه بجاى مصدر و مفعول مطلق يعنى «اعتصاماً» واقع شده از اينرو همچون مصدر عاملش محذوف است و تقدير كلام: عذت عائذا بك مى‌باشد پس عامل «عائذاً» كه «عذت» است حذف گرديده.
اين مطلب را مصنّف در شرح كافيه آورده است.   
مفعول مطلق در قرآن و حدیث 
۱. «إنّا فتحنا لک فَتحاً مُبیناً»   (ما برای تو پیروزی آشکاری را فراهم ساختیم)؛ 
در این آیه شریفه فتحاً مفعول مطلق و منصوب است.
۲. «یا أیها الذین ءامنوا تُوبُوا إلی اللهِ تَوبةً نَصوحاً»،   (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به سوی خدا توبه کنید، توبه‌ای خالص)؛ در این آیه شریفه توبةً مفعول مطلق و منصوب است.
۳. «و زَکِّ به (بدعائِک) عَمَلی تزکیةً ترحم بها تَضرّعی و شَکوای»   (عمل مرا به خواستت پاک و اصلاح گردان تا به سبب آن گریه و ناله من مورد رحمت و پذیرش تو قرار گیرد)؛ در این دعای شریف تزکیةً مفعول مطلق و عامل نصب آن زَکِّ است.
۴. «اللهم صلّ علی محمدٍ و آل محمد الذین أذهبتَ عنهم الرجسَ و طَهّرتَهم تطهیراً»    (خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست آنان که پلیدی و گناه را از آن‌ها دور کردی و کاملا پاک ساختی)؛ 
در این دعای شریف تطهیراً مفعول مطلق و عامل نصب آن طهّرتَهم است. 
جمع بندی و نتیجه گیری:
ما در این پژوهش به دنبال آن بودیم که مباحث مفعول مطلق در دروس حوزوی را شناسایی کنیم و برای نیل به این مقصود مباحث را در دو فصل تقسیم بندی کردیم. در فصل اول به تبيين کلیات تحقیق پرداخته شد، سپس در فصل دوم اقسام منصوبات و انواع استعمال مفعول مطلق را گفته و مباحث مفعول مطلق و شرح آن‌، وجه تسميه مفعول به مفعول مطلق‌، عامل و اقسام مفعول مطلق‌، موارد وجوب حذف عامل مفعول مطلق و ‌مفعول مطلق در قرآن و حدیث را توضیح دادیم. و به این نتیجه رسیدیم که فهم عمیق قرآن کریم و روایات و ادعیه معصومان بدون یادگیری دقیق ادبیات عرب (صرف، نحو، لغت و بلاغت) امکان‌پذیر نیست.

كتابنامه
* قرآن کریم
1. خطيب قزوينى، محمد بن عبد الرحمن‌، «الإيضاح في علوم البلاغة، المعاني و البيان و البديع»،  الطبعة: الثانی، الناشر: دار الكتب العلمية، بيروت-لبنان، بی تا. 
2. دهقانی محمدآبادی، محمدحسن، «بدائة النحونموداری»، چاپ ششم، امیرالعلم، قم، 1398.  
3. ذهنی تهرانی، سید محمد جواد، «المباحث النحويه شرح سيوطى»،  چاپ اول، کانون انتشارات پیام محراب، قم، بهار1376.
4. ذهنی تهرانی، سید محمد جواد، «قواعد صرف و نحو و روش تجزيه و تركيب»، چاپ اول‌، ناشر: مولف‌، قم‌، 1371 هـ. ش‌.
5. سجادى، سیدجعفر، «فرهنگ معارف اسلامى»، چاپ سوم، انتشارات كومش‌، تهران، 1373 هـ ش.
6. صفائی بوشهری، غلامعلی، «بداءَة النحو»، الطبعة: الثانیة عشرة، الناشر: مدیریة العامة للحوزة العلمیّه فی قم، قم، 1398هـ ش، 1441 هـ ق.
7. عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی، «البهجة المرضیه فی شرح الالفیّة فی اسلوبها الجدید»، الطبعة: الرابع، الناشر: الاداراة العلیا للحوزات العلمیّه، قم، 1399هـ ش.
8. فیومی، أحمد بن محمد، «المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی»، چاپ اول، مؤسسة دار الهجرة، قم، ۱۴۰۵ هـ ق. 
9. مجلسی، ‌محمدباقر، «بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، چاپ سوم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ ه.ق،
10. محمد بن مكرم بن على، أبو الفضل، جمال الدين ابن منظور الأنصاري الرويفعى الإفريقى، «لسان العرب»، الطبعة: الثالثة، الناشر: دار صادر، بيروت،  1414 هـ ق.


 

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.