حدیث روز
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً

شنبه, ۶ مرداد , ۱۴۰۳ Saturday, 27 July , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2534×
بسم الله الرحمن الرحیم
کبر در آیات و روایات
استاد راهنما:
حجت الاسلام والمسلمین استاد علوی
پژوهشگر:
حسین عابدینی
طلبه سال ۶
حوزه علمیه قم
Contents
مقدمه 5
تبیین موضوع: 5
روش تحقیق: 5
سوال تحقیق: 6
سوالات فرعی: 6
معنای کبر 6
1.معنای لغوی: 6
2.معنای اصطلاحی: 6
برسی موضوع در کتاب جامع السعادات و محجه البیضاء 7
در کتاب جامع السعادات: 7
در کتاب محجه البیضاء: 8
تعریف قوای سه گانه نفس: 8
۱ – قوه ی شهویه 9
۲ – قوه ی غضبیه 9
۳ – قوای عاقله 9
جایگاه بحث در قوای سه گانه: 10
کبر در قرآن: 10
سوره اعراف آیه ۱۴۶ 10
تفسیر نمونه 10
تفسیر نور 11
تفسیر المیزان 12
سوره غافر آیه ۳۵ 13
تفسیر نمونه 13
تفسیر نور 14
تفسیر المیزان 14
سوره نحل آیه ۲۳ 15
تفسیر نمونه 15
تفسیر نور 15
تفسیر المیزان 16
کبر در آیینه روایات: 16
«۱» ما الکبر؟ 17
?الإمامُ الصّادقُ علیه السلام – لمّا سُئلَ عَن أدنَی الإلحادِ -: إنّ الکِبرَ أدناهُ. 17
«۲» نتائج الکبر 18
?عنه صلی اللَّه علیه وآله: بِئس العَبدُ عَبدٌ تَجَبَّرَ وَاختالَ، ونَسِیَ الکَبیرَ المُتَعالَ. 18
?الإمامُ الباقرُ علیه السلام: ما دَخَلَ قَلبَ امرِئٍ شی ءٌ مِن الکِبرِ إلّا نَقَصَ مِن عَقلِهِ مِثلُ ما دَخَلَهُ مِن ذلکَ، قَلَّ ذلکَ أو کَثُرَ. 18
?الإمامُ علیٌّ علیه السلام: الحَمدُ للَّهِ ِ الذی لَبِسَ العِزَّ والکِبریاءَ، واختارَهُما لنَفسِهِ دونَ خَلقِهِ، وجَعَلَهُما حِمیً وحَرَماً علی غیرِهِ واصطَفاهُما لِجَلالِهِ. 19
?عنه صلی اللَّه علیه وآله: یَقولُ اللَّهُ جلَّ وعلا: الکِبریاءُ رِدائی والعَظَمةُ إزارِی، فَمَن نازَعَنی واحِداً مِنهُما ألقَیتُهُ فی النّارِ. 20
«۳» ذم الکبر 20
?عنه صلی اللَّه علیه وآله: إیّاکُم والکِبرَ ؛ فإنّ الکِبرَ یکونُ فی الرَّجُلِ وأنَّ علَیهِ العَباءَةَ. 20
?رسولُ اللَّهِ صلی اللَّه علیه وآله: إیّاکُم والکِبرَ ؛ فإنّ إبلیسَ حَمَلَهُ الکِبرُ علی أن لا یَسجُدَ لآدمَ. 21
?الإمامُ علیٌّ علیه السلام: إیّاکَ والکِبرَ ؛ فإنّهُ أعظَمُ الذُّنوبِ وألأَمُ العُیوبِ، وهُو حِلیَةُ إبلیسَ. 21
?عنه علیه السلام: احذَرِ الکِبرَ ؛ فإنّهُ رأسُ الطُّغیانِ ومَعصیَةُ الرَّحمانِ. 21
?عنه علیه السلام: الکِبرُ خَلیقَةٌ مُردیَةٌ، مَن تَکَثَّرَ بِها قَلَّ. 22
?عنه علیه السلام: أقبَحُ الخُلقِ التَّکَبُّرُ. 22
?عن رسول الله صلی اللَّه علیه وآله: إنَّ أبعَدَکُم یَومَ القِیامَةِ مِنّی الثَّرثارُونَ، وهُمُ المُستَکبِرُونَ. 22
«۴» ذم المتکبر 22
?عن امیرالمومنین علیه السلام: عَجِبتُ لِلمُتَکبِّرِ الذی کانَ بالأمسِ نُطفَةً ویکونُ غَداً جِیفَةً! 22
?رسولُ اللَّهِ صلی اللَّه علیه وآله: أمقَتُ النّاسِ المُتَکبِّرُ. 23
?الإمامُ علیٌّ علیه السلام: کُلُّ مُتَکبِّرٍ حَقیرٌ. غرر الحکم ۶۸۳۷ 23
«۵» منشأ الکبر 23
?الإمامُ علیٌّ علیه السلام: طَلَبتُ الخُضوعَ فما وَجَدْتُ إلّا بقبولِ الحقِّ، اقبَلُوا الحَقَّ، فإنَّ قبولَ الحقِّ یُبَعِّدُ مِن الکِبرِ. 23
?الإمامُ الصّادقُ علیه السلام: ما مِن رَجُلٍ تَکَبَّرَ أو تَجَبَّرَ إلا لِذِلَّةٍ وَجَدَها فی نفسِهِ. 23
?عن امیر المومنین علیه السلام: ما تَکَبَّرَ إلّا وَضیعٌ. 24
«۶» دفع الکبر 24
?الإمامُ علیٌّ علیه السلام: لا یَنبَغی لِمَن عَرَفَ اللَّهَ أن یَتَعاظَمَ. 24
تحلیل روایات در چند خط: 24
تعریف اخلاق: 25
ارزش اصلی و غیری و جایگزینی: 26
مکاتب اخلاقی: 26
“واقع گرایان و غیر واقع گرایان” 26
1.غیر واقع گرایان: 26
احساس گرایی: 26
جامعه گرایی: 26
قرارداد گرایی: 26
2.واقع گرایان: 27
⃣اپیکوریسم 27
⃣لذت گرایی شخصی: 27
⃣عاطفه گرایی 27
⃣تطور گرایی 28
⃣منفعت عمومی 28
⃣قدرت طلبی 28
⃣مارکسیستی 28
منابع: 29
مقدمه
صفتی که ادیان آن را قبیح میشمارند…
صفتی که انسان را در چشم مردم منفور میکند…
صفتی که با پول نمیتوان آن را درست کرد…
صفتی که هرچه قدر دارای صفات باشی این صفت تو را زمین میزند…
آری این صفت چیست که خداوند از دارنده آن نمی‌گذرد؟
پاسخ در سه حرف میگنجد :کبر
شاید سخن از اینکه شخصی متکبر است یا نه آسوده به نظر برسد اما در حقیقت این خود شخص است که در درون خود میابد که آیا کبر دارد یا نه…
در این پژوهش انشاءالله قصد داریم کمی از این صفت را و نشانه هایش را و راه هایی که برای حل آن وجود دارد را بشناسیم که انشاءالله در گرداب مخوف کبر که از بین برنده اعمال است گرفتار نشویم و اگر هم خدای ناخواسته گرفتار هستیم به کمک تمسک به آیات و دستورات الهی نجات یابیم…
والسلام حسین عابدینی
تبیین موضوع:
از نظر اندیشه ،انتقادی سازنده است که همراه با راهکار باشد …
یعنی اگر قرار است انتقادی یا نقدی صورت بگیرد و کارساز باشد باید همراه با راه حل باشد 
مثلا در موضوع ما وقتی میگوییم شخصی دارای کبر است و باید اصلاح شود او قطعا از ما میخواهد راه از بین بردن کبر را به او بگوییم.
حال می‌خواهیم با برسی منابع مربوطه راهکار های از بین بردن این رذیله را پیدا کنیم.
روش تحقیق:
در نظر داریم برای احاطه کامل به مطلب از منابع سه گانه ای که خود دارای شاخه هایی هستند استفاده کنیم:
۱_منابع علوم اسلامی متشکل از قرآن و سنت
۲_منابع علوم تجربی و عقلی
۳_منابع سایر ادیان 
پس از جمع آوری مطالب از این منابع و تحلیلی مناسب بین این مطالب نتیجه ای به دست خواهد آمد که مطلوب ذوق سلیم خواهد بود انشاءالله
سوال تحقیق:
کبر در آیات و روایات چگونه مطرح شده است؟؟
سوالات فرعی:
.قوای سه گانه نفس چیستند؟
.در کتب اخلاقی کبر چگونه معرفی شده است؟
.جایگاه بحث ما در قوای ثلاثه در کجاست؟
.قرآن کریم چگونه از کبر سخن میگوید؟
.در روایات چگونه به کبر پرداخته اند؟
.کبر در مکاتب مختلف الاقی چه جایگاهی دارد؟
.منظور از مکاتب مختلف اخلاقی چیست؟
معنای کبر
1.معنای لغوی:
مرحوم ابن معصوم مدنی در کتاب طراز الاول (جلد 9صفحه 197)کبر را به معنای بزرگی و عظمت میداند و معنای متداول در بین عرف و اهل لغت در معنای اصلی کبر یکیست.
2.معنای اصطلاحی:
کبر را برخی با عجب اشتباه میگیرند و در اینجا ناگزیر هستیم ممیز بین عجب و کبر را بگوییم تا معنای آن آشکار شود .
آیت الله مکارم شیرازی در کتاب الاخلاق فی القرآن اینگونه میگویند که کبر و تکبر دارای سه مرحله است :
۱.شخص برای خود مقامی متصور می‌شود.
۲.برای شخص دیگر هم مقامی متصور می‌شود.
۳.سپس مقام خود را از او بالا تر میپندارد.
و با این سه کبر را نیز تعریف میکنند که جمله ای مشهور در کتب اخلاقی برای تعریف کبر است: 
أن يرى الإنسان علوّاً و تفوقاً على غيره
اما عجب معنایی دیگر دارد .عجب صرف بزرگ بینی خود است و کاری به ما بقیه افراد ندارد.
به عبارت دیگر اگر فقط یک انسان بر روی زمین زندگی کند هیچ گاه داری کبر نمیشود چرا که خود را از کسی بالا تر نمی‌بیند اما دچار عجب میشود چرا که کاری که میکند و جایگاه خود را بسیار بالا می‌بیند.
و انشاءالله خداوند ما را از هردوی آنها محفوظ بدارد.
(الاخلاق فی القرآن، جزء ثانی ،التکبر و الاستکبار)
برسی موضوع در کتاب جامع السعادات و محجه البیضاء
در کتاب جامع السعادات:
ملا محمد مهدی نراقی در دوران پس از اخباریون و در قرن 12زندگی میکرده است و اصولا خبر واحد را حجت نمیدانسته است فلذا از دیدگاه عقل به اخلاقیات مینگرد و شیوه اخلاق نگاری او با ملا محسن فیض کاشانی در محجه البیضاء متفاوت است.( سایت ویکی شیعه)
ایشان در کتابشان این چنین بیان فرموده اند) جلد 1 صفحه 387)
کبر آفت عظیمی است و به واسطه این آفت بسیاری از صاحب منصبان و عالمان سقوط کردند و هلاک شدند و همچنین حجاب بزرگی ست برای رسیدن به اخلاق مومنانه که در این آفت عزتی ست که باعث 9آفت دیگر میشود:
1.مانع تواضع میشود
2.مانع کظم غیظ میشود.
3.مانع از قبول نصیحت میشود.
4.مانع دوام بر صدق میشود.
5.مانع از ترک غضب میشود.
6.باعث حقد و کینه میشود.
7.حسد به همراه دارد.
8.باعث غیبه میشود.
9.باعث زورگویی به مردم میشود.
کبر بر سه مرتبه است:
1.مستقر در قلب اوست و در اعمال او نیز دیده میشود. یعنی خود ر بالا تر از دیگرا میبیند و اعمال او هم گویای همین مساله هستند مثل بالا نشستن بر سر سفره یا اول وارد شدن در مدخل و…این بد ترین نوع کبر است.
2.مستقر در قلب اوست و فقط بر زبان جاری میکند.
3.مستقر در قلب اوست اما نه در افعال و نه در زبان خویش نمی آورد.
در کتاب محجه البیضاء:
شیوه مرحوم ملا محسن فیض کاشانی از علمای قرن 11در این کتاب به سان کتب حدیثی بوده است و به ذکر روایات بسیاری در ابواب کتاب خو پرداخته است.(سایت ویکی شیعه)
او که از اخباریان است تا حدود قابل توجهی حجیت عقل و اجماع و حتی ظواهر قرآن را قبول ندارند فلذا فقط به روایات می پردازند.
تعریف قوای سه گانه نفس:
-نقل قول از سایت اندیشه قم 
برگرفته از مقاله قوای نفسانی 
تاریخ بازیابی 95/8/14
همه ی قوای بشری برای حکمت و غرض و هدفی آفریده شده‌اند و هر کدام سهم بسزایی برای رساندن انسان به کمال مطلوبش دارند؛ آن چه مهم است جهت‌دادن و تربیت‌کردن و شکوفا نمودن این قواست، به گونه‌ای که هر کدام نقش خود را به شکل بایسته و شایسته در ترقی و تعالی انسان ایفا کنند. در زیر به تعریف و نیز بیان حالت اعتدال و افراط و تفریط هر یک از این قوا می‌پردازیم.
۱ – قوه ی شهویه
در حقیقت، این قوه، عهده‌دار جلب منافع برای انسان است که به آن نفس بهیمی نیز گفته می‌شود و مبدا امور شهوانی است و اشتیاق لذت‌بردن از خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها و امور جنسی را دارد.
فایده ی این قوه، حفظ و ادامه حیات بدن است که وسیله ی تحصیل کمال برای نفس است و در صورتی که به درستی از این قوه استفاده شود و افراط و تفریط در آن صورت نگیرد، فضیلتی به نام عفت از آن به وجود می‌آید که به تعبیر فیلسوفان و عالمان اخلاقی، یکی از چهار جنس فضیلت شمرده می‌شود.
۲ – قوه ی غضبیه
وظیفه و مسئولیت این قوه، دفع ضرر از انسان است و به اعتباری، به آن نفس سبعی نیز می‌گویند که مبدا غضب و دلیری و اقدام بر اعمال و شوق تسلّط و تصرّف، برتری و رسیدن به جاه بیش‌تر است. فایده ی این قوه این است که زیاده روی، تندی قوای شهوی و شیطانی را در هم می‌شکند و در صورتی که در جای خود از آن استفاده گردد و افراط و تفریطی در آن صورت نپذیرد، فضیلت شجاعت از آن پدید می‌آید و اگر به شکل افراط و زیاده روی مورد بهره برداری قرار گیرد رذیلت تهور و درنده‌خویی از آن به وجود می‌آید و اگر هیچ کارکردی نداشته باشد و در آن تفریط شود، رذیلت «جبن» از آن پدید می‌آید.
۳ – قوای عاقله
همان قوه‌ی تفکر و ادراک است که به آن نفس ملکی و فرشته‌ای نیز می‌گویند که مبدا ادراک حقایق و جدایی بین نیکی‌ها و بدی‌هاست، و نیز انسان را به نیکی فرمان می‌دهد و از زشتی بر حذر می‌دارد و در صورتی انسان به سمت ترقی و تعالی پیش می‌رود که به امر و نهی عقل عمل نماید. فایده‌ی این قوه این است که حقایق را ادراک می‌کند و آدمی را به کارهای نیک فرمان می‌دهد و از صفات زشت باز می‌دارد.
در صورتی که از این قوه به صورت صحیح و معتدل بهره‌برداری شود فضیلت حکمت از آن به وجود می‌آید؛ اما هنگامی که افراط و زیاده روی در آن صورت گیرد، رذیلت جربزه و سفسطه را به دنبال خواهد داشت. چنین شخصی در این حالت در تمام امور، حتی یقینیات و امور ضروری نیز شک و تردید می‌کند و در شک خود باقی می‌ماند؛ چنان که در تفریط و کوتاهی نسبت به آن قوه، رذیلت دیگری به نام «غباوت» و جهل مرکب پدید خواهد آمد که اساس و پایه‌ی بسیاری از زشتی‌ها، نزاع‌ها و اختلافات می‌گردد.
در برابر آن قوه‌ی عامله وجود دارد که از عقل عملی به دست می‌آید به هر حال از قوه‌ی عامله نیز، مانند عاقله، در صورتی که به اعتدال از آن بهره گرفته شود، فضیلت عدالت، و افراط و تفریط در آن، دو رذیلت ظلم و انظلام (ظلم پذیری) را به وجود می‌آورد.
جایگاه بحث در قوای سه گانه:
اما جایگاه بحث ما در این قوا اینجاست که کبر از جهت جلب منافع از جانب قوه شهویه تقویت میشود و از جهت دفع ضرر از جانب قوه غضبیه تغذیه میشود.
به عنوان مثال وقتی شخصی منفعت کبر ورزی را بخواهد که ارضاء بزرگ بینی خود است به دیگران کبر میورزد و قوه شهوانیه او را در این امر هدایت میکند و یا وقتی که نسبت به جایگاه خود احساس خطر کند نسبت به دیگری کبر میورزد و اینجاست که قوه غضبیه همراه اوست.
کبر در قرآن:
سوره اعراف آیه ۱۴۶ 
سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَإِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لَّا یُؤْمِنُوا بِهَا وَإِن یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لَا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَإِن یَرَوْا سَبِیلَ الْغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا ۚ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَکَانُوا عَنْهَا غَافِلِینَ.
بزودی کسانی را که در روی زمین به نا حق تکبّر می‌ورزند، از (ایمان به) آیات خود، منصرف می سازم. (زیرا آنها چنانند که) اگر هر آیه و نشانه ای را ببینند، به آن ایمان نمی آورند. اگر راه هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمی کنند. واگر طریق گمراهی را ببینند، آن را راه خود انتخاب می کنند. (همه) اینها بخاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند، و از آن غافل بودند.
 
تفسیر نمونه 
(تفسیر نمونه جلد 6صفحه 366)
بحثی که در این دو آیه آمده است در حقیقت یک نوع نتیجه گیری از آیات گذشته در زمینه سرنوشت فرعون و فرعونیان و سرکشان بنی اسرائیل است، خداوند در این آیات این حقیقت را بیان می‌کند که اگر فرعونیان و یا سرکشان 
بنی اسرائیل با مشاهده آن همه معجزات و شنیدن آن همه آیات الهی به راه نیامدند به خاطر آن است که ما افراد متکبر و خودخواه را که در برابر حق جبهه گیری می‌کنند-به جرم اعمالشان-از قبول حق باز می‌داریم و به تعبیر دیگر اصرار و ادامه به سرکشی و تکذیب آیات الهی آن چنان در فکر و روح انسان اثر می‌گذارد که به صورت موجودی انعطاف ناپذیر و غیر قابل نفوذ در برابر حق درمی آید. 
لذا نخست می‌فرماید: “بزودی کسانی را که در زمین، به غیر حق تکبر ورزیدند از آیات خود، منصرف می‌سازیم” (سَأَصْرِفُ عَنْ آیٰاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ). 
و از اینجا روشن می‌شود که آیه فوق، هیچگونه منافاتی با دلائل عقلی ندارد که برای توجیه آن، همانند بسیاری از مفسران، مرتکب خلاف ظاهر شویم، این یک سنت الهی است که نسبت به آنها که لجاجت و سرکشی را به آخرین حد می‌رسانند، توفیق هر گونه هدایت و راهیابی را سلب می‌کند، و به تعبیر دیگر: این خاصیت اعمال زشت خود آنها است که با توجه به انتساب همه اسباب به خدا که مسبب الاسباب نهایی است به او نسبت داده شده است. 
این موضوع نه موجب جبر است و نه محذور دیگر، تا بخواهیم دست به توجیه آیه بزنیم. 
ضمنا باید توجه داشت که ذکر” بِغَیْرِ الْحَقِّ “بعد از”تکبر”به عنوان تاکید است، زیرا همیشه تکبر و خود برتربینی و تحقیر بندگان خدا، بدون حق است این تعبیر همانند آیه ۶۱ از سوره بقره می‌باشد آنجا که می‌گوید: وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ (آنها که پیامبران را بناحق می‌کشند). 
بخصوص اینکه با کلمه” فِی الْأَرْضِ “همراه است، که به معنی سرکشی و طغیان در روی زمین می‌آید، و مسلما چنین عملی، همیشه به غیر حق است. 
سپس به سه قسمت از صفات این گونه افراد”متکبر و سرکش”و چگونگی 
“سلب توفیق حق پذیری”از آنها اشاره کرده می‌فرماید: 
“آنها اگر تمام آیات و نشانه‌های الهی را ببینند، ایمان نمی آورند”! (وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاٰ یُؤْمِنُوا بِهٰا). 
“و نیز اگر راه راست و طریق درست را مشاهده کنند، انتخاب نخواهند کرد” (وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لاٰ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً). 
و به عکس”اگر راه منحرف و نادرست را ببینند، راه خود انتخاب می‌کنند” (وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً). 
بعد از ذکر این صفات سه گانه که همگی حکایت از انعطاف ناپذیریشان در برابر حق می‌باشد، اشاره به دلیل آن کرده، می‌گوید: “اینها همه به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند” (ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ کٰانُوا عَنْهٰا غٰافِلِینَ). 
شک نیست که تنها با یک یا چند مرتبه، تکذیب آیات الهی، انسان استحقاق چنان سلب توفیقی پیدا نخواهد کرد، و راه توبه و بازگشت، هنوز به روی او باز است، ولی بدون شک ادامه و اصرار در این راه، او را به جایی می‌رساند که حس تشخیص نیک و بد و راه راست و منحرف (“رشد”و”غی”) از او سلب می‌گردد.
تفسیر نور
(تفسیر نور جلد 3صفحه 172)
سَأَصْرِفُ عَنْ آیٰاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاٰ یُؤْمِنُوا بِهٰا وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لاٰ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ کٰانُوا عَنْهٰا غٰافِلِینَ«۱۴۶» 
به زودی کسانی را که بناحقّ در زمین تکبّر می‌ورزند، از (ایمان به) آیات خود منصرف می‌سازم، (به گونه ای که) اگر هر نشانه ای (از قدرت ما را) ببینند، ایمان نمی آورند و اگر راه رشد را ببینند، آن را برنمی گزینند و اگر راه انحراف را ببینند، آن را راه خود گیرند. این بدان جهت است که آنان آیات ما را تکذیب کردند و همواره از آنها غافل بودند. 
نکته ها: 
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: هنگامی که دنیا در نظر مسلمانان جلوه کند، هیبت اسلام از آنان جدا می‌شود و زمانی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند، از برکت وحی محروم می‌شوند. «و اذا ترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر حرّمت برکة الوحی» 
پیام ها: 
۱-متکبّران، بدانند که از هدایت و ایمان به آیات الهی محروم می‌شوند. «سَأَصْرِفُ عَنْ آیٰاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ» 
۲-خداوند، بی جهت لطف خود را از کسی برنمی گرداند، بلکه این نتیجه ی عملکرد خود انسان است. سَأَصْرِفُ… یَتَکَبَّرُونَ 
۳-تکبّر انسان، برخاسته از تصوّرات موهوم اوست. یَتَکَبَّرُونَ… بِغَیْرِ الْحَقِّ 
۴-تکبّر، هرگز برای موجود ضعیف و محتاجی همچون انسان، زیبنده نیست. 
یَتَکَبَّرُونَ… بِغَیْرِ الْحَقِّ 
۵-تکبّر، اگر ادامه یابد، آیات متعدّد نیز انسان را هدایت نمی کند. یَتَکَبَّرُونَ… کُلَّ آیَةٍ 
۶-انسان درانتخاب هدایت و گمراهی آزاد است. لاٰ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً… یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً 
۷-استمرار غفلت وتکذیب آیات الهی، موجب تکبّر و انحراف در دیدگاه و انتخاب است. «ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا وَ کٰانُوا عَنْهٰا غٰافِلِینَ»
تفسیر المیزان
(تفسیر المیزان جلد 8صفحه 316)
” سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها… ” 
در این آیه تکبر در زمین به قید” بغیر حق” مقید شده و حال آنکه تکبر در زمین جز به غیر حق نیست، هم چنان که در جای دیگر” بغی ستمگری و فساد انگیزی” در زمین مقید به همین قید شده، در صورتی که همیشه بغی به غیر حق هست، و دو قسم نیست یکی به حق و یکی دیگر به غیر حق. جواب این شبهه این است که این گونه تقییدها در حقیقت توضیح است نه تقیید، و غرض از این توضیح این است که بفهماند تکبر و یا بغی از این جهت مذموم است که به غیر حق است، پس اینکه بعضی‌ها گفته اند: ” قید مزبور احترازی است، و دلالت می‌کند بر اینکه تکبر دو قسم است به حق و به غیر حق، و تکبر به حق تکبر بر دشمنان خدا و بر اشخاص متکبر است” صحیح نیست، زیرا تکبری که در آیه است مطلق تکبر نمی باشد، بلکه تکبر در زمین است که معنایش خودنمایی و خوار شمردن بندگان خدا و زیر دست قرار دادن آنان است، و این قسم تکبر هیچوقت به حق و ممدوح نمی شود. 
جمله” وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها” عطف است بر جمله” یتکبرون” و بیان یکی از اوصاف متکبرین است که همان اصرار بر کفر و تکذیب می‌باشد. 
و همچنین جمله” وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا… ” و اینکه جمله را با تمام خصوصیاتی که در اثبات دارد در نفی تکرار نموده برای این است که شدت اعتنای متکبرین را به مخالفت با” سبیل رشد” و پیروی از” سبیل بغی” برساند و دلالت کند بر اینکه انحراف ایشان قصدا و از روی عمد بوده و هیچ عذری از قبیل خطا و یا جهل نداشتند. 
و جمله” ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا” صفات رذیله ایشان را تعلیل نموده و می‌فرماید: همه این کجروی‌های ایشان آثار تکذیبی است که به آیات خدا نموده و از آن غفلت ورزیده اند، البته ممکن هم هست تعلیل جمله” سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ” بوده باشد.
سوره غافر آیه ۳۵
الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ ۖ کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِینَ آمَنُوا ۚ کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ .
همان کسانی که در آیات خدا بی آن که دلیلی برایشان آمده باشد به مجادله می پردازند. (این کارشان) خشم عظیمی نزد خداوند و نزد آنان که ایمان آورده اند به بار می آورد. این گونه خداوند بر دل هر متکبّر گردنکشی مُهر می نهد.
تفسیر نمونه 
(تفسیر نمونه جلد 20صفحه99)
آیه بعد به معرفی”مسرفان مرتاب”پرداخته می‌گوید: “آنها کسانی هستند که در آیات الهی بدون اینکه دلیلی برای آنها آمده باشد به مجادله برمی خیزند” (اَلَّذِینَ یُجٰادِلُونَ فِی آیٰاتِ اللّٰهِ بِغَیْرِ سُلْطٰانٍ أَتٰاهُمْ).. 
بی آنکه هیچ دلیل روشنی از عقل و نقل برای سخنان خود داشته باشند، در برابر آیات بینات الهی موضعگیری می‌کنند، و با احتمالات نیش غولی و وسوسه‌های بی اساس و بهانه جوئیها به مخالفت خود ادامه می‌دهند. 
سپس برای نشان دادن زشتی این عمل می‌افزاید: “اینگونه جدال بی اساس در مقابل حق خشم عظیمی نزد خداوند و نزد کسانی که ایمان آورده اند برمی انگیزد” (کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّٰهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا). 
چرا که”جدال به باطل”و موضعگیری بی دلیل و بی منطق در برابر آیات الهی هم مایه گمراهی مجادله کنندگان، و هم اسباب ضلالت دیگران است، نور حق را در محیط خاموش می‌کند و پایه‌های حاکمیت باطل را محکم می‌سازد. 
و در پایان آیه به دلیل عدم تسلیم آنها در مقابل حق اشاره کرده می‌فرماید “اینگونه خداوند بر قلب هر متکبر جباری مهر می‌نهد”! (کَذٰلِکَ یَطْبَعُ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّٰارٍ). 
لجاجتها و عناد در برابر حق پرده ای ظلمانی بر فکر انسان می‌اندازد و حس تشخیص را از او می‌گیرد، کار به جایی می‌رسد که قلب او همچون یک ظرف در بسته مهر شده می‌گردد که نه محتوای فاسد آن بیرون می‌آید و نه محتوای صحیح و جانپروری وارد آن می‌شود.. 
آری کسانی که به خاطر داشتن این دو صفت زشت”تکبر و جباریت”تصمیم گرفته اند در مقابل حق بایستند و هیچ واقعیتی را پذیرا نشوند خداوند روح حق طلبی را از آنها می‌گیرد، آن چنان که حق در ذائقه آنها تلخ، و باطل شیرین می‌آید. 
مؤمن آل فرعون با این بیانات کار خود را کرد، و چنان که از آیات بعد نیز استفاده می‌شود تصمیم فرعون را دائر بر قتل”موسی” ع متزلزل ساخت، و یا حد اقل آن را به تاخیر انداخت، همان تاخیری که سرانجام خطر را از موسی برطرف ساخت و این رسالت بزرگی بود که این مرد هوشیار و شجاع در این مرحله حساس انجام داد، و چنان که بعدا خواهیم دید احتمالا جان خود را بر سر این کار نهاد.
تفسیر نور
 (تفسیر نور جلد 8صفحه 252)
اَلَّذِینَ یُجٰادِلُونَ فِی آیٰاتِ اللّٰهِ بِغَیْرِ سُلْطٰانٍ أَتٰاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّٰهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذٰلِکَ یَطْبَعُ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّٰارٍ«۳۵» 
کسانی که درباره ی آیات خداوند به ستیز و مجادله می‌پردازند، بدون آن که هیچ دلیلی برایشان آمده باشد، (این کار) نزد خداوند و نزد کسانی که ایمان آورده اند خشم بزرگی را به دنبال دارد. این گونه، خدا بر دل هر متکبّر جبّاری مُهر می‌نهد. 
نکته ها: 
«سُلْطٰانٍ» به معنای حجّت و برهان و«مقت»به معنای خشم و غضب شدید است. 
این آیه، تفسیری است برای آیاتی که می‌فرماید: خداوند بر دل‌ها مُهر می‌زند چون در این جا می‌فرماید: مهر خداوند بر دل‌های متکبّران جبّار است. یَطْبَعُ اللّٰهُ… 
پیام ها: 
۱- جدال از سر جهل و بی فکری و بی دلیلی، سبب تردید و تشکیک و محروم شدن از هدایت الهی می‌گردد. «یُضِلُّ اللّٰهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتٰابٌ اَلَّذِینَ یُجٰادِلُونَ» 
۲- جدال نیز شیوه و اخلاق مخصوص به خود دارد و جدال بی دلیل مردود است. یُجٰادِلُونَ فِی آیٰاتِ اللّٰهِ بِغَیْرِ سُلْطٰانٍ… 
۳- انبیا دلایل روشن دارند، «جٰاءَکُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ» ولی مخالفان دلیل ندارند. «بِغَیْرِ سُلْطٰانٍ» 
۴- دلیل وبرهان موجب نوعی سلطه وحکومت بر دیگران می‌شود. «بِغَیْرِ سُلْطٰانٍ» 
۵-ستیزه گران بی دلیل، از محبوبیّت نزد خدا و مردم، محروم هستند. «مَقْتاً عِنْدَ اللّٰهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا» 
۶- قهر خداوند، قانونمند است. «کَذٰلِکَ» 
۷- تکبّر نابجا انسان را از دریافت الطاف الهی محروم می‌کند. «یَطْبَعُ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّٰارٍ» 
۸-در نظامی که حاکمش فرعونِ متکبّر و جبّار است، در ارشاد مردم باید کلماتی آورده شود که آنان مصداقش را پیدا کنند. «یَطْبَعُ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّٰارٍ» 
۹- دلیل انکار رسالتِ حضرت موسی (که در آیه ی قبل آمده بود) به خاطر روحیه ی تکبّر بود. «مُتَکَبِّرٍ جَبّٰارٍ» 
۱۰- مؤمنان باید در برابر ستیزه جویان و مجادله گران بی منطق موضع گیری کنند و از آنان برائت جویند و خشم خودشان را اعلام نمایند. یُجٰادِلُونَ… بِغَیْرِ سُلْطٰانٍ أَتٰاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً… عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا
تفسیر المیزان
(تفسیر المیزان جلد 17 صفحه 500)
الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ… ” 
این آیه توصیف همان” مسرف مرتاب” آیه قبلی است، چون کسی که پا از گلیم خود بیرون کند و از زی خود خارج شود، یعنی از حق اعراض نماید و از هوای نفس پیروی کند و در نتیجه شک و تردید در دلش جایگزین گردد، و بر هیچ سخنی هر چه هم علمی باشد اعتماد نمی کند و به هیچ حجتی که او را به سوی حق راهنمایی می‌کند دل نمی بندد، چنین کسی آیات خدا را هم در صورتی که با مقتضای هوای نفسش مخالف باشد، بدون هیچ برهانی رد می‌کند و برای رد آن، به باطل جدال می‌نماید. 
” کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ”- این جمله می‌فهماند که دلهای آنان مهر خورده و دیگر هیچ حرف حسابی و برهانی قاطعی را نمی فهمند و به هیچ دلیل قانع کننده اعتماد نمی کنند.
سوره نحل آیه ۲۳
لَا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ ۚ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ.
بی تردید خداوند از آنچه پنهان می دارند و آنچه آشکار می سازند باخبر است. او مستکبران را دوست نمی دارد.
تفسیر نمونه 
( تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 193)
آخرین آیه مورد بحث بار دیگر روی علم خدا به غیب و شهود و پنهان و آشکار مجددا تکیه کرده، می‌گوید: قطعا خداوند از آنچه پنهان می‌دارند و آنچه آشکار می‌سازند با خبر است” (لاٰ جَرَمَ أَنَّ اللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا یُسِرُّونَ وَ مٰا یُعْلِنُونَ). 
این جمله در واقع تهدیدی است در برابر کفار و دشمنان حق که خدا از حال آنها هرگز غافل نیست، نه تنها برون بلکه درونشان را هم می‌داند و به موقع به حسابشان خواهد رسید. 
آنها مستکبرند، و”خداوند مستکبران را دوست نمی دارد” (إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ). 
چرا که استکبار در برابر حق اولین نشانه بیگانگی از خدا است. 
کلمه”لا جرم”کلمه ای است مرکب از”لا”و”جرم”که معمولا برای تاکید و به معنی”قطعا”به کار می‌رود، و گاهی به معنی”لا بد” (ناچار) و حتی گاهی به معنی”قسم”استعمال می‌شود، مثل این که می‌گوئیم”لا جرم لافعلن””سوگند می‌خورم که این کار را انجام می‌دهم”. 
و اما اینکه چگونه این معانی از”لا جرم”استفاده شده از این جهت است که”جرم”در اصل به معنی چیدن و قطع کردن میوه از درخت است، و هنگامی که”لا”بر سر آن در آید مفهومش این می‌شود که هیچ چیزی نمی تواند این موضوع را قطع کند، و از آن جلوگیری نماید و به این ترتیب معنی”مسلما” و”ناچار”و گاهی”سوگند”از آن استفاده می‌شود.
تفسیر نور 
(تفسیر نور جلد 4صفحه 507)1
1-منشأ کفر کبر است و منشأ کبر جهل. «قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ» 
2-ایمان به آخرت، تکبّر و استکبار را برطرف می‌کند. لاٰ یُؤْمِنُونَ… قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ
«جَرَمَ» به معنای بریدن و چیدن میوه از درخت است. «لاٰ جَرَمَ» یعنی مسأله قابل بریدن و شک و شبهه نیست، بلکه قطعی و حتمی است. 
این آیه هم تهدید کفّار است که خداوند به کارهای شما آگاه است و هم بشارت به مؤمنان که خداوند بر وضع دشمنان شما آگاه و بر کیفر آنها قادر است. 
وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ مٰا ذٰا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قٰالُوا أَسٰاطِیرُ الْأَوَّلِینَ«۲۴» 
و هرگاه به آنان گفته شد: پروردگارتان چه نازل کرده؟ گفتند: افسانه‌های پیشینیان. 
نکته ها: 
«أَسٰاطِیرُ» جمعِ«اسطوره»به معنای حکایات و افسانه‌های خرافی است که به صورت مکتوب درآمده باشد. در قرآن این کلمه، نُه بار از زبان کفّار نقل شده که در همه ی موارد همراه کلمه ی«اولین»است، یعنی آنها می‌گفتند: این حرفها تازگی ندارد، بلکه همان بافته‌های پیشینیان است. 
بعضی جامعه شناسان امروز نیز مذهب را زاییده جهل و خرافه می‌دانند، که شاید این حرف، بخاطر بعضی خرافاتی باشد که در میان اصولِ اصیلِ ادیان الهی، رخنه کرده است و در واقع ربطی به مذهب ندارد.
تفسیر المیزان
(المیزان جلد 12 صفحه 332)
” لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ”. 
کلمه” لا جرم” کلمه ای است مرکب از” لا” و” جرم” که در همه احوال به یک صورت استعمال می‌شود، و بطوری که” خلیل” و” سیبویه” گفته اند، معنای تحقیق را افاده می‌کند، تعریفهایی هم که دیگران برای این کلمه کرده اند، برگشتش به همین تعریف خلیل و سیبویه است، هر چند که در اصل مرکب بودنش اختلاف کرده اند خلیل گفته: این کلمه، کلمه تحقیقی است که جز در مورد جواب، استعمال نمی شود، مثلا شنونده در برابر سخن گوینده ای که گفته: ” چنین و چنان کرده اند” می‌گویند: ” لا جرم پشیمان خواهند شد”. 
و معنای آیه این است که محققا و یا حقا خدای تعالی آنچه را که ایشان پنهان می‌دارند و یا آشکار می‌سازند می‌داند، و این تعبیر کنایه از تهدید به کیفری سخت است، یعنی خدا می‌داند کارهایی که در نهان و آشکار می‌کنند، و بزودی آنان را به سزای اعمالشان می‌رساند و در برابر انکار و استکبارشان مؤاخذه می‌فرماید، زیرا او مستکبرین را دوست نمی دارد.
کبر در آیینه روایات:
«۱» ما الکبر؟
?الإمامُ الصّادقُ علیه السلام – لمّا سُئلَ عَن أدنَی الإلحادِ -: إنّ الکِبرَ أدناهُ.
کافی شریف ۲/۳۰۹/۱
ترجمه:از امام صادق علیه السلام پرسیده شد که پست ترین الحاد و از خدا روی برگرداندن چیست؟فرمودند:کبر پست ترین الحاد است.
_امام خمینی رحمه الله علیه در کتاب 40 حدیث خود راجع به این روایت چنین فرموده اند:
بالسّند المتّصل إلی محمّد بن یعقوب عن علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن أبان، عن حکیم، قال: سألت أبا عبد الله، علیه السّلام، عن أدنی الإلحاد. فقال: إنّ الکبر أدناه.‏‎[1]‎‏ ترجمه «حکیم گفت پرسیدم از امام صادق، علیه السلام، از پست تر و پایین تر درجه برگشت از حق. پس فرمود: «همانا کبر پایین تر درجه اوست.» شرح «کبر» عبارت است از یک حالت نفسانیه که انسان ترفع کند و بزرگی کند و بزرگی فروشد بر غیر خود. و اثر آن اعمالی است که از انسان صادر می شود و آثاری است که در خارج بروز کند که گویند تکبّر کرد. و این صفت غیر از عجب است.‏
‏‏بلکه، به طوری که سابق ذکر شد، این صفت زشت و این رذیله خبیثه ولیده و ثمره عجب است، زیرا که عجب خودپسندی است، و کبر بزرگی کردن بر غیر و عظمت فروشی است. انسان که در خود کمالی دید، یک حالتی به او دست می دهد که آن عبارت از سرور و غنج و تدلّل و غیر آن است، و آن حالت را عجب گویند، و چون غیر خود را فاقد آن کمال متوهم گمان کرد، در او حالت دیگری دست دهد که آن رؤیت تفوق و تقدم است، و از این رؤیت یک حالت بزرگی فروشی و ترفع و تعظمی دست دهد که آن را «کبر» گویند. و این ها تمام در لب و باطن است و اثر آن در ظاهر، چه در هیئت بدن و چه در افعال و اقوال باشد تکبر است. و بالجمله، انسان خودبین خودخواه شود، و چون خودخواهی افزاید، خودپسند گردد، و چون خودپسندی لبریز آید، خود فروشی کند.‏
‎‏و بدان که صفات نفسانیه، چه در جانب نقص و رذایل و چه در جانب کمال و فضایل، بسیار دقیق و مختلط است، و از این جهت فرق بین بعضی با بعضی بغایت مشکل است، و چه بسا باشد که اختلاف شدید بین علماء اعلام در تحدید آنها واقع گردد، یا نشود صفت وجدانی را به طوری که خالی از خدشه باشد تعریف کرد. لهذا بهتر این است که این امور را واگذار به وجدان کنیم و خود را از قید مفهوم تراشی رهایی دهیم و از اصل مقصد و مقصود باز نمانیم.‏
‏‏پس باید دانست که از برای کبر درجاتی است شبیه درجاتی که در عجب ذکر شد. و بعضی از درجات دیگر که در عجب نیز نظیر داشت ولی چون در آن جا مهم نبود و در این جا مهم است ذکر می شود. اما آنچه که شبیه آن در عجب گذشت شش درجه است:‏
‏‏یکی کبر به واسطه ایمان و عقاید حقه، و در مقابل آن، کبر به واسطه کفر و عقاید باطله است.‏
‏‏دیگر کبر به واسطه ملکات فاضله و صفات حمیده، و در مقابل آن، کبر به واسطه رذایل اخلاق و ملکات ناهنجار است.‏
‏‏و دیگر کبر به واسطه مناسک و عبادات و صالحات اعمال است، و در مقابل آن، کبر به واسطه معاصی و سیّئات افعال است.‏
‏‏و هر یک از این ها ممکن است ولیده همان درجه عجب باشد که در نفس است، و ممکن است آن را به سبب دیگر باشد که بعد از این اشاره به آن می شود.‏
 و اما آنچه که اینجا بالخصوص مورد نظر می شود، کبر به واسطه امور خارجیه است، مثل نسب و حسب و مال و منال و سیادت و ریاست و غیر آن. و ما ان شاء الله در ضمن فصولی چند اشاره به بعضی مفاسد این رذیله و علاج آن به مقدار مقدور خود می نماییم، و از خدای تعالی توفیق تأثیر در خویشتن و غیر می طلبیم.
کتاب ۴۰حدیث امام خمینی صفحه 79-80
«۲» نتائج الکبر
?عنه صلی اللَّه علیه وآله: بِئس العَبدُ عَبدٌ تَجَبَّرَ وَاختالَ، ونَسِیَ الکَبیرَ المُتَعالَ.
نوادر راوندی ۱۴۵/۱۸۹
ترجمه:از رسول خدا صل الله علیه و آله وسلم منقول است که:بد ترین عبد عبدیست که در خود احساس بزرگی کند و کبر بورزد و بزرگ بالا مرتبه (خداوند)را فراموش کند.
-جالب است که در این روایت رسول خدا علت کبر ورزیدن را فراموش کردن بزرگی و عظمت خداوند منان و بزرگ میدانند.یعنی اگر عبدی با خود این را مرور کند که چه قدر خداوند متعال بزرگ است و بالا مرتبه است نمیتواند نسبت به خلق خدا کبر بورزد.در این جاست که برای درمان کبر به سوی نشانه های بزرگی و عظمت خداوند متعال میرویم مثل کوه ها و دشت ها و…
نشانه های بزرگ الهی که انسان در برابر آن کوچک و ناچیز به شمارمی آید ، میتواند دلیلی باشد و راهی باشد برای تنبیه و توجه به بزرگی آفریدگار آنها و فراموشی کبر .  
?الإمامُ الباقرُ علیه السلام: ما دَخَلَ قَلبَ امرِئٍ شی ءٌ مِن الکِبرِ إلّا نَقَصَ مِن عَقلِهِ مِثلُ ما دَخَلَهُ مِن ذلکَ، قَلَّ ذلکَ أو کَثُرَ.
بحارالانوار ۷۸/۱۸۶/۱۶
ترجمه: از امام باقر علیه السلام منقول است که:تکبر در قلبی داخل نمیشود الا اینکه به همان میزان از عقل او کاسته میشود چه کم باشد چه زیاد.
_در باره این روایت مصطفی راهی  نوشته ای دارد:
‌امام باقر (علیه السلام) به بیان علت زمینه‌ساز بودن تکبر برای گفتاری‌های بیشتر و آلودگی‌های گسترده‌تر می‌پردازد و می‌فرماید: «مَا دَخَلَ قَلْبَ اِمْرِئٍ شَیْءٌ مِنَ اَلْکِبْرِ إِلاَّ نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ مِثْلَ مَا دَخَلَهُ مِنْ ذَلِکَ قَلَّ ذَلِکَ أَوْ کَثُرَ  در قلب هر کس مقدارى کبر داخل شد به همان نسبت از عقلش کاسته مى‌شود چه زیاد باشد یا کم.» خاصیت تکبر این است که قدرت تعقل را کم می‌کند و هرگاه این قدرت از انسان گرفته شد، قوه‌ی تشخیص او به درستی کار نخواهد کرد و خوب را از بد تشخیص نخواهد داد بنابراین کسی که دچار عجب است استعداد و آمادگی خروج از مسیر درست را داراست.
?الإمامُ علیٌّ علیه السلام: الحَمدُ للَّهِ ِ الذی لَبِسَ العِزَّ والکِبریاءَ، واختارَهُما لنَفسِهِ دونَ خَلقِهِ، وجَعَلَهُما حِمیً وحَرَماً علی غیرِهِ واصطَفاهُما لِجَلالِهِ.
نهج البلاغه خطبه ۱۹۲
ترجمه: از از امیر المومنین علیه السلام منقول است که:شکر خدایی را که کبر و بزرگی را لباس خود قرار داد و آن دورا برای خود اختیار کرد نه برای خلق و برای غیر خود حرام داشت و برای خود برگزید.
ابن میثم در شرح خود بر نهج البلاغه (جلد 4 صفحه 400-411) چنین مینویسد:
اكنون كه با خلاصه اى از مطالب خطبه شريف آشنا شديم به شرح آن مى پردازيم: امام (ع) در آغاز سخنان خود، خداى را به چند اعتبار ستوده است كه در ذيل بيان شده است:
1-  حق تعالى آراسته به عزت و كبريايى است، ذاتى مى تواند متصف به صفت كبريايى و عزت باشد كه دو امر در او، يافت شود. 
الف-  آگاهى به كامل بودن ذات خود داشته باشد. 
ب-  شرافت و برترى بر كليه ما سواى خود، داشته باشد. 
حق تعالى كه مصداق اكمل اين دو امر مى باشد، به اين دو صفت از هر موجودى شايسته تر خواهد بود، ذات حق تعالى داراى كمال مطلق و بى نهايت است، به دليل اين كه تمام كمالات از وجود و هستى نشأت مى گيرد و وجود خداوند اتمّ و اكمل وجودهاست، و هر موجودى هستى خويش را از او دريافت مى كند، پس صفت كبريايى و عزت در ذات وى از همه موجودات مصداقى كاملتر و شايسته تر دارد، او به اين دليل كه بر تمام وقايع كلى و جزئى آگاهى دارد، به كمال ذات خود و شرافت و عزت خويش بر تمام موجودات عالم هستى نيز علم و آگاهى دارد. 
واژه لبس كه به معناى پوشش است در اين جا استعاره است و احاطه كبريايى و عزت حق تعالى كه امرى معقول است تشبيه به پيراهن و عبايى شده است كه تمام بدن شخص را احاطه مى كند، تشبيه معقول به محسوس است. 
2-  حق تعالى دو صفت كبريايى و عزت را ويژه خود ساخته است زيرا جز ذات اقدس او، هيچ كس شايسته آن نيست و اين مطلب به دليل نقلى و عقلى به ثبوت رسيده است، دليل نقلى آيه قرآن است كه مى فرمايد: «عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ» الف و لام مفيد حصر است، كبريايى و تعالى را به خداوند منحصر مى كند، و نيز در بسيارى از آيات ديگر متكبران را مذمّت كرده و به آنان وعده عذاب داده و از زبان پيامبر اكرم نقل شده است كه الكبرياء ردايى…، بزرگى شايسته من (خداوند) است، و دليل عقلى نيز حكم مى كند بر اين كه اين ويژگى جزء ذات وى مى باشد نه خارج از ذاتش زيرا اگر خارج از ذات او باشد لازمه اش نيازمندى حق تعالى به غير خود مى باشد كه بر خداوند محال است. 
3-  خداوند اين دو ويژگى را بر غير خود حرام كرده است كلمه هاى حمى و حرم كه به معناى قرق كردن و ممنوعيت مى باشد استعاره است يعنى غير ذات اقدس او از داخل شدن در اين حريم ممنوع و محروم مى باشند چنان كه مالك زمين، ديگران را از دخول در حول و حوش ملك خود بر حذر مى دارد. 
4-  «و اصطفاهما لجلاله»، 
در اين جمله بيان شده است كه چرا خداوند اين دو صفت را به خود اختصاص داده و مى فرمايد به دليل تقدس و تنزّه ذات اقدس وى از همانندى مخلوقات و بلندى مرتبه وى شايسته اين ويژگى است پس از اين روست كه كبريايى و عزت را به خويش اختصاص داده است.
?عنه صلی اللَّه علیه وآله: یَقولُ اللَّهُ جلَّ وعلا: الکِبریاءُ رِدائی والعَظَمةُ إزارِی، فَمَن نازَعَنی واحِداً مِنهُما ألقَیتُهُ فی النّارِ.
الترغیب و الترهیب ۳/۵۶۳/۱۴
ترجمه: از رسول خدا صل الله علیه و آله وسلم منقول است که:خداوند متعال چنین فرمود:کبریاء و بزرگی رداء من و از برای من است پس هر کس در این دو با من نزاع کند او را به ملاقات جهنم میفرستم.
-این روایت شاید ناظر به بعد دیگری از کبر باشد.ما طبق یک تقسیم بندی کبر را به دو قسمت تقسیم میکنیم :
1.کبر به مخلوق
2.کبر به خالق
تا به اینجا کبر بر مخلوق مورد بحث ما بود اما اینجا در این روایت بحث بر سر کبر به خالق است یعنی شخص پس از اینکه بر مردم کبر ورزید به خداوند متعال نیز کبر میورزد.حال معنای کبر ورزیدن به خدا چیست؟
جواب سوال این است که شخصی مثل نمرود خود را هم درجه و هم جایگاه خدا ببیند.یعنی برای خود مثل خدا قدرت قانون گذاری برای زندگی خود و دیگران قائل باشد.این میشود کبر نسبت به خداوند متعال.
«۳» ذم الکبر
?عنه صلی اللَّه علیه وآله: إیّاکُم والکِبرَ ؛ فإنّ الکِبرَ یکونُ فی الرَّجُلِ وأنَّ علَیهِ العَباءَةَ.
کنز العمال ۷۷۳۵
ترجمه: از رسول خدا صل الله علیه و آله وسلم منقول است که:کبر را در یابید که اگر کبر در کسی باشد عبادت برای او سخت و سنگین میشود.
-این روایت این را به ما منتقل میکند که هر کس کبر -چه کبر بر مخلوق چه کبر بر خالق- در او راه داشته باشد ، عبادت برایش سخت و ثقیل خواهد شد .دیگر نمیتواند در رکوع خود سر تعظیم فرود آورد و دیگر نمیتواند عبادت را بدون در نظر گرفتن دیگران و با اخلاص انجام دهد.
?رسولُ اللَّهِ صلی اللَّه علیه وآله: إیّاکُم والکِبرَ ؛ فإنّ إبلیسَ حَمَلَهُ الکِبرُ علی أن لا یَسجُدَ لآدمَ.
کنز العمال ۷۷۳۴
ترجمه: از رسول خدا صل الله علیه و آله وسلم منقول است که:از کبر بر حذر باشید چرا که کبر باعث شد شیطان بر آدم سجده نکند.
-این روایت مشعر به این است که اگر خود ابلیس بود و ابلیس چه بسا بر آدم ابو البشر سجده میکرد اما کبر او بر عبادات خود و خود برتر بینی او نسبت به آدم او را مجبور به سر پیچی از فرمان خدا کرد .پس در اینجا میبینیم که یک عبد خدا که سالیان دراز به عبادت مشغول بوده است به خاطر کبری که خود این عبادات به وجودآورد از فرمان خدا سرپیچی کرد.
?الإمامُ علیٌّ علیه السلام: إیّاکَ والکِبرَ ؛ فإنّهُ أعظَمُ الذُّنوبِ وألأَمُ العُیوبِ، وهُو حِلیَةُ إبلیسَ.
غررالحکم ۲۶۵۲
ترجمه: از امیر المومنین علیه السلام منقول است که:شما را به کبر هشدار میدهم چرا که بزرگترین گناهان و دردناک ترین عیب هاست و حیله شیطان است.
-در اینجا بحث ما در کلمه آخر روایت است وقتی که میگوید کبر حیله ابلیس است این یعنی شیطان برای حیله کبر به سراغ مومنین می آید نه فریب خوردگان می آید تا با کبر و تکبر اجر و پاداش و ثواب مومنان را ضایع کند .پس مومن باید همیشه از خداوند متعال تواضع را که عدم کبر است در خواست کند.
?عنه علیه السلام: احذَرِ الکِبرَ ؛ فإنّهُ رأسُ الطُّغیانِ ومَعصیَةُ الرَّحمانِ.
غرر الحکم ۲۶۰۹
ترجمه: از امیر المومنین علیه السلام منقول است که:از کبر بر حذر باشید چرا که کبر رای همه طغیان ها و سرپیچی ها بوده و عصیان خداوند متعال است.
-جمله راس الطغیان میتواند به این معنا باشد که سر آغاز و شروع تمام طغیان ها و گردنکشی ها در محضر خداوند متعال از وود کبر در درون انسان شروع میشود.پس اگر این دروازه بر روی دل بسته شود و کبر در دل راه نیابد میتوان بسیاری از گناهان را ترک کرد .
?عنه علیه السلام: الکِبرُ خَلیقَةٌ مُردیَةٌ، مَن تَکَثَّرَ بِها قَلَّ.
غرر الحکم ۱۹۶۸
ترجمه: از امیر المومنین علیه السلام منقول است که:تکبر خوی نابود کننده ای دارد هر کس زیاد کبر بورزد کم (نابود)خواد شد.
-این روایت نکته جالبی را در اختیار ما قرار میدهد:
در جامعه بشری اگر کسی زیاد کبر بورزد و خود ر از دیگران برتر بداند در جامعه منفور و به اصطلاح خود پسند خواهد شد .در جامعه بشری که عرف طبق طبیعت حکم میکند شخص متکبر و خود پسند منفور و کوچک است و ب مرور در جامعه از لحاظ جایگاه اجتماعی از بین میرود.
?عنه علیه السلام: أقبَحُ الخُلقِ التَّکَبُّرُ.
غرر الحکم ۲۸۹۸
ترجمه: از امیر المومنین علیه السلام منقول است که:زشت ترین خلق ها تکبر است.
?عن رسول الله صلی اللَّه علیه وآله: إنَّ أبعَدَکُم یَومَ القِیامَةِ مِنّی الثَّرثارُونَ، وهُمُ المُستَکبِرُونَ.
بحارالانوار ۷۳/۲۳۲/۲۵
ترجمه: از رسول خدا صل الله علیه و آله وسلم منقول است که:دور ترین شما در روز قیامت از من مستکبرین هستند.
-جالب است که رسول خدا نمیفرمایند شخص متکبر حتما در آتش جهنم خواهد رفت بلکه میفرکایند از من دور هستند.
این به ان معناست که ممکن است شخصی مومن باشد اما باز هم در درون خود تکبر و کبر داشته باشد  و حتی به بهشت هم برود اما به خاطرتکبری که نسبت به مخلوقات داشته است مورد غضب الهی قرار گرفته و از رسول خدا و جایگاه بهشتی رسول خدا دور باشد.
«۴» ذم المتکبر
?عن امیرالمومنین علیه السلام: عَجِبتُ لِلمُتَکبِّرِ الذی کانَ بالأمسِ نُطفَةً ویکونُ غَداً جِیفَةً!
نهج البلاغه حکمت ۱۲۶
ترجمه: از امیر المومنین علیه السلام منقول است که:تعجب میکنم از متکبر که دیروز یک نطفه بود و فردا مرداری واهد بود.
-در اینجا حضرت امیرالمومنین از راه تصغیر و تحقیر فرد متکبر سعی در برگرداندن او و توجه او دارند. وقتی اورا متوجه اولین لحظات حضور او در دنیا میکنند که یک نطفه بی مقدار پست بود که شاید برای کسی ارزشی نداشت اگر به او دست پیدا میکرد و مثل لخته خونی آن را دور می انداخت و سر آخر هم به لحظات پایانی حضور او در این دنیا اشاره میکنند که یک مردار بی جان بی ارزش و بدون حرکت میشود و به خاک سپرده شده و متلاشی میگردد ؛دیگر برای شخصی که سلامت ذوق و فطرت داشته باشد جایی برای تکبر در نفس او نمی ماند.
?رسولُ اللَّهِ صلی اللَّه علیه وآله: أمقَتُ النّاسِ المُتَکبِّرُ.
بحارالانوار ۷۳/۲۳۱/۲۳
ترجمه: از رسول خدا صل الله علیه و آله وسلم منقول است که:منفور ترین مردمان شخص متکبر است.
-در اینجا روایت اشاره دارد به یک بحث فطری که شخص متکبر و خودپسند منفور است.
حال این منفوریت در روایت به طور مطلق آمده است یعنی هم نفرت مردم شامل حال او میشود و هم نفرت خداوند متعال شامل حال او میشود و این کاملا مشخص است.اما بحث جالبی که در اینجا وجود دارد این است که برخی رذائل مثل تکبر و خیانت و کذب و…در دو جبهه حق و باطل منفور هستند.توضیح آنکه چه در جبهه مومنین باشی و متکبر باشی یا خیانت کنی منفور هستی و چه در جبهه کفار باشی و کبر بورزی و خود پسند باشی یا دروغ بگویی باز هم منفور هستی و این از اطلاق نفرت در ر.ایت مورد استفاده است. 
?الإمامُ علیٌّ علیه السلام: کُلُّ مُتَکبِّرٍ حَقیرٌ. غرر الحکم ۶۸۳۷
ترجمه: از امیر المومنین علیه السلام منقول است که:هر متکبری حقیر است.
«۵» منشأ الکبر
?الإمامُ علیٌّ علیه السلام: طَلَبتُ الخُضوعَ فما وَجَدْتُ إلّا بقبولِ الحقِّ، اقبَلُوا الحَقَّ، فإنَّ قبولَ الحقِّ یُبَعِّدُ مِن الکِبرِ.
بحار الانوار ۶۹/۳۹۹/۹۱
ترجمه: از امیر المومنین علیه السلام منقول است که:به دنبال خضووع گشتم و آن را نیافتم جز در قبول حق .حق را قبول کنید تا کبر از شما دور شود.
-شاید در این روایت حضرت میخواهند یک نشانه برای کبر بیان کنند که ببینید آیا شخص حق را میپذیرد یا نه؟
چرا که در بسیاری از مطالب گفته شده پیرامون کبر این مطلب آمده است که یک از نشان ها و پیامد های اصلی کبر نپذیرفتن حق و لجبازی در متقاعد شدن است.
?الإمامُ الصّادقُ علیه السلام: ما مِن رَجُلٍ تَکَبَّرَ أو تَجَبَّرَ إلا لِذِلَّةٍ وَجَدَها فی نفسِهِ.
کافی شریف ۲/۳۱۲/۱۷
ترجمه: از امام صادق علیه السلام منقول است که:هیچ شخصی نیست که کبر بورزد مگر اینکه ذلتی را در خود پیدا کرده است.
-این روایت به این نکته اشاره دارد که شخص متکبر و خود پسند در بعضی موارد کبر خود را جابر ذلت و کوچکی نفس خود در نا خود آگاه خود میداند.این ذلت میتواند به سبب اتفاقی در گذشته او مثلا در زمان کودکی باشد و یا میتواند به خاطر احساس این ذلت در میان مردم باشد .
این شخص توهم این را دارد که مردم او را کوچک میپندارند پس سعی میکند متکرانه برخورد کند.
?عن امیر المومنین علیه السلام: ما تَکَبَّرَ إلّا وَضیعٌ.
غرر الحکم ۹۴۶۷
ترجمه: از امیر المومنین علیه السلام منقول است که:شخصی کبر نمیورزد مگر اینکه پست و ذلیل است.
-راجع به بحث استصغار و تحقیر شخص متکبر مطالبی در روایات گذشته گفته شد .
«۶» دفع الکبر
?الإمامُ علیٌّ علیه السلام: لا یَنبَغی لِمَن عَرَفَ اللَّهَ أن یَتَعاظَمَ.
غرر الحکم ۱۰۷۳۹
ترجمه: از امیر المومنین علیه السلام منقول است که:شایسته نیست شخصی که خدا را میشناسد کبر بورزد.
در این روایت به خلاف روایات بالا که در مقام تحقیر و کوچک شمردن متکبر برای یقظه او بود حضرت از باب بزرگداشت شخصیت مومن و جایگاه بالای او وارد میشوند.
این روایت دو مطلب را میرساند :
1.برای شخص مومن شایسته و جالب نیست که در خود کبر راه دهد و اعمال خود را اینگونه سبک کند.
2.باز هم این نکته وجود دارد که کبر دامن مومنین را میگیرد و میتواند آنان را از عرش به فرش بکشاند.
تحلیل روایات در چند خط:
آنچه از این روایات به سمع و نظر حقیر میرسد این است که:
اولا  اهل بیت علیهم السلام میخواستند بگویند کبر نشان دهنده یک کوچکی و کمبود در تفکر و یا سبک زندگیست .
کما اینکه امروزه در علوم تجربی نیز به این رسیده اند که انسانی که دارای تکبر است و به انسان های دیگر به چشم پستی و خواری نگپاه میکند دارای نقصی در تفکر و یا نقصی در دوران کودکی یا حال خود است و به عبارتی میخواهد کمبود های خود را با کبر ورزیدن به دیگران جبران کند.
ثانیا کبر را در مقابل بزرگی و عظمت خدا میگذارند که ای هم از حکمت خالی نیست.یعنی میخواهند:
1.یا شخص متکبراز دید خود پایین بیاورند که شخص متکبربا مقایسه خود و خدا به این نتیجه برسد که کبر را فراموش کند و به فکر درمان و علاج آن بایفتند.
2. یا اینکه افرادی که تحت تکبر او قرار میگیرند و تحت تاثیر واقع میشوند به خود بیایند و بر علیه او شوند چرا که در مقایسه او با خدا در میابند که کبر از آن خداوند متعال است و شخص دیگری در کنار خداوند متعال دارای کبر و بزرگی نیست. 
ثالثا نکته بسیار جالبی که وجود دارد این است که انسانی که به خلق خدا کبر میورزد زمانی خواهد رسید که نسبت به خدایخود نیز کبر بورزد و از عبادت آن جناب سر باز زند.
تعریف اخلاق:
به نظر علامه طباطبائی رحمة‌الله‌علیه علم اخلاق عبارت است از:
فنی که درباره‌ی ملکات انسانی بحث می‌کند؛ ملکاتی که مربوط به قوای نباتی و حیوانی و انسانی اوست. و هدف این بحث این است که فضایل را از رذایل جدا سازد؛ یعنی این علم می‌خواهد معلوم کند که کدام یک از ملکات نفسانی انسان، خوب و بد و مایه‌ی کمال و فضیلت اوست و چه ملکاتی، بد و رذیله و مایه‌ی نقص اوست تا آدمی بعد از شناسایی آنها، خود را با فضایل آراسته سازد و از رذایل فاصله گیرد.
پس غایت و هدف علم اخلاق، شناخت فضیلت‌ها و چگونگی به کارگیری آنها در جهت تزکیه‌ی نفس و شناخت پلیدی‌ها به منظور پاک کردن نفس از آنهاست؛ به همین جهت، علم اخلاق را علم سلوک یا تهذیب اخلاق یا حکمت عملی نامیده‌اند.
طبق نظر حقیر علم اخلاق بحث بر سر ملکات است چرا که تا عملی یا تَرکی ملکه نشود باعث رشد و کمال کامل انسان نخواهد شد.
مثلا در ما بحث عنه می بینیم اشخاص معمولا دچار کبر می‌شود چه پنهان چه آشکار اما وقتی به انسان کامل میرسند که ملکه کبر در وجود آنها به هلاکت رسیده باشد .
البته اگر بتوانیم ثابت کنیم که کبر حسن و قبیح داریم این مسأله دچار یک فرع میشود 
یعنی کبر بد را باید از بین برد و کبر خوب در جایگاه خویش مطلوب است.
ارزش اصلی و غیری و جایگزینی:
در باب اینکه عدم کبر که تواضع است یک ارزش اصلی ست یا غیری باید گفت از نظر حقیر تمامی ارزش های اخلاقی به عبارتی ارزش ذاتی دارند چرا که همین ها هستند که زندگی و وجود و حیات مارا تشکیل میدهند و به عبارتی همه به واسطه اصل حیات ارزش مند هستند و باید این محل را مورد بحث و دقت فراوان قرار داد.
مکاتب اخلاقی:
به طور کلی مکاتب اخلاقی به دو دسته واقع گرا و غیر واقع گرا تقسیم میشوند:
“واقع گرایان و غیر واقع گرایان”
واقع گرایان اخلاقیات را دارای واقعیاتی در خارج و فضای مصادیق میدانند بر خلاف غیر واقع گرایان که اخلاقیات را جزو انتزاعات و موضوعات بشری میدانند.
1.غیر واقع گرایان:
احساس گرایی:
در این مکتب جایگاه کبر مشخص است و کبر در این مکتب مورد قبول قرار خواهد گرفت چرا که این تفکر برای اخلاقیات واقعیتی را ترسیم نمی‌کنند و حسن و قبیح را طبق احساس و امیال انسانی می‌سنجند.
جامعه گرایی:
در این تفکر به جای امیال و احساسات انسانی منافع جمعی انسان ها در نظر گرفته شده است و کمی از احساس گرایی با فضیلت تر است.
قرارداد گرایی:
این تفکر بر این عقیده است که قرار داد های بین انسان ها ملاک تشخیص حُسن و قبح هستند.
طبیعتاً در همه این مکاتب جون غیر واقع گرا هستند قبح ذاتی برای کبر قابل نیستند و در اولی اصلا کبر را حُسن میشمرند و در دومی به مصلحت جامعه ممکن است خوب یا بد باشد و در سومی به تناسب قرار داد و قانون ممکن است حَسن یا قبیح به نظر آید.
2.واقع گرایان:
⃣اپیکوریسم
این مکتب کامل تر شده لذت گرایی شخصی ست آنها میگویند هر لذتی با درد ها و رنج ها همراه است و برای انتخاب لذت ها باید به فکر درد ها و رنج های آن هم بود به طوری که نمی توان گفت اگر کاری با رنج و سختی آغاز شود شر است چرا که ممکن است خیر زیاد و لذت فراوانی در پی داشته باشد.
آنها لذایذ را به سه دسته تقسیم میکنند :
 ۱. لذّت‌های طبیعی و ضروری مثل لذّت خوردن و آشامیدن.
۲.لذت های طبیعی و غیر ضروری مثل نکاح و خوردن غذاهای خوشمزه
۳.لذت های غیر طبیعی و غیر ضروری مثل لذت جاه و مقام 
(در این مکتب کبر را جزو سومین دسته میدانند و نبود آنرا برای انسان بهتر می‌دانند)
⃣لذت گرایی شخصی:
در این مکتب آنچه مورد اهمیت می‌باشد لذت های اشخاص است و قائلند خیر همان لذت و شر آنچه ملائم با نفس باشد است.
این مکتب سه شرط برای لذت میگویند:
۱.لذت شخصی ست.
۲.لذت دنیوی ست.
۳.لذت در حال و اکنون است نه آینده و گذشته
⃣عاطفه گرایی
عاطفه گرایان معتقد هستند کارهایی که معمولی بوده و از یک عاطفه عالی انسانی که در راستای دیگران نشأت نگرفته باشد اخلاق نبوده و از طبیعیات انسان است.
پس آنها کبر را جزو مسائل اخلاقی نمی‌دانند…
⃣تطور گرایی
 مکتبی مثل نظریه داروین است که همه چیز را از طبیعت میدانند و معتقد هستند انسان هم طبق قانون طبیعت رشد کرده و بین دو مسأله مانده است که آیا به لذت های شخصی خود بپردازد یا به عواطف انسانی خود.
آنان کبر و تکبر را از جهت انسانی مذموم و از جهت لذائذ شخصی مباح است.
⃣منفعت عمومی
این مکتب میگوید دو مکتب گذشته یک اشکال دارند و آن لحاظ نکردن اجتماع در لذایذ است 
آن چیزی که لذت محسوب شده و خیر است ارتباط اجتماعی انسان است و مطلوب جمع و عموم لذت و خیر است.
در این مکتب هم کبر مذموم است.
⃣قدرت طلبی
این مکتب را نیچه وضع کرد چرا که معتقد بود اخلاق انسان را ضعیف می‌کند و انسان باید دارای قدرت اخلاقی باشد .
در این مکتب مسلما کبر و ملزومات کبر مورد پسند خواهد بود.
⃣مارکسیستی
آنها معتقد هستند هیچ اخلاق ثابتی وجود ندارد و طبق شرایط و ظوابط دچار تغییر خواهد شد همانطور که جهان در حال تغییر و تحول است.
طبق این مکتب کبر میتواند حسن یا قبیح باشد.
منابع:
– قرآن کریم
– بحار الانوار الجامعه لدرر الاخبار ، الائمه مجلسی محمد باقر(متوفی1110ق) بیروت دار احیاء التراث العربی
– میزان الحکمه ، محمدی ری شهری محمد  قم ، دار الحدیث ، 1388 شمسی
– الطراز الاول ، سید صدر الدین علی بن احمد بن محمد(1120ق)ذی الحجه 1426 قمری
– الاخلاق فی قرآن ، مکارم شیرازی ناصر قم ، مدرسه امام علی بن ابی طالب علیه السلام 1428 قمری
– المحجه البیضاء ، فیض کاشانی محمد بن مرتضی(1058ق)
– جامع السعادات ، نراقی محمد مهدی(1209ق)بیروت
– الکافی ، کلینی محمد بن یعقوب(329ق) قم ، دارالحدیث ، 1388شمسی
– غرر الحکم و درر الکلم ، تمیمی آمدی عبد الواحد بن محمد(550ق)قم،دارالحدیث،1383شمسی
– نوادر راوندی (النوادر) ، حسینی راوندی فضل الله بن علی بن عبیدالله(570ق)
– نهج البلاغه ، محمد بن حسین بن موسی سید رضی(406) قم ، دار الهجره ، 1365 شمسی
– الترغیب و الترهیب ، المنذری عبد العظیم(643ق)
– تفسیر نمونه ، مکارم شیرازی ناصر طهران دارالکتب الاسلامیه 1353 شمسی
-تفسیر المیزان ، طباطبایی سید محمد حسین (1360شمسی)قم بنیاد علمی علامه دطباطبایی، تهران رجاء 1367 شمسی
– تفسیر نور ، قرائتی محسن تهران مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن 1387 شمسی
– سایت ویکی فقه
– سایت ویکی شیعه

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.