چهارمین چراغ
مروری بر روش های اصلاحات اجتماعی
امام سجاد×
سيد محمد جلالی
سرشناسه : جلالی، سیدمحمد، ۱۳۶۵-
عنوان و نام پديدآور : چهارمین چراغ (مروری بر روشهای اصلاحات اجتماعی امام سجاد علیهالسلام)/به قلم سیدمحمد جلالی.
مشخصات نشر : قم: مرکز نشر کتاب، ۱۳۹۷.
مشخصات ظاهری : 207 ص.
شابک : 978-622-6122-40-5
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت : کتابنامه: ص. ۱۸۳.
عنوان دیگر : مروری بر روشهای اصلاحات اجتماعی امام سجاد علیهالسلام.
موضوع : علیبن حسین (ع)، امام چهارم، ۳۸ - ۹۴ق. — دیدگاه درباره اصلاحات اجتماعی
موضوع : Ali ibn Hosayn, Imam IV — Views on *social reform
موضوع : علیبن حسین (ع)، امام چهارم، ۳۸ - ۹۴ق. — نظریه درباره تربیت اخلاقی
موضوع : Ali ibn Hosayn, Imam IV — Views on moral education
موضوع : اخلاق اجتماعی — جنبه های مذهبی — اسلام
موضوع : Social ethics — Religious aspects — Islam
موضوع : تربیت اخلاقی– جنبههای مذهبی — اسلام
موضوع : Moral education– Religious aspects — Islam
رده بندی کنگره : BP۴۳/۳ /ج۸چ۹ ۱۳۹۷
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۹۵۴
شماره کتابشناسی ملی : ۵۴۹۰۷۳۷
عنوان کتاب: چهارمین چراغ «مروری بر روش های اصلاحات اجتماعی امام سجاد(ع)»
مؤلف: سید محمد جلالی
ناشر: مرکز نشر کتاب/ قم (37743291-025)
نوبت چاپ: اول/1397
تیراژ: 500 نسخه
قیمت: 25.000 تومان
شابک: 5-40-6122-622-978
{الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ}
سپاس خدايی را سزاست كه به حقير، توفيق قلم زدن در سيره اهل بيت^ را عطا فرمود و درود فراوان بر ارواح پاك انبياء عظام، به ويژه حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی و خاندان پاكش^.
سلام بر روح پر فتوح بنيانگذار جمهوری اسلامی ايران، امام خمينی
(قدس سره الشریف) و شهدای گرانقدر انقلاب و جنگ تحميلی و سلام بر رهبر معظم انقلاب اسلامی، آيت الله خامنه ای (مدظله العالی).
در آغاز اين کتاب، به مصداق «مَن لَم یشکر المخلوق، لَم یشکر الخالق»، بر خويش لازم می دانم، از زحمات پدر و عموی بزرگوارم كه در انجام اين کار، رهنمودهای ارزنده
ای به بنده داشتند، تقدير و تشكر نمايم.
همچنین از زحمات اساتيد گرامی كه از راهنمايی ها و تذكرات سازنده شان استفاده بردم، سپاسگذاری و قدردانی می كنم، به ويژه اساتيد بزرگوار: حجت الاسلام و المسلمين يوسفی غروی و حجت الاسلام و المسلمين موسوی و حجت الاسلام و المسلمين شريعتمدار.
«تقديم»
به ساحت نورانی و مقدس پيشوای چهارمين، زين العابدين و سيد الساجدين
حضرت امام علی بن الحسین السجاد
«عليه أفضل الصلاة والسلام»
فهرست مطالب
مقدمه 11
بيان مسأله و تعیین قلمرو آن 12
ضرورت انجام تحقیق 12
اهداف و فوائد تحقیق 13
پیشینه تحقیق و امتیاز این پژوهش 13
سؤالات تحقیق 14
فرضیه تحقیق 15
روش تحقیق 15
کاربرد نتایج تحقیق 15
فصل اول: مفاهیم و كليات 17
مفهوم شناسی واژگان كليدی 19
نگاهی اجمالی به زندگانی امام سجاد× 23
دورنمایی از روزگار امام سجاد× 28
مروری بر انحرافات اجتماعی عصر امام سجاد× 30
انواع انحرافات در زمان امام زین العابدین× 32
انحرافات فرهنگی 32
انحرافات اجتماعی، فكری و اخلاقی 32
انحرافات علمی 34
زمينه های رشد انحرافات اجتماعی 35
حاكمان فاسد اموی 35
فاجعه حرّه 36
گسترش فساد در جهت هتك حرمت اماکن مقدسه 37
تعطيلی امر به معروف و نهی از منکر 37
اختلاط زن و مرد 38
شرافت يافتن اهل غنا 38
فرقه کلامی مرجئه 39
رواج فرقه جبريّه 39
گسترش فقر 40
تعصب و نژاد پرستی 40
بخشش مسرفانه به شعرا و آوازخوانان 40
فصل دوم: روش های گفتاری امام سجاد× در جهت اصلاح جامعه 43
موعظه 46
دعوت به مكارم اخلاق 48
بيان حقيقت و بصيرت بخشی 53
ارائه الگوهای برتر 61
تبيين روش مبارزه 63
انديشه سازی در پرتو دعوت به ثقلين 65
معرفی اهل بیت و دعوت به اطاعت از آنان 69
تشويق به علم آموزی 72
حكمت 78
سوق دادن جامعه به تفكر و انديشه 80
برهان و استدلال در مقابله با عقاید منحرف 85
بيان حقوق با نگاهی حكيمانه 89
مجادله 94
روش مناظره 97
روش مقایسهای 104
روش همراهی 105
روش مقابله به مثل 106
روش توبیخی 109
دعا و نيايش 120
اصول عقیده و عرفان 122
سفارش به رعایت احكام شرعی 129
اصول اخلاقی و تربیتی 137
امور گوناگون اجتماعی 142
فصل سوم: روشهای رفتاری امام سجاد× در جهت اصلاح جامعه 151
در ارتباط با دوستان 153
استفاده از ابزار گريه 154
تربيت و آزاد سازی بردگان در جامعه 158
دستگيری از تهیدستان 165
گرامی داشتن فقيران 165
صدقه های پنهانی 167
برخورد مهربانانه با خانواده 169
اخلاص در عمل 171
همدردی با مردم 172
برخورد كريمانه با نادانان 173
تقويت بنيه علمی شيعيان با تربيت شاگردان 176
عبادت و بندگی 177
در ارتباط با دشمنان 180
سكوت بجا 180
تقيه 182
بی اعتنایی و بی توجهی 186
همکاری و همیاری 189
جمع بندی و نتيجه گيری 194
فهرست منابع 196
مقدمه
«الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
خداوند متعال انسان را آفرید تا به کمال و سعادت برسد و در این مسیر برای وی الگوهایی قرار داد که انبیاء عظام^ بودند و خاتم آنها حضرت محمد مصطفی| که دین جامع و کامل اسلام را برای مردم به ارمغان آورد و برای هدایت آنها از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. آن حضرت در واپسین روزهای زندگی خود، دو امانت گرانبها در میان امت به ودیعت نهاد، تا با چنگ زدن به آنها از گمراهی نجات یابند: یکی قرآن و دیگری اهل بیت^.
اهل بیت^ با تمام توان، در بپا داشتن دین مبین اسلام کوشیدند و از جان گرانمایه خود برای آبیاری درخت اسلام گذشتند.
دوران امامت امام سجاد× یکی از سختترین دورانهای امامت اهل بیت^ بود، آن زمان که بنی امیه با فاجعه آفرینی در کربلا و به شهادت رساندن سیدالشهدا× و اصحاب آن حضرت، جنایت هولناکی را در تاریخ، رقم زدند و اسلام و پیروان آن در دشوارترین شرایط قرار گرفتند. اما این باعث نشد که حضرت، از وظیفه اصلی خود که حفظ اسلام و هدایت و اصلاح جامعه بود، باز بماند، ایشان با بهره گیری از روشهای هوشمندانه ای، اصلاحات اجتماعی را در جامعه اسلامی پیاده کرده و به شایستگی در این امر موفق بودند.
این کتاب به بررسی این روشها با استفاده از شواهد و قرائن تاریخی می پردازد. به امید آنکه این کار راهگشا و بارقه امیدی باشد برای پیروان مکتب تشیع در هر عصر و زمانی که با شرایط مشابه روبرو میشوند.
در انتها لازم به ذکر است که این کتاب در حقیقت رساله علمی اینجانب، در سطح سه -کارشناسی ارشد- حوزه است که به لطف الهی با امتیاز عالی، مورد تایید هیئت داوران قرار گرفته است.
فصل اول:
مفاهیم و كليات
مفهوم شناسی واژگان كليدی
روش: در لغت به معناي طرز، طریقه، قاعده و قانون، راه، هنجار، شیوه، اسلوب، منوال، سبک، طریق، گونه، سنت، رسم و آیین است و به معناي در پيش گرفتن راه، به كار مي رود و در اصطلاح، عبارت است از فرآیند عقلانی یا غیرعقلانی ذهن برای دست یابی به شناخت یا توصیف واقعیت. به واسطه روش می توان از طریق عقل یا غیر آن واقعیت ها را شناخت و مدلل کرد و از لغزش برکنار ماند، در معنایی کلی تر، روش هرگونه ابزار مناسب برای رسیدن به مقصود است؛ روش ممکن است به مجموعه راه هايي که انسان را به کشف مجهولات هدایت می کند، مجموعه قواعدی که هنگام بررسی و پژوهش به کار می روند و مجموعه ابزار و فنونی که آدمی را از مجهولات به معلومات راهبری می کند، اطلاق شود.
اصلاح: در لغت به معناي صلاح آوردن و نیک و بهتر کردن، درست کردن، التیام دادن، به سامان آوردن، سر و سامان دادن به کارها، دور کردن تباهی و راست کردن چیزی است، در حقيقت، اصلاح كلمه اي عربي و از ريشه «ص ل ح» است كه دو معني دارد: يكي از ماده صلح و ديگري از ماده صلاح است. اصلاح از ماده صلح، به معني آشتي دادن و رفع اختلاف، دعوا و مشاجره بين دو فرد يا دو گروه است و از ماده صلاح، در مقابل فساد مي باشد و معمولا به مفهوم «شايستگي» به كار مي رود. در اصطلاح، واژه (اصلاح) امروزه معنای ویژه ای در اصطلاحات سیاسی پیدا کرده و معادل (رفرم) در برابر (انقلاب) به کار می رود و لكن در اصطلاح قرآن و روایات، به همان معنای لغوی به کار برده شده، اصلاح در برابر افساد و به معناي سامان بخشی و زدودن فساد و تباهی است. در مفهوم اجتماعي نيز، به معناي به هنجار درآوردن ناهنجاری ها و اصلاح تباهی ها، ناروایی ها، فسادها و کژی هاست، كه البته به اين معنا در قرآن کریم، مصاديق فراواني وجود دارد. اصلاح از دیدگاه جامعه شناسی به اقداماتی گفته می شود که «برای تغییر و تعویض برخی از جنبه های حیات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی صورت می گیرد، بدون آن که بنیاد جامعه را دگرگون کند، مانند: اصلاحات ارضی، آموزشی، اداری، انتخاباتی و … پس، از این دیدگاه، اصلاح، آن چنان تغییراتی است که از چارچوب نظام اجتماعی موجود، فراتر نمی رود و تناسب قوای سیاسی لحظه موجود را کم و بیش، منعکس می سازد » به تغییراتی که در یک جامعه روی می دهد، اگر بنیادی نباشد و جامعه را از بنیاد و ساختمان اصلی و نظامات حاکم بر آن دگرگون نسازد، بلکه تغییراتی را جهت بهبود اوضاع به وجود آورد، اصلاح گفته می شود، در یک کلام می توان گفت که: حرکت یا خیزش غیر بنیادین برای پیشگیری از انقلاب یا برای حفظ و تداوم نظام موجود را «اصلاح» می گویند ، مفهوم اصلاحات اجتماعی در اصطلاح قرآنی، به مجموع کوشش ها برای تحقق آموزه ها و دستورهای اجتماعی اسلام اطلاق می شود که آیات کثیری بر آن تأکید می کنند و از جهات متعددی حائز اهمیت است؛ از جمله: بسترسازی مناسب برای تکامل افراد جامعه، ایجاد امنیت، جلوگیری از عذاب الهی، مقابله با فساد و عدم بروز ناهنجاری های اجتماعی.
اجتماع: در لغت به معناي دور هم گرد آمدن، بهم پيوستن، جماعت، انبوهی، اشتراک، وفاق عمومی و شباهت زیستی گروهی از جانوران یا گیاهان یک منطقه جغرافیایی با شرایط مساوی به کار رفته است و از نگاه جامعه شناسي، اجتماع به گروهی از افراد اطلاق می شود که دارای پیوندهای قوی و بادوامی اند و نیز گاهی اوقات مکان جغرافیایی مشترکی دارند. همچنین اعضای آن در فعالیت های اجتماعی، مشارکت منظمی دارند. افراد این گروه، هویت یابی قوی با گروه دارند.
امت اسلامي: در لغت به معناي جماعتی است که به سویشان پیغمبری آمده باشد، يا گروهی که به پیغمبری ایمان آورده اند و نيز به معناي قوم، قبیله و نیز ملت یا جامعه ای مذهبی است که تحت لوای هدایت یک پیامبر قرار دارد؛ امّت، اصطلاحی قرآنی و دینی است که همزمان با ظهور دین اسلام، رواج یافته است. از این واژه، در هیچ یک از زبان های شرقی و غربی، سراغی نمی توان گرفت. این تعبیر، از نوآوری های اسلام در اندیشه سیاسی بشر است. لویی گارده (اسلام شناس مشهور فرانسوی)، معتقد است که: «امّت، از ریشه خاص عربی است که در زبان های اروپایی نمی توان مترادفی برای آن یافت» .مفهوم امّت، از ماده «أمّ» یا «أوم» به معنای «قصد کردن» گرفته شده است. اطلاق «اُم» بر «مادر» نیز بدین جهت است که کودک در زمینه نیازمندی های خود، یا به جهت احساس آرامش، مادر را قصد و طلب می کند. بر این اساس، امّت، به مجموعه ای از انسان ها اطلاق می شود که هدف و مقصد واحدی، آنان را گرد هم جمع نموده است. به عبارت روشن تر، امّت، به جماعتی که جنبه وحدتی در میان آنها وجود داشته باشد، اطلاق می شود. از این رو، امّت، مفهومی کاملاً عقیدتی است؛ عقیده ای که مرز میان امّت های گوناگون را مشخص می کند. امّت بدین معنا 58 بار در قرآن تکرار شده است. در چنین کاربردی، امّت، به معنای گروهی از مردم است که یکی از رسالت های الهی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) بر آنها نازل شده است. در نهج البلاغه، اصطلاح امت در مورد افرادی به کار رفته که با گرایش به اسلام و پذیرش رسالت پیامبر خاتم بر محور واحدی جمع شدند که همان اسلام است .
عصر امامت: عصر در لغت به معناي فشار دادن و آخر روز و نيز به معناي روزگار، دهر و زمانه به كار مي رود و در اصطلاح به معناي دوره اي از زمان و برهه اي از دوران پس از رحلت پيامبر اکرم| مي باشد. امامت در لغت به معناي پیشوایی کردن، پیشوا و امام بودن، ریاست همگاني است و نيز كسي که مردم به او اقتدا مي کنند و از او پيروي مي کنند. و در اصطلاح به معناي خلافت و جانشيني رسول خدا| است و امام كسي است كه با پيامبر در تمام وظايف و مسئوليت هاي الهي غير از تلقّي و دريافت وحي، مشترك است، لكن در اصطلاح شيعه، امامت يك منصب عام الهي و خدادادي است، که تمام شیون والا و فضایل را دربردارد جز نبوت و آنچه لازمه آن است. مطابق این تعریف امام از سوی خداوند و به وسیله پیامبر تعیین میشود و همان فضایل و امتیازات پیامبر را به جز مقام نبوت دارد و کار او منحصر به حکومت دینی نیست.به همین دلیل اعتقاد به امامت جزیی از اصول دین محسوب می شود نه یکی از فروع دین و وظایف عملی.
امام سجاد×: ابو محمد علی بن حسین السجّاد، چهارمین امام شیعیان است كه ملقب و مشهور به سجاد، به معناي بسيار سجده كننده و زین العابدین، به معناي زينت عبادت كنندگان مي باشد که علی اصغر نیز از القاب ايشان است.
نگاهی اجمالی به زندگانی امام سجاد×
در خصوص ولادت آن بزرگوار، بين مورخان اختلافاتي وجود دارد، هم به لحاظ سال ولادت و هم ماه ولادت، برخي سال ولادت ايشان را 35 و 36 هجري دانسته اند و برخي نيز سال 30 هجري را نقل كرده اند. اين در حالي است كه طبق قول مشهور بين مورخان و محدثان، امام زين العابدين على بن الحسين× در سال 38 هجري ولادت يافتند.
روز و ماه ولادت آن بزرگوار نيز طبق مشهور، روز پنجم شعبان بوده است. اين در حالي است كه برخي نهم شعبان و برخي ديگر نيمه جمادي الاولي را ذكر كرده اند.
در تاريخ شهادت ايشان نيز نقل هاي متفاوتي به چشم مي خورد، شهادت آن بزرگوار، در روز شنبه 12، 18، 19، 22 و يا 25 محرم سال 95 و يا 94 هجرى بوده است كه طبق مشهور، شهادت ايشان در سال 95 هجري واقع گرديده است. همان طور كه در تاريخ تولد آن حضرت، روايات مختلفى ذكر گرديده، در تاريخ شهادت آن حضرت نيز روايات متعددى آمده است.
بر اين اساس در سن آن حضرت، نقل هاي مختلفي وارد شده است؛ برخى 55، 56، 57، 58 و يا پنجاه و نه سال و چند ماه و چند روز، بنا به اقوال و روايات مختلف ذكر كردهاند. با جدّ بزرگوارش امير المؤمنين× در حدود دو سال، با عموى ارجمندش امام حسن×، دوازده سال معاصر بود و با پدر عزيزش امام حسين× بيست و سه سال زندگى كرده است، پس از وفات عمويش امام حسن×، مدت ده سال با پدرش زيسته است؛ با اين حساب، مدت زندگانى ايشان را پس از شهادت پدرشان – كه مدت امامتشان نيز محسوب مىشود-، 34 يا 33 و يا 35 سال ذكر كردهاند. در طول اين مدت حضرت، معاصر چندين حاكم اموي بوده كه عبارتند از: يزيد بن معاوية، معاوية بن يزيد، مروان بن حكم و عبد الملك بن مروان.
شهادت آن حضرت در عصر سلطنت وليد بن عبد الملك روى داد و در آرامگاه بقيع در كنار عموى بزرگوارش امام حسن مجتبى× در بقعهاى كه قبر عباس بن عبد المطلب نيز در آن مدفون است، به خاك سپرده شد.
زندگي امام سجاد× نيز چون امامان ديگر در دو بخش مهم، قابل بررسي است:
1. مرحله پيش از امامت.
2. مرحله امامت و رهبري تا شهادت.
در مرحله پيش از امامت، امام سجاد× به مدت بيست وپنج سال در سايه جدش اميرالمؤمنين×(ت/40)، عمويش امام حسن مجتبي×(ت/50) و پدرش امام حسين×(ت/61) به سر برد، كمي بيش از چهار سال ( و بنابر ولادت ايشان در سال 38 هـ. دو سال) در پناه جدش اميرمؤمنان×، ده سال در كنار عمويش امام حسن مجتبي× (ت/50) و ده سال هم در كنار پدر بزرگوار خود بين سالهاي 50 تا 60 هجري قمري.
امام سجاد× اين مرحله از زندگي شريف خود را كه دوراني سرشار از حوادث بود، با جدّ و عمو و پدرش گذراند و براي تحمل مسئوليتهاي امامت و رهبري پس از شهادت پدر و بهترين يارانش در واقعه عاشورا آماده گرديد، حادثه جاويداني كه معاويه پي ريزي آن را به عهده داشت و يزيد بن معاويه كه آشكارا خلافت مسلمين را دستاويز مطامع نفساني و فسق و فجور خود ساخته بود، بدان جامه عمل پوشانيد.
دومين مرحله از حيات شريف آن حضرت، دوره اي بسيار سخت و دشوار بود كه با شرايط خاصي همراه بود حدود سي و پنج سال به طول انجاميد و همانطور كه ذكر شد در طول اين مدت با چندين خليفه، هم عصر بود: يزيد بن معاويه(61-64هـ)، عبدالله بن زبير(61-73هـ)، معاويه صغير(چندماه از سال64هـ)، مروان بن حكم(نه ماه از سال 65هـ)، عبدالملك بن مروان(65-86هـ) و در نهايت در دوران خلافت وليد بن عبدالملك(86-96هـ)، حضرت توسط سمي كه به وي خورانده شد، مسموم گشته و در ماه محرم الحرام سال 95 هجري در حالي كه 57 سال از عمر شريف ايشان سپري مي شد، به شهادت رسيدند، به اين ترتيب مدت امامت ايشان حدودا 34 سال بوده است.
روش زندگي امام سجاد× جمع بين روح انقلابي، جهادي، حماسي و ضد طاغوتي همراه با شناخت خداوند متعال و عبادت فراوان بود كه خودِ اين زندگيِ با بركت، پاسخ به سؤالات اين چنيني است كه آيا ميتوان از يك طرف ميان دعا و مناجات و از طرفي ديگر، روح نهضت و فداكاري جمع كرد؟!
شايد منشأ پيدايش اين سؤالات اين باشد كه برخي پنداشته اند كه خالي كردن فكر و انديشه براي جهاد اكبر، مبارزه با نفس، رياضتهاي شرعي و پرداختن به عبادت، موجب بي نيازي آنان از مبارزه و كارهاي انقلابي و روح جهادي ميشود، چرا كه از اين كارها به جهاد اصغر تعبير شده است، پس كسي كه به جهاد اكبر مي پردازد مسلما كار سنگين تر و عمل با ارزش تري را در مقايسه با جنگجويان عرصه جهاد انجام مي دهد، اما در اين ميان از اين حقيقت غفلت شده كه: عمل به همين جهاد اصغر يكي از محورها و عوامل اساسي براي ايجاد زمينههاي جهاد اكبر در معناي وسيع آن است و ترك جهاد اصغر در اكثر موارد، ناشي از شكست پنهاني در يكي از ميدانهاي جهاد اكبر است، بنابراين ملازمه ميان شدت تقيه و شدت شجاعت ملازمهاي منطقي است، چرا كه همين ملازمه بيانگر حقيقت فراگير شريعت و دين حنيف الهي است كه مشتمل بر تمام ابعاد زندگي فردي و اجتماعي انسان است. به بيان ديگر: شكست در يكي از زمينه هاي جهاد اكبر، به شكست انسان در زمينه جهاد اصغر مي انجامد، چراكه معمولا شكست در جهاد اصغر به جهت شكست در جهاد اكبر است.
شناخت توحيدي و مبارزه دو صفت بارز و توئمانند كه زندگي ائمه^ به هر دو عينيت بخشيده است، چرا كه سيره آن بزرگواران، هرگز از اين دو بُعد، خالي نبوده است، اگر در مناجاتهاي خلوتشان و گريه ها و ندبه هاي نيمه شبشان از سويي و خطابههاي ميدان جنگ ايشان از ديگر سوي تعمق كنيم، اين نكته را به وضوح در خواهيم يافت.
روح جهاد و مبارزه امام سجاد×، از سخنراني حماسي آن حضرت در شام و مجلس يزيد بن معاويه كه امام سجاد× در آن با حالت اسيري كه در غل و زنجير بودند، يا از جواب دندان شكن ايشان به ابن زياد در دار الاماره كوفه وقتي كه امام را به قتل تهديد كرد، با شهامت فرمودند: «أباالقتل تهدّدني يا ابن زياد!؟ أما علمت أنّ القتل لنا عادة و كرامتنا الشهادة!؟؛ آيا ما را از مرگ ميترساني؟ در حالي كه شهادت در راه خدا كرامتي است كه پروردگار، به ما خاندان ارزاني داشته است» به وضوح نمايان است، اين همان روح لطيفي است كه در دعاهاي صحيفه سجاديه و مناجات خمسة عشر چنين خاضعانه با پرودگار مناجات مي كند، اين خود بهترين شاهد بر امكان جمع بين روح حماسي و روح دعا، مناجات و عبادت در شخصيت آن امام همام است.
دعاهاي امام سجاد× داراي ابعاد وسيع فكري از جهت حل و فصل مسائل اعتقادي اسلام بوده است، اعتقاداتي كه پس از هجوم جريانات فكري الحادي همچون: تشبيه، جبر، ارجاء و… بر اصول عقايد اسلامي، – كه البته دست پنهان حكومت اموي با هدف نابودي اسلام و بازگشت به عصر جاهليت پيشين در ترويج اين عقايد نقش داشته است – نياز مبرمي به نصوص معتبر در پاسخ گويي به شبهات مطرح شده داشتند.
اين در حالي بود كه حكومت وقت، هر كسي كه به قصد مبارزه با اين افكار را داشت، قلع و قمع و نابود مي كرد و نه تنها همه را از ميدان به در كرده كه به تعقيب آنان نيز ميپرداخت تا اينكه صداي آنان را در گلو خفه ميكرد، سياست امام زين العابدين× بر اين بود كه حقائق اسلام را در قالب دعا به جامعه عرضه كند و از اين طريق پاسخگوي شبهات و تحريفات وارده بود، حضرت رويه اي را در پيش گرفت كه موفق ترين وسيله براي بيان و ترويج حقايق و ماندگاري آن بود و همچنين ايمن ترين راهي كه از دست قدرت حاكم، به دور بوده و نيز قويترين وسيله ارتباط سرّيِ مكتوب و مورد اطمينان، به شمار مي رفت.
دورنمایی از روزگار امام سجاد×
همانطور كه گفته شد، دوران امام سجاد× يكي از تاريك ترين دوران هاي حكومت در تاريخ اسلام بود، هر چند كه پيش از اين فساد و تباهي و انحراف از ارزش هاي ديني وجود داشت ولي در اين دوران اين انحرافات شكل علني به خود پيدا كرد و اصول ديني آشكارا پايمال گرديد. شهادت مظلومانه سيدالشهداء× به دست دژخيمان بني اميه را، مي توان نقطه اوج اين انحرافات به حساب آورد، اين فاجعه موجب تشكيك و ترديد در ايمان بسياري از مردم آن زمان گرديد، به حدي كه از امام صادق× نقل شده كه فرمودند: «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ× إِلَّا ثَلَاثَةً- أَبُو خَالِدٍ الْكَابُلِيُّ وَ يَحْيَى بْنُ أُمِّ الطَّوِيلِ وَ جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ- ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ لَحِقُوا وَ كَثُرُوا ؛ بسياري از مردم، از حق برگشته و از اهل بيت فاصله گرفتند، مگر سه نفر: ابوخالد كابلي، يحيي بن ام الطويل و جبير بن مطعم، سپس افرادي به آنان ملحق شده و تعدادشان فزوني يافت.» از فضل بن شاذان نقل شده كه «در آغاز امامت امام سجاد× جز پنج نفر پيرو او نبودند: سعيد بن جبير، سعيد بن مسيب، محمد بن جبير بن مطعم، ابوخالد كابلي يحيي بن ام الطويل»
منابر و مساجد همه در اختيار مزدوران بني اميه بود، منصب رفيع قضاوت و اصدار حكم اعدام، زندان و قضاوت در دست آنان بود، قرآن و نقل حديث، همگي به سود بني اميه تفسير ميشد، بعد از شهادت امام حسين×، ترس و وحشت، همه جامعه را فرا گرفته بود. حجاج بيست سال فرمانروايى كرد و تعداد كسانى كه در اين مدت با شمشير دژخيمان وى يا زير شكنجه جان سپردند، صد و بيست هزار نفر بود! و تازه این عده غير از كسانى بودند كه ضمن جنگ با حجاج به دست نيروهاى او كشته شدند. هنگام مرگ حجاج، در زندان مشهور وى (كه از شنيدن نام آن لرزه بر اندامها مىافتاد) پنجاه هزار مرد، و سى هزار زن زندانى بودند كه شانزده هزار نفر آنها عريان و بى لباس بودند! حجاج زنان و مردان را يك جا زندانى مىكرد و زندانهاى وى بدون سقف بود از اينرو زندانيان از گرمای تابستان و سرما و باران زمستان در امان نبودند. امام باقر× در اين مورد مي فرمايند: «حجاج شيعيان را با بدترين وضع مي كشت و با كمترين بدگماني و تهمت، دستگير مي كرد و اگر به او مي گفتند كه فلان كس، زنديق يا كافر است، در نظر او بهتر از آن بود كه بگويند: فلاني شيعه علي× است.» و نيز از امام چهارم نقل شده كه فرمودند: «ما بمكة و المدينة عشرون رجلا يحبّنا ؛ در تمام مكه و مدينه، حتي بيست نفر هم نيستند كه ما را دوست بدارند.» از ديگر اوضاع نابسامان اين زمان، ميتوان به قتل و شكنجه شيعيان، غارت اموال و ويران شدن خانه هاي آنان و پايمال شدن حقوقشان اشاره كرد، حتي وضع مالي اهل بيت نيز تحت فشار حاكمان اموي بود، به صورتي كه حاكم عراق درباره ايشان نوشت: «اهل اين طايفه از بني هاشم از شدت گرسنگي، نزديك به مرگ بودند، به طوري كه تمام همّت هر يك، تهيه مخارج يك روز خود بود.» از ديگر جنايات اين دوران، حمله به شهر مدينه و تجاوز به مال و جان و ناموس مردم بود كه بعد از فاجعه كربلا به وقوع پيوست، تجاوز به حريم مقدس كعبه و آتش زدن و انهدام آن توسط منجنيق نيز، در اين دوران اتفاق افتاد.
اين دورنمايي اجمالي از روزگار پر اختناق امام سجاد× بود، در ادامه مروری بر انحرافات این دوران داشته، سپس به بیان ریشه ها و زمینه های آن انحرافات خواهیم پرداخت.
مروری بر انحرافات اجتماعی عصر امام سجاد×
امام سجاد× در سختترين برهه از تاريخ كه ائمه^ با آن رو به رو بودهاند ميزيسته است، چرا كه آن دوران امامت حضرت با نقطه اوج انحرافي كه از پس وفات رسول خدا| آغاز گرديده بود هم زمان بوده، با اين مشخصه كه اين انحراف در زمان امام زينالعابدين× از حالت پنهاني بيرون آمده و حتي در شعار هايي كه خلفا مطرح ميكردند، آشكار بود، اين در حالي بود كه چهره واقعي حكومت خلفا پس از شهادت امام حسين× بر امت اسلام آشكار گشته و مردم از حقيقت انحراف آنان آگاه شده بودند و آنان نيز خود را در جايگاهي مي ديدند كه ديگر نيازي به پنهان كاري و سرپوش نهادن بر حقيقت خود احساس نمي كردند. از آنجا كه امام سجاد× در زمان اميرالمؤمنين× به دنيا آمده بود، با همه سختيهايي آن زمان هم عصر بود، او در شرايطي ديده به جهان گشود كه جد بزرگوارش درگير جنگ با ناكثين، قاسطين و مارقين بود، پس از آن نيز در كنار عمويش امام حسن مجتبي×، از نزديك شاهد شيطنت هاي معاويه و كارگزاران و مزدورانش بود، آن حضرت در زمان پدرش امام حسين× نيز گواه دشمني بني اميه با اسلام بود و جنايات آنها را مي ديد و در روز عاشورا و در سرزمين كربلا نظاره گر جنايتها و فجايع آنها بود، تا اينكه پس از شهادت پدر بزرگوارش، خود مستقلا با مشكلات روبرو گرديد كه اوج اين مصيبتها زماني بود كه ديد سپاه بنياميّه با اسبان خود داخل مسجد پيامبر| شده و اسبان خود را به ستون هاي آن بستند، آنان مسجدي كه پايگاه انتشار افكار و رسالت پيامبر| به سوي جهانيان بود، تبديل به صحنه اي براي فساد و تبهكاري خود قرار داده بودند تا حدي كه سه روز مدينه براي سربازان بي قيد و بند خود مباح كرده بودند، و بدين گونه علاوه بر اهانت به مسجد، همه حريمهاي پيامبر اكرم| و مسلمانان را پايمال نمودند؛ همه اين جنايات در زمان امام زين العابدين× روي داد. در ادامه به بررسي انواع انحرافات موجود در اين دوران مي پردازيم:
انواع انحرافات در زمان امام زین العابدین×
انحرافات فرهنگي
دوران امامت حضرت با يك بحران فكري و عقيدتي وحشتناكي مواجه بود، مردم از فرهنگ اصيل اسلامي فاصله زيادي گرفته بودند وكار به جايي رسيده بود كه به گفته برخي، حتي بني هاشم نمي دانستند چگونه نماز بخوانند و چگونه حج به جا آورند و اصولا شيعيان از احكام دين، جز آنچه شنيده بودند، نمي دانستند. وقتي وضع بني هاشم كه جزء دسته دانايان مردم به شمار مي روند، اين گونه باشد، مي توان حدس زد كه ميزان آگاهي توده مسلمانان نسبت به معارف ديني تا چه حد اندك و ناچيز بوده است؟! به عنوان نمونه، جمله اي از حسن بصري نقل شده كه گفت: «اگر رسول خدا ميان شما برگردد، از ميان همه آنچه به شما ياد داده، جز قبله شما، چيز ديگري را نخواهد شناخت!» اين بحران فكري، زمينه را براي پيدايش و رشد جريان هاي منحرفي همچون غاليان، مشبّهه، مجبره، مرجئه، متصوّفه فراهم ساخت و البته امام سجاد×، با همه اينها مبارزه كرد كه در آينده بدان مباحث، خواهيم پرداخت.
انحرافات اجتماعي، فكري و اخلاقي
در روزگاري كه مثله كردن انتقام جويانه، آويختن اجساد شيعيان به درختان، قطع دست و پا و انواع شكنجههاي بدني كه بني اميه بر مسلمانان وارد مي كردند، همه روزه ورد زبان مردم بود و كشتن، سادهترين وسيلهاي بود كه امويان در آن روزگار براي مقابله با مخالفان به كار ميبردند. بني اميه در غرور قدرت و تجمل غرق شده بودند، تاريخ نگاران داستانهاي حيرت انگيز بسياري در باره كامجوييهاي نامشروع و سوء استفاده از ثروتها و اقتصاد مسلمانان توسط آنان نقل كردهاند ، آنان در بذل و بخشش بيت المال به درباريان و شعرايي كه در خدمت نظام حاكم اموي بودند، دريغ نداشتند ، در روزگار امويان لهو و لعب و هرزگي، زندگي مردم را در جاي جاي جهان اسلام خصوصا در مكه و مدينه كه پايگاه اصلي اسلام بود، فرا گرفته بود، حكومت اموي براي شكستن حرمت اين دو شهر در ميان مسلمانان، به اشاعه فساد در اين دو شهر اهميت ويژهاي ميداد. فساد و تباهي چنان در مدينه پيامبر| رواج يافته بود كه اين شهر را، به مركزي براي اين گونه انحرافات، تبديل كرده بود، اينك به بيان برخي شواهد تاريخي مي پردازيم:
ابوالفرج مي گويد: «حتي عالمان و عابدان اهل مدينه هم از اشاعه غنا و موسيقي در اين شهر، نمي توانستند جلوگيري كنند.» مسعودي نيز مي نويسد: «فساد يزيد به عمال وي نيز سرايت كرده بود، در زمان او ساز و آواز در مكه و مدينه آشكار شد و مجالس بزم برپا گرديد و مردم به صورت علني به شرابخواري پرداختند». ابويوسف به بعضي از مردم مدينه گفته بود: «اي اهل مدينه! برخورد شما با غنا حيرت انگيز است كه همه اقشار شما از شريف و پست از آن ابايي نداريد!». و نيز آوردهاند كه چون آوازه خوان آواز سر داده و نوازندگان شروع به نواختن ميكردند، در مدينه هيچ مرد و زن جوان و پيري نبود، مگر اينكه به بيرون منزل توجه مينمود، تا صداي غنا را بشنود. در مدينه مجالس رقص و آواز مختلط تشكيل مي شد، بدون اينكه بين زنان و مردان، پرده¬اي باشد. در تمدن آن روزگار، مدينة النبيّ كه يكي از شهرهاي عمده مملكت اسلامي به شمار ميرفت، به مركزي براي ترويج غنا و آموزشگاه مهمي براي آموزش كنيزان آوازخوان تبديل شده بود ، و وقتي وضع مكه و مدينه اين گونه فاسد باشد، مي توان حدس زد كه دمشق، بصره و ديگر شهرهاي بزرگ آن زمان، در چه وضع اسف باري به سر ميبرده است؟!.
انحرافات علمي
فضاي علمي دوران امام سجاد× نيز به تمام معني فلج شده بود، چرا كه سياست امويان از ابتدا بر خشكاندن ريشه دانش، دور كردن بصيرت و آگاهي و نيز فرهنگ از زندگي مردم و افكندن آنان در پرتگاه عميق جهالت و ناداني متمركز شده بود، زيرا بيداري عمومي و گسترش علم و معرفت در ميان مسلمانان تهديد خطرناكي بر مصالح و منافع آنان محسوب مي شد و اين اساس حكومت آنان را متزلزل مي كرد، حكومتي كه از زمان تكيه زدن آنان بر كرسي جانشيني پيامبر|، از جهل و غفلت مردم بهره جسته بود، در حقيقت امويان تا زماني مي توانستند حكومت كنند كه سوار بر جهالت و ناداني مردم بودند و بصيرت مردم مساوي بود با پايان حكومتشان، از اين رو سخت با آموزش و يادگيري در ستيز بودند. جوّ ادبي آن روزگار را نيز ميتوان از لابه لاي اشعاري كه شعراي آن عصر سرودهاند دريافت، اشعاري كه به هيچ عنوان نشان دهنده مشكلات بيشمار آن زمانه نبود، حتي در بردارنده هيچ مسئله جدي و عقلائي هم نبود و در واقع اشعاري بود كه تاكيد بر تعصبات جاهلانه قبيلهاي داشت كه هر شاعري به بيان امتيازات قبيله خود از قبيل ميهمان نوازي، ثروت اندوزي و كثرت نيروي انساني و توان قبيله اي خود ميپرداخت يا از سوي ديگر بازاري براي هجوهاي تلخ و گزنده و دادن نسبتها و القاب ناپسند به ديگران شده بود . امام سجاد× در يكي از اين دوران هاي سخت و دشوار، امامت امت را بر عهده داشت، اما انبوه مشكلات، دشواري ها و نابساماني هاي سياسي، اجتماعي كه در فتنه عبد الله بن زبير و دشمني ها و كينه توزي هاي وي بر بني هاشم و نيز هجوم مسلم بن عقبه به مدينه و … روي داد، هيچ يك سبب نشد تا امام به طور كلي از تربيت و تعليم شاگردان باز بماند و روح تشنه امت را از معارف ناب الهي خويش، محروم سازد.
زمينه های رشد انحرافات اجتماعی
با بررسي وضعيت اجتماعي دوران امام سجاد×، خصوصا در شهرهاي مکه و مدينه، به اين نتيجه مي توان رسيد كه عوامل متعددي در انحراف اخلاقي مردم، نقش داشته است که در ادامه مورد بررسي قرار مي گيرد:
حاكمان فاسد اموي
همان طور كه گفته شد، اساس حكومت اموي بر فساد و بي بند و باري بود، زندگي حاكمان بني اميه، در فسق و فجور و لهو و لعب خلاصه مي شد، شب زنده داري هاي غير اخلاقي آنان، مملو از ميگساري، آواز و رقص بود و نخستين کسي که دنباله رو آوازخواني بود، «يزيد بن معاويه» بود که همه آوازه خوانان را از مدينه طلبيد. كسي كه حتي ظاهر اسلام را هم رعايت نمي كرد و از سگ بازي و شرابخواري و… در انظار عمومي، پروايي نداشت. طبيعي است كه وقتي حاكمان جامعه اي اين گونه در فساد غوطه ور باشند، مردم نيز به همان مسير خواهند رفت و در نتيجه آموزه هاي ديني، از متن جامعه، زدوده خواهد شد، نقل مي كنند: «فساد و آلودگي يزيد به اطرافيانش نيز سرايت کرده بود، به حدي كه در اين زمان، ساز و آواز در مکه و مدينه، آشکار گرديد و مجالس بزم برپا شد و مردم آشکارا به شراب خواري پرداختند.»
فاجعه حرّه
يکي ديگر از زمينه هاي انحطاط اخلاقي، قتل عام فجيع زن و مرد، در واقعه حرّه و تجاوز به نواميس مسلمانان بود که در نوع خود بي سابقه بود، سه روز قتل و غارت، روحيه مردم شهر را دگرگون ساخت، مسلم بن عقبه وقتى بر مردم مسلّط شد، از آنان به عنوان بردگان یزید بیعت مى گرفت که اختیار اموال و خانواده آن ها به دست یزید مى باشد که هرگونه بخواهد در آن ها تصرّف کند و هر کس امتناع مى ورزید، کشته مى شد. در این فاجعه به زنان مسلمان نیز بى حرمتى شد و جمعى از آنان مورد تجاوز قرار گرفتند ، به نحوی که به گواهی تاریخ، در جریان مباح نمودن شهر پیامبر، دختران باکره فرزندانی به دنیا آوردند که پدرانشان شناخته شده نبودند.
گسترش فساد در جهت هتك حرمت اماکن مقدسه
هوس راني و بي بندباري در نقاط فراواني از جهان اسلام، به ويژه در مدينه منوّره و مکّه مکرمه، گسترش يافت و حکومت اموي، همت خود را به ترويج فساد در اين دو نقطه گمارد، تا هيبت آن دو شهر را از دل مسلمانان ببرد و بدين گونه مركزيت اين رو دو را، در جهت هدايت و معرفت مردم از بين ببرد؛ در نتيجه نه تنها مانعي براي گسترش فساد و جهالت مردم وجود نخواهد داشت، بلکه خود اين دو مكان، مروّج فساد و انحطاط خواهند شد. نقل مي كنند كه: «وضع اين دو شهر مقدس، به جايي رسيده بود، كه گويي آنها را براي خنياگران ساخته بودند.»
تعطيلي امر به معروف و نهي از منکر
وقتي فساد در جايي گسترش يابد، يكي از موانع مهمي كه پيشروي فساد را به تأخير مي اندازد، اهميت دادن به مسأله امر به معروف و نهي از منكر است، چيزي كه خلاف آن را در اين دوران شاهد هستيم، بي اعتنايي جامعه به اين مسأله، زمنيه ساز ترويج هر چه بيشتر فساد شد، وقتي مجالس لهو و لعب در شهرهاي مقدسي همچون مکه و مدينه رواج يافت، کسي نبود كه اعتراض کند، شهري که هنوز بزرگاني از صدر اول اسلام (از صحابه و تابعين) در آن حضور داشتند، تاريخ نقل مي كند: «در محيط مدينه، نه عالمان، آوازه خواني را زشت مي شمردند و نه عابدان، با آن مخالفتي مي كردند، به طوري که فرياد آوازه خوانان از سراسر آن شهر، به گوش مي رسيد.»
اختلاط زن و مرد
يكي ديگر از مسائلي كه به ترويج فساد كمك بسزايي كرد، تشكيل مجالس مختلط زن و مرد براي فساد و بي بند و باري بود. گزارشات تاريخي حاكي از آن است كه در مدينه، مجالس رقص و آواز مختلط تشکيل ميشد، بدون آنکه در بين زنان و مردان پرده اي باشد؛ عايشه، دختر طلحه، بزم هاي مختلط از زن و مرد ترتيب مي داد و در آن «عزۀ الميلاء» (يکي از آوازه خوانان مدينه)آواز مي خواند.
شرافت يافتن اهل غنا
همان طور كه گفته شد، غنا و آوازه خواني گسترش بسياري پيدا كرده بود، تا جايي كه اهل غنا و آوازه خوانان به شرافتي دست پيدا كردند که شهادت شان در محکمه هاي قضايي پذيرفته مي شد، تاريخ داستان تأمل برانگيزي را در اين رابطه نقل مي کند: «روزي دِحمان آوازه خوان، نزد عبدالعزيز مخزومي، قاضي مدينه، درباره اختلافي که يک نفر از اهل مدينه با يک عراقي داشت، به نفع شخص مدني شهادت داد، قاضي، وي را عادل تشخيص داده و شهادتش را پذيرفت، عراقي به قاضي گفت: اين دحمان است. عبدالعزيز گفت: مي شناسمش، اگر نمي شناختم، از هويتش سؤال مي کردم، شخص عراقي از روي اعتراض به قاضي گفت: او اهل غنا و آوازه خواني است و به کنيزان، آموزش غنا مي دهد! قاضي در پاسخ گفت: خدا ما و شما را بيامرزد! کدام يک از ما اهل غنا نيست؟! برو و حقِ اين مرد را بده.»
فرقه کلامي مرجئه
عقيده ارجاء، بر پايه اين مبنا بود كه هيچ مسلماني با ارتکاب گناه، ايمان خود را از دست نمي دهد؛ يعني مرجئه مي پنداشتند كه هركس مؤمن باشد، معصيت او، خللي به ايمانش نمي زند. آنها صريحاً اظهار مي کردند که «زنا» و «سرقت» نمي تواند مؤمن را، از ايمان به يگانگي خداوند و حتي ورود به بهشت، بازدارد، خلاصه آنكه، ايمان به دين اسلام، بدين معني است که مرتکب کبيره هر كاري كه بكند، مسلمان است و كافر نمي شود، نهايتا اينكه اگر توبه كند، توبه اش پذيرفته است، و اگر توبه هم نکند، باز منوط به اراده خداوند مي باشد.
رواج فرقه جبريّه
از جريان هاي خطرناکي كه در دوران امام سجاد×، رو به گسترش نهاده بود، اعتقاد به جبرگرايي بود كه از سوي دستگاه حاکم هدايت مي شد، بنا به گواهي تاريخ، معاويه خود طلايه دار ترويج اعتقاد به جبر بود. از اين روي، وقتي عايشه از او پرسيد: «چرا يزيد را به جانشيني خويش برگزيدي؟» گفت: «خلافت يزيد، بر اساس قضا و حکم الهي است و بندگان خدا حق دخالت در آن را ندارند!» اين به نوعي سياست حاكمان بود، تا بدين گونه بتوانند، فساد اخلاقي و نيز ظلم و ستم فراواني را كه در دستگاه حکومتي شان بود، توجيه ديني و عقلي کنند. مسلّما اين گونه رفتارها و جريانها، نقش بسزايي در جهت انحطاط اخلاقي جامعه داشت؛ چراكه مردم بر اين باور خواهند شد که اين انحطاط نيز بنابر قضاي الهي است و ما مجبوريم در اين فضا زندگي کنيم و حق دخالت در قضاي پروردگار را نداريم.
گسترش فقر
يکي ديگر از مشکلات بزرگ اجتماعي عصر امام سجاد×، وجود فقر و نيازمندي مردم بود، حکومت مي كوشيد از يک طرف، مردم را گرسنه نگه دارد، تا اين گونه آنان را، به اطاعت از خود وادار كند و هم آنان به همكاري با مقامات تشويق و ترغيب كند و از طرفي ديگر، حكومت، سياست تطميع و تأمين مالي را در پيش مي گرفت، تا مردم را به آسايش و رفاه طلبي، عادت دهد، و نيز آنان را به جنايت و خلافکاري وادار كند.
تعصب و نژاد پرستي
از ديگر مشكلات جامعه، كه امويان نيز سخت بدان دامن مي زدند، سياست اختلاف نژادي در ميان طوايف امت و تعصب قبيله اي در ميان طبقات مختلف جامعه بود، هدفشان هم چيزي جز بر هم زدن اتحاد و ايجاد اختلاف و چند دستگي در ميان امت اسلامي نبود، كار به جايي رسيد كه بنا به نقل تاريخ، نزاري بر يمني و يمني بر نزاري مباهات مي كرد، تا آنجا كه آباديها ويران گرديد و تعصب نژادي در ميان روستاييان و شهرنشينان بر انگيخته شد.
بخشش مسرفانه به شعرا و آوازخوانان
بني اميه در بذل و بخشش به شعراء، زياده روي فراواني مي کردند، به عنوان نمونه، به «احوص» كه يکي از شعراي دربار بود، تنها يک بار، صد هزار درهم و بار ديگر، ده هزار دينار بخشيدند، وي در اشعارش اعتراف مي كند كه ثروت فراوان خود را از راه تجارت يا ميراث، به دست نياورده؛ بلکه از راه بخشش هاي فراوان امويان، اندوخته است. بني اميه به آوازه خوانان نيز بخشش هاي زيادي مي کردند، به عنوان نمونه «وليد بن يزيد» به آوازه خواني به نام «معبد» دوازده هزار دينار بخشيد ، از ديگر اقدامات او اين بود كه همه آوازه خوانان را از حجاز، فرا خواند و به همگي، جوايز فراواني داد. بيت المال مسلمانان، اين چنين بين آوازه خوانان، دلقکها و هرزه گويان حيف و ميل مي شد، آن هم در شرايطي که فقر و بيچارگي، به شدت به مردم فشار مي آورد و اقتصاد اسلامي در واقعيت زندگي توده مردم، هيچ گونه رشدي نداشت، در حقيقت اين بخشش هاي بي حساب و كتاب از بيت المال، به اهل فساد و گناه، خود باعث ترويج فساد و گناه و در نتيجه انحطاط اخلاقي، در اجتماع فقر زده آن روزگار مي شد؟!
تا اينجا فصل اول كه پيرامون كلياتي از بحث بود به پايان رسيد، همان طور كه گفته شد، در ابتداي فصل، نگاهي اجمالي به زندگاني امام سجاد× داشتيم و در ادامه مروري بر انحرافات دوران آن بزرگوار داشتيم و در انتها به ريشه يابي آن انحرافات پرداختيم، انشاءالله در فصلهاي آينده، واكنش ها و عكس العمل هاي امام سجاد× را در برابر اين انحرافات، بررسي خواهيم كرد و از اين رو، به بيان روش هاي گفتاري و رفتاري آن حضرت، در راستای اصلاحات اجتماعي، خواهيم پرداخت.
فصل دوم:
روش های گفتاری امام سجاد×
در جهت اصلاح جامعه
در مباحث گذشته، تا حدودي از اوضاع پر اختناق و نيز انحرافات موجود در دوران امام سجاد× آگاهي يافتيم، حال ببينيم امام چه راهبردي را در مواجهه با اين انحرافات به كار گرفتند، در اين فصل به بيان راهبرد ايشان در قالب روش هاي گفتاري در جهت اصلاح جامعه خواهيم پرداخت.
همان طور كه مشخص است، يكي از راه هاي مقدماتي اصلاح، اصلاح گفتاري است، يعني اصلاحي كه در قالب سخن و گفتار، راه درست را نشان داده و جامعه را به سمت اصلاح سوق دهد، خداوند متعال در قرآن، به بيان سه روش مفيد و سودمند، در ارشاد مردم، اشاره كرده و مي فرمايد: {ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ؛(اى پيامبر! مردم را) با حكمت (و گفتار استوار و منطقى) و پند نيكو، به راه پروردگارت بخوان و (با مخالفان) به شيوهاى كه نيكوتر است، جدال و گفتگو كن، همانا پروردگارت به كسى كه از راه او منحرف شده، آگاهتر است و (همچنين) او هدايت يافتگان را بهتر مىشناسد.} هر يك از اين روشها، مربوط به مخاطب خاصي است، به اين صورت كه موعظه غالبا براي عوام جامعه، حكمت براي خواص و جدال احسن براي مخالفان، سودمند است، در اين فصل، در كنار سه روشي كه آيه بدانها اشاره كرده است، به يكي ديگر از روش هاي بي نظير و منحصر به فرد حضرت، كه روش دعاست، نيز اشاره خواهيم داشت، به اين ترتيب، در طي چهار مبحث، به بيان روش هاي گفتاري امام سجاد×، خواهيم پرداخت.
موعظه
يكي از روش هايي كه خداوند متعال جهت دعوت مردم به راه راست و اصلاح معرفي نموده و بدان توجه مي دهد، روش موعظه است، همان طور كه مي فرمايد: {ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ؛ با حکمت و موعظه نیکو به راه پروردگارت دعوت کن{، موعظه ای که از جان پاک و زلال بر می خیزد و بر جان هایی كه راه را گم کرده ولی مایل به راه یابی هستند، می نشیند و دل ایشان را نرم كرده و تسلیم حق می نماید، موعظه در لغت، به معنای «پند و نصیحت و آنچه را شخص، از پند و نصیحت و وعده و وعید بیان می کند» می باشد. پند دادن، نصیحت کردن، اندرز دادن، وصیت کردن، وعظ کردن و موعظه کردن؛ همگی در زبان فارسی به یک معنا استعمال شده اند، گاهی حکمت در قالب موعظه و نصیحت القاء می شود، لكن حکمت به معنی علم و دانش، راستی و درستی و کلام موافق حق می باشد، غالبا موعظه براي توده مردم و حكمت، براي خواص جامعه به كار مي رود، موعظه از ریشه «وعظ» به معنای نصیحت و اندرز دادن به عاقبت یک کار است. در «حکمت» انسان به وسیله علم و عقل به حق و حقیقت چیزی پی میبرد ، اما در «موعظه»، کارهاى نیک به گونهای یادآورى میشود که با شنیدن آن بیان، قلب شنونده نرم شده و در نتیجه تسلیم میگردد. موعظه، منعی است که با بیم دادن و ترساندن همراه است، موعظه سخنی است که قلب را نرمی و رقت می بخشد و عواطف را تحریک می کند و موجب می شود که انسان از کجی و پلیدی دست بکشد و به راستی و خوبی دل بندد، موعظه سختی و شقاوت را از دل می شوید، خشم و شهوت را فرو می نشاند، هواهای نفسانی را تسکین می دهد، دل را صفا و جلا می بخشد و آدمی را آماده اتصادف به کمالات الهی می کند. علامه طباطبایی در معنای لغت موعظه می نویسد: «موعظه بیانی است که موجب آرامش نفس و رقت قلب می شود. از منظر قرآن، موعظه حسنه، موعظه ای است که دارای چند خصوصیت باشد: شخص واعظ به موعظه خودش عمل کند و به آن متعظ باشد، همراه با نرمش در سخن باشد، از الفاظ زشت، لغو و کلام اضافه و همچنین مغالطه عاری بوده و همراه با حسن خلق باشد.»
با توجه به مفهوم موعظه، معلوم مي شود كه اين روش، راهي است در جهت زدودن قساوت از دل و فراهم کردن زمينه ي لطافت آن، كه دوري از زشتي و پليدي و گرايش به زيبايي و نيکي مي گردد، موعظه عامل بازدارنده از طغيان شهوات و موجب تسکين هواهاي نفساني است و از اين رو بستري مناسب براي زنده كردن دل آدمي است. از اين رو اميرمؤمنان حضرت علي× در نامه ي تربيتي خود به فرزندش امام حسن×، او را سفارش کرده است که قلبش را با موعظه جانبخش، احيا کند: «أحي قلبک بالموعظة ؛ دلت را به موعظه زنده دار».
قرآن کریم، کتاب موعظه الهی است، همان طور كه بيان مي دارد: }يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ ؛ اي مردم، براي شما از جانب پرودگارتان، پندي هوشياركننده، آمده است. {اين موعظه است که دل های مرده را زنده می کند و مردمان به خواب غفلت رفته را بیدار و از امواج حیرت و سرگردانی نجات می دهد، ظلمت های درون آنها را به نورانیت مبدل میسازد، همان گونه كه اميرالمؤمنين× فرمودند: «المواعظ صقال النفوس و جلاء القلوب ؛موعظه صيقل نفسها و روشني بخش دلهاست.» روش موعظه بر سه رکن استوار است : موعظه کننده، موعظه و موعظه شونده، اما موعظه کننده خود باید نمونه ای عملی از موعظه خویش باشد، تا موعظه اش تاثیرگذار باشد، قسمت عمده اي رواياتي كه از حضرات معصومين^ به ما رسيده مشتمل بر موعظه مي باشد كه آن بزرگواران، در فرصت هاي گوناگون بيان فرموده اند.
از آنجا كه امام چهارم× در دوران اختناق زندگي مي كرد، نمي توانست مفاهيم مورد نظر خود را به صورت آشكارا و صريح بيان كند، از اين رو از روش موعظه استفاده مي كرد و مردم را از طريق پند و نصيحت، با معارف اصيل ديني آشنا مي كرد و اين گونه انديشه هاي تحريف شده يا فراموش شده اسلام را، به صورت اصيل و واقعي اش، به مردم بازگو مي نمود، سخنان موعظه گونه حضرت را، در چند قسمت مي توان بررسي نمود:
دعوت به مكارم اخلاق
مکارم اخلاق همان اخلاق خوب و نيكو می باشد که از انسان سر زده و انسان در مقابل انجام آن کارها، مورد ستایش قرار گرفته و ثواب نیز خواهد برد، كلمه مکارم جمع مکرمه، به معنای کریمه و پسندیده و اخلاق نیز جمع خلق، به معنای ملکه نفسانیه است که از آن فعل، بدون دیدن و تفکر در مورد آن، از انسان صادر می شود، با این بیان که اخلاق بر دو نوع است: یکی اخلاق زیبا و پسندیده که حسن خلق نامیده می شود و دیگری اخلاق قبیح و مذموم که خلق سیئه نامیده می شود.
يكي از جنبه هاي موعظه حضرت، دعوت كردن مردم به مكارم اخلاق است، در اين خصوص دعاي شريفي به همين نام، از آن بزرگوار به ما رسيده است، اين دعا كه دعاي بيستم صحيفه سجاديه است، داراي سندي قوي و مضموني عالي مي باشد، این دعا یک برنامه انسان سازی است که خلقیات کریمه و سجایای انسانی را بیان فرموده است، اگر کسی بتواند آن طوری که شایسته است، به عمق معنا و مفهوم این دعا پی ببرد و آنها را به عمل بگیرد، طبق فرموده امام سجاد×، به مقام رفیع انسانیت نایل می گردد، لازم به ذكر است كه این دعا از سی قسمت تشکیل شده که هر قسمت، با درود بر محمد و آل محمد^ شروع گردیده و با در خواست هایی که هر کدام اخلاق پسندیده می باشد، دنبال می گردد و همه آن سی قسمت مضمونشان درخواست توفیق الهی می باشد، در فرازي از اين دعا، حضرت عرضه مي دارد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اکْفِنِی مَا یَشْغَلُنِی الاِهْتِمامُ بِهِ ، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ ، وَ اسْتَفْرِغْ أَیَّامِی فِیما خَلَقْتَنِی لَهُ ، وَ أَغْنِنِی وَ أَوْسِعْ عَلَیَّ فِی رِزْقِکَ ، وَ لَا تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ ، وَ أَعِزَّنِی وَ لَا تَبْتَلِیَنِّی بِالْکِبْرِ ، وَ عَبِّدْنِی لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ ، وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ ، وَ هَبْ لِی مَعَالِیَ الْأَخْلَاقِ ، وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ، خدایا! بر محمد و دودمانش درود فرست و مرا از دلمشغولى به خویشتن و بازماندن از وظیفهى بندگى، کفایت کن، و مرا به کارى که در آخرت از آن بازخواست مىکنى، برگمار، و روزگارم را به انجام دادن کارى که مرا براى آن آفریدهاى (عبودیت)، مصروف دار، و بىنیازم کن، و در روزىام فراخى بخش، و مرا به فتنهى ناسپاسى و سرکشى (سنت امهال) میازماى، و عزیز و گرامىام دار، و به غرور و خودخواهى وخود بزرگ بینى گرفتارم مکن، و به بندگى درگاهت رام و تسلیم گردان، و عبادتم را با خودپسندىام تباه مگردان، و به دست من، خیر و نیکى را بر مردمان جارى کن، و به مباهات و فخر و به رخ کشیدن و منت نهادن، عبادتها و کارهاى نیکویم را ضایع مساز، و خلق و خوى عالى و برتر عطایم کن، و از مباهات و به خود نازیدن، آزادىام ده.»
موعظه هاي حضرت، علاوه بر انتقال افكار و انديشه هاي ناب اخلاقي در ذهن مردم، نتيجه سياسي نيز داشت و بر ضد دستگاه حاكم بود، با اين وجود حساسيت آنان را بر نمي انگيخت، چرا كه روشي كه حضرت به کار گرفته بودند، کاملا حكيمانه و زيركانه بود، نمونه اي از اين گونه بيانات و مواعظ امام، سخنان مفصلي است كه ايشان هر روز جمعه، در مسجد النبي، براي مردم ايراد مي نمود، بخش هايي از اين سخنان را از نظر ميگذرانيم: «أيّها النّاس اتّقوا الله واعلموا أنّكم إليه ترجعون فتجد كلّ نفس ما عملت في هذه الدّنيا من خير محضرا وما عملت من سوء تودّ لو أنّ بينها وبينه أمدا بعيدا… ألا وإنّ أوّل ما يسألانك عن ربّك الذي كنت تعبده وعن نبيّك الذي أرسل إليك وعن دينك الذي كنت تدين به وعن كتابك الذي كنت تتلوه وعن إمامك الذي كنت تتولاه…؛ اي مردم پرهيزگار باشيد و بدانيد كه به سوي خدا بازخواهيد گشت آن روز(روز رستاخيز) هر كس آنچه را از اعمال نيك و بد انجام داده نزد خود حاضر خواهد يافت و آرزو خواهد كرد كه بين او و اعمال بدش فرسخها فاصله باشد…نخستين اموري كه در قبر، دو فرشته منكر و نكير از آن سؤال خواهند كرد، خداي تو كه او را عبادت مي كني و پيامبر تو كه به سوي تو فرستاده شده است و دين تو كه از آن پيروي مي كني و كتاب (آسماني) كه آن را تلاوت مي كني و امام تو كه ولايتش را پذيرفته اي، خواهد بود…»
تكرار اين سخنان در هر جمعه، بيانگر اهميت دادن حضرت، به طرح اين گونه مباحث است، و از عبارت (اي مردم) معلوم مي شود كه مخاطب امام، تنها شيعيان نبودند، بلكه طيف گسترده اي از مردم، مخاطب كلام حضرت بودند، ايشان در طي سخنانشان، صراحتا يا تلويحا به آيات متعدد قرآن استناد كرده اند، چون توده مردم حضرت را به عنوان امام نگاه نمي كردند، حضرت براي تثبيت مطلب به آيات استناد مي كردند و در جايي كه طرف سخن ايشان شيعيان بودند، ضرورتي براي استناد به آيات احساس نمي كردند.
نمونه ديگري از بيانات اخلاقی حضرت، جنبه كادر سازي داشته است و شاهد آن، سخناني است كه ابوحمزه ثمالي، يكي از نزديك ترين ياران حضرت، نقل مي كند، ظاهر اين سخنان نشان مي دهد كه مخاطب درس اخلاق حضرت، شيعيان و پيروان خاص ايشان بوده اند: «كَفَانَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ كَيْدَ الظَّالِمِينَ وَ بَغْيَ الْحَاسِدِينَ وَ بَطْشَ الْجَبَّارِينَ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الطَّوَاغِيتُ وَ أَتْبَاعُهُمْ مِنْ أَهْلِ الرَّغْبَةِ فِي الدُّنْيَا الْمَائِلُونَ إِلَيْهَا الْمَفْتُونُونَ بِهَا الْمُقْبِلُونَ عَلَيْهَا وَ عَلَى حُطَامِهَا الْهَامِدِ وَ هَشِيمِهَا الْبَائِدِ غَداً وَ احْذَرُوا مَا حَذَّرَكُم اللَّهُ مِنْهَا وَ ازْهَدُوا فِيمَا زَهَّدَكُمُ اللَّهُ فِيهِ مِنْهَا وَ لَا تَرْكَنُوا إِلَى مَا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا رُكُونَ مَنْ أَعَدَّهَا دَاراً وَ قَرَارا… ِفَقَدْ لَعَمْرِي اسْتَدْبَرْتُمْ مِنَ الْأُمُورِ الْمَاضِيَةِ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ مِنَ الْفِتَنِ الْمُتَرَاكِمَةِ وَ الِانْهِمَاكِ فِيهَا مَا تَسْتَدِلُّونَ بِهِ عَلَى تَجَنُّبِ الْغُوَاةِ وَ أَهْلِ الْبِدَعِ وَ الْبَغْيِ وَ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ فَاسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَ ارْجِعُوا إِلَى طَاعَتِه وَ طَاعَةِ مَنْ هُوَ أَوْلَى بِالطَّاعَةِ مِنْ طَاعَةِ مَنِ اتُّبِعَ… فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْتَقْبِلُوا مِنْ إِصْلَاحِ أَنْفُسِكُمْ وَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ طَاعَةِ مَنْ تَوَلَّوْنَهُ فِيهَا لَعَلَّ نَادِماً قَدْ نَدِمَ عَلَى مَا قَدْ فَرَّطَ بِالْأَمْسِ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ ضَيَّعَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ وَ تُوبُوا إِلَيْهِ فَإِنَّهُ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ وَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ وَ إِيَّاكُمْ وَ صُحْبَةَ الْعَاصِينَ وَ مَعُونَةَ الظَّالِمِينَ وَ مُجَاوَرَةَ الْفَاسِقِينَ احْذَرُوا فِتْنَتَهُمْ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ سَاحَتِهِم وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ خَالَفَ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَ دَانَ بِغَيْرِ دِينِ اللَّهِ وَ اسْتَبَدَّ بِأَمْرِهِ دُونَ أَمْرِ وَلِيِّ اللَّهِ فِي نَارٍ تَلْتَهِبُ ؛خدا ما و شما را از مكر ستمگران، تجاوز حسودان و فشار گردنكشان نگهدارد، مؤمنان! مبادا سركشان و دنباله روانشان، دنياطلبان دلباخته و شيفته دنيا كه به اين جهان و علوفههاى پژمرده وگياه هاى خشكيدهاش كه فردا همه نابود شود روى آوردهاند، شما را بفريبند، از آنچه خدا بر حذرتان داشته بپرهيزيد، از آنچه دستور داده دل بر كنيد، بر متاع اين دنيا مهر برگيريد، به شيوه آنها كه اينجا را وطن و قرارگاه پنداشتهاند اعتماد نكنيد… به جانم سوگند كه شما چندان فتنههاى متراكم و اصرار بر فتنهها در دوران هاى گذشته را پشت سر نهادهايد، كه مىتوانيد با تجربهاى كه از آنها اندوختهايد، از گمراهان، بدعت گذاران، ستمگران و آنها كه به ناحق در زمين فساد كنند، دورى جوئيد، پس از خدا كمك خواهيد، به طاعت او و طاعت آنها كه از ديگران به پيروى و اطاعت سزاوارترند، باز گرديد… از خدا پروا كنيد، به اصلاح خود و اطاعت خدا و اطاعت آنها كه ولايتشان را پذيرفتهايد بپردازيد، اميد است كسى از آن تقصيرها كه در حق خدا و در تضييع حقوق او كرده پشيمان شود، از خدا آمرزش خواهيد، به سوى او بازگرديد كه خدا توبه را مىپذيرد، از بدي ها مىگذرد، و آنچه مىكنيد مىداند… از همنشينى گنهكاران و همكارى با ستمگران و همسايگى فاسقان بگريزيد، از فتنههاى آنان حذر كنيد، از درگاهشان دور شويد و بدانيد هر كه با دوستان خدا مخالفت كند، به آيينى غير از دين خدا گرايد، بىاعتنا به دستورات ولى خدا، مستبدانه رفتار كند، به آتشى فروزان در آيد.»
بنابراين يكي از جهاتي كه در موعظه هاي حضرت قابل توجه است، دعوت كردن به مكارم اخلاق است، همان كه پيامبر رحمت| به عنوان هدف بعثت خود فرمودند: «انما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق ؛ من تنها برای تکمیل فضائل اخلاقی، مبعوث شدهام.» توجه دادن مردم به اين سمت و بيان اخلاق بزرگوارنه و كريمانه، اثر بسزايي در اصلاح جامعه داشت.
بيان حقيقت و بصيرت بخشي
يكي ديگر از جهاتي كه در اصلاح فرهنگ جامعه تاثير بسزايي دارد، اين است كه ضمن موعظه، حق از باطل جدا گشته و انحرافات برملا شود، اين در حقيقت همان بخشيدن روح بصيرت به كالبد جامعه است، دشمن از حوادث فتنه گون سوء استفاده كرده و حق و باطل را در هم مي آميزد و اگر جامعه بصيرت خود را از دست دهد، باطل را به جاي حق و حق را به جاي باطل مي پذيرد و در دره انحطاط سقوط خواهد كرد، در اين ميان لازم است كه حق و باطل به درستي معرفي شوند، تا مصاديق واقعي آنها روشن گردد؛ همانطور كه قبلا گفته شد، در دوران امامت امام سجاد×، موج انحرافات و فراموشي حقيقت و عدم بصيرت، فضاي عمومي جامعه را فرا گرفته بود، در مقابل، حضرت با بهرهگيري از روش موعظه، در زدودن غبار انحرافات از سطح جامعه و آشكار كردن حق و حقيقت و بصيرت بخشي به جامعه، گام مؤثري در جهت اصلاح اجتماعي برداشتند، در ادامه به برخي از شواهد تاريخي آن خواهيم پرداخت:
• نافع بن جبير درباره معاويه گفته بود: حلم وى باعث مىگردد كه در برابر عدهاى سكوت كند و بيانش به هنگام لزوم، در اثر علم اوست. حضرت وقتي اين سخن را شنيد، در پاسخ گفت: «سخن نافع درست نيست، بلكه رفتار معاويه چنان بود كه هرگاه از توجيه كار خود باز مي ماند، سكوت اختيار مي كرد، چرا كه راهي جز آن نداشت»؛ منظور حضرت اين بود كه چون راه را بر خود از هر جهت بسته مي ديد و از طرفي دليل مقابل را قوي مي يافت، مجبور به سكوت مىشد؛ اما همين كه متوجه زر و زيور دنيا مي شد، هر سخن يا رفتار ناشايستي از او سر مي زد، با اين بيان حضرت از چهره واقعي معاويه، پرده برداشت و انحراف زدايي نمود.
• هنگامي كه كاروان اسرا به شام، وارد شدند، پيرمردي شامي به امام سجاد× نزديك شد و با لحني توهين آميز به او گفت: خداي را شكر كه شما را هلاك كرد و امير را بر شما پيروز گردانيد، امام سجاد× در جواب وي فرمودند: «اي پيرمرد آيا قرآن خواندهاي؟» پيرمرد پاسخ داد: «آري». امام× فرمود: «آيا اين آيه را نيز خواندهاي؟{قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي ؛ بگو: من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم درخواست نميكنم جز دوستداشتن نزديكانم [اهل بيتم]} پيرمرد پاسخ داد: «آري خواندهام». امام× فرمودند: «اي پيرمرد! مراد از (قربي) در اين آيه، ما هستيم». سپس فرمودند: «آيا اين آيه را خواندهاي؟{وَآتِ ذَا الْقُرْبي حَقَّهُ ؛و حقّ نزديكان را بپرداز} پيرمرد پاسخ داد: «آري خواندهام.» امام× فرمودند: «اي پيرمرد! در اين آيه هم مراد از (قربي) ما هستيم». سپس فرمودند: «آيا اين آيه را خواندهاي؟{وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبي ؛ بدانيد هرگونه غنيمتي به دست آوريد، خمس آن براي خدا، پيامبر، و ذيالقربي است؟} گفت: «آري.» امام× فرمودند: «ما همان قربي و نزديكان پيامبر هستيم». باز امام× پرسيدند: «اي پيرمرد! آيا اين آيه از قرآن را خواندهاي؟{إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا ؛ خداوند ميخواهد پليدي و گناه را فقط از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد} پاسخ داد: «آري.» امام× فرمودند: «ما همان اهل بيتي هستيم كه خداوند ما را به نزول آيه طهارت در حق آنان، امتياز بخشيد». پيرمرد با تعجب پرسيد: «تو را به خدا قسم ميدهم كه آيا شما خود آنان هستيد؟!» امام× فرمودند: «به خدا سوگند كه ما بدون شك همانها هستيم، قسم به حقّ جدّ ما پيامبر| كه ما همانها هستيم»، پيرمرد شامي با شنيدن اين سخنان، سخت گريست، عمامه از سر برداشته و بر زمين كوفت، سپس رو به سمت آسمان كرده و گفت: «خداوندا! من از دشمنان پيامبر و آلش بيزارم» ، وقتي اين خبر به يزيد رسيد، از ترس آنكه مبادا پيرمرد، دست به افشاگري بزند، دستور داد او را به قتل رساندند.
• پس از شهادت امام حسين×، وقتي امام سجاد× به مدينه بازگشتند، ابراهيم بن طلحة بن عبيدالله، به سوي ايشان رفت و در حالي كه با سر و روي بسته، در محمل نشسته بود، به قصد سرزنش و تحقير، گفت: اي علي بن الحسين! چه كسي پيروز شد!؟ امام سجاد× در پاسخ وي فرمودند: «اگر ميخواهي بداني كه چه كسي پيروز شد، در وقت نماز، اذان و اقامه بگو» منظور حضرت اين بود كه، جنگ بني اميه بر سر رياست دنيوي بني هاشم نيست، بلكه نزاع بر سر اساس دين و اصل اسلام است كه اذان و تكبير و اقرار به توحيد الهي از نشانه هاي برجسته آن است و شهادت سيد الشهدا× و يارانش، علت اساسي باقي ماندن اسلام ناب محمدي و تثبيت آن در برابر جاهليتي است كه امويان از رهبران اصلي آن بودند، كساني كه هرگز طعم مسلماني را نچشيدهاند.
• در برخی موارد حضرت، پندار نادرست دیگران را تصحیح کرده و به بیان واقعیت می پرداختند: وقتي كه امام×، مناسك مربوط به مسجد الحرام را به اتمام ميرساند، در زير ناودان رحمت به نماز مشغول ميشد، روزي در همان مكان طاووس يماني با آن حضرت برخورد كرد و ديد ايشان به نماز ايستاده، خدا را ميخواند و از ترس خدا گريه ميكند، چون امام× از نماز فارغ شد، طاووس عرض كرد: «تو را در حالت خشوع ديدم، اما سه چيز است كه به نظر من ممكن است، تو را از ترس در امان دارد: يكي اينكه پسر رسول خدايي، دوم شفاعت جدت و سوم رحمت خداوند»، امام× در پاسخ وي فرمودند: «يَا طَاوُوسُ أَمَّا أَنِّي ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَا يُؤْمِنُنِي- وَ قَدْ سَمِعْتُ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ»-{فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ} – وَ أَمَّا شَفَاعَةُ جَدِّي فَلَا تُؤْمِنُنِي- لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ- {وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى} – وَ أَمَّا رَحْمَةُ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ- إِنَّهَا قَرِيبَةٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ- وَ لَا أَعْلَمُ أَنِّي مُحْسِنٌ» ؛ اي طاووس، اما اين كه من فرزند رسولاللّه| هستم مرا در امان، نميدارد، چرا كه خداوند در قرآن ميفرمايد: {فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُون؛پس آنگاه كه در صور دميده شود، [ديگر]ميانشان نسبت خويشاوندي وجود نخواهد داشت و از[حال] يكديگر نميپرسند}، شفاعت جدّم نيز مرا درامان نميدارد، چراكه خداوند متعال ميفرمايد: {وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضي؛و جز براي كسي كه [خدا] رضايت دهد، شفاعت نميكنند}، به علاوه آنكه قرآن، نسبت به رحمت خداوند، مي فرمايد: {إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنين ؛رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است}، اما من نميدانم كه آيا در زمره نيكوكاران هستم يا نه؟!». نمونه¬ای دیگر از همین قبیل مربوط به موردی است که طاووس با نهايت خضوع و احترام به حضرت، عرضه داشت: «اي پسر رسول خدا! من طاووس هستم، شما كه پدرت حسين بن علي× و مادرت فاطمه زهرا÷ و جدّت رسول خدا| است، اين گونه جزع وفزع ميكني، پس ما گنهكارانِ جنايت پيشه، چه حالي بايد داشته باشيم؟!» امام× در پاسخ فرمودند:«هيهات هيهات يا طاووس! دع عني حديث أبي و أمي و جدي، خلق اللّه الجنة لمن أطاعه و أحسن و لو كان عبدا حبشيا و خلق النار لمن عصاه و لو كان قرشيا، أما سمعت قوله تعالى:{فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ} واللّه لا ينفعك غدا إلا تقدمة تقدمها من عمل صالح؛ هيهات هيهات اي طاووس، حديث پدر و مادر و جدّم را واگذار كه خداوند بهشت را براي كسي آفريده كه اطاعتش كند، اگرچه غلامي حبشي باشد و دوزخ را براي گناهكاران آفريده، اگر چه آن گناهكار، سيد قريشي باشد، آيا كلام خدا را نشنيدهاي كه ميفرمايد: {فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُون؛ پس آنگاه كه در صور دميده شود،[ديگر]ميانشان نسبت خويشاوندي وجود ندارد و از[حال ]يكديگر نميپرسند}، به خدا قسم، كه فرداي قيامت، از چيزي جز اعمال نيكي كه پيش فرستادهاي، سودي نخواهي برد».
• حضرت در مدينه و به هنگام بازگشت از سفر شام و عراق، پيش از آنكه به شهر وارد شوند، مردم را در خارج از شهر، جمع نموده و خطاب به آنان فرمودند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ بَارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ- الَّذِي بَعُدَ فَارْتَفَعَ فِي السَّمَاوَاتِ الْعُلَى- وَ قَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوَى نَحْمَدُهُ عَلَى عَظَائِمِ الْأُمُورِ- وَ فَجَائِعِ الدُّهُورِ وَ أَلَمِ الْفَجَائِعِ- وَ مَضَاضَةِ اللَّوَاذِعِ وَ جَلِيلِ الرُّزْءِ- وَ عَظِيمِ الْمَصَائِبِ الْفَاضِعَةِ الْكَاظَّةِ الْفَادِحَةِ الْجَائِحَةِ- أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ وَ لَهُ الْحَمْدُ- ابْتَلَانَا بِمَصَائِبَ جَلِيلَةٍ وَ ثُلْمَةٍ فِي الْإِسْلَامِ عَظِيمَةٍ- قُتِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ عِتْرَتُهُ وَ سُبِيَ نِسَاؤُهُ وَ صِبْيَتُهُ- وَ دَارُوا بِرَأْسِهِ فِي الْبُلْدَانِ مِنْ فَوْقِ عَامِلِ السِّنَانِ- وَ هَذِهِ الرَّزِيَّةُ الَّتِي لَا مِثْلَهَا رَزِيَّةٌ- أَيُّهَا النَّاسُ فَأَيُّ رِجَالاتٍ مِنْكُمْ يُسَرُّونَ بَعْدَ قَتْلِهِ- أَمْ أَيَّةُ عَيْنٍ مِنْكُمْ تَحْبِسُ دَمْعَهَا وَ تَضَنُّ عَنِ انْهِمَالِهَا- فَلَقَدْ بَكَتِ السَّبْعُ الشِّدَادُ لِقَتْلِهِ- وَ بَكَتِ الْبِحَارُ بِأَمْوَاجِهَا وَ السَّمَاوَاتُ بِأَرْكَانِهَا- وَ الْأَرْضُ بِأَرْجَائِهَا وَ الْأَشْجَارُ بِأَغْصَانِهَا- وَ الْحِيتَانُ وَ لُجَجُ الْبِحَارِ وَ الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ- وَ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ أَجْمَعُونَ- أَيُّهَا النَّاسُ أَيُّ قَلْبٍ لَا يَنْصَدِعُ لِقَتْلِهِ- أَمْ أَيُّ فُؤَادٍ لَا يَحِنُّ إِلَيْهِ- أَمْ أَيُّ سَمْعٍ يَسْمَعُ هَذِهِ الثُّلْمَةَ الَّتِي ثُلِمَتْ فِي الْإِسْلَامِ- أَيُّهَا النَّاسُ أَصْبَحْنَا مَطْرُودِينَ مُشَرَّدِينَ- مَذُودِينَ شَاسِعِينَ عَنِ الْأَمْصَارِ كَأَنَّا أَوْلَادُ تُرْكٍ وَ كَابُلَ- مِنْ غَيْرِ جُرْمٍ اجْتَرَمْنَاهُ وَ لَا مَكْرُوهٍ ارْتَكَبْنَاهُ- وَ لَا ثُلْمَةٍ فِي الْإِسْلَامِ ثَلَمْنَاهَا- ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ- إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ -وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ النَّبِيَّ تَقَدَّمَ إِلَيْهِمْ فِي قِتَالِنَا- كَمَا تَقَدَّمَ إِلَيْهِمْ فِي الْوَصَاءَةِ بِنَا لَمَا ازْدَادُوا عَلَى مَا فَعَلُوا بِنَا- فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ- مِنْ مُصِيبَةٍ مَا أَعْظَمَهَا وَ أَوْجَعَهَا وَ أَفْجَعَهَا- وَ أَكَظَّهَا وَ أَفَظَّهَا وَ أَمَرَّهَا وَ أَفْدَحَهَا- فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُ فِيمَا أَصَابَنَا- وَ مَا بَلَغَ بِنَا إِنَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقام ؛سپاس خدايي را كه پروردگار جهانيان، صاحب اختيار روز قيامت و پرورش دهنده همه خلايق است، همان خدايي كه دور گرديده و در بلنداي عرش ارتفاع گرفته و چنان نزديك گشته كه شاهد نجواي بندگان نيز هست، او را بر مصيبتهاي بزرگ، فجايع روزگار، سوزش گزندگان، بلاهاي گران و مصيبتهاي بزرگ، وحشتناك، ناگوار و كشنده سپاس ميگذاريم، اي قوم، خداي متعال ـ كه او را سپاس باد ـ ما را به مصيبتهاي گران و شكاف عظيمي در اسلام مبتلا نموده است، اباعبدالله الحسين× كشته شد، زنان و فرزندانش اسير گشتند و سرش را بر نيزه، شهر به شهر گرداندند، اين مصيبتي است كه بالاتر از آن مصيبتي نيست، كدام يك از مردان شماست كه پس از قتل او شادي خواهد كرد؟ يا كدام دل است كه برايش محزون نشود؟ يا كدام چشم از ميان شماست كه اشك خود را نگاه دارد و از باريدن آن مي تواند جلوگيري كند، در حالي كه هفت آسمان بر او گريستند، امواج درياها، اركان آسمانها، نواحي زمين، شاخههاي درختان، ماهيان و اعماق درياها، ملائكه مقرب و همه اهل آسمانها بر او گريستند، اي مردم، كدام دل است كه از قتل او نشكند، كدام جان است كه بر او نسوزد، يا اينكه كدام گوش است كه خبر اين رخنه بزرگي كه در اسلام ايجاد شده است را بشنود و ناراحت نشود؟! اي مردم، ما دور از شهر و ديار خود، رانده شديم، گويا كه از فرزندان ترك و كابل بوديم، در حالي كه نه مرتكب جرم و جنايتي شده بوديم، نه كار ناشايستي از ما سر زده بود و نه در دين اسلام شكاف و رخنهاي ايجاد كرده بوديم، از پدران پيشين خود، چنين [چيزي] نشنيده بوديم، و اين تهمت هايي كه به ما زدند، چيزي جز دروغبافي نيست، به خدا سوگند، اگر پيامبر اكرم| به همان اندازه كه در باره نيكويي با ما سفارش كرده است، درباره جنگ با ما سفارش كرده بود، آنها نميتوانستند از آنچه كردند، پافراتر نهند و بيش از اين مقدار ستم كه به ما روا داشتند، انجام دهند، ما هم از خداييم و به سوي او باز خواهيم گشت، از مصيبتي كه بس بزرگ، دردناك، فجيع، خوردكننده، وحشتناك، تلخ و ناگوار است! ما در تمام اين مصيبت ها و آنچه به ما رسيده است، فقط اجر را، از خدا ميخواهيم، چرا كه او عزيز و انتقام گيرنده است».
اين سخنان در عين اختصار، حقانيت و مظلوميت اهل بيت^ را به صورت كامل بيان كرده و از همه ابعاد آن كه از شهادت امام حسين× گرفته تا اسارت اهل بيت^ و هتك حرمت هايي كه بعد از جنايت كربلا رخ داده، – همچون بر نيزه زدن سرهاي مقدس شهدا به ویژه سر مقدس سيد الشهداء× و شهر به شهر گرداندن آنها- همه و همه را بازگو مي نمايد، در ادامه، حضرت با اشاره اي گذرا و گويا، به بيان مصيبتها و سختي هايي كه اهل بيت^ متحمل آن شده بودند، اعم از اسارت و دوري از وطن و رفتار نامناسب و خواركننده مي پردازند و تصريح مي كنند كه همه اينها در حالي بوده كه آنان، خاندان وحي و معدن رسالت، پيشوايان اهل ايمان و درهاي خير و رحمت و هدايت بودند، در پايان، حضرت با توصيفي دقيق، جناياتي را كه امويان، در حق اهل بيت^ روا داشتند، توصيف مي نمايد و بيان مي دارد كه اگر پيامبر اكرم| به آنان، دستور شكنجه و مثله كردن اهل بيت^ را داده بود، بيش از اين كه كردند كاري از آنان، بر نمي آمد، اين در حالي بود كه پيامبر، مردم را حتي از مثله كردن سگ هار نهي فرموده و آنان را به حفظ احترام و توجه به حقوق اهلبيت^ توصيه كرده، احترام ايشان را با احترام خود برابر دانسته و جز دوستي نزديكان خود، مزدي براي رسالتش، از مردم طلب نكرده بود، با اين اوصاف، چگونه ميتوان جنايت پليد بني اميه و پيروان آنان را توجيه نمود؟! امام با اين سخنان، در صدد بيان مظلوميت اهل بيت بود تا بدين گونه روح قيام را در مردم مدينه بيدار كند و به آنان بصيرت انقلابي بخشد.
ارائه الگوهاي برتر
يكي از شيوه هاي لازم و اساسي اصلاح اجتماعي، كه در قالب موعظه مي تواند شكل گيرد، شناساندن الگوها و نمادهاي شاخص و ويژه است، معرفي الگو، نقش بسزايي در تاثير پذيري و پذيرش عملي افراد دارد، چه اينكه معرفي الگوها و بيان خصوصيات بارز آنها كه نمونه هاي عملي اصلاح شده بودند، راهنماي بسيار خوب و ارزنده¬اي براي ديگران خواهد بود، حتي قرآن كريم كه كتاب سعادت بشر است، ضمن بيان اوامر و نواهي شريعت، به معرفي الگوي برتري پرداخته كه در اجراي دستورات دين، سرآمد روزگار بوده است، آنجا كه مي فرمايد: {لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة ؛به يقين شما را به رسول خدا|، اقتدايى است نيكو -و پيامبر براى شما الگويى شايسته است} حضرت امام سجاد× نيز در ضمن موعظه هاي خود از اين روش ضروري و مؤثر استفاده كرد و در دوراني كه الگوهاي باطل و منحرف، مورد توجه مردم قرار گرفته بود، در كلماتي كوتاه اما پر محتوا، به بيان الگوهاي شايسته پرداخته و بدين ترتيب، جامعه را به سمت الگوهاي واقعي و حقيقي هدايت فرمود، در ادامه به برخي نمونه ها، خواهيم پرداخت:
• مردى جوياي حال حضرت شده و از ايشان پرسيد: «حالتان چگونه است؟» امام در پاسخ فرمود: «حال ما چنين است، كه بيم داريم از اينكه نسبت به اوامر و نواهى رسول خدا|، كوتاهي كرده باشيم، در حالى كه همه اهل اسلام به اتكاى وى، خود را در امان مىدانند»، وقتي از ايشان پرسيده شد: «چگونه است كه شما به هنگام مسافرت، از شناسايى خود به دوستان ابا داريد؟» در جواب فرمود: «بيم دارم از اينكه با نام رسول خدا|، بيش از آنچه استحقاق دارم، مرا مورد عطوفت و مهربانى قرار دهند.»
• روزي امام×، بر مردي گذشتند كه بر درب خانه يكي از مرفهان بي درد نشسته بود، به او فرمودند: «چه چيز تو را بر در خانه اين ثروتمند جبار، كشانده است؟» مرد پاسخ داد: «فقر»، امام× فرمودند: «برخيز تا تو را به در خانهاي، بهتر از در خانه او و پروردگاري كه براي تو بهتر از او باشد، راهنمايي كنم»، سپس او را به مسجد پيامبر بردند و دستوراتي از قبيل: دعا و نماز و تلاوت قرآن براي طلب حاجت از خدا و پناه بردن به قلعه مستحكم او به وي دادند.
• خانواده و دوستان امام×، با ديدن خستگي و ضعف بيش از حد ايشان در اثر عبادت، از سر دلسوزي در اين باره با ايشان صحبت ميكردند، اما ايشان اصرار داشتند كه تا هنگامي كه به پدران پاك خود ملحق شوند، همچنان به عبادت فراوان خود ادامه خواهند داد، يكي از فرزندان آن حضرت به محضرش عرضه داشت: «اي پدر! چقدر نماز ميگزاريد؟» ايشان در پاسخ فرمودند: «از اين عمل، محبت پروردگارم را ميجويم.»
• جابر بن عبداللّه انصاري به امام× عرض كرد: «ای پسر رسول خدا! آيا نميداني كه خداوند بهشت را فقط براي شما و دوستدارانتان و دوزخ را براي دشمنانتان آفريده است؟ پس از چه رو تا اين اندازه، در عبادت سعي و كوشش مي كني؟» امام× در پاسخ فرمودند: «اي صحابي رسول خدا! آيا ندانستهاي كه خداوند، تمام گناهان پيامبر| را از ابتدا تا انتها، به نص آيه شريفه {لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّر} بخشيده بود، اما او- كه پدر و مادرم به فدايش باد – در سعي براي اطاعت و عبادت او كوتاهي نميكرد و آنقدر عبادت ميكرد تا ساق پايش متورم ميگرديد، همين سؤال از ايشان نيز شد كه مگر نه اين است كه خداوند همه گناهان گذشته و آينده تو را بخشيده است، پس سبب اين همه عبادت چيست؟ رسول خدا| فرمودند: آيا نبايد، بنده شكرگزاري باشم؟!» جابر پس از شنيدن اين سخن، عرض كرد: «خداوند تو را زنده بدارد، همانا كه تو از خانداني هستي كه دفع بلا، كشف نگرانيها و باريدن باران از آسمان به بركت وجود آنان است»، امام سجاد× فرمود: «همواره راه پدر و جدم را ادامه خواهم داد، تا اينكه آنان را ملاقات نمايم.»
تبيين روش مبارزه
يكي ديگر از جنبه هاي موعظه هاي حضرت، اين بود كه ايشان به بيان روش مبارزه و جهاد خود مي پرداختند، همانطور كه پيش از اين گفته شد، شرايط زماني امامت امام سجاد×، به نحوي بود كه ايشان قادر به جنگ نظامي نبود از اين رو در قالب هاي ديگري همچون: فرهنگي،سياسي و اجتماعي به مبارزه پرداخت، در مواردي حضرت اين روش مبارزه خود را در قالب موعظه بيان مي كرد، تا در خصوص اين مسئله براي توده مردم، شبهه¬اي پيش نيايد، افزون بر اینكه در سيره ائمه^ موارد متعددي يافت ميشود كه علت و ويژگي روشهاي گوناگون خود را در رهبري حركت اسلامي براي مردم بيان نمودهاند، چرا كه هر دوران، شرایطی خاص به خود داشت كه اهل بيت به اقتضاي آن، روش مناسب براي مبارزه خود انتخاب مي كردند و به خوبي هم در آن موفق بودند.
نمونه اي از اين روش را حضرت، طي سفر حج، در مواجهه با عبّاد بصري بيان فرمودند، آن زمان كه وي، معترضانه، از ايشان پرسيد: «جنگ و سختي آن را رها كردي و راحتي سفر حج را برگزيدي، در حالي كه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: {إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ ؛ در حقيقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهاي] اينكه بهشت براي آنان باشد، در ازاي جنگ و پيكار در راه خودش، خريده است}، امام سجاد× در پاسخ او فرمودند: «آيه بعد را هم بخوان: {التّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السّائِحُونَ الرّاكِعُونَ السّاجِدُونَ اْلآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤمِنين ؛ [آن مؤمنان،] همان توبهكنندگان، پرستندگان، سپاسگزاران، روزهداران، ركوعكنندگان، سجدهكنندگان، وادارندگان به كارهاي پسنديده، بازدارندگان از كارهاي ناپسند و پاسداران مقرّرات خدايند. و مؤمنان را بشارت ده} سپس فرمود: «چنانچه كسانى با اين خصوصيات وجود داشته و در چنين موقعيتي باشند، بدون شك، جهاد همراه با آنان بر حج، برتري خواهد داشت».
حضرت با اين جواب، به صورت صريح، سياست، نوع مبارزه و نيز علت انتخاب چنين شيوه اي را براي مبارزه خود، در آن برهه از زمان، بيان فرمودند، بدين بيان كه، اقدام نكردن، به مبارزه مسلحانه و رويارويي نظامي با بني اميه، صرفا از روي دلبستگي هاي مادي و دنيوي-چنان كه عباد بصري گمان مي كرد- نبود، بلكه به اين دليل بود كه شرايط و امكانات لازم براي يك حركت نظامي موفق، در آن هنگام مهيا نبود و مشخص است كه در چنين شرايطي هرگونه حركتي، نه تنها هيچ خطري را متوجه حكومت نميكرد، بلكه نتيجهاي كاملاً برعكس داشت، با اين حساب، انتخاب شيوه امام سجاد×، كاملا عقلايي و حكيمانه بود.
انديشه سازي در پرتو دعوت به ثقلين
يكي ديگر از اقدامات ارزشمندي كه امام در قالب موعظه بدان پرداختند، انديشه سازي در سایه دعوت به قرآن و سنت بود، چه اينكه هر حركت و اقدام موفقي، نيازمند يك انديشه و درايت سالم و صحيح است. فرهنگ سازي براي توده مردم و بيدار كردن آنان نسبت به حوادثي كه در اطرافشان اتفاق مي افتد و آنچه بر سرشان ميآيد و وظايفي كه بر عهده آنان است، همه اينها از نخستين پايه هاي مبارزه با نظامهاي فاسدي است كه در طول تاريخ، همه تلاششان در جهت دور نگهداشتن مردم از حق و آموزههاي اصيل عقلاني و وحياني، بوده است.
امام زينالعابدين× در اين زمينه، نقش بسزايي ايفا كرد، واكنش ايشان در برابر منع و جلوگيري شديد حاكمان وقت، از نقل احاديث نبوي| اين بود كه حضرت، يارانشان را به روايت حديث، دستور فرموده و مردم را نسبت بدان ترغيب و تشويق كردند، از اين گذشته، ايشان همواره در طول زندگي، طبق سنت نبوي|، عمل كرده و هم خود آن را پياده ساختند و هم مردم را به پياده كردن و عمل به آن دعوت ميكردند، در اين خصوص، از آن حضرت روايت شده كه فرمود: «إنّ أفضل الأعمال ما عمل بالسنّة وإن قلّ ؛ برترين عمل آن است كه مطابق سنت انجام شود، گرچه اندك باشد»، ايشان در جهت ايجاد انديشه و فرهنگ سالم، دعوت به ثقلين مي نمود، كه خود دو يادگار ارزشمند پيامبر اكرم| به شمار مي رفت،- همانطور كه فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي ؛من شما را ترك مي گويم، در حالي كه در ميانتان، دو امانت گرانبها مي گذارم، يكي كتاب خدا و ديگري اهل بيتم»- در ادامه برخي از نمونه هایی که حضرت مردم را به قرآن، توجه داده اند، را ذکر مي کنيم:
امام سجاد× در رابطه با دعوت مردم به پناه آوردن به قرآن ميفرمايند: «عَلَيْكَ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْجَنَّةَ بِيَدِهِ لَبِنَةً مِنْ ذَهَبٍ وَ لَبِنَةً مِنْ فِضَّةٍ وَ جَعَلَ مِلَاطَهَا الْمِسْكَ وَ تُرَابَهَا الزَّعْفَرَانَ وَ حَصْبَاءَهَا اللُّؤْلُؤَ وَ جَعَلَ دَرَجَاتِهَا عَلَى قَدْرِ آيَاتِ الْقُرْآنِ فَمَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ قَالَ لَهُ اقْرَأْ وَ ارْقَ وَ مَنْ دَخَلَ مِنْهُمُ الْجَنَّةَ لَمْ يَكُنْ فِي الْجَنَّةِ أَعْلَى دَرَجَةً مِنْهُ مَا خَلَا النَّبِيُّونَ وَ الصِّدِّيقُونَ ؛ با قرآن باش كه خداوند بهشت خود را خشتي از طلا و خشتي از نقره ساخته و به جاي آب و گل، از مشك و زعفران، ملات آن را درست كرده و سنگ ريزه هايش نيز از لؤلؤ ميباشد، درجات آن به تعداد آيات قرآن ميباشد و به هركه اهل قرآن باشد، گفته خواهد شد: قرآن بخوان و صعود كن و هركس [از اهل قرآن] داخل بهشت شود، به درجهاي صعود خواهد نمود، كه بالاتر از آن جز مقام پيامبران و صدّيقان درجهاي نيست».
ايشان در بيان اهميت انس با قرآن، مي فرمود: «لَوْ مَاتَ مَنْ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ- لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ يَكُونَ الْقُرْآنُ مَعِي- وَ كَانَ ع إِذَا قَرَأَ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ يُكَرِّرُهَا- حَتَّى كَادَ أَنْ يَمُوت ؛ اگر همه مردم ميان مشرق و مغرب بميرند تا قرآن با من است، وحشتي نخواهم داشت»، خود ايشان، آيه (مالك يوم الدين) را به حدي تكرار مي كرد، كه نزديك بود، جان به جان آفرین، تسلیم كند.
زهري نقل مي كند كه از امام زين العابدين× شنيدم كه مي گفت: «آيَاتُ الْقُرْآنِ خَزَائِنُ الْعِلْمِ فَكُلَّمَا فَتَحْتَ خِزَانَةً فَيَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْظُرَ فِيهَا ؛آيات قرآن، خزانه هاي دانش است و هر زمان خزانه اي گشوده شود، براي تو سزاوار است كه به آنچه در آن قرار دارد، نگاه كني.»
حضرت علاوه بر توجه دادن مردم به قرآن، به تفسیر آن نیز همت گماشته و در ضمن تفسير، به تطبيق آيات بر اهل بيت ميپرداخت و بدين گونه دعوت به قرآن و سنت مينمود، ايشان در تفسير آيه:{وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ …}فرمود:«وَ لَكُمْ يَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ لِأَنَّ مَنْ هَمَّ بِالْقَتْلِ فَعَرَفَ أَنَّهُ يُقْتَصُّ مِنْهُ فَكَفَّ لِذَلِكَ عَنِ الْقَتْلِ كَانَ حَيَاةً لِلَّذِي هَمَّ بِقَتْلِهِ وَ حَيَاةً لِهَذَا الجافي الْجَانِي الَّذِي أَرَادَ أَنْ يَقْتُلَ وَ حَيَاةً لِغَيْرِهِمَا مِنَ النَّاسِ إِذَا عَلِمُوا أَنَّ الْقِصَاصَ وَاجِبٌ لَا يَجْسُرُونَ عَلَى الْقَتْلِ مَخَافَةَ الْقِصَاصِ- يا أُولِي الْأَلْبابِ أُوْلِي الْعُقُولِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ثُمَّ قَالَ ع عِبَادَ اللَّهِ هَذَا قِصَاصُ قَتْلِكُمْ لِمَنْ تَقْتُلُونَهُ فِي الدُّنْيَا وَ تُفْنُونَ رُوحَهُ أَفَلَا أُنَبِّئُكُمْ بِأَعْظَمَ مِنْ هَذَا الْقَتْلِ وَ مَا يُوحِيهِ اللَّهُ عَلَى قَاتِلِهِ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنْ هَذَا الْقِصَاصِ قَالُوا بَلَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ أَعْظَمُ مِنْ هَذَا الْقَتْلِ أَنْ يَقْتُلَهُ قَتْلًا لَا يُجْبَرُ وَ لَا يَحْيَا بَعْدَهُ أَبَداً قَالُوا مَا هُوَ؟ قَالَ أَنْ يُضِلَّهُ عَنْ نُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ يَسْلُكَ بِهِ غَيْرَ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يُغَيِّرَ بِهِ بِاتِّبَاعِ طَرِيقِ أَعْدَاءِ عَلِيٍّ وَ الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِمْ وَ دَفْعِ عَلِيِّ عَنْ حَقِّهِ وَ جَحْدِ فَضْلِهِ وَ أَنْ لَا يُبَالِيَ بِإِعْطَائِهِ وَاجِبَ تَعْظِيمِهِ فَهَذَا هُوَ الْقَتْلُ الَّذِي هُوَ تَخْلِيدُ الْمَقْتُولِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِداً مُخَلَّداً أَبَداً فَجَزَاءُ هَذَا الْقَتْلِ مِثْلُ ذَلِكَ الْخُلُودِ فِي نَارِ جَهَنَّم ؛اى امّت پيامبر|! شما را در قصاص، زندگي است زيرا هرگاه شخصى بخواهد كسي را بكشد، اگر بداند از وي قصاص خواهد شد، از كشتن او صرف نظر مي كند و اين هم براي كسي كه قصد كشتنش شده بود، موجب حيات است، هم براي كسي كه اراده قتل داشته و هم براي ديگران، يعني در صورتي كه مردم بدانند كه قصاص واجب است، به جهت ترس از قصاص، جرأت كشتن پيدا نميكنند، اي صاحبان خرد! شايد از خدا پروا كنيد، سپس حضرت فرمود: «اي بندگان خدا! اين قصاص براي كساني است كه آنها را در دنيا مي كشيد و جانشان را مي گيريد، آيا شما را خبر دهم از كشتني كه از اين بدتر و قصاصي كه از اين سخت تر است؟» گفتند: بله اي فرزند پيامبر! فرمود: «بدتر از اين كشتني است كه، جبران ناپذير است و پس از آن هرگز حيات نمي يابد.» پرسيدند: آن چيست؟ فرمود: «اينكه كسي را از نبوت پيامبر| و ولايت علي بن ابي طالب× گمراه كند، او را به غير راه خدا ببرد و به پيروي از دشمنان امير المؤمنين× و به امامت آنان و دفع حضرت از حقش و انكار فضيلتش، وادار كند و به اداي حق واجب آن حضرت، بي اعتنا سازد، اين است قتلي كه مقتول را در آتش دوزخ، جاودانه مي كند و كيفر اين قتل نيز، عذاب هميشگي جهنم خواهد بود».
يكي از قاضيان كوفه از امام زين العابدين× در مورد اين آيه سؤال كرد كه خداوند مي فرمايد: {وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ}، حضرت در پاسخ فرمودند:«مَا يَقُولُ النَّاسُ فِيهَا قِبَلَكُمْ؟ قَالَ: يَقُولُونَ إِنَّهَا مَكَّةُ. فَقَالَ: وَ هَلْ رَأَيْتَ السَّرَقَ فِي مَوْضِعٍ أَكْثَرَ مِنْهُ بِمَكَّةَ قَالَ فَمَا هُوَ؟ قَالَ: إِنَّمَا عَنَى الرِّجَالَ. قَالَ: وَ أَيْنَ ذَلِكَ فِي كِتَابِ اللَّهِ؟ فَقَالَ : أَوَمَا تَسْمَعُ إِلَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ-: {وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ} وَ قَالَ: {وَ تِلْكَ الْقُرى أَهْلَكْناهُمْ} وَ قَالَ: {وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيها وَ الْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنا فِيها} أَفَيُسْأَلُ الْقَرْيَةُ أَوِ الرِّجَالُ أَوِ الْعِيرُ؟ قَالَ وَ تَلَا عَلَيْهِ آيَاتٍ فِي هَذَا الْمَعْنَى. قَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَنْ هُمْ؟ قَالَ: نَحْنُ هُمْ فَقَالَ: أَوَ مَا تَسْمَعُ إِلَى قَوْلِهِ- سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ؟ قَالَ: آمِنِينَ مِنَ الزَّيْغ ؛مردم در مورد آن قريه هاي مبارك چه ميگويند؟»عرضه داشت: «منظور مكه است»، فرمود: «آيا دزدي (و ناامني) در شهري بيشتر از مكه ديده اي؟» گفت: «پس مراد چيست؟» فرمود: «منظور مرداني معين است»، عرض كرد:«آيا در كتاب خدا نظيري دارد؟(كه به مرداني، اطلاق قريه شده باشد)»حضرت چندين آيه را تلاوت كرده و فرمود: «منظور از آن مردان، ما هستيم و آمنين يعني در امان از انحراف.»
معرفی اهل بیت و دعوت به اطاعت از آنان
امام سجاد× همان گونه که به قرآن سفارش می فرمود، مفسران حقیقی آن را نیز که به تعبیر حدیث ثقلین، اهل بیت پیامبر| هستند، به مردم معرفی کرده و به پیروی از آنان دعوت می نمود. در ادامه شواهد تاریخی آن را ذکر می کنیم:
• امام سجاد× در رابطه با امامت و ولايت خاندان پيامبر| كه خود، يكي از مشخصه هاي ايشان در آن زمان بود، بدون هيچ تقيه يا پرده پوشي و با كمال صراحت و روشني اين مطلب را اعلام مي نمود، در اين رابطه حضرت مي فرمايند: «نحن أئمّة المسلمين، وحجج اللّه علي العالمين، وسادة المؤمنين وقادة الغرّ المحجّلين وموالي المؤمنين، ونحن أمان أهل الأرض، كما أنّ النجوم أمان لأهل السماء… ولولا ما في الأرض منّا لساخت بأهلها، ولم تخلُ الأرض منذ خلق اللّه آدم من حجّة للّه فيها، ظاهر مشهور أو غائب مستور، ولا تخلو إلي أن تقوم الساعة من حجّة للّه فيها، ولو لا ذلك لم يعبد اللّه؛ ما پيشوايان مسلمانان، حجت خداوند بر جهانيان، سرور مؤمنان، سركرده گروه سپيد پيشانيان نوراني [گروهي از بهترين ساكنان بهشت] و مولاي مؤمنان ميباشيم و چنان كه ستارگان، امان اهل آسمانند، ما نيز موجب امنيت اهل زمين هستيم… و اگر كسي از ما [ائمه] در روي زمين نباشد، زمين اهل خود را فرو خواهد برد و از روزي كه آدم خلق شد، زمين از حجت خدا خالي نبوده است، حال يا اين حجت، آشكار و شناخته شده بوده و يا پنهان و ناشناخته، تا قيامت هم همچنين خواهد بود، در غير اين صورت، خداپرستي از بين رفته بود» .
• ابن عساكر از ابومنهال نصر بن أوس طائي نقل مي كند: عليّ بن الحسين× به من فرمود: «مردم به سمت چه كسي گرايش پيدا ميكنند؟» عرض كردم: «مردم گرايش مشخصي نداشته و به اين طرف و آن طرف متمايل ميگردند»، حضرت فرمود: «به آنان بگو كه به سوي من بيايند».
• ابو خالد كابلي به امام× عرض كرد: «سرورم! مرا آگاه كن كه پس از تو چند امام خواهد بود؟» فرمود: «هشت تن، چرا كه تعداد ائمه، پس از رسول خدا|، به عدد اسباط بني اسرائيل، دوازده تن است، سه تن از آنان گذشته، من چهارمين آنانم و هشت تن ديگر از فرزندان من هستند» .
انحراف مردم در دوري از اهل بيت^ و كنار گذاشتن آنان از سرپرستي جامعه اسلامي خلاصه نميشد، بلكه نمود ديگري از اين انحراف، عدم آگاهي مردم از احكام شرعي بود كه ائمه^ تنها مرجع صحيح و واقعي براي آن بودند؛ در مقابل، حاكمان جور، نه تنها ائمه^ را از حكومت و ولايت كنار گذاشتند، بلكه سعي فراواني كردند تا مرجعيت علمي و ديني آنان را نيز نفي كرده و مردم را به كلي از آنان جدا سازند، از اين رو يكي از كارهاي ائمه^، راهنمايي مردم به اين چشمه زلال معرفت اسلامي بود، تا از آن سيراب گردند، امام سجاد× در اين راه، كوشش فراواني نمود، به عنوان نمونه نقل مي كنند: حضرت در مواجهه با مردي كه درباره يك مسئله شرعي با ايشان، به مشاجره برخاسته بود، فرمودند: «لو صرت الي منازلنا، لأريناك آثار جبرئيل في رحالنا، أيكون أحد أعلم بالسنّة منّا ؛اگر به خانه هاي ما مي آمدي، جاي پاي جبرئيل را در اقامتگاه ما، به تو نشان مي دادم، آيا آگاه تر از ما به سنت، كسي هست؟!»
• حضرت در بياني ديگر، مجتهدان قلابي را كه در آن زمان، با رأي خود و قياس و استحسان به تفسير شريعت مي پرداختند، تخطئه كرده و صراحتا مردم را به سمت خويش فرا خوانده و مي فرمايند: «إِنَّ دِينَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ وَ الْآرَاءِ الْبَاطِلَةِ وَ الْمَقَايِيسِ الْفَاسِدَةِ وَ لَا يُصَابُ إِلَّا بِالتَّسْلِيمِ فَمَنْ سَلَّمَ لَنَا سَلِمَ وَ مَنِ اقْتَدَى بِنَا هُدِيَ وَ مَنْ كَانَ يَعْمَلُ بِالْقِيَاسِ وَ الرَّأْيِ هَلَكَ وَ مَنْ وَجَدَ فِي نَفْسِهِ شَيْئاً مِمَّا نَقُولُهُ أَوْ نَقْضِي بِهِ حَرَجاً كَفَرَ بِالَّذِي أَنْزَلَ السَّبْعَ الْمَثَانِيَ وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ وَ هُوَ لَا يَعْلَم ؛با عقلهاي ناقص، رأي هاي باطل و قياسهاي فاسد، نميتوان به دين خدا دست يافت، بلكه دسترسي به آن، تنها از طريق تسليم، امكانپذير است، پس هركس اسلام آورده، تسليم ما خاندان شده و هركس از ما پيروي نمود، راه هدايت در پيش گرفته است و در مقابل، هر كه به دنبال قياس و آراء خود رفت، راه هلاكت را پيموده و هر كس در دل، به آنچه ما ميگوييم، يا به آن حكم ميكنيم، شك كند، يا از آن دلگير شود، نادانسته به خدايي كه سبع المثاني (سوره حمد) و قرآن عظيم را نازل كرده كفر ورزيده است». امام با اين بيان، تنها خويش را شايسته حكومت و مرجعيت علمي جامعه معرفي مي كند و بدين گونه خط بطلاني بر حاكمان و عالمان درباري مي كشد، همچنان كه وقتي زهري كه علماي پر آوازه زمان خود، به شمار مي رفت، از حضرت، در مورد اقسام روزه واجب پرسيد، حضرت طي جواب مفصلي به او فهماند، كه او و ديگران، شايستگي مرجعيت ندارند.
با توجه به نمونه هاي فوق، مي توان چنين نتيجه گرفت كه امام سجاد×، در پرتو دعوت مردم به ثقلين و بيان امامت و ولايت خود، جامعه را به سمت صلاح و رستگاري سوق دادند.
تشويق به علم آموزي
مسئله تعليم و تعلم، در فرهنگ ديني از جايگاه والايي برخوردار است و همواره قرآن و سنت، توصيه هاي فراواني نسبت بدان داشتند، خداوند متعال در قرآن كريم پس از توصيه به تقوي به مسئله علم آموزي اشاره كرده و مي فرمايد: {وَاتَّقُوا اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ} نكته اي كه از آيه استفاده مي شود اين است كه علم حقيقي از راه دين و اولياي الهي به دست مي آيد، در حديث معروف نبوي| نيز جايگاه اصلي علم و دانش معرفي شده است، همانطور كه پيامبر اكرم| مي فرمايند: «أنا مدينة العلم و علىّ بابها، فَمَنْ أَرَادَ الْحِكْمَةَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا ؛ من شهر دانش هستم و علي× درب آن است، هر كه خواهان حكمت باشد، بايد از درب آن، وارد شود.» بنابراين بايد براي كسب علم، به سراغ حضرات معصومين^ رفت كه عالمان واقعي هستند، اين بزرگواران كه مرجعيت علمي مردم را به عهده داشتند، سفارش هاي فراواني در مورد علم آموزي بيان فرمودند، امام سجاد×، عالم ترين فرد زمان خود بود به حدي كه وقتي در شام، يزيد با خطبه خواندن امام، مخالفت كرد، بعضي از اطرافيان به او گفتند: «اين جوان، نيكو سخن نخواهد گفت»، يزيد در جواب آنان گفت: «او از خانواده اي است كه علم را، با شير مادر نوشيده اند.»
ايشان، با وجود مقام علمي بالا كه مورخين، به برتري علمي ايشان، شهادت دادند ، در قالب موعظه هايشان به اين مهم، نيز تأكيد مي فرمودند، از ميان رواياتي كه درباره دانش و دانش آموزي از ايشان، در دست است، چنين استفاده مي شود كه، آن حضرت برنامه ريزي حساب شده اي، براي اين حركت علمي انجام داده بودند، افزون بر اینكه ايشان، با وجود همه سختي ها و دردهاي فراواني كه فاجعه كربلا بر ايشان وارد ساخته بود و براي دنياي اسلام به جاگذارده بود، فكر و ذهن خود را براي تعليم دانش به شاگردان، آماده ساخته بودند، از اين رو، همگان را به تحصيل دانش، ترغيب و تشويق نموده و خصوصا افرادي را كه داراي استعدادهاي خوبي بودند، بيشتر مورد تأكيد قرار مي دادند، در رفتار نيز، نسبت به آنان، با احترام برخورد ميكردند، ايشان آداب دانش آموزي و حقوق معلم و متعلم را به آنان، گوشزد نموده و با بيان پاداش و ثواب علم اندوزي، آنان را به تحمل رنج و سختي در اين راه، ترغيب ميفرمودند، و اين گونه بود كه امام سجاد× توانست، جمع فراواني از جويندگان معرفت، را كه در جامعه آن روزگار به «قرّاء» يا قاريان قرآن، معروف بودند، گرد خود جمع كند، وجه نام گذاري اين افراد، به قاري قرآن، به اين خاطر بود كه محورِ تمام بحثهاي علمي آنان، قرآن و حفظ و تعليم و تفسير آن بود، اين در حالي بود كه سياست خطرناك حاكمان، پس از پيامبر اكرم، اين بود كه اثري از علم حديث، سيره، فقه و نگارش كتاب در اين زمينهها نماند و از اين رو، جريان عادي جامعه، به نفع مكتب فكري امام سجاد× نبود، با اين وجود، علماء، فقهاء و قراء بسیاري، گرداگرد امام سجاد× جمع شده بودند و ارتباط آنها با امام به حدي زياد شده بود كه در سفر و حضر، از ايشان جدا نميشدند، سعيد بن مسيّب ميگويد: «تا وقتي امام از مكه خارج نميشد، هيچ يك از قرّاء، از آن شهر خارج نميگرديدند و روزي كه به همراه امام از شهر خارج شديم، هزار سوار بوديم».
در ادامه به برخي از موعظه هاي حضرت، كه در فضيلت دانش و ميزان ثواب و اهميت آن، بيان فرمودند، مي پردازيم:
• ايشان در بيان اهميت و ارزش علم اندوزي فرمودند: «لو يعلم النّاس ما فى طلب العلم طلبوه و لو بسفك المهج و خوض اللجج، إنّ اللّه تبارك و تعالى أوحى إلى دانيال أنّ أمقت عبيدى الىّ الجاهل المستخف بحقّ أهل العلم التارك للاقتداء بهم و أن أحبّ عبيدى إلىّ التقى الطالب للثواب الجزيل، اللازم للعلماء التابع للحلماء القابل عن الحكماء ؛ اگر مردم به اجر و ثوابي كه در طلب علم و دانش به دست ميآيد، آگاه بودند، حاضر ميشدند در راه به دست آوردن آن، امواج دريا را شكافته و حتي در اين راه خون خود را اهدا نمايند، خداوند متعال به دانيال نبي وحي كرد كه بنده جاهلي را كه حق دانشمندان را سبك شمارد و از آنان پيروي نكند، بسيار ناپسند ميدارم و در عوض، محبوب ترينِ بندگانم نزد من، پرهيزگاري است كه در پي جمع آوري ثواب بوده و همواره همراه دانشمندان و پيرو بردباران بوده و از حكيمان، كسب دانش كند».
• آن حضرت در بزرگداشت مقام دانشجو مي فرمودند: «إِنَّ طَالِبَ الْعِلْمِ إِذَا خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ لَمْ يَضَعْ رِجْلَهُ عَلَى رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ مِنَ الْأَرْضِ إِلَّا سَبَّحَتْ لَهُ إِلَى الْأَرَضِينَ السَّابِعَةِ ؛ چون طالب علم از خانه خود بيرون ميآيد، پاي خود را بر هيچ خشك و تري از زمين قرار نمي دهد، مگر اين كه زمينهاي هفت گانه، او را تسبيح ميگويند».
• امام سجاد×، دانشجويان را مورد تشويق قرار داده و منزلت دانش پژوه را، اين چنين گرامي مي داشتند: «مَرْحَباً بِوَصِيَّةِ رَسُولِ اللَّه ؛ خوش آمديد، اي كساني كه به سفارش پيامبر| عمل نمودهايد». امام باقر× در سخني از قول پدرشان فرمودند: «پدرم وقتي نگاهش به جواناني ميافتاد كه جوينده دانش بودند، آنان را به نزديك خود فراميخواند و به آنها ميفرمود: «مرحبا بكم أنتم ودايع العلم، و يوشك إذا أنتم صغار قوم أن تكونوا كبار آخرين ؛ آفرين بر شما كه ذخيرههاي دانش هستيد و به زودي شما كه كوچك هاي قوم خود هستيد، بزرگان قومي ديگر خواهيد گرديد».
• در ضمن رساله حقوق، گزيده اي از فضيلت عالمان و حقوق آنان بر دانش پژوهان آمده، از قبيل اينكه: بايد مجلس او را محترم بدارد، خوب به سخنانش گوش فرا دهد، به استاد پشت نكند، صدايش را از صداي او بالاتر نبرد، از او دفاع كند، اگر عيبي دارد بپوشاند، خوبي هايش را آشكار كند، با دشمنانش نشست و برخاست نكند، و با دوستان او دشمني نورزد، همانطور كه حضرت حقوق استاد را به شاگردان بيان مي كنند، متقابلا حقوق شاگردان را نيز بر معلم، ياد آوري كرده و مي فرمايند: «دانش خويش را مخفي نسازد، به دانشآموزان سخت نگيرد، در آموزش، از روشهاي خوب استفاده كند و براي اين عمل مقدس، توقع پاداش و مزد مادي نداشته باشد.»
• امام سجاد× با وجود تاکید و تشویقهای فراوانی که به علم آموزی داشت، به بسنده نکردن به دانش بدون عمل نیز سفارش می نمود، به عبارت دیگر، در کنار موعظه به علم، موعظه به عمل می نمود، به عنوان نمونه، مردى خدمت آن حضرت رسيد و پرسش هاي متعددي كرد و امام، پاسخش را داد، سپس رفت و دو مرتبه بازگشت و قصد داشت به پرسش هايش ادامه دهد، حضرت براي اينكه به او بفهماند، علم براي عمل كردن است، نه انباشتن آن بدون عمل، به او فرمود: «مَكْتُوبٌ فِي الْإِنْجِيلِ لَا تَطْلُبُوا عِلْمَ مَا لَا تَعْلَمُونَ وَ لَمَّا تَعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا لَمْ يُعْمَلْ بِهِ لَمْ يَزْدَدْ صَاحِبُهُ إِلَّا كُفْراً وَ لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً ؛ در كتاب مقدس انجيل نوشته شده است كه از آنچه دانسته ايد ولي عمل بدان نكرديد، از آنچه نمي توانيد، نپرسيد، زيرا اگر به اندوخته هاي علم، عمل نگردد، موجب افزايش ناسپاسي و دور شدن دارنده علم از خداوند مي گردد.»
با توجه به مطالب ياد شده، مي توان دريافت كه چگونه امام سجاد×، در قالب موعظه، به اصلاح جامعه پرداختند و در جنبه هاي مختلف با پند و اندرزهاي سازنده، جامعه اسلامي را به سمت سعادت و كاميابي، سوق دادند، اين آموزهها، حكايت از برنامه ريزي روشن و حساب شده امام×، براي ايجاد يك حركت فرهنگي اصلاح اجتماعي گسترده دارد كه بتواند در برابر جريانات انحرافي و برنامههاي فاسد دستگاه اموي كه به مسلمانان، مجال بيداري و هشياري نميداد، ايستادگي نمايد؛ دانشگاه امام زين العابدين×، گروهي متشكل از دانشمندان، فقيهان و مفسران را به جامعه تحويل داد، كه آوازه آنان، جهان اسلام را در نورديد و افتخار به حركت در آوردن چرخ دندههاي جريان احياء علمي در آن دوران وحشتناك و قرنهاي بعد از آن به نام آنان، در دفتر تاريخ، ثبت گرديد، انشاءالله در مبحث آينده، به بيان روش هاي ديگر اصلاح گفتاري امام چهارم×، خواهيم پرداخت.
حكمت
سخن در مورد روش هاي گفتاري امام زين العابدين× بود كه ايشان، در جهت اصلاح جامعه، به کار گرفتند، در مبحث گذشته، به يكي از روش هاي عمده ايشان، كه موعظه بود، اشاره كرديم و نمونه هاي تاريخي آن را ذكر نموديم، در اين مبحث نیز، به بيان يكي ديگر از روش ها كه عبارت از حكمت است، خواهيم پرداخت، خداوند متعال در كنار موعظه، به معرفي حكمت، پرداخته و مي فرمايد: {ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ؛اى پيامبر! مردم را با حكمت و گفتار استوار و منطقى و پند نيكو، به راه پروردگارت بخوان}، پيشتر گفته شد كه موعظه بيشتر براي عوام جامعه، كارايي دارد و حكمت براي خواص، با اين همه، پيش از ورود به بحث، لازم است، تعريف كاملي از واژه حكمت داشته باشيم، تا بهتر بتوانيم، شواهد تاريخي را مورد بررسي قرار دهيم، حكمت، کلمه ای عربی و از ریشه “ح ک م” است، “حکمت” رسیدن به حق و واقع به واسطه علم و عقل است و از ماده “حکم”، به معناى بازداشتن و منع است و اولین معنا از آن، حکم کردن است که باعث جلوگیرى از ظلم مىشود، از ویژگىهاى حکمت، آن است که جهل و نادانى را از انسان باز مىدارد، یکی دیگر از معانی لغوی این واژه، انديشه نيك است، همانطور که برخی آن را به معناي: «استواري و منع از نقص و خلل و تباهي» معنا کرده اند، چنان كه لجام اسب را «حَكَمَه» گويند؛ زيرا اسب را از سركشي و حركت هاي ناموزون باز مي دارد و در اصطلاح قرآن عبارت از: حجتي است که حق را نتيجه دهد، آن هم به گونه اي که هيچ شک و ابهامي در آن نماند . یا سخن درستی که روشن گر حق و زداینده شبهه است ، سخنی قطعي و محكم كه مورد قبول همگان است و كسي توان خدشه در آن را ندارد، به عبارت ديگر: حكمت در مواردى به كار مىرود كه گفتهها و پيشنهادها، بناى محكمى در عقل و فطرت همه انسانها داشته باشد ، اميرمؤمنان، حضرت على×، حكمت را گمشده مؤمن دانسته و مىفرمايد: «الحكمة ضالّة المؤمن، فخذ الحكمة و لو من اهل النّفاق ؛حكمت، گمشده مؤمن است، آن را بگيريد، گرچه از اهل نفاق باشد»، در روايتي از زين العابدين× نيز مي خوانيم: «لا تحتقر اللؤلؤة النفيسة أن تجلبها من الكبا الخسيسة، فإن أبي حدثني، قال: سمعت أمير المؤمنين× يقول: إن الكلمة من الحكمة لتلجلج في صدر المنافق نزاعا إلى فطانها، حتى يلفظ بها فيسمعها المؤمن فيكون أحق بها و أهلها فيلقفها ؛اگر مرواريد گرانبهايى را از زبالهدان بىارزشى به دست آوردى، كوچك مشمار، زيرا پدرم به من فرمود كه از امير المؤمنين× شنيدم كه مىفرمود: «همانا كلمهاى از حكمت، در سينه منافق، با هوش و ذكاوتش در كشمكش است، تا اين كه به زبان بياورد و مؤمن آن را بشنود، كه او سزاوارتر و شايسته تر به آن است، پس آن را فرا گيرد.»
با اين توضيحات، روشن شد كه بين موعظه و حکمت فرق است، تفاوت موعظه و حکمت در این است که حکمت تعلیم است و موعظه تذکار، حکمت برای آگاهی است و موعظه برای بیداری، حکمت مبارزه با جهل است و موعظه مبارزه با غفلت، سرو کار حکمت با عقل و فکر است و سرو کار موعظه با دل و عاطفه، حکمت یاد میدهد و موعظه یادآوری میکند، حکمت بر موجودی ذهنی میافزاید و موعظه ذهن را برای بهره برداری از موجودی خود آماده میسازد، حکمت چراغ است و موعظه باز کردن چشم است برای دیدن، حکمت برای اندیشیدن است و موعظه برای به خودآمدن، حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح، از این رو شخصیت گوینده در موعظه نقش اساسی دارد، بر خلاف حکمت. در حکمت روحها بیگانه وار با هم سخن میگویند و در موعظه حالتی شبیه جریان برق که یک طرف آن گوینده است و طرف دیگر شنونده به وجود میآید و از این رو در این گونه از سخن است که «اگر از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل»، وگرنه از گوش شنونده تجاوز نمیکند. درباره سخنان موعظهای گفته شده است: «الکلام اذا خرج من القلب، دخل فی القلب و اذا خرج من اللسان، لم یتجاوز الاذان؛ سخن اگر از دل برون آید و پیام روح باشد در دل نفوذ میکند، اما اگر پیام روح نباشد و صرفاً صنعت لفظی باشد از گوشها آنطرفتر نمیرود.» با توجه به تأثير شگرف اين روش، حضرات معصومين^ نيز، از آن به خوبي استفاده كردند، در ادامه، سخنان حكمت گونه امام سجاد×، را در چند قسمت، مورد بررسي قرار مي دهيم:
سوق دادن جامعه به تفكر و انديشه
همانطور كه پيش از اين گفته شد، يكي از ابعاد سخن حكيمانه، جنبه آموزش و يادگيري آن است، امام سجاد ×، در ضمن سخنان حكمت آميز خود، جامعه اسلامي را به سمت تفكر و انديشيدن، سوق دادند، در ادامه به ذکر اين سخنان، كه در قالب تفسير آيات وحي و يا در ضمن خطبه آتشين ايشان، بيان گرديد، خواهيم پرداخت:
• امام سجاد×، در تفسير آيه شريفه: {الَّذي جَعَلَ لَكُمُ اْلأَرْضَ فِراشًا ؛همان [خدايي] كه زمين را براي شما، فرشي[گسترده]قرار داد}، فرمودند: «لقد جعل اللّه تعالى الأرض ملائمة لطباعكم، موافقة لأجسادكم و لم يجعلها شديدة الحمأ و الحرارة فتحرقكم و لا شديدة البرودة فتجمدكم و لا شديدة طيب الريح فتصدع هاماتكم و لا شديدة النتن فتعطبكم و لا شديدة اللين كالماء، فتغرقكم و لا شديدة الصلابة فتمتنع عليكم في دوركم و أبنيتكم و قبور موتاكم و لكنّه عزّوجلّ جعل فيها من المتانة ما تنتفعون به و تتماسكون و تتماسك عليها أبدانكم و بنيانكم و جعل فيها ما تنقاد به لدوركم و قبوركم و كثير من منافعكم، فلذلك جعل الأرض فراشا لكم، ثم قال عزوجل: وَ السَّماءَ بِناءً، أي: سقفا من فوقكم، محفوظا يدير فيها شمسها و قمرها و نجومها لمنافعكم، ثم قال عزوجل: فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ يعني ممّا يخرجه من الأرض رزقا لكم فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً أي: أشباها و أمثالا من الأصنام التي لا تعقل و لا تسمع و لا تبصر و لا تقدر على شيء وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ أنها لا تقدر على شيء من هذه النعم الجليلة التي أنعمها عليكم ربكم تبارك و تعالى ؛ خداوند متعال، زمين را با طبيعت و جسم شما سازگاري بخشيد، نه چنان گرم كه شما را بسوزاند و نه چنان سرد كه به حال انجماد در آييد، نه چنان خوشبو كه هوش از سرتان برود و نه چنان متعفن كه از بوي بد آن هلاك شويد، نه چنان نرم كه چون آب در آن غرق گرديد و نه چنان سفت و محكم كه نتوانيد در آن كشاورزي و ساخت و ساز نموده يا مردگانتان را دفن كنيد؛ بلكه خداوند سبحان، زمين را طوري آفريد، كه از آن بهرهمند شده، بدن و خانههاي خود را بر آن قرار دهيد و در روي زمين چيزهايي آفريد، كه در خانهها، قبرها و بسياري از موارد ديگر مورد استفاده شما قرار گيرد، بنابراين زمين را چون فرشي براي شما گسترده است، سپس آسمان را بنايي[افراشته]قرار داد، يعني آسمان را چون سقفي بالاي سرتان، قرار داد كه آفتاب و ماه و ستارگانش براي سود رساني به شما در آن، به حركت در آمده و در گردش باشند و از آسمان، آبي فرود آورد، يعني باران را از بالا ميفرستد تا از قله كوهها و تپهها تا زمينهاي پست، همه از آن بهرهمند شوند و آن را هم به انواع مختلف، چون باران نم نم دراز مدت، باران معمولي و رگبار تند و سيلآسا، تقسيم كرد تا زمينهايتان آب را كاملاً به خود جذب كند و آب باران را به يكباره بر شما فرو نريخت تا زمين و درخت و زراعت و ميوههايتان در اثر شدت بارش از بين بروند، سپس بدان وسيله از ميوههاي گوناگون، رزقي براي شما بيرون آورد، يعني منشأ تمام روزيهاي شما زمين است، پس براي خدا همتاياني قرار ندهيد، يعني براي خداوند، مثل و شبيه از قبيل بتهايي كه تعقل، بينايي، شنوايي و قدرت انجام هيچ كاري را ندارند، قرار ندهيد، در حالي كه خود ميدانيد كه آنها قدرت عطا كردن هيچ يك از نعمتهاي بزرگ و ارزشمندي را كه خداوند، به شما ارزاني داشته ندارند»، اين سخنان حكمت آميز امام سجاد×، در بردارنده شگفت انگيزترين و محكمترين دلايل توحيد خداوند است كه، تصوير كامل و روشني از آفرينش زمين را به انسان نشان ميدهد.
• امام سجاد× در ضمن خطبه تاريخي خود در شام، به جهت رسوا سازي دستگاه پليد اموي فرمود: «أَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً وَ كَفَى بِذَلِكَ فَخْرا ؛ من فرزند كسي هستم كه او را با شكنجه كشتند و همين فخر، او را بس است» اگر حضرت مىفرمود: «پدرم را شهيد كردند» در چشم مردم شام كه شناخت عميقى نسبت به اهل بيت نداشتند، خيلى مهم نبود؛ زيرا مىگفتند: «در جنگ، افرادى كشته مىشوند و يكى از آنها امام حسين× بوده است.» بلكه حضرت فرمود: بر فرض قصد كشتن داريد؛ اما چرا اين گونه كشتيد؟ چرا بدنش را سوراخ سوراخ كرديد؟ چرا كنار نهر آب، او را تشنه كشتيد؟ چرا او را دفن نكرديد؟ چرا به خيمههاى او حمله كرديد؟ چرا كودك او را شهيد كرديد؟ اين كلمات حكيمانه به قدرى در نزد افراد، غيرقابل خدشه بود كه شام را طوفانى كرد و يك كودتاى فكرى و فرهنگى، عليه رژيم غاصب اموى به راه انداخت.
• حضرت در بياني حكيمانه، تذكري ارزشمند، ارائه داده و فرمودند: «من مأمنه يؤتى الحذر، يكتفي البيت بوحي الحديث، و ينبو البيان عن قلب الجاهل، و لا ينتفع بالقول، و إن كان بليغا مع سوء الاستماع ؛ خطر از همان راه امنش، فرا مىرسد، خردمند را قرينه حال، كفايت مىكند، در حالى كه توضيح و بيان هم از دل نادان دور مىماند و از سخن سودى نمىبرد، هر چند سخن بليغ باشد، نادان با بد شنيدن خود، بهرهاى از آن نمىبرد.» حضرت در اين بيان حكمت آميز، به نكاتي چند، اشاره فرمودند:
الف. ترس انسان، از همان جايى مىآيد كه خود را در امان مىبيند، معناى اين سخن آن است كه كسانى كه محافظان زيادى، براى حفظ و پاسدارى از زندگي شان مىگمارند، – همان كارى كه پادشاهان و رؤسا مىكنند-، بيشتر اوقات خطرات، از طريق همان نگهبانان بر سرشان مىآيد، زيرا همانها هستند كه خون ايشان را مىريزند، چنان كه در مورد بعضى از پادشاهان زياد اتفاق افتاده است.
ب. خردمند تيزهوش، كسى است كه امور را از راه اشاره و قرينه مىفهمد و نيازى به تفكّر و بازگشودن سخن نيست.
ج. سخن روشن و بيان واضح، از دل جاهل به دور مىماند و به آن نمىرسد، زيرا نادانى و جهالت، او را فرا گرفته و از درك امور، ناتوان ساخته است.
د. بلاغت و حكمت گفتار، با بد شنيدن، بىفايده است و تنها با خوب گوش دادن، مفيد و سودمند خواهد بود.
• يكي ديگر از سخنان حكمت آميز امام، زمانی بیان می شود كه از ايشان پرسيده ميشود: «سخن گفتن بهتر است يا سكوت؟» حضرت در پاسخ، به اين گفته حكیمان، اشاره نفرمود كه، «اگر سخن گفتن نقره باشد، سكوت طلاست»، بلكه در بیان دقیقتر و حکیمانهتری فرمود:«لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا آفَاتٌ فَإِذَا سَلِمَا مِنَ الْآفَاتِ فَالْكَلَامُ أَفْضَلُ مِنَ السُّكُوتِ قِيلَ وَ كَيْفَ ذَاكَ؟ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَا بَعَثَ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْأَوْصِيَاءَ بِالسُّكُوتِ إِنَّمَا يَبْعَثُهُمْ بِالْكَلَامِ وَ لَا اسْتُحِقَّتِ الْجَنَّةُ بِالسُّكُوتِ وَ لَا اسْتُوْجِبَ وَلَايَةُ اللَّهِ بِالسُّكُوتِ وَ لَا تُوُقِّيَتِ النَّارُ بِالسُّكُوتِ وَ لَا تُجُنِّبَ سَخَطُ اللَّهِ بِالسُّكُوتِ إِنَّمَا ذَلِكَ كُلُّهُ بِالْكَلَامِ وَ مَا كُنْتُ لِأَعْدِلَ الْقَمَرَ بِالشَّمْسِ إِنَّكَ تَصِفُ فَضْلَ السُّكُوتِ بِالْكَلَامِ وَ لَسْتَ تَصِفُ فَضْلَ الْكَلَامِ بِالسُّكُوت ؛هر يك از اين دو آفت هايي دارد و هرگاه اين آفتها را نداشته باشد، سخن گفتن، بهتر از سكوت است»، وقتي از آن حضرت درباره دليل اين برتري و نيز مخالفتش با ديدگاه حكما نسبت به ترجيح سكوت كه در اذهان مردم هم هست، سؤال شد، فرمودند: «خداي عزوجل، پيامبران و اوصيا را با سكوت، برنينگيخت، بلكه آنان را با سخن، برانگيخت، كسي با سكوت، سزاوار بهشت نمي شود، با سكوت، نمي توان ولايت خدا را به دست آورد، با سكوت، آتش جهنم، خاموش نمي شود، با سكوت، نمي توان از خشم خدا دوري كرد، تمامي اين امور، تنها از راه سخن گفتن، تحقق مي يابد و من كسي نيستم كه ماه را با خورشيد، برابر بدانم، تو فضيلت سكوت را از طريق سخن، بيان مي كني، در حالي كه نمي تواني فضيلت سخن را از طريق سكوت، بيان كني.» امام با این سخن حکیمانه، مردم را از سخنانی که تفرقه افکن و موجب عداوت و دشمنی است، همچون غیبت و تهمت و… باز می دارد.
برهان و استدلال در مقابله با عقاید منحرف
هر سخن، براي اينكه جنبه اقناعي داشته باشد و در افراد، اثر مطلوب را بگذارد، نيازمند دليل و برهان است، خداوند متعال در حالي كه از كافران مىخواهد، براي صداقت در ادعايشان، برهان اقامه كنند: {قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ }، خود در آيات بسياري از قرآن، با برهان و استدلال سخن گفته است، با تأمل در سخنان معصومين^ نيز، در میيابيم كه فرمايشات ايشان، هم از اين خصلت مهم، تهي نيست، بلكه همواره سخنانشان از روي حكمت و همراه با برهان و استدلال، بوده است، به ویژه در مواردی که به مبارزه با عقاید باطل و منحرف برمیخاستند، همانطور كه در فصل اول گفته شد، دوران امام سجاد×، با يكي از انحرافات خطرناك اجتماعي به نام بحران فكري و عقيدتي، مواجه بود، عوامل مختلفي در اين گسترش بحران، نقش آفرين بود كه از جمله آنها مي توان به دور شدن جامعه از مكتب اهل بيت^ و محدوديت هاي سياسي امامان^، به وسيله جلوگيري از گفتن و نوشتن حديث، توطئه حكومت در جهت دامن زدن به اختلافات فكري و مشغول كردن مردم به مسائل غير مهم و گسترش دامن فتوحات و مسلمان شدن بدون برنامه اقوام و ملت هاي گوناگون با فرهنگ هاي متفاوت، اشاره كرد ، اگر بگوييم، گسترش فرقه ها و عقايد باطل و منحرف، نقش پررنگ تري در اين بحران داشت، سخني به گزافه نگفته ايم، كه البته اين عقايد باطل و منحرف، هم توسط دستگاه اموي، -كه سعي داشتند علاوه بر سلطه بر جسم مردم، بر افكار آنان نيز چيره شوند- پشتباني مي شد. امام زين العابدين×، براي رسيدن به هدف بزرگ الهي خود كه هدايت و رهبري جامعه اسلامي بود، علاوه بر انديشه سازي صحيح، با استفاده از دليل و برهان، به بيان و توضيح مسائل پيچيده و دقيق اعتقادی در مقابله با فرقه ها و عقايد منحرف برخاست كه در ادامه نمونه هايي از آن را ذكر مي كنيم:
• مردي از آن حضرت پرسيد: فدايت شوم، آيا مردم به سبب اعمال خود، به مصائب گرفتار ميشوند يا به واسطه قضا و قدر؟! امام× در پاسخ او فرمودند: «إنّ القدر و العمل بمنزلة الروح و الجسد: فالروح بغير جسد لا تحس، و الجسد بغير روح صورة لا حراك بها، فإذا اجتمعا قويا، و صلحا، كذلك العمل و القدر، فلو لم يكن القدر واقعا على العمل لم يعرف الخالق من المخلوق، و كان القدر شيئا لا يحس، و لو لم يكن العمل بموافقة من القدر لم يمض، و لم يتم، و لكنهما باجتماعهما، و اللّه فيه لعباده الصالحين، ألا إنّ من أجور الناس من رأى جوره عدلا، و عدل المهتدين جورا، ألا إنّ للعبد أربعة أعين: عينان يبصر بهما أمر آخرته، و عينان يبصر بهما أمر دنياه، فإذا أراد اللّه عز و جل بعبده خيرا فتح له العينين اللتين في قلبه فابصر بهما الغيب، و إذا أراد غير ذلك ترك القلب بما فيه ؛ نسبت تقدير الهي با عمل انسان، همانند نسبت روح با جسم آدمي است، همچنان كه روح بدون جسم، هيچ حسي نداشته و جسم بدون روح، حركتي ندارد، اما چون با هم باشند، نيروگرفته و به كار ميافتند، عمل و تقدير هم اينچنين هستند، اگر تقدير بر عمل انسان حاكم نباشد، فرقي ميان خالق و مخلوق نخواهد بود و تقدير الهي تبديل به چيزي نامحسوس ميگردد و اگر عمل انسان موافق با تقدير نباشد، به وقوع نخواهد پيوست و ظهوري پيدا نخواهد كرد، اين دو با يكديگر همراه هستند و در اين ميان، خداوند به بندگان شايسته خود، ياري ميرساند، بدانيد كه ستمكارترين مردم، كسي است كه ستم خود را عدالت ببيند، اما عدالت كسي را كه خداوند هدايتش كرده ستمگري پندارد، بدانيد كه هر بنده اي از بندگان خدا، چهار چشم دارد، دو چشم كه با آن، به امور دنيا نظر ميافكند و دو چشم ديگر كه با آن به امور اخروي خويش مينگرد، پس اگر خداوند، خير كسي را بخواهد، چشمان دلش را گشوده و ناهنجاريهاي دنيا را به او مينماياند و اگر جز اين بخواهد، قلب او را به حال خود وا ميگذارد»، سپس روي خود را به سمت مردي كه درباره قدَر پرسيده بود، برگردانده و فرمودند: «اين از همين دسته است، اين از همين دسته است.» امام با اين بيان حكيمانه، حقيقت قضا و قدر را حل كرده و شك و ترديدهايى را كه پيرامون آن وجود داشت، برطرف نمود.
• زین العابدین× در بيان محال بودن توصيف پروردگار متعال، به صفت محدوديت – چرا كه محدود بودن از صفات ممكنات است-، فرمود: «لا يوصف اللّه تعالى بالمحدودية، عظم اللّه ربنا عن الصفة و كيف يوصف بمحدودية من لا يحد و لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير ؛ خدا را به اوصاف محدود، نمىتوان وصف كرد، پروردگار ما بالاتر از توصيف است و چگونه مىتوان كسى را كه حد و اندازهاى ندارد، به اوصاف محدود در آورد، چشمان، او را نمىبيند و او، چشمها را مىبيند و او لطيف و خبير است.» امام به اين حقيقت، اشاره مي كند كه شناخت خداوند متعال، در حد گنجايش عقول بشري نيست، همانطور كه چشمان آدمى با نگرش محدودش، قادر به مشاهده او نيست و اصلا چگونه ممكن الوجود فاني مىتواند، حقيقت واجب الوجود باقي را درك نموده و به شناخت واقعي او، دست پيدا كند؟!
• امام× وارد مسجد النبي شد و ديد گروهى با هم مشاجره مىكنند، رو به ايشان كرد و فرمود: «شما درباره چه چيز بحث مىكنيد؟» همه با هم گفتند: «درباره توحيد»، امام×، آنها را- به دليل كمى سرمايه علمى ايشان در اين امر- از فرو رفتن در اين مسأله منع كرد و فرمود: «از اين گفتارتان دست برداريد.»يكى از آنها رو به آن حضرت كرد و گفت: «خداوند به وسيله خلقت آسمانها و زمين شناخته مىشود، او در همه جا هست.» امام× او را به گفتن سخن بجا و درست، راهنمايى كرده و فرمود:«من كان ليس كمثله شيء، و هو السميع البصير، كان نعته لا يشبه نعت شيء فهو ذاك ؛خداوند كسى است كه هيچ چيز، همانند او نيست، او شنوا و بيناست، وصف او نيز به وصف هيچ چيز نماند، پس او، خود اوست.»
• يكي از عقايد منحرف، جبرگرايي بود كه حتي خلفا براي عوامفريبي بدان تمسك ميجستند، عبيدالله ابن زياد در حضور امام سجاد×، ميخواست تا جنايت هاي بني اميه را، در كربلا به خدا نسبت بدهد، از اين رو پرسيد: مگر خدا علي بن الحسين× را نكشت؟! امام سجاد× در پاسخ او، اين آيه را تلاوت فرمود:{اللّهُ يَتَوَفَّي اْلأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها ؛ خدا روح مردم را هنگام مرگ شان به تمامي باز ميستاند}، امام با اين جواب صريح، فرق بين تَوَفّي نَفْس (گرفتن جان) – كه قرآن آن را در هنگام مرگِ طبيعي، به خدا نسبت ميدهد – و قتل كه عبارت از خارج كردن روح مقتول، توسط قاتل، قبل از رسيدن زمان مرگ طبيعي است، را روشن كرده و در ادامه فرمودند: «برادري داشتم به نام علي× كه مردم او را كشتند» ؛ ايشان در پاسخ به يزيد هم كه شهادت امام حسين× را خواست و عمل الهي معرفي كرده بود، فرمودند: «پدرم را مردم كشتند ».
• ديگر از مبارزات امام، مقابله با زاهد نماياني بود، كه از دنيا دل بريده و تنها به عبادت مي پرداختند، اين در حالي بود كه جامعه منحرف آن زمان، نياز شديدي به چنين افرادي داشت، تا در برابر ظلم و ستمها، به ميدان آمده و ايستادگي كنند، امام سجاد× صريحا با آنان مخالفت كرده و فرمودند:«و قد انتحلت طوائف من هذه الامّة بعد مفارقتها أئمّة الدين و الشجرة النبويّة إخلاص الديانة، و أخذوا أنفسهم في مخايل الرهبانية ؛ گروهي از اين امت، بعد از اينكه از امامان دين و شجره نبوت جدا شدند، فرقه هايي شدند، گروهي خود را در اوهام رهبانيت گرفتار كردند.»
بيان حقوق با نگاهي حكيمانه
يكي ديگر از روش هاي حكيمانه امام سجاد×، در جهت اصلاح جامعه، نگاه عميق و جامع ايشان به روابط فردي و اجتماعي انسان است كه با زباني حكمت آميز، حقوق انسان و آنچه با او مرتبط است، را بيان مي كنند، كه اين سخنان، تحت عنوان رساله حقوق امام سجاد× شكل گرفته است، در اين رساله، امام سعي كردند، امت اسلامي را به حقوق مشروعي كه در قبال يكديگر دارند، آشنا كرده و ايشان را به اداي آن حقوق وادار كنند، با عمل به اين حقوق، روابط اجتماعي سامان يافته و جامعه به سمت اصلاح سوق پيدا مي كند، چه اينكه تنظيم روابط اجتماعي، مبتني بر وضع يك رشته، قوانين حقوقيِ دقيقي است كه نخستين سرمايه يك نظام اجتماعي و سنگ بناي قوانين كلي اسلامي به شمار مي رود، پر واضح است كه تا نظام حقوقي دقيق و حساب شده اي پياده نشود، هرگز عدالت اجتماعي، اقتصادي يا اداري تحقق نخواهد يافت، احكام شريعت اسلام، بر اساس همين حقوق تنظيم شده و امام سجاد× از آنجا كه داراي عصمت و علم خدادادي است، مي تواند چنين حقوق فراگير و دقيقي را بيان كند و به طور حتم، كسي كه از حقوق زمامداران و سلطان و رعيت سخن مي گويد، نمي تواند فردي گوشهگير و خارج از متن جامعه، باشد.
امام× در اين رساله گرانمایه، پیش از بيان جزئيات حقوق، به اين نكته اساسي، اشاره ميفرمايد كه حقوقي انسان را احاطه كرده كه شناخت آنها بر او واجب است، پس به بيان اولين و بزرگ ترين حق، كه مربوط به خداوند متعال است، پرداخته و سپس، حقوقي را كه خداوند براي انسان قرار داده از آن منشعب ميفرمايد و با نگاهي حكمت آميز، انواع روابط انسان با خودش، را بيان ميفرمايد، سپس دامنه بحث را به رابطه انسان با محيط زندگي او كه شامل رهبران و پيروان و مردم و زمامداران است، كشانده و به بيان انواع و مراتب پيشوايان و پيروان پرداخته و سپس روابط ديگري همچون رابطه با خويشاوندان، خانواده و اعضاي آن، حتي غلامان و كنيزان و پس از آن، ساير حق داران مثل مؤذن مسجد، امام جماعت، همنشين، شريك طلبكار، دشمن، مشورت خواه، مشورت كننده، نصيحت جو، پند دهنده، سؤال كننده، سؤال شونده، بزرگ، كوچك و… را مطرح ميفرمايد، تا آنجا كه به حقوق همكيشان و پس از آن به حقوق همنوعان، كه تنها در انسانيت و نظام سياسي، كه در برابر آن تسليم شده، با او اشتراك دارند – اگر چه همکیش او نباشند – نيز پرداخته است، در ادامه، اشاره اي فهرست وار، به اين حقوق، خواهيم داشت:
«اعلم، أنّ للّه عزّوجلّ عليك حقوقا محيطة بك في كلّ حركة تحرّكتها، أو سكنة سكنتها، أو حال حلتها، أو منزلة نزلتها، أو جارحة قلّبتها، أو آلة تصرّفت فيها. فأكبر حقوق اللّه تبارك وتعالي عليك ما أوجب عليك لنفسه من حقّه الذي هو أصل الحقوق، ثمّ ما أوجب اللّه عزوجل عليك لنفسك من قرنك إلي قدمك علي اختلاف جوارحك. فجعل عزّوجلّ للسانك عليك حقّا، ولسمعك عليك حقّا، ولبصرك عليك حقا، وليدك عليك حقّا، ولرجلك عليك حقّا، ولبطنك عليك حقّا، ولفرجك عليك حقا، فهذه الجوارح السبع التي بها تكون الأفعال، ثمّ جعل عزّوجلّ لأفعالك عليك حقوقا، فجعل لصلاتك عليك حقّا، ولصومك عليك حقّا، ولصدقتك عليك حقّا، ولهديك عليك حقّا، ولأفعالك عليك حقّا» ثمّ تخرج الحقوق منك إلي غيرك من ذوي الحقوق الواجبة عليك، فأوجبها عليك حقوق أئمّتك، ثمّ حقوق رعيّتك، ثمّ حقوق رحمك، فهذه حقوق تتشعّب منها حقوق. فحقوق أئمّتك ثلاثة، أوجبها عليك حقّ سائسك بالسلطان، ثمّ حقّ سائسك بالعلم، ثمّ حقّ سائسك بالملك، وكلّ سائس إمام»؛ وحقوق رعيتك ثلاثة، أوجبها عليك حقّ رعيتك بالسلطان، ثمّ حقّ رعيتك بالعلم، فإنّ الجاهل رعية العالم، ثمّ حقّ رعيّتك بالملك من الأزواج وما ملكت الأيمان، وحقوق رعيّتك كثيرة متّصلة بقدر اتّصال الرحم في القرابة، وأوجبها عليك حقّ اُمّك، ثمّ حقّ أبيك، ثمّ حقّ ولدك، ثمّ حقّ أخيك، ثمّ الأقرب فالأقرب والأولي فالأولي، ثمّ حقّ مولاك المنعم عليك، ثمّ حقّ مولاك الجارية نعمته عليك، ثمّ حقّ ذوي المعروف لديك، ثمّ حقّ مؤذّنك لصلاتك، ثمّ حقّ إمامك في صلاتك، ثمّ حقّ جليسك، ثمّ حقّ جارك، ثمّ حقّ صاحبك، ثمّ حقّ شريكك، ثمّ حقّ مالك، ثمّ حقّ غريمك الذي تطالبه؟ ثمّ حقّ غريمك الذي يطالبك، ثمّ حقّ خليطك، ثمّ حقّ خصمك المدّعي عليك، ثمّ حقّ خصمك الذي تدّعي عليه، ثمّ حقّ مستشيرك، ثمّ حقّ المشير عليك، ثمّ حقّ مستنصحك، ثمّ حقّ الناصح لك، ثمّ حقّ من هو أكبر منك، ثمّ حقّ من هو أصغر منك، ثمّ حقّ سائلك، ثمّ حقّ من سألته، ثمّ حقّ من جري لك علي يديه مساءة بقول أو فعل عن تعمّد أو غير تعمّد، ثمّ حقّ أهل ملّتك عليك، ثمّ حقّ أهل ذمّتك، ثمّ الحقوق الجارية بقدر علل الأحوال وتصرّف الأسباب، فطوبي لمن أعانه اللّه علي قضاء ما أوجب عليه من حقوقه، ووفّقه لذلك وسدّده ؛ بدان كه خداوند، در هر جنبش و آرامشت، در هر حال و در هر آرمانت، در هر مقام و منزلي كه فرود آيي، در هر عضوي كه بگرداني و در هر ابزاري كه بكار ببري، حقي بر گردن تو دارد، مهمترين حقوق خداوند، همان است كه براي خويش، بر تو واجب كرده، كه اساس و ريشه همه حقوق است، پس از آن، حقوقي است كه براي خودت، از سر تا پايت، نسبت به اعضاي گوناگوني كه داري، بر تو واجب كرده است. خدا براي زبان، گوش، ديدگان، دست، پا، شكم و اندام تناسلي، بر تو حقي قرار داده، اين هفت عضو كه با آنها كار ميكني، هر يك داراي حقي هستند، همچنين خداوند، براي كارهايي كه بايد بكني، از قبيل: نماز، روزه، زكات، قرباني و ساير كارهايت، بر تو حقوقي واجب كرده است، افزون بر همه اينها، ديگران نيز، بر تو حقوقي دارند كه مهم ترين آنها، حقوق پيشوايان است، سپس حقوق رعايا و زيردستان، سپس حقوق خويشان و هر كدام از اينها حقوقي است كه هر يك، به چند شاخه تقسيم مي شود، حقوق امامان و پيشوايان تو بر سه دسته است، كه ضروري ترين آنها، حق كسي است كه با قدرت و سلطنت خود، تو را اداره و تربيت ميكند، سپس حق كسي كه تو را به دانش، پرورش ميدهد، سپس حق كسي كه تو را از راه ملكيت خود، پرورش ميدهد[درباره بردگان]هر كس كه در امر پرورش تو دخالت دارد، امام و پيشواي تو به حساب ميآيد و حقوق رعاياي تو نيز بر سه دسته است، كه لازم ترين آنها، حق كساني است كه بر آنها سلطنت داري، سپس حق شاگرداني كه از تو، كسب دانش ميكنند، چرا كه جاهل، رعيت و زيردست عالم است، سپس حق كساني كه چون زن و كنيز و بنده، از آنان بهرهمند ميشوي، حقوق رعاياي تو، بسيار و به هم پيوسته است، چون حقوق خويشان و همنژادان كه واجب ترين آنها بر تو، حق مادرت است، سپس حق پدرت، سپس حق فرزندانت، سپس حق برادرت، سپس خويشان به نسبت نزديكي و دوري، سپس حق مولاي تو كه بر تو نعمت[آزادي]داده، سپس حق بندهاي كه نعمت[آزادي]به او عطا كرده اي، سپس حق كسي كه به تو احساني كرده، سپس حق مؤذنيكه تو را به نماز متوجه ميكند، سپس حق امام جماعت، سپس حق همنشين، سپس حق همسايه، سپس حق رفيق، سپس حق شريك، سپس حق دارائيات، سپس حق بستانكاري كه از تو طلب دارد، سپس حق كسي كه، با تو رفت و آمد دارد، سپس كسي كه عليه تو ادعايي دارد، سپس حق كسي كه بر وي اقامه دعوي كردهاي، سپس حق كسي كه با تو مشورت ميكند، سپس حق كسي كه تو با او مشورت ميكني، سپس حق كسي كه تو، او را نصيحت ميكني، سپس حق كسي كه تو را نصيحت ميكند، سپس حق بزرگتر از تو، سپس حق كوچكتر از تو، سپس حق كسي كه از تو درخواست كرده، سپس حق كسي كه به تو بدي كرده و گفتار يا كردار زشتي، به طور عمد يا غير عمد، نسبت به تو روا داشته، سپس حق ملت بر تو، سپس حق كفاري كه در پناه دين تو زندگي ميكنند، سپس حقوقيكه گردش اسباب زندگاني، به مقتضاي حالات مختلف، به وجود مي آورد و خوش به حال كسي كه خدا او را ياري دهد، تا حقوقي كه بر او واجب فرموده، به جا آورد و به او توفيق و تأييد، عطا فرمايد.» امام زين العابدين× در اين رساله، معيارهاي ديني و انساني روابط فردي و اجتماعي را حکيمانه بيان مي کنند به گونه اي که اين آموزه ها همه ابعاد زندگي انسان را در بر مي گيرد. به عنوان مثال ايشان نوع رفتار صحيح و منصفانه و انساني در برابر پدر و مادر، معلم، حاکم، مدير، همسايه، همسر و … را مطرح مي کنند که رعايت اين آموزه ها موجب مي شود، انسان روابط سالم و درستي با ديگر افراد جامعه برقرار کند. مي توان گفت اگر کسي آموزه هاي امام سجاد× در اين رساله را به خوبي دريابد، به اسرار قوانين و حقوق اسلامي در روابط فردي و اجتماعي پي برده است.
به اين ترتيب، مبحث دوم كه عهده دار بیان روش هاي حكيمانه امام سجاد×، در جهت اصلاح جامعه بود، به پايان رسيد، همانطور كه ملاحظه شد، حضرت ضمن دعوت همگاني، به تفكر و انديشه، با بياني مستدل، به مبارزه با عقايد منحرف، برخاسته و حقوق جامعه ساز را در رسالهی حقوق خود به زيبايي، بيان فرمودند، انشاءالله در مبحث آينده به بیان يكي ديگر از روش هاي مصلحانه ايشان، خواهيم پرداخت.
مجادله
يكي ديگر از روش هاي تبليغي، مجادله است كه خداوند متعال در قرآن كريم، آن را در كنار حكمت و موعظه، تحت عنوان جدال احسن، معرفي نموده و مي فرمايد:{ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن ؛ با چيزى كه بهتر است با آنها مجادله كن.} همانطور كه در دو مبحث گذشته نيز اشاره شد، حكمت و استدلال، روشي است كه غالبا براي ارشاد خواص مردم به كار مي رود، در حالي كه موعظهی نيكو، بيشتر براي راهنمايي عوام مردم است، در كنار اين دو، جدال احسن، روشي است كه عمدتا براي ارشاد و راهنمايي مخالفان، كارايي دارد، در نگاه لغت، جدل به معنای خصومت ورزیدن، دشمنی کردن، مباحثه کردن چنانکه هر یک از طرفین بخواهند نظر خود را بر دیگری بقبولانند: هر که با داناتر از خود مجادله کند تا بدانند داناست بدانند که نادان است. جدال” بطورى كه در مفردات آمده عبارت از سخن گفتن از طريق نزاع و غلبه جويى است، گفتگوی با نزاع و ستیزه و چیرگی بر یکدیگر که اصلش از (جدلت الحبل) به معنای محکم تاباندن ریسمان و طناب است. اما از نظر اصطلاحی، یکی از روشهای سؤال کردن، پرسش از یکایک مقدمات است، بدون اینکه از نتیجه پرسش شود. در این روش، سائل از یک یک مقدمات سؤال میکند و از آنها، نقیض رأی و عقیده مجیب را نتیجه میگیرد و هنگام سؤال، موضع تقابل و قصد خود را مخفی نگاه میدارد، روش دیگر جدل، سؤال از مقدمات و نتیجه با همدیگر است. در این روش، مجیب باید در مقدمات قیاسِ سائل و شکل قیاس دقت کند و اگر ابطال مقدمهای از مقدمات یا شکل قیاس لازم بود، به وسیله یک قیاس آن مقدمه یا شکل را ابطال کند و سائل را به روش اِخبار و نه سؤال، مخاطب قرار دهد. غرض از جدل، اقناع و الزام و اسکات خصم و غلبه بر او، یا اقناع کسانی است که از ادراک برهان، قاصر و ناتوان اند. جدل یا مجادله، استدلالی است که از قضیههای مشهور یا مورد قبول مخاطب تشکیل میشود و برای قانعسازی طرف مقابل به کار میرود، صورت ساده جدل این است که یکی، دیگری را با پرسشهای پیدرپی و متعدد روبهرو میکند، بهطوریکه سرانجام، او به تناقضگویی بیفتد و محکوم شود، در این مبارزه کسی که بتواند از پذیرفتههای طرف مقابل، بهره گیرد و او را به بنبست بکشاند، پیروز میشود. اساسا، «جدل» روشى است كه در آن سعى بر تسليم كردن مخالف است، اما منحصر در سخنان علمى و عقلى نيست، بلكه مىتوان از چيزهايى استفاده كرد، كه مورد قبول طرف است، اگر چه اين مطالب يقينى و مورد قبول همه نباشد، مثل اينكه مخالف، سخن يك دانشمند را قبول دارد و ما با استناد به سخن آن دانشمند، او را محكوم مىكنيم، در حالي كه خود ما ممكن است آن را قبول نداشته باشيم، مثل عملي كه در مناظرات امام رضا× اتفاق افتاد و ايشان، در مقابل دانشمندِ مسيحى، كه معتقد بود حضرت عيسى× فرزند خداست، از جدل استفاده نمود، به اين صورت كه فرمود: «حضرت عيسى× همه صفاتش خوب بود، فقط يك نقص داشت و آن اينكه به عبادت علاقهاى نداشت». دانشمند مسيحى گفت: «اين چه سخنى است؟! او عبادتش از همه مردم، بيشتر بود»، حضرت در پاسخ فرمود: «پس اگر عبادت مىكرد، بنده خدا بود، نه فرزند خدا، زيرا عبادت يعنى بندگى » در اين گفتگو، حضرت از چیزى استفاده كردند كه مورد قبول مسيحى بود و او را محكوم كردند. مراد از مجادله نيكو نيز، حفظ اخلاق مجادله، پذيرفتن نقاط قوت ديگران و استدلال و مقابله به مثل در شيوههاست، در جدال علاوه بر رعايت انصاف، بايد از لجاجت و كينهتوزى دورى كرد، امام صادق× مىفرمايد: مجادله احسن، مانند مطلبى است كه در آخر «سوره يس» در مورد منكران آمده است. هنگامى كه استخوان پوسيده را در مقابل پيامبر| قرار دادند و گفتند: «چه كسى قدرت دارد آن را زنده كند؟» فرمود: {يحييها الّذى أنشأها أوّل مرّة ؛ همان خدايى آن را زنده مىكند كه روز اول، آن را آفريد}. شایان ذکر است که مناظره ها و مجادله¬هاي حضرات معصومين^، همگي بر پايه جدال احسن بوده است، در ادامه نمونه هایی از اصلاحات مجادله گونه امام سجاد× را از نظر می گذرانیم.
روش مناظره
یكي از شيوه هاي مجادله، شيوه مناظره يا بحث آزاد است، كه روش مهمى در تبليغ ميباشد، اساس كار همه پيامبران و رهبران الهى در برخورد با مخالفان، بحث آزاد و منطقى بوده است، در مناظره، تنها مكتب عالى و منطق قوى و نيرومند كافى نيست، بلكه بايد با روش صحيح بحث و مجادله، توأم گردد. بعلاوه برخورد در بحث آزاد، بايد همراه با لطف و محبت باشد و از خشونت پرهيز شود، نحوه برخورد با طرف مناظره و شيوه بحث، عميقترين اثر را در اين مرحله مىگذارد، چه بسيارند كسانى كه در بحثها، دقيق و موشكاف و بر مسايل علمى مسلط و آگاهند، اما چون از شيوه جدال احسن و بحثهاى سازنده آگاه نيستند، كمتر در گفتگو با ديگران، موفق به نفوذ در قلب آنها مىشوند، حقيقت اين است كه اقناع عقل و فكر به تنهايى كافى نيست، بايد عواطف نيز اقناع گردد، كه نيمى از وجود انسان را تشكيل مىدهند. از اين رو، فن مناظره علمي، فن بسيار بزرگي است و براي كسب مهارت و غلبه كردن بر خصم، نيازمند توانايي علمي، احاطه، دقت و شايستگي ادبي است.
ائمه اطهار^ در فن احتجاج و مناظره، برجسته بوده و از اين راه توانسته بودند، بر حريفان خود غلبه كرده و شايستگي علمي خود را به اثبات برسانند، به گونهاي كه هيچ شكي در اينكه آنان از جانب خداوند متعال ياري ميشدهاند، باقي نميماند. حضرت امام سجاد× نيز در برخي موارد، از اين شيوه، بهره كافي و وافي را برده و البته این عملکرد حضرت، تاثيرگذاري مطلوب، را به دنبال داشته است، كه در ادامه بدان موارد، ميپردازيم:
• مردي از اهل بصره، به نزد علي بن الحسين× آمده و گفت: «اي علي بن الحسين! جدّت علي بن ابيطالب×، مؤمنان را كشته است!»، با شنيدن اين سخن، ديدگان امام، پر از اشك شد و چنان اشك ريخت كه مشت ايشان پر از اشك شد، سپس آنرا بر زمين ريخته و فرمودند: «يَا أَخَا أَهْلِ الْبَصْرَةِ لَا وَ اللَّهِ مَا قَتَلَ عَلِيٌّ مُؤْمِناً وَ لَا قَتَلَ مُسْلِماً وَ مَا أَسْلَمَ الْقَوْمُ وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ كَتَمُوا الْكُفْرَ وَ أَظْهَرُوا الْإِسْلَامَ فَلَمَّا وَجَدُوا عَلَى الْكُفْرِ أَعْوَاناً أَظْهَرُوهُ وَ قَدْ عَلِمَتْ صَاحِبَةُ الْجَدْبِ وَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ -صلی الله علیه وآله- أَنَّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ وَ أَصْحَابَ صِفِّينَ وَ أَصْحَابَ النَّهْرَوَانِ لُعِنُوا عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى؛ اي برادر بصري، نه، به خدا سوگند چنين نيست، علي× نه هيچ مؤمني را كشت و نه هيچ مسلماني را، مردم تظاهر به اسلام ميكردند، امّا در واقع، مسلمان نبودند، آنان كفر خود را پنهان كرده و تظاهر به اسلام ميكردند، هنگامي كه براي اظهار كفر، ياوراني يافتند، كفر دروني خود را آشكار كردند و صاحبة الجدب{احتمالا کنایه است و مراد از آن، شتر سواری است که در جنگ بصره حضور داشت} و مستحفظان از خاندان پیامبر| ميدانند كه اصحاب جمل، صفين و نهروان توسط پيامبر اكرم|، لعن شدهاند و دروغگويان، زيان ديدند»، در اين هنگام پيرمردي كوفي به آن حضرت گفت: «اي علي بن الحسين! جدت ميگفت: «برادران ما بر ما ستم كردند» [منظور او اين بود كه حضرت، اهل فتنه را برادر، خطاب فرمود].امام سجاد× فرمودند: «آيا كتاب خدا را نخواندهاي؟ {وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُودا ؛و به سوي عاد، برادرشان هود را[فرستاديم]}، پس قوم عاد، مثل خود او بودند كه خداوند، هود و ايمان آورندگان را نجات داده و بقيه را با بادي سهمگين ويران كرد.
• روزي امام زين العابدين× در مني، با حسن بصري برخورد كرد كه در حال موعظه كردن مردم بود، ايستاد وگفت: «دست نگهدار، آيا اگر فردا، مرگت فرا رسد، از وضعي كه اكنون داري، بين خود و خدايت راضيهستي؟»گفت: «نه، راضي نيستم»، حضرت× فرمود: «آيا هيچ به اين فكر كردهاي كه از اين حالت كه از آن راضي نيستي، خارج شوي و به حالت ديگري درآيي كه آن را ميپسندي؟» حسن مدّتي سر به زير انداخت و سپس گفت: «اگر بگويم آري، سخن راستي نگفتهام»، امام فرمود: «آيا انتظار ميكشي كه بعد از حضرت محمّد|، پيامبري بيايد كه تو با او سابقه رفاقتي داشته باشي[از اصحابش باشي]؟»گفت: «نه، چنين انتظاري ندارم»، فرمود: «آيا اميدوار هستي از خانهاي كه در آن هستي[دنيا]به خانه ديگري[آخرت]منتقل شوي و براي رسيدن به آن، تلاشي كني؟»گفت: «نه»، فرمود: «آيا كسي را كه اندكي عقل، داشته باشد، ديدهاي كه به اين مقدار، براي خود راضي باشد؟ تو در حالي هستي كه آن را دوست نداري و به فكر تغيير حال خود هم نيستي، بعد از محمّد| اميد به پيامبر ديگري نداري و اميد به خانهاي، غير از خانهاي كه در آن زندگي ميكني كه براي رسيدن به آن به فعاليت بپردازي، نداري و با اين وصف، مردم را موعظه ميكني؟» چون امام×، او را ترك كرد، حسن بصري پرسيد: «اين شخص كه بود؟»، گفتند: «علي بن الحسين×»، گفت: «او به حق، از خاندان علم و دانش است!»، پس از اين ماجرا، ديگر كسي نديد كه حسن بصري، مردم را موعظه كند.
• امام سجاد× به مردي از قريش، چنين فرمود: «زماني كه خداوند، توبه آدم× و حوا را پذيرفت، آدم با حوا آميزش كرد و تا قبل از اين اتفاق، هرگز چنين كاري نكرده بود، آدم براي خانه خدا و اطراف آن، احترام زيادي قائل بود، لذا به هنگام آميزش با حوا، از آن محدوده خارج ميگرديد و در منطقه حل، مبادرت به اين كار ميكرد و براي بازگشت به منطقه حرم، ابتدا هر دو غسل ميكردند و سپس به محدوده خانه خدا، وارد ميشدند، از آدم و حوا، بيست پسر و بيست دختر، متولد شدند، نخستين بار كه حوا وضع حمل كرد، يك پسر و يك دختر، به دنيا آورد، به نامهاي «هابيل» و «اقليما» و در دوّمين وضع حمل، يك پسر و يك دختر به نام هاي «قابيل» و «لوزا» به دنيا آورد كه اين دختر (لوزا)، زيباترين دختر آدم بود، وقتي اين چهار فرزند، به سن رشد رسيدند، آدم ترسيد كه فتنهاي روي دهد، از اين رو، آنان را خواست و گفت: «اي هابيل! ميخواهم لوزا را به ازدواج تو درآورم و اي قابيل! ميخواهم اقليما را به ازدواج تو درآورم»، قابيل گفت: «من اين را نميپذيرم، آيا من با خواهر زشتروي هابيل، ازدواج كنم و هابيل با خواهر زيباي من، ازدواج كند؟» آدم گفت: «قرعه ميكشيم و هر كدام از اين خواهران، به نام هر كدام از اين برادران درآمد، با او ازدواج كند»، قرعه لوزا به نام هابيل و اقليما به نام قابيل درآمد و به همين ترتيب ازدواج كردند، پس از آن ازدواج با خواهر از طرف خداوند، تحريم شد.» مرد قريشي گفت: «آيا هابيل و قابيل، از آن دو خواهر، صاحب فرزند هم شدند؟» حضرت فرمودند: «آري» مرد گفت: «اين همان كاري است كه مجوسيان هماكنون انجام ميدهند»، امام فرمودند: «مجوسيان، پس از حرام شدن اين كار توسط خداوند متعال، مبادرت به چنين عملي مينمايند» سپس فرمودند: «اين مسئله[ازدواج فرزندان آدم با يكديگر]قابل انكار نيست، همه اين مسائل، مطابق با شريعت بوده است، آيا خداوند همسر آدم را از خود او نيافريد و سپس ازدواج با او را، بر آدم جايز فرمود؟ اين شريعتي از شرايع الهي بود و بعد از آن، امر به تحريم نازل گرديد.»
• يكي از جهات مناظره امام زين العابدين×، به اثبات رساندن امامت خويش بود، پس از شهادت امام حسين×، محمد بن حنفيه كه مدعي امامت شده بود، به دنبال امام سجاد× فرستاد و چون با آن حضرت، خلوت كرد گفت: «اي برادر زاده! ميداني كه پيامبر اكرم|، وصايت و امامت پس از خود را، براي علي بن ابي طالب، سپس حسن و پس از او براي حسين قرار داده است، اكنون پدرت، بدون اينكه در باره وصي پس از خودش، چيزي بگويد، كشته شده، من هم عموي تو و برادر پدرت بوده و از نظر سن و سال و سابقه بر تو، كه جوان نورستهاي هستي، برتري دارم، پس در امر امامت با من مخالفت و كشمكش مكن»، امام× در پاسخ به او فرمودند: «تقواي الهي پيشه كن و ادعاي چيزي را نكن كه در آن حقي نداري، {إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِين ؛من تو را پند ميدهم، تا از نادانان نباشي}، عمو جان، پدرم قبل از رفتن به عراق، مرا وصي خود قرار داد و ساعتي پيش از شهادت نيز، با من عهد امامت بست، اينك اين شمشير رسول خداست كه در نزد من است، پس خود را در معرض اين امر قرار مده، كه من براي تو از كوتاهي عمر و نابساماني احوال، بيمناكم، خداوند متعال، وصيت و امامت را، تنها در نسل حسين× خواسته و بس، و اگر ميخواهي اين حقيقت را باور كني، برخيز تا با هم نزد حجر الاسود رفته وآن را به داوري در اين باره بخوانيم»، محمد پذيرفت و آن دو با هم، نزد حجر الاسود رفتند، امام سجاد× به محمد حنفيه فرمود: «ابتدا شما آغاز به نيايش به درگاه خداوند متعال كنيد و از او بخواهيد تا اين سنگ را به سخن در آورد تا به نفع شما، شهادت دهد، سپس از سنگ سؤال كنيد»، محمد شروع به نيايش كرد و از خدا خواست تا حجر الاسود، در تأييد او به سخن آيد، آنگاه از سنگ خواست، تا امامتش را تأييد كند، اما سنگ پاسخي به او نداد، امام به او فرمودند: «عمو جان! اگر تو وصي و امام بودي، پاسخت را از حجر الاسود ميشنيدي»، محمد حنفيه رو به امام سجاد× كرده و عرضه داشت: «برادر زاده، حال تو دعا كن»، امام سجاد× دست به دعا برداشته و پس از دعا، رو به حجر الاسود كرده و فرمودند: «تو را به حق آن كه ميثاق پيامبران، اوصيا و همه مردم را در تو نهاد، از تو ميخواهم تا با زباني عربي و آشكار، خبر دهي كه وصي و امامِ پس از حسين بن علي× كيست؟» حجرالاسود در جاي خويش به حركت در آمد، گويي كه ميخواست از جا كنده شود، آنگاه به قدرت الهي، با زبان عربي آشكار، به سخن آمده و گفت: «خداوندا! تو مي داني كه امامت پس از حسين بن علي بن ابيطالب^، به علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب^و فرزند فاطمه دختر رسول خدا| ميرسد»، محمد با شنيدن اين شهادت در حالي كه ولايت امام سجاد× را پذيرفته بود، بازگشت.
• هنگامي كه امام سجاد× را بر ابن زياد وارد كردند، از او پرسيد: كيستي؟ حضرت پاسخ داد: «من علي بن الحسين هستم» ابن زياد گفت: «مگر خدا، علي بن الحسين را در كربلا نكشت؟» امام× فرمود: «برادري بزرگتر از خود، به نام علي بن الحسين× داشتم، كه مردم او را كشتند» ابن زياد گفت: «خير، خدا او را كشت.» امام× در جوابش، اين آيه قرآن را خواند:{اللّهُ يَتَوَفَّي اْلأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها ؛ خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامي باز ميستاند}، ابن زياد گفت: «آيا تو هنوز اين مقدار جرأت و توان داري كه جواب مرا بدهي و حرف مرا رد كني؟! او را ببريد و گردنش را بزنيد»، در اين هنگام، عمهاش زينب÷، دامن برادر زاده اش را گرفت و رو به ابن زياد كرده و گفت: «اي پسر زياد! خونهايي كه از ما ريختي، تو را بس است»، سپس دست در گردن امام سجاد× افكند و گفت: «به خدا قسم، از او جدا نخواهم شد، اگر ميخواهي او را بكشي، بايد مرا هم با او بكشي»، آنگاه علي بن الحسين× فرمود: «اي عمه! آرام باش، تا با او سخني بگويم» سپس رو به ابن زياد نموده و فرمود: «اي پسر زياد! آيا مرا از مرگ ميترساني؟ آيا ندانستهاي كه مرگ در راه خدا، عادت ما و شهادت در راه او، كرامت ما خاندان است؟!»
اينها نمونه هايي از مجادله هاي امام سجاد× بود، كه حضرت به روش مناظره اي و آزاد، نه تنها حقانيت خويش را به اثبات رساند، بلكه معرفت و بصيرتي مثال زدني را به روح جامعه بخشيد.
روش مقایسهای
يكي ديگر از روش هاي مجادله، عبارت است از روش مقايسه اي كه در آن، بر اساس مقايسه افراد يا حالات يا موارد مشابه، مقايسه سازي صورت مي گيرد و اين مقايسه ها به مثابه تكيه گاهي، براي اثبات حقانيت هر يك از دو طرف مي باشد، اينك به بيان نمونههايي ديگر ميپردازيم:
• هنگامي كه امام سجاد×، در مجلس يزيد، آن خطبه آتشين را ايراد فرمود، يزيد از ترس آنكه مبادا شورشي برپا شود، از مؤذن خواست تا اذان بگويد تا بدين وسيله، رشته كلام امام، گسسته شود، اما امام× با زيركي تمام، از اين فرصت، نهايت استفاده را كرده و با روشي مقايسه اي، يزيد را رسوا نمود، آنگاه كه مؤذن به رسالت پيامبر| شهادت داد، امام از فراز منبر، رو به يزيد كرده و فرمود: «اي يزيد! آيا محمّد|جد توست يا جد من؟! اگر مي پنداري كه جد توست، به راستي كه دروغ گفته اي و اگر ميگويي كه جد من است، پس چرا خاندانش را به شهادت رسانيدي؟! »
• امام سجاد× در زمان حضور در شام، با منهال بن عمرو ملاقات كرد، منهال عرض كرد: «اي پسررسول خدا! حالتان چگونه است؟» امام× در پاسخ، مقايسه اي بين اهل بیت^ با بني اسرائيل داشته و فرمود:«أَمْسَيْنَا كَمَثَلِ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي آلِ فِرْعَوْنَ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَهُمْ يَا مِنْهَالُ أَمْسَتِ الْعَرَبُ تَفْتَخِرُ عَلَى الْعَجَمِ بِأَنَّ مُحَمَّداً عَرَبِيٌّ وَ أَمْسَتْ قُرَيْشٌ تَفْتَخِرُ عَلَى سَائِرِ الْعَرَبِ بِأَنَّ مُحَمَّداً مِنْهَا وَ أَمْسَيْنَا مَعْشَرَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ نَحْنُ مَغْصُوبُونَ مَقْتُولُونَ مُشَرَّدُونَ فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ مِمَّا أَمْسَيْنَا فِيهِ يَا مِنْهَالُ ؛ما چون بني اسرائيل، در ميان قوم فرعون شدهايم كه پسران آن را سر ميبريدند و زنان آن را زنده نگاه ميداشتند، عرب بر عجم افتخار ميكند كه محمد| از آنان است و در ميان عرب، قريش بر ساير قبايل افتخار ميكند كه محمد| از آنان است، ولي ما كه اهل بيت^ او هستيم، كشته و اسير شدهايم، به درستي كه ما از خداييم و به سوي او باز مي گرديم.»
روش همراهی
يكي ديگر از روش هاي مجادله، روش همراهي است كه طي آن، طرفين جدل، اظهار همراهي با ديگري كرده و در اثر همين همراهي، ادعاي خويش را به اثبات مي رساند، در مطالب پيش نمونه هايي از اين روش را از نظر گذرانديم، همچون گفتگوي امام سجاد× با ابراهيم بن طلحة بن عبيدالله ، اينك به نمونه هاي ديگري مي پردازيم:
• از امام سجاد× در مورد حكم نبيذ، پرسيده شد، حضرت فرمودند: «شَرِبَهُ قَوْمٌ وَ حَرَّمَهُ قَوْمٌ صَالِحُونَ فَكَانَ شَهَادَةُ الَّذِينَ دَفَعُوا بِشَهَادَتِهِمْ شَهَوَاتِهِمْ أَوْلَى أَنْ تُقْبَلَ مِنَ الَّذِينَ جَرُّوا بِشَهَادَتِهِمْ شَهَوَاتِهِم ؛گروهي مي نوشند و گروهي شايسته آنرا حرام مي دانند، بنابراين شهادت و ايمان كساني كه با آن، شهوات خويش را ترك مي كنند، به پذيرفتن سزاوارتر است از شهادت گروهي كه شهوات، ايشان را به شهادت و اقرار به اسلام و ايمان واداشته است.»
• امام زين العابدين×، خطاب به ابوحمزه ثمالي فرمود:«يَا ثُمَالِيُّ إِنَّ الصَّلَاةَ إِذَا أُقِيمَتْ جَاءَ الشَّيْطَانُ إِلَى قَرِينِ الْإِمَامِ فَيَقُولُ هَلْ ذَكَرَ رَبَّهُ فَإِنْ قَالَ نَعَمْ ذَهَبَ وَ إِنْ قَالَ لَا رَكِبَ عَلَى كَتِفَيْهِ فَكَانَ إِمَامَ الْقَوْمِ حَتَّى يَنْصَرِفُوا قَالَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ لَيْسَ يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ قَالَ بَلَى لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ يَا ثُمَالِيُّ إِنَّمَا هُوَ الْجَهْرُ بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ-؛ اي ثمالي! هرگاه نماز برپا شود شيطان به نزد يار موكل بر امام آمده و از او مي پرسد: رفيقت خدا را به ياد آورد؟ اگر گويد: آري، برمي گردد و اگر گويد: خير، بي درنگ بر دوش وي سوار ميشود و به جاي او بر مردم امامت مي كند تا از حالت نماز برگردند»، ابو حمزه پرسيد: «فدايت شوم، مگر اينان در نماز، قرآن نمي خوانند كه شيطان بر آنها، امامت مي كند؟» حضرت فرمود: «قرآن مي خوانند، اما منظور اين نيست كه تو مي گويي، منظور از ياد خدا كردن، بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم است و مراد از يار امام، همان فرشته اي است كه موكل بر اوست» حضرت در اين سخن، ضمن همراهي با سخن ابو حمزه، منظور خويش را بيان كرده است و اين حديث شريف، ردي است بر كساني كه بلند گفتن بسم الله را در نماز، جايز نمي دانند.
• شخصي از امام سجاد×، درباره حكم خريد كنيز آوازه خوان پرسيد و حضرت در پاسخ فرمود: «اگر چنين كنيزي با خواندن قرآن، پارسايي و فضايلي كه غنا نباشد، تو را به ياد بهشت بيندازد، مانعي ندارد، اما غنا روا نيست.» حضرت در اين سخن، به جاي اينكه از ابتدا، پرسشگر را رد كنند، با وي همراهي نموده، و در ادامه توضيحات لازم را ارائه فرمودند.
روش مقابله به مثل
يكي ديگر از روش هاي مجادله، مقابله به مثل است، اين روش، بيشتر در برابر زورگويان كارايي دارد، اينك ببينيم كه امام سجاد× چگونه از اين روش تبليغي، استفاده كردند:
• وقتي اهل بيت^ را به مجلس يزيد وارد كردند، يزيد به سر مقدس امام حسين×، اهانت كرده و با چوب خيزران، بر دندان هاي مبارك حضرت مي زد و در حالي كه با بي حيايي، شعر مي خواند، رو به امام سجاد× كرده و گفت: «پدرت با من قطع رحم كرد و حق مرا نشناخت و در حكومت با من نزاع كرد و خداوند آنچه ديدي بر سر او آورد» امام در جواب او اين آيه را خواند:{ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ؛ هيج واقعه ناخوشايندي در زمين و نه در نفستان به شما نمي رسد، مگر اينكه قبل از حتمي و عملي كردن آن، در كتابي نوشته شده بود، اين براي خدا آسان است}، يزيد جواب را به پسرش خالد، حواله كرد و وقتي ناتواني او را ديد، خودش اين آيه را خواند:{ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ ؛هر مصيبتي كه به شما مي رسد، به خاطر اعمال بد خود شماست و خدا از خيلي اعمال ناشايسته مي گذرد.} آنگاه على بن حسين×، خطاب به يزيد فرمود:«يا بن معاوية و هند و صخر! لم تزل النبوة و الأمرة لآبائي و أجدادي من قبل أن تولد، و لقد كان جدي علي بن أبي طالب في بدر و أحد و الأحزاب في يده راية رسول اللّه و أبوك وجدك في أيديهم راية الكفار، ويلك يا يزيد لو تدري ما صنعت و ما الذي ارتكبت من أبي و أهل بيته لهربت في الجبال و افترشت الرماد و دعوت بالويل و الثبور أبشر بالخزي و الندامة إذا اجتمع الناس ليوم الحساب ؛ اى پسر معاويه و هند و صخر، بدان كه پرچم رسول خدا| در جنگ بدر و احد و احزاب، در دست جدّم على بن أبي طالب× بود، اما در همان موقع، پدر و جدّ تو، پرچم كفر را در دست داشتند، اى يزيد، واى بر تو، اگر مىدانستى چه خطا و اشتباه بزرگى مرتكب شدهاى و پدر و خاندان من و برادر و عموهاى مرا چگونه مورد ظلم و جور و ستم قرار دادهاى، سر به بيابان و كوهها مىگذاشتى و حيران و سرگردان به دشت و هامون، متوارى مىگشتى. بر خاك و خاكستر مىخفتى و با خود مىگفتى: اى كاش هلاك و نابود مىشدم و به چنين جناياتى دست نمىزدم. آرى سر مبارك پدرم حسين و فرزند فاطمه و على^ را بر دروازه شهرتان آويختهاى در حالى كه مىدانى كه اين امانتى است كه از جانب رسول اللّه| در نزد شماست. پس بدان كه سرانجام انگشت ندامت و پشيمانى بر دهان خواهى گذاشت و در گرداب ذلت و خوارى و هلاكت سرازير خواهى شد». در اين سخنان، حضرت با بياني دندان شكن، با زورگويي يزيد، مقابله كرده و او را رسوا نمود.
• عبدالملک اطلاع یافته بود که شمشیر پیامبر اسلام|، در اختیار علی بن الحسین× است، از اين رو پیکی نزد آن حضرت فرستاد و درخواست کرد که شمشیر را برای وی بفرستد و در ذیل نامه نوشت: «اگر کاری داشته باشید، من حاضرم آن را انجام دهم»، امام تقاضاي او را نپذيرفت، عبدالملک نامه ديگري با لحن تهدید آمیزی نوشت: «اگر شمشیر را نفرستی، سهمیه تو را از بیت المال قطع خواهم کرد»، امام در پاسخ نوشت: «اما بعد، خداوند عهده دار شده است که بندگان متقی را، از آنچه ناخوشایندشان است، نجات بخشد و از آنچه گمان ندارند، روزی دهد» و در قرآن میفرماید: {إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُور ؛ خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی، را دوست نمی دارد}، اكنون بنگر، كدام يك از ما، به اين آيه سزاوارتريم؟! »حضرت، با اين سخنان، در برابر خواسته زورگويانه حاكم اموي، ايستادگي و مقابله نمود.
• در جريان ازدواج امام سجاد× با كنيز امام حسن×، عبد الملك طي نامه شماتت آميزي به حضرت، نوشت: «تو شوهر كنيزان شدهاى!» زين العابدين× در مقابله با او، طي جوابي دندان شكن، نوشت: «خداوند، نقص و پستى و سرزنش را، به وسيله اسلام، برطرف نموده و نبايد مسلمان را، به پستى نسبت داد، سرزنش مربوط به دوران جاهليت است، پيامبر| به غلامش، دختر داد و با كنيزش ازدواج كرد.»، وقتى نامه به عبد الملك رسيد، به حاضرين گفت: «كدام مردى را سراغ داريد كه كارى كه در نظر مردم بد است را انجام دهد، ولي همين كار، بر شرافتش بيفزايد؟» همه گفتند: «آن كس اميرالمؤمنين است، گفت: «نه، من نيستم»، گفتند: «ما جز اميرالمؤمنين، فرد ديگرى را سراغ نداريم». گفت: نه او اميرالمؤمنين نيست، او زين العابدين على بن الحسين× است.» وقتي سليمان پسر عبدالملك، نامه را خواند، گفت: «اي اميرالمؤمنين! علي بن الحسين×، عجب تفاخري بر تو كرده است.»
روش توبیخی
يكي ديگر از روش هاي مجادله، روش توبيخي است، بدين صورت كه طي آن، طرف مقابل، مورد توبيخ و سرزنش قرار مي گيرد، تا وجدان خفته اش بيدار شود، نمونه اي از اين روش را امام سجاد×، در مواجهه با حسن بصري به كار گرفته و تاثيرگذار هم بودند، كه در مطالب گذشته، بدان اشاره شد ، در ادامه به ذكر نمونه هاي ديگر ميپردازيم:
• يكي از اقدامات شيطنت آميز دستگاه اموي، براي مشروع جلوه دادن حاكميت خود، جذب محدثان و عالمان ديني به دربار بود، تا احاديثي از زبان پيامبر| يا صحابه بزرگ آن حضرت، به نفع خويش جعل كنند، تا بدين وسيله، زمينه فكري پذيرش حكومت آنان را در جامعه فراهم سازد، يكي از اين علماي درباري، محمد بن مسلم زهري(م 124هـ) بود، كه حاكمان اموي از وجود و موقعيت ديني او بهره ها بردند و وي در ازاي پول و مقام، خدمات شاياني به اهداف شوم آنان كرد. امام سجاد×، در برابر وي، موضع شديدي اتخاذ كرد و ابتدا با روش هاي غير مستقيم به نصيحت او پرداخت و به او فهماند كه دنياطلبي ريشه همه گناهان است و دنيا خواهي شاخه هاي فراواني همچون تكبر، حسد، حب رياست، حب ثروت و… دارد كه همه اينها در واقع، نقاط ضعف زهري بود كه حكومت با استفاده از همين ابزار، از وي سوء استفاده مي كرد، سرانجام حضرت در نامه اي تند، او را به شدت، توبيخ كرده و راه و روشش را مورد نكوهش قرار داد :{كَفَانَا اللَّهُ وَ إِيَّاكَ مِنَ الْفِتَنِ وَ رَحِمَكَ مِنَ النَّارِ فَقَدْ أَصْبَحْتَ بِحَالٍ يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَكَ بِهَا أَنْ يَرْحَمَكَ فَقَدْ أَثْقَلَتْكَ نِعَمُ اللَّهِ بِمَا أَصَحَّ مِنْ بَدَنِكَ وَ أَطَالَ مِنْ عُمُرِكَ وَ قَامَتْ عَلَيْكَ حُجَجُ اللَّهِ بِمَا حَمَّلَكَ مِنْ كِتَابِهِ وَ فَقَّهَكَ فِيهِ مِنْ دِينِهِ وَ عَرَّفَكَ مِنْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ ص فَرَضِيَ لَكَ فِي كُلِّ نِعْمَةٍ أَنْعَمَ بِهَا عَلَيْكَ وَ فِي كُلِّ حُجَّةٍ احْتَجَّ بِهَا عَلَيْكَ الْفَرْضَ بِمَا قَضَى فَمَا قَضَى إِلَّا ابْتَلَى شُكْرَكَ فِي ذَلِكَ وَ أَبْدَى فِيهِ فَضْلَهُ عَلَيْكَ فَقَالَ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ } فَانْظُرْ أَيَّ رَجُلٍ تَكُونُ غَداً إِذَا وَقَفْتَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فَسَأَلَكَ عَنْ نِعَمِهِ عَلَيْكَ كَيْفَ رَعَيْتَهَا وَ عَنْ حُجَجِهِ عَلَيْكَ كَيْفَ قَضَيْتَهَا وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ قَابِلًا مِنْكَ بِالتَّعْذِيرِ وَ لَا رَاضِياً مِنْكَ بِالتَّقْصِيرِ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَيْسَ كَذَلِكَ أَخَذَ عَلَى الْعُلَمَاءِ فِي كِتَابِهِ إِذْ قَالَ: {لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ} وَ اعْلَمْ أَنَّ أَدْنَى مَا كَتَمْتَ وَ أَخَفَّ مَا احْتَمَلْتَ أَنْ آنَسْتَ وَحْشَةَ الظَّالِمِ وَ سَهَّلْتَ لَهُ طَرِيقَ الْغَيِّ بِدُنُوِّكَ مِنْهُ حِينَ دَنَوْتَ وَ إِجَابَتِكَ لَهُ حِينَ دُعِيتَ فَمَا أَخْوَفَنِي أَنْ تَكُونَ تَبُوءُ بِإِثْمِكَ غَداً مَعَ الْخَوَنَةِ وَ أَنْ تُسْأَلَ عَمَّا أَخَذْتَ بِإِعَانَتِكَ عَلَى ظُلْمِ الظَّلَمَةِ إِنَّكَ أَخَذْتَ مَا لَيْسَ لَكَ مِمَّنْ أَعْطَاكَ وَ دَنَوْتَ مِمَّنْ لَمْ يَرُدَّ عَلَى أَحَدٍ حَقّاً وَ لَمْ تَرُدَّ بَاطِلًا حِينَ أَدْنَاكَ وَ أَحْبَبْتَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ أَوَ لَيْسَ بِدُعَائِهِ إِيَّاكَ حِينَ دَعَاكَ جَعَلُوكَ قُطْباً أَدَارُوا بِكَ رَحَى مَظَالِمِهِمْ وَ جِسْراً يَعْبُرُونَ عَلَيْكَ إِلَى بَلَايَاهُمْ وَ سُلَّماً إِلَى ضَلَالَتِهِمْ دَاعِياً إِلَى غَيِّهِمْ سَالِكاً سَبِيلَهُمْ يُدْخِلُونَ بِكَ الشَّكَّ عَلَى الْعُلَمَاءِ وَ يَقْتَادُونَ بِكَ قُلُوبَ الْجُهَّالِ إِلَيْهِمْ فَلَمْ يَبْلُغْ أَخَصُّ وُزَرَائِهِمْ وَ لَا أَقْوَى أَعْوَانِهِمْ إِلَّا دُونَ مَا بَلَغْتَ مِنْ إِصْلَاحِ فَسَادِهِمْ وَ اخْتِلَافِ الْخَاصَّةِ وَ الْعَامَّةِ إِلَيْهِمْ فَمَا أَقَلَّ مَا أَعْطَوْكَ فِي قَدْرِ مَا أَخَذُوا مِنْكَ وَ مَا أَيْسَرَ مَا عَمَرُوا لَكَ فَكَيْفَ مَا خَرَّبُوا عَلَيْكَ فَانْظُرْ لِنَفْسِكَ فَإِنَّهُ لَا يَنْظُرُ لَهَا غَيْرُكَ وَ حَاسِبْهَا حِسَابَ رَجُلٍ مَسْئُولٍ وَ انْظُرْ كَيْفَ شُكْرُكَ لِمَنْ غَذَّاكَ بِنِعَمِهِ صَغِيراً وَ كَبِيراً فَمَا أَخْوَفَنِي أَنْ تَكُونَ كَمَا قَالَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ: {فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا} إِنَّكَ لَسْتَ فِي دَارِ مُقَامٍ أَنْتَ فِي دَارٍ قَدْ آذَنَتْ بِرَحِيلٍ فَمَا بَقَاءُ الْمَرْءِ بَعْدَ قُرَنَائِهِ طُوبَى لِمَنْ كَانَ فِي الدُّنْيَا عَلَى وَجَلٍ يَا بُؤْسَ لِمَنْ يَمُوتُ وَ تَبْقَى ذُنُوبُهُ مِنْ بَعْدِهِ احْذَرْ فَقَدْ نُبِّئْتَ وَ بَادِرْ فَقَدْ أُجِّلْتَ إِنَّكَ تُعَامِلُ مَنْ لَا يَجْهَلُ وَ إِنَّ الَّذِي يَحْفَظُ عَلَيْكَ لَا يَغْفُلُ تَجَهَّزْ فَقَدْ دَنَا مِنْكَ سَفَرٌ بَعِيدٌ وَ دَاوِ ذَنْبَكَ فَقَدْ دَخَلَهُ سُقْمٌ شَدِيدٌ وَ لَا تَحْسَبْ أَنِّي أَرَدْتُ تَوْبِيخَكَ وَ تَعْنِيفَكَ وَ تَعْيِيرَكَ لَكِنِّي أَرَدْتُ أَنْ يَنْعَشَ اللَّهُ مَا قَدْ فَاتَ مِنْ رَأْيِكَ وَ يَرُدَّ إِلَيْكَ مَا عَزَبَ مِنْ دِينِكَ وَ ذَكَرْتُ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ: {وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ} أَغَفَلْتَ ذِكْرَ مَنْ مَضَى مِنْ أَسْنَانِكَ وَ أَقْرَانِكِ وَ بَقِيتَ بَعْدَهُمْ كَقَرْنٍ أَعْضَبَ انْظُرْ هَلِ ابْتُلُوا بِمِثْلِ مَا ابْتُلِيتَ أَمْ هَلْ وَقَعُوا فِي مِثْلِ مَا وَقَعْتَ فِيهِ أَمْ هَلْ تَرَاهُمْ ذَكَرْتَ خَيْراً أَهْمَلُوهُ وَ عَلِمْتَ شَيْئاً جَهِلُوهُ بَلْ حَظِيتَ بِمَا حَلَّ مِنْ حَالِكَ فِي صُدُورِ الْعَامَّةِ وَ كَلَّفَهُمْ بِكَ إِذْ صَارُوا يَقْتَدُونَ بِرَأْيِكَ وَ يَعْمَلُونَ بِأَمْرِكَ إِنْ أَحْلَلْتَ أَحَلُّوا وَ إِنْ حَرَّمْتَ حَرَّمُوا وَ لَيْسَ ذَلِكَ عِنْدَكَ وَ لَكِنْ أَظْهَرَهُمْ عَلَيْكَ رَغْبَتُهُمْ فِيمَا لَدَيْكَ ذَهَابُ عُلَمَائِهِمْ وَ غَلَبَةُ الْجَهْلِ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهِمْ وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ طَلَبُ الدُّنْيَا مِنْكَ وَ مِنْهُمْ أَ مَا تَرَى مَا أَنْتَ فِيهِ مِنَ الْجَهْلِ وَ الْغِرَّةِ وَ مَا النَّاسُ فِيهِ مِنَ الْبَلَاءِ وَ الْفِتْنَةِ قَدِ ابْتَلَيْتَهُمْ وَ فَتَنْتَهُمْ بِالشُّغُلِ عَنْ مَكَاسِبِهِمْ مِمَّا رَأَوْا فَتَاقَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَى أَنْ يَبْلُغُوا مِنَ الْعِلْمِ مَا بَلَغْتَ أَوْ يُدْرِكُوا بِهِ مِثْلَ الَّذِي أَدْرَكْتَ فَوَقَعُوا مِنْكَ فِي بَحْرٍ لَا يُدْرَكُ عُمْقُهُ وَ فِي بَلَاءٍ لَا يُقْدَرُ قَدْرُهُ فَاللَّهُ لَنَا وَ لَكَ وَ هُوَ الْمُسْتَعَانُ أَمَّا بَعْدُ فَأَعْرِضْ عَنْ كُلِّ مَا أَنْتَ فِيهِ حَتَّى تَلْحَقَ بِالصَّالِحِينَ الَّذِينَ دُفِنُوا فِي أَسْمَالِهِمْ لَاصِقَةً بُطُونُهُمْ بِظُهُورِهِمْ لَيْسَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ وَ لَا تَفْتِنُهُمُ الدُّنْيَا وَ لَا يُفْتَنُونَ بِهَا رَغِبُوا فَطُلِبُوا فَمَا لَبِثُوا أَنْ لَحِقُوا فَإِذَا كَانَتِ الدُّنْيَا تَبْلُغُ مِنْ مِثْلِكَ هَذَا الْمَبْلَغَ مَعَ كِبَرِ سِنِّكَ وَ رُسُوخِ عِلْمِكَ وَ حُضُورِ أَجَلِكَ فَكَيْفَ يَسْلَمُ الْحَدَثُ فِي سِنِّهِ الْجَاهِلُ فِي عِلْمِهِ الْمَأْفُونُ فِي رَأْيِهِ الْمَدْخُولُ فِي عَقْلِهِ- {إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ} عَلَى مَنِ الْمُعَوَّلُ وَ عِنْدَ مَنِ الْمُسْتَعْتَبُ نَشْكُو إِلَى اللَّهِ بَثَّنَا وَ مَا نَرَى فِيكَ وَ نَحْتَسِبُ عِنْدَ اللَّهِ مُصِيبَتَنَا بِكَ فَانْظُرْ كَيْفَ شُكْرُكَ لِمَنْ غَذَّاكَ بِنِعَمِهِ صَغِيراً وَ كَبِيراً وَ كَيْفَ إِعْظَامُكَ لِمَنْ جَعَلَكَ بِدِينِهِ فِي النَّاسِ جَمِيلًا وَ كَيْفَ صِيَانَتُكَ لِكِسْوَةِ مَنْ جَعَلَكَ بِكِسْوَتِهِ فِي النَّاسِ سَتِيراً وَ كَيْفَ قُرْبُكَ أَوْ بُعْدُكَ مِمَّنْ أَمَرَكَ أَنْ تَكُونَ مِنْهُ قَرِيباً ذَلِيلًا- مَا لَكَ لَا تَنْتَبِهُ مِنْ نَعْسَتِكَ وَ تَسْتَقِيلُ مِنْ عَثْرَتِكَ فَتَقُولَ وَ اللَّهِ مَا قُمْتُ لِلَّهِ مَقَاماً وَاحِداً أَحْيَيْتُ بِهِ لَهُ دِيناً أَوْ أَمَتُّ لَهُ فِيهِ بَاطِلًا فَهَذَا شُكْرُكَ مَنِ اسْتَحْمَلَكَ مَا أَخْوَفَنِي أَنْ تَكُونَ كَمَنْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ- {أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا} اسْتَحْمَلَكَ كِتَابَهُ وَ اسْتَوْدَعَكَ عِلْمَهُ فَأَضَعْتَهَا فَنَحْمَدُ اللَّهَ الَّذِي عَافَانَا مِمَّا ابْتَلَاكَ بِهِ وَ السَّلَام ؛ خدا ما و تورا از فتنه ها نگه دارد، بر تو از (گرفتارى) آتش رحم كند، كه در وضعى بسر مىبرى كه هر كس تورا بشناسد، سزاوار است به حالت ترحم كند. نعمتهاى خدا گرانبارت كرده. بدنى سالم و عمرى (نسبتا) طولاني به تو داده، حجت هايش بر تو تمام شده، علم قرآن و فقه دينت آموخته، و به سنت پيغمبرش محمد|، آشنايت ساخته، او در برابر هر نعمتى كه به تو داده و هر حجتى كه آورده وظيفهاى نهاده، و اين احسانها را نكرده، جز براى اينكه شكرت را بيازمايد و فضل و احسانش را بر تو آشكار كند، چنان كه فرموده: «اگر شكرگزاريد، نعمتتان را بيفزايم و اگر كفران كنيد، عذاب من سخت و دردناك است.» ببين فردا كه در پيشگاه خدا بايستى و بپرسد: با نعمت هائى كه به تو داده چه كردى؟ و حجت هائى را كه در اختيارت نهاده، چگونه حقش را ادا كردى؟ چه مردى هستى؟ (و چگونه پاسخ مىدهى)؟ مپندار كه خدا عذرت را بپذيرد، و تقصيرت را بپسندد، دور است! دور است! اين چنين نيست! خدا در كتابش از علما پيمان گرفته كه «آن (حقايق كتب آسمانى) را براى مردم بيان كنيد و كتمان ننمائيد.» تو بدان كه سادهترين نمونه كتمان و سبك ترين بارى كه (در اين راه) به دوش مىكشى، اين است كه ترس و وحشتى را كه ستمگر (از عواقب بيدادگرى و مردم آزارى در دل) دارد، تو با نزديك شدن به او (به عنوان يك مقام دينى) و پذيرفتن دعوت گاه و بيگاهش، تسكين مىدهى و راه گمراهي را برايش هموار مىكنى، من چه بيمناكم كه تو فردا با گناه خود، همراه ستمگران وارد شوى، و از آن دست مزدها كه براى همكارى با ظالمان دريافت كردهاى، بازخواست شوى، تو اموالى را به ناحق گرفتهاى، به كسى نزديك شدهاى كه حق هيچ كس را به صاحبش برنمىگرداند، و تو نيز با نزديكى به او، باطلى را بر نمىگردانى، با آن كه به دشمنى با خدا برخاسته، طرح دوستى ريختهاى، مگر نه اين است كه با اين دعوتها مىخواهند، تو را چون قطب آسياب، محور بيدادگري ها قرار دهند، و ستمكارىها را گرد وجود تو بچرخانند؟ تورا پلى براى بلاها (و مقاصد)شان سازند: نردبان گمراهيها و كجروي هايشان باشى، و به همان راهى تو را ببرند كه خود مىروند؟مىخواهند با وجود تو، علماى راستين را در نظر مردم مشكوك سازند، و دلهاى مردم را به سوى خويش جذب كنند. «اى عالم دين فروخته» كارى كه به دست تو مىكنند از عهده مخصوصترين وزيران و نيرومندترين همكارانشان هم بر نمىآيد، تو بر خرابكاري هاى آنان، سرپوش مىنهى، پاى خاص و عام را به دربارشان مىگشائى. چه ناچيز است، آنچه به تو مي دهند، در برابر آنچه از تو مىگيرند، و چه بىارزش است، آنچه براى تو آباد مىكنند، در برابر آن چه ويران مىكنند! (دنيايت را آباد و شرف و آخرتت را خراب مىنمايند) پس به حال خود بينديش كه ديگرى به حال تو نينديشد، و به حساب خود برس كه از تو بازخواست خواهد شد. بنگر كه در برابر آن (خدائى) كه تورا در كودكى و بزرگى، با نعمت هاى خود روزى داده، چگونه شكر مىگزارى؟ من بسيار بيمناكم كه تو چونان باشى كه خداوند فرموده: «نسلى جايگزين آنها شدند كه كتاب آسمانى را به ميراث بردند و متاع پست اين دنيا را گزيدند و (هر گناهي كه كردند) گفتند: ما را خواهند بخشيد» تو در سراى جاودان نيستى، در منزلى هستى كه اعلام كوچ كرده، مگر انسان پس از درگشت همنشينان خود، چقدر مىپايد؟ خوشا به حال آن كه در دنيا هراسان باشد، و بدا به حال آن كه بميرد و گناهانش پس از او بماند. بترس كه به تو اعلان خطر كردهاند، و بشتاب كه (تنها چند روزه) مهلتت دادهاند، تو با كسى طرفى كه از كارت بىخبر نيست، آن كه مراقب توست غفلت ندارد، آماده باش كه سفرى دراز نزديك شده، گناهت را علاج كن كه (جانت) سخت بيمار گشته، مپندار كه من (از اين خطاب و عتاب) قصد سرزنش و نكوهش تو را دارم، بلكه مى خواهم (آنچه شرط بلاغ است به تو بگويم) خداوند (عقل و) رأى بر باد رفتهات را باز گرداند، من سخن خدا را به ياد آوردهام كه مي فرمايد: «تذكر ده، كه پند مؤمنان را سود بخشد.» تو مگر همسالان و اقرانت را فراموش كردهاى كه درگذشتهاند و تو هم چون گوسپند شاخ شكسته (بىياور) ماندهاى؟ بنگر آيا آنها هم چنين گرفتاري هايى داشتهاند؟يا در چنين ورطهاى افتادهاند؟ يا گمان دارى تو كار خيرى را به ياد دارى كه آنان نكرده اند؟ يا چيزى را مىدانى كه آنها نمىدانستند (اينها هيچ يك نيست، بلكه) تنها فرق تو با آنها، توجه مردم و شيفتگى آنان به تو است، كه از نظر تو پيروى مىكنند، فرمانت را مىبرند، هر چه را حلال دانى، حلال شمارند، و هر چه را تحريم كنى، حرام دانند (و خلاصه مقام فتوا) اما اين موقعيت و جايگاه، به جهت شايستگى (و برازندگى علمى و ايمانى) تو نيست، بلكه در اثر اين عوامل است كه: 1- طمع به دنياى تو دارند. 2- علماى راستين از دست رفتهاند (و قحط الرجال است). 3- جهل و نادانى بر تو و آنها چيره شده. 4- حب مقام و دنياپرستى، تو و آنها را به هم پيوسته (كه هر دو نان را به نرخ روز مىخوريد)، جهل و خامى خود را نمىبينى؟ از گرفتارى و فريبخوردگى مردم خبر ندارى؟ تو آنها را گرفتار كرده و فريب دادهاى، آنان جاه و مقام تو را ديده و از كسب و كار دست كشيدهاند (اين قسمت مربوط به شاگردانى است كه به عنوان تحصيل علم دور او حلقه زده بودند) و مشتاق شدهاند، تا شايد به رتبه علمي تو دست يابند، يا همان موقعيتى را كه كسب كردهاى، به دست آورند، (اين تيرهبختان) از ناحيه تو به دريايى بىته، و بلائى بىحد، گرفتار شدهاند، خدا به داد ما و تو برسد. اينك (اگر خواهى از اين مهلكه بيرون آيى) از هر چه (مال و مقام) دارى روى گردان تا به شايستگان بپيوندى، يعنى آنها كه شكمشان به پشت چسبيده بود و با اين حال، در كهنه جامه خود، به خاك رفتند، ميان آنها و خدا، هيچ حجاب و پردهاى نبود، نه دنيا توانست آنها را بفريبد، نه آنها فريفته دنيا شدند، (به آخرت) دل بستند، در طلبش كوشيدند، و بىدرنگ به مقصد رسيدند، اگر تو با اين سن و سال، و رسوخ علمى، و فرا رسيدن مرگ تا اين حد پاىبند دنيا باشى، پس آن نوجوان نادان سست رأى كه عقل متيني هم ندارد چه كند؟ و چگونه به سلامت رهد؟ انا للَّه و انا اليه راجعون. به كه بايد اعتماد كرد؟ به كه بايد پناه برد؟ ما شكايت غم و غصه خويش و آنچه را كه در تو مىبينيم، به خدا مىبريم، و مصيبت هائى را كه از دست تو مىكشيم، به حساب خدا مىنهيم. ببين از آن خدائى كه تورا در كودكى و بزرگى، به نعمت هاى خود پرورده، چگونه سپاس مىگزارى؟ از آن كه تورا در پرتو دينش آبرومند كرده، چگونه تعظيم و احترام مىكنى؟ پوشش آن را كه در پس پرده (ستارى) خود، تورا پوشيده چگونه نگه مىدارى؟ نزديكى و دوري ات با آن كه دستور داده، به او نزديك و در پيشگاهش خوار باشى، چگونه است؟ چرا از اين چرت (و خواب خرگوشى) سر بر نمىدارى؟ چرا از اشتباه خود بر نمىگردى؟ تا (به صراحت) بگوئى: به خدا سوگند، من تا به حال، يك مرتبه هم، براى زنده كردن دين خدا يا نابود كردن باطل، قيام نكردهام، اين است حقشناسى تو از خدائى كه اين بار (گران علم) را به دوشت نهاده. بسيار بيمناكم كه تو از آن گروهي باشى كه خداوند متعال درباره آنان فرموده: «نماز را ضايع كردند، به دنبال شهوت ها رفتند، و به زودى به (كيفر) گمراهى خود مىرسند» خدا بار قرآن را به دوش تو نهاده و علم آن را به تو سپرده، اما تو تباهش كردهاى. شكر خدايى را كه ما را از آن بلاهائى كه تو را بدان گرفتار كرده، آسوده ساخته است. والسلام ». امام سجاد× در طي اين نامه مفصل و طولاني، با استفاده از روش توبيخي، با تعابير تندي، زهري را مورد سرزنش قرار دادند.
• روزي زهري و عروة بن زبير، در مسجد پيامبر|، نشسته بودند و به اميرالمؤمنين× دشنام مي دادند، وقتي اين خبر به گوش امام زين العابدين× رسيد، نزد آنان آمده و در برابرشان ايستاد و با لحني توبيخ آميز، خطاب به آن دو فرمود:«أَمَّا أَنْتَ يَا عُرْوَةُ! فَإِنَّ أَبِي حَاكَمَ أَبَاكَ إِلَى اللَّهِ- فَحَكَمَ لِأَبِي عَلَى أَبِيكَ- وَ أَمَّا أَنْتَ يَا زُهْرِيُّ! فَلَوْ كُنْتُ بِمَكَّةَ لَأَرَيْتُكَ كَرَامَتَكَ ؛ اما تو اي عروه! پدرم، پدرت را به قصد داوري، نزد خدا برد و خدا به نفع پدرم و به زيان پدرت، داوري نمود، اما تو اي زهرى! اگر در مكه بودى، شخصيت واقعي ات را نشانت مي دادم» اين لحن تند امام، بيانگر اين است كه ايشان از روش توبيخي، استفاده نمود و به سرزنش آن دو پرداخت.
• پس از واقعه جانگداز عاشورا، زماني كه كاروان اسيران را به شهر كوفه وارد كردند، وضعيت اهل بيت^ به حدي اندوهبار بود، كه زنان كوفه را به شيون و زاري وا داشت، امام سجاد× با مشاهده اين صحنه با تعجب فرمود:«تَنُوحُونَ وَ تَبْكُونَ مِنْ أَجْلِنَا فَمَنْ ذَا الَّذِي قَتَلَنَا ؛ شما كه براي ما نوحه سرايي و زاري مي كنيد، پس چه كسي عزيزان ما را كشته است؟!» اين سخن، اولين توبيخ حضرت به كوفيان بود و در ادامه، امام خطبهاي ايراد فرمودند كه سرشار از توبيخ و سرزنش به مردم بي وفاي كوفه بود:«أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ- الْمَذْبُوحِ بِشَطِّ الْفُرَاتِ مِنْ غَيْرِ ذَحْلٍ وَ لَا تِرَاتٍ أَنَا ابْنُ مَنِ انْتُهِكَ حَرِيمُهُ وَ سُلِبَ نَعِيمُهُ وَ انْتُهِبَ مَالُهُ وَ سُبِيَ عِيَالُهُ أَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً فَكَفَى بِذَلِكَ فَخْراً- أَيُّهَا النَّاسُ نَاشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّكُمْ كَتَبْتُمْ إِلَى أَبِي وَ خَدَعْتُمُوهُ وَ أَعْطَيْتُمُوهُ مِنْ أَنْفُسِكُمُ الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ وَ الْبَيْعَةَ ثُمَّ قَاتَلْتُمُوهُ وَ خَذَلْتُمُوهُ فَتَبّاً لَكُمْ مَا قَدَّمْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ سُوءً لِرَأْيِكُمْ بِأَيَّةِ عَيْنٍ تَنْظُرُونَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص- يَقُولُ لَكُمْ قَتَلْتُمْ عِتْرَتِي وَ انْتَهَكْتُمْ حُرْمَتِي فَلَسْتُمْ مِنْ أُمَّتِي قَالَ فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النَّاسِ بِالْبُكَاءِ وَ يَدْعُو بَعْضُهُمْ بَعْضاً هَلَكْتُمْ وَ مَا تَعْلَمُونَ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً قَبِلَ نَصِيحَتِي وَ حَفِظَ وَصِيَّتِي فِي اللَّهِ وَ فِي رَسُولِهِ وَ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ فَإِنَّ لَنَا فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فَقَالُوا بِأَجْمَعِهِمْ نَحْنُ كُلُّنَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ سَامِعُونَ مُطِيعُونَ حَافِظُونَ لِذِمَامِكَ غَيْرُ زَاهِدِينَ فِيكَ وَ لَا رَاغِبِينَ عَنْكَ فَمُرْنَا بِأَمْرِكَ رَحِمَكَ اللَّهُ فَإِنَّا حَرْبٌ لِحَرْبِكَ وَ سِلْمٌ لِسِلْمِكَ لَنَأْخُذَنَّ تِرَتَكَ وَ تِرَتَنَا مِمَّنْ ظَلَمَكَ وَ ظَلَمَنَا فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع هَيْهَاتَ أَيُّهَا الْغَدَرَةُ الْمَكَرَةُ- حِيلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ شَهَوَاتِ أَنْفُسِكُمْ أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَأْتُوا إِلَيَّ كَمَا أَتَيتُمْ إِلَى آبَائِي مِنْ قَبْلُ؟ كَلَّا وَ رَبِّ الرَّاقِصَاتِ إِلَى مِنًى فَإِنَّ الْجُرْحَ لَمَّا يَنْدَمِلْ قُتِلَ أَبِي بِالْأَمْسِ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ مَعَهُ فَلَمْ يَنْسَنِي ثُكْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ ثُكْلُ أَبِي وَ بَنِي أَبِي وَ جَدِّي شَقَّ لَهَازِمِي وَ مَرَارَتُهُ بَيْنَ حَنَاجِرِي وَ حَلْقِي وَ غُصَصُهُ تَجْرِي فِي فِرَاشِ صَدْرِي وَ مَسْأَلَتِي أَنْ لَا تَكُونُوا لَنَا وَ لَا عَلَيْنَا ؛ اى مردم، هر كه مرا مىشناسد كه مىشناسد، هر كه نمي شناسد، من على بن الحسينم كه او را بر كنار فرات، بى جرم وگناه، سر بريدند، من پسر آن كسى هستم كه پرده حرمتش را دريدند و نعمت زندگانيش را ربودند و مالش را چپاول كردند و اهل بيتش را اسير نمودند، من پسر كسى هستم كه او را دسته جمعى كشتند و همين افتخار مرا بس؛ اىمردم، شما را به خدا، مىدانيد كه به پدرم نامه دعوت نوشتيد و اما به او نيرنگ زديد و از طرف خود عهد و پيمان با او بستيد و با او بيعت كرديد ولي با او نبرد كرديد و او را واگذاشتيد؟ مرگ بر شما با آنچه براى خود پيش آورديد و زشت باد انديشه شما، با چه رويى به رسول خدا| نگاه خواهيد كرد، آنگاه كه به شما بگويد: عترتم را كشتيد و حرمتم را در هم شكستيد، شما از امّت من نيستيد» در اين هنگام، از هر سو بانگ مردم به گريه بلند شد و به يكديگر مىگفتند:«شما هلاك شديد و خود نمىدانيد»، سپس حضرت ادامه داد: «رحمت خدا بر آن كه پندم را بپذيرد و سفارشم را درباره خدا و رسولش و خاندان رسولش پاس دارد، كه به راستي رسول خدا| براي ما الگوي نيكويي است» همگان گفتند: «اي پسر رسول خدا، ما همه شنوا و فرمانبردار و حرمتدار شمائيم، نه از تو كناره گيري مي كنيم و نه روي گردان خواهيم شد، به ما دستور بده كه ما، در جنگ و صلح، همراه و پشتيانت هستيم و از هر كه بر تو و بر ما ستم كردهف خونخواهى خواهيم كرد»، امام فرمود: «هيهات هيهات، اى بي وفايان و نيرنگ بازان، به خواسته دل خويش، نخواهيد رسيد، مىخواهيد با من همان كنيدكه پيش از اين با پدرانم كرديد؛ نه، هرگز به پروردگار شتران راهوار، هنوز زخم عميق كشته شدن پدر و خاندانم در روز گذشته بهبود نيافته، داغى كه بر دل رسول خدا| و پدرم و فرزندانشان آمده فراموشم نشده، استخوانهاى گردنم را از هم جدا كرده، تلخى آن در ميان حلقوم و حنجرهام باقي مانده و تا استخوان سينه گلوگير من است، خواهشم از شما، اين است كه نه به سود ما باشيد و نه به زيان ما.»
با اين سخنان، مبحث مجادله، از مجموعه روش هاي تبليغي امام سجاد×، را به پايان مي بريم، همانطور كه ملاحظه شد، اصلاحات مجادله گونه حضرت را در چند قسمت بررسي كرده و بر شواهد تاريخي تطبيق داديم، انشاءالله در مبحث آينده به بيان يكي از بارزترين و كم نظيرترين روش هاي اصلاحات اجتماعي كه زين العابدين× در قالب دعا، بدان جامعه عمل پوشاند، خواهيم پرداخت.
دعا و نيايش
دعا در لغت، به معنای خواندن و حاجت خواستن و استمداد است و گاهی مطلق خواندن از آن منظور است و در اصطلاح شرع، به معنای گفت و گو کردن با حق تعالی به نحو طلب حاجت و در خواست حل مشکلات از درگاه اوست. در حقيقت دعا پيوندي معنوي، بين انسان و پرودگار است كه اثر تربيتي مهمي، در روح آدمي دارد، از اين رو در دين مبين اسلام، جايگاه ويژه اي را به خود اختصاص داده است، در آيات نوراني قرآن، در كنار سفارش به دعا، وعده استجابت هم داده شده است، همانطور كه ميفرمايد:{ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ؛ دعا كنيد تا برايتان، مستجاب كنم}، در خصوص اساس و حقيقت دعا، در روايات فراواني، تعابيري همچون: سپر مؤمن ، سلاح مؤمن ، بهترين عبادت ، مغز و روح عبادت ، ذكر شده است، دعا افزون بر اينكه رابطه انسان با پروردگار است، مي تواند به عنوان شيوه اي مؤثر، در تبليغ دين، قلمداد گردد، عملي كه يكي از برجسته ترين مظاهر بي نظير، در سيره امام زين العابدين× به شمار مي رود، از آنجا که در زمان امام، شرایط اختناق آمیزی و خفقاني، بر جامعه اسلامي، حکم فرما بود و دستگاه اموي، بين امام و مردم، جدايي انداخته بود، ولي همه اينها، باعث نشد كه امام، دست از مسئوليت خطير و حساس خويش بردارد، بلكه ايشان با روشي كاملا هوشمندانه، به طوري كه حساسيت دستگاه حاكم، را بر نميانگيخت، به صورت غير مستقيم و در قالب دعا و مناجات، به بيان معارف دين پرداخت، اين روش از نبرد نظامي، مهم تر و موثرتر بود، چه اينكه حضرت، با اين سبك، تمام انديشه ها را به خود جلب كرد و توانست، جلوي سيل ويرانگر اعمال ستمگراني كه به ناحق، بر گردن مردم سوار شده بودند را بگيرد، مجموع دعاها و مناجات های ایشان، به نام “صحیفه سجادیه” معروف است، این مجموعه، پس از قرآن و نهج البلاغه، بزرگ ترين و غني ترين گنجينه گران سنگ حقايق و معارف الهي، به شمار مي رود و از ديرباز، به اخت القرآن، انجيل اهل بيت^ و زبور آل محمد^، نام گرفته است. صحيفه سجاديه، تنها شامل راز و نیاز نیست، بلکه دریای بی کرانی از علوم و معارف اسلامی در آن نهفته است که طی آن، مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پاره ای از قوانین طبیعی و احکام شرعی، در قالب دعا بیان شده است، گرچه مقصود اصلی در این دعاها، همان معرفت و عبادت بوده، اما با توجه به تعابیری که وجود دارد، می توان گفت: مردم روشن ضمير، می توانستند از طريق این تعابیر، با مفاهیم سیاسی مورد نظر امام سجاد× آشنا شوند، صحیفه سجادیه معروف که دربردارنده 54 دعاست، موسوم به صحيفه كامله است، هر چند برخي، 86 دعا را نیز از ايشان جمع آوري كرده اند، افزون بر اينها، فصاحت و بلاغت اين صحيفه، مثال زدني است، سخن در مورد این روش ارزشمند امام، مجال مفصلتری می طلبد که از حوصله این نوشتار خالی است، اما با تأمل در روایت مشهور نبوی| که علم را به سه قسمت عمده تقسیم فرموده: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ هُوَ فَضْل ؛ علم تنها بر سه قسم است: آیهی محکمه، فریضهی عادله و سنّت قائمه و آنچه غیر از اینهاست زیادت و فضل است.» که در حقیقت، اشاره به اصول عقاید و احکام شرعی و اخلاق دارد، چنین می توان برداشت کرد که زیربنای اصلاح هر جامعه ای در اصلاح شدن این سه مورد می باشد و امام سجاد× در قالب دعا به زیبایی به فرهنگ سازی این موارد پرداخته است، از این رو در این مبحث به اختصار، در ذیل چهار موضوع کلی، به بررسي ابعاد مختلف صحيفه سجاديه خواهيم پرداخت: در قسمت اول به دعاهای ایشان، با مضمون اصول عقیده و عرفان، در قسمت دوم به دعاهایی با مضمون سفارش به رعایت احکام شرعی و در قسمت سوم به دعاهایی با مضمون اصول اخلاقی و تربیتی و بالاخره در قسمت پایانی به دعاهای ایشان در امور گوناگون اجتماعی میپردازیم و بدین ترتیب، شيوه هاي اصلاحات اجتماعي امام سجاد× را، در قالب دعا و نيايش، بررسي خواهيم نمود:
اصول عقیده و عرفان
گام نخست، در هدايت و رسيدن هر انسان، به خوشبختي و سعادت، شناخت و باور صحيح و عميق از اصول دين است كه نقش ریشه ای در شریعت دارد، در این قسمت به نمونه هایی از نیایش های امام زين العابدين× با موضوع اصول عقیده که زمینه ساز شناخت و معرفت الهی بود، خواهیم پرداخت:
• رکن اساسی در اصول دین، مسئله توحید و خداشناسی است که امام در جهت ایجاد معرفت توحیدی تلاش فراوانی کرد به عنوان نمونه نقل می کنند: هنگامي كه حضرت، از نماز شب فارغ ميشد، دعاي شريفي كه از مضاميني بلند و عالي، در خصوص شناخت پروردگار، برخوردار است، را ميخواند و در قسمت هايي از آن، به درگاه الهي، عرضه مي داشت: «اللهمّ يا ذا الملك المتأبد بالخلود والسلطان، الممتنع بغير جنود ولا أعوان، والعزّ الباقي علي مرّ الدهور وخوالي الأعوام ومواضي الأزمان والأيام، عزّ سلطانك عزاً لا حدّ له بأوّلية ولا منتهي له بآخرية، واستعلي ملكك علوّاً سقطت الأشياء دون بلوغ أمده ولا يبلغ أدني ما استأثرت من ذلك أقصي نَعت الناعتين، ضلّت فيك الصفات وتفسّخت دونك النعوت، وحارت في كبريائك لطائف الأوهام، كذلك أنت اللّه الأوّل في أوّليّتك، وعلي ذلك أنت دائمٌ لا تزول، وأنا العبد الضعيف عملاً الجسيم أملاً، خرجت من يدي أسباب الوصلات إلاّ ما وصله رحمتك، وتقطّعت عنّي عصم الآمال إلاّ ما أنا معتصم به من عفوك، قلّ عندي ما أعتد به من طاعتك، وكثر عليّ ما أبوء به من معصيتك، ولن يضيق عليك عفوٌ عن عبدك، وإن أساء فاعف عنّي… ؛ خدايا اي صاحب پادشاهي جاودانه، كه بدون پشتيباني لشكريان، قدرتمند است، و اي عزيزي كه افزون بر گذشت زمانها، سالها و روزها همچنان عزتت پايدار است، عزيز باد چنين سلطنتي كه محدود به آغاز و انجام نبوده و چنان بلند مرتبه است كه چيزي به درك حقيقت آن، نخواهد رسيد، نهايت توصيف وصف كنندگان، به پايينترين مرتبه از رفعتي كه به خود اختصاص دادهاي، نميرسد و صفات از توصيفت، به گمراهي افتاده، رشته صفتها از هم گسيخته و تصورات لطيف در مقام كبريائيت، سرگردان شدهاند، اي خداي ازلي كه در ازليت خود اين چنيني و تا ابد، همچنان باقي خواهي ماند، و من بندهاي كم كار و پرآرزويم، كه جز آن سبب كه رحمت تو بسازد، اسباب رسيدن به سعادت را از دست داده و جز رشته بخششت كه بدان آويختهام، رشتههاي اميدم از هم گسيخته است، چه ناچيز است، فرمانبرداري كه بتوانم به درگاهت، به حسابش آورم و چه بسيار است، نافرماني هايي كه بارش را بر دوش ميكشم، ولي بخشش از بنده نافرمان و گنهكار، هرچه زشت كردار باشد، هرگز بر تو دشوار نيست، پس مرا ببخش.»
• ايشان در ضمن دعاي عرفه، توحيد ناب، را بيان فرموده و ذات بي نهايت الهي را از هرگونه تشبيه به آفريدگان مبرّا دانسته و منزه از هرگونه عيب و نقصي معرفي كرده و عرضه مي دارد: «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ بَدِيعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ، رَبَّ الْأَرْبَابِ، وَ إِلَهَ كُلِّ مَأْلُوهٍ، وَ خَالِقَ كُلِّ مَخْلُوقٍ، وَ وَارِثَ كُلِّ شَيْءٍ، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، وَ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ عِلْمُ شَيْءٍ، وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ، وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيبٌ.أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، الْأَحَدُ الْمُتَوَحِّدُ الْفَرْدُ الْمُتَفَرِّد… وَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، الْأَوَّلُ قَبْلَ كُلِّ أَحَدٍ، وَ الْآخِرُ بَعْدَ كُلِّ عَدَد… وَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، الَّذِي أَنْشَأْتَ الْأَشْيَاءَ مِنْ غَيْرِ سِنْخٍ، وَ صَوَّرْتَ مَا صَوَّرْتَ مِنْ غَيْرِ مِثَالٍ، وَ ابْتَدَعْتَ الْمُبْتَدَعَاتِ بِلَا احْتِذَاءٍ. أَنْتَ الَّذِي قَدَّرْتَ كُلَّ شَيْءٍ تَقْدِيراً، وَ يَسَّرْتَ كُلَّ شَيْءٍ تَيْسِيراً، وَ دَبَّرْتَ مَا دُونَكَ تَدْبِيراً. أَنْتَ الَّذِي لَمْ يُعِنْكَ عَلَى خَلْقِكَ شَرِيكٌ، وَ لَمْ يُوَازِرْكَ فِي أَمْرِكَ وَزِيرٌ، وَ لَمْ يَكُنْ لَكَ مُشَاهِدٌ وَ لَا نَظِيرٌ… أَنْتَ الَّذِي لَا يَحْوِيكَ مَكَانٌ، وَ لَمْ يَقُمْ لِسُلْطَانِكَ سُلْطَانٌ، وَ لَمْ يُعْيِكَ بُرْهَانٌ وَ لَا بَيَانٌ… أَنْتَ الَّذِي قَصُرَتِ الْأَوْهَامُ عَنْ ذَاتِيَّتِكَ، وَ عَجَزَتِ الْأَفْهَامُ عَنْ كَيْفِيَّتِكَ، وَ لَمْ تُدْرِكِ الْأَبْصَارُ مَوْضِعَ أَيْنِيَّتِكَ… سُبْحَانَكَ! لَا تُحَسُّ وَ لَا تُجَسُّ وَ لَا تُمَس… ؛ حمد خداوندى را كه پروردگار جهانيان است. بار خدايا، حمد باد تو را، اى پديد آورنده آسمانها و زمين، اى صاحب جلالت و عظمت، اى مهتر مهتران، اى معبود هر معبود، اى آفريننده هر موجود، اى خداوندى كه چون همگان از ميان بروند، تو باقى هستى، خدايى كه هيچ چيز همانندش نيست و هيچ چيز از حيطه علم او بيرون نيست و او بر هر چيز احاطه دارد و هر چيز را نگهبان است، بار خدايا، تويى آن خداى يكتا، كه هيچ خدايى جز تو نيست: خداوند يكتاى تنهاى بى همانند و يگانه… تويى آن خداى يكتا، كه هيچ خدايى جز تو نيست: خداوندى كه پيش از همه بوده و پس از همه خواهد بود… تويى خداوندى كه هر چه آفريدهاى، نه از هيچ اصل و مايه آفريدهاى، و هر چه را نقش بستهاى، بىهيچ نمونهاى نقش بستهاى، و هر چه پديد آوردهاى بىهيچ تقليدى پديد آوردهاى، تويى كه هر چه به عرصه وجود آوردهاى، به ميزان معين آوردهاى و هر چيز آماده كردهاى و كارهاى عالم نيك سامان دادهاى، تويى كه در آفرينش، شريكى ياريت نكرده و در كارها به وزيريت نياز نيفتاده و در كار، تو را شاهد و نظيرى نبوده است… تويى كه در مكان نگنجى و سلطه كس با سلطه تو بر نيايد، نه برهانت، ناتوان كند و نه از گفتن وا بمانى… تويى كه انديشه ها از درك ذات تو، درمانند و عقل ها از چگونگى تو، عاجز آيند و ديدگان جاى تو در نيابند… منزهى تو، نه به حواس ما در آيى، نه به لمس احساس شوى… »
• پس از اصل سترگ توحید، عدل الهی نیز باید به خوبی تبیین شود تا معرفت به کمال خود برسد، امام سجاد×، در ضمن نيايش هاي خود، به بيان دومين اصل اعتقادي پرداخته و در تبيين عدل الهي، چنين عرضه مي دارد: «وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ لَيْسَ فِي حُكْمِكَ ظُلْمٌ، وَ لَا فِي نَقِمَتِكَ عَجَلَةٌ، وَ إِنَّمَا يَعْجَلُ مَنْ يَخَافُ الْفَوْتَ، وَإِنَّمَا يَحْتَاجُ إِلَى الظُّلْمِ الضَّعِيفُ، وَ قَدْ تَعَالَيْتَ- يَا إِلَهِي- عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً ؛ دانستهام كه در حكم، ستم روا ندارى و در انتقام، شتاب نكنى، زيرا كسى در كارى شتاب كند، كه مىترسد از كفش برود و كسى ستم كند كه ضعيف و ناتوان باشد و تو اى خداى من، بس برتر از اينهايى، برتريى بس عظيم» .
• پس از معرفت توحیدی، لازم است انسان به مسئله راهنمایان الهی نیز توجه داشته باشد و نسبت به اصل نبوت و امامت، شناخت دقیقی پیدا کند تا در سایه راهنمایی های آنها، به حقیقت خداشناسی راه یابد، امام سجاد×، در تقويت نگاه جامعه، نسبت به مسئله نبوت و امامت نيز، تعابير دقيقي در دعاهاي خود دارد، همچون ذكر صلوات بر محمد|و آل محمد^ كه در بسياري از دعاهاي ايشان، به چشم ميخورد، افزون بر اين، ايشان تصديق نبوت و امامت را، در كنار اعتراف به يگانگي خدا، از درگاه ربوبي درخواست مي كند و مقام و منزلت ائمه^ را، وسيله تقرب قرار مي دهد، چنانكه در دعاي روز عيد قربان و جمعه، عرضه مي دارد: «اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَهْلِ التَّوْحِيدِ وَ الْإِيمَانِ بِكَ، وَ التَّصْدِيقِ بِرَسُولِكَ، وَ الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ حَتَمْتَ طَاعَتَهُمْ مِمَّنْ يَجْرِي ذَلِكَ بِهِ وَ عَلَى يَدَيْه ؛ بار خدايا، مرا از كسانى قرار ده كه تو را به يكتايى مىپرستند و به تو ايمان آوردهاند و پيامبرت را تصديق كردهاند و امامان را به پيشوايى پذيرفتهاند، امامانى كه اطاعتشان را فريضه ساختهاى و ايمان به تو و تصديق به رسول تو، به دست ايشان اجرا مىشود. » و در دعايي ديگر عرضه مي دارد: «اللَّهُمَّ فَإِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِالْمُحَمَّدِيَّةِ الرَّفِيعَةِ، وَ الْعَلَوِيَّةِ الْبَيْضَاءِ، وَ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِهِمَا أَنْ تُعِيذَنِي مِنْ شَرِّ كَذَا وَ كَذَا ؛ اى خداوند من، به تو تقرب مىجويم به مقام رفيع محمد| و طريقت درخشان على×و به وسيله آن دو، به تو روى مىآورم كه مرا از شرّ آنچه از آن به تو پناه آوردهام، پناه دهى.» ايشان در دعاي عرفه نيز در تبيين مفهوم امامت، عرضه مي دارد: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَيَّدْتَ دِينَكَ فِي كُلِّ أَوَانٍ بِإِمَامٍ أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِكَ، وَ مَنَاراً فِي بِلَادِكَ بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِكَ، وَ جَعَلْتَهُ الذَّرِيعَةَ إِلَى رِضْوَانِكَ، وَ افْتَرَضْتَ طَاعَتَهُ، وَ حَذَّرْتَ مَعْصِيَتَهُ، وَ أَمَرْتَ بِامْتِثَالِ أَوَامِرِهِ، وَ الِانْتِهَاءِ عِنْدَ نَهْيِهِ، وَ أَلَّا يَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ، وَ لَا يَتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخِّر… أَقِمْ بِهِ كِتَابَكَ وَ حُدُودَكَ وَ شَرَائِعَكَ وَ سُنَنَ رَسُولِكَ،- صَلَوَاتُكَ اللَّهُمَّ عَلَيْهِ وَ آلِهِ-، وَ أَحْيِ بِهِ مَا أَمَاتَهُ الظَّالِمُونَ مِنْ مَعَالِمِ دِينِكَ، وَ اجْلُ بِهِ صَدَاءَ الْجَوْرِ عَنْ طَرِيقَتِك… وَ اجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِينَ مُطِيعِينَ، وَ فِي رِضَاهُ سَاعِينَ، وَ إِلَى نُصْرَتِهِ وَ الْمُدَافَعَةِ عَنْهُ مُكْنِفِين وَ إِلَيْكَ وَ إِلَى رَسُولِكَ- صَلَوَاتُكَ اللَّهُمَّ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- بِذَلِكَ مُتَقَرِّبِين ؛ بار خدايا، در هر زمان دين خويش به امامى يارى بخشيدهاى كه او را بر پاى داشتهاى، تا علم راهنماى بندگانت شود و در بلاد تو، چراغ فروزان هدايت گردد و رشته پيمان او به رشته پيمان خود پيوستهاى و او را وسيله خشنودى خود ساختهاى و اطاعت او فريضه گردانيدهاى و مردم را از سركشى در برابر او بر حذر داشتهاى و فرمان دادهاى كه به هر چه امر مىكند، اطاعت كنند و از هر چه نهى مىكند، باز ايستند و كس بر او پيشى نگيرد و كس از او واپس نماند… اى خداوند، كتاب خود، حدود و شرايع خود و سنت هاى پيامبر خود را- که درود تو بر او و خاندانش باد- بدو بر پاى دار و هر چه را ظالمان از معالم دينت ميرانيدهاند، بدو زنده دار و بدو، زنگ ستم ستمكاران، از آيين خويش بزداى… ما را از نيوشندگان و فرمانبرداران امر او قرار ده و چنان كن كه در راه رضاى او، سعى كنيم و يارىاش نماييم و مدافع او، در برابر دشمنش باشيم و اين سبب تقرب ما، به تو و رسول تو- درود تو بر او و خاندانش باد – گردد. » ايشان در خلال دعاي روز جمعه و عيد قربان، به صراحت، امامت و رهبري امت را، مختص اهل بيت^ دانسته و بني اميه را غاصبان آن ياد كرده و بدين گونه، مشروعيت حكومت آنان را زیر سؤال میبرد.
• پس از خداشناسی و راهنما شناسی، نوبت به اصل مکمل توحید می رسد که در آیه شریفه به حقیقت آن اشاره شده است: {إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ ؛ ما از آن خدا هستيم و به او باز می گرديم} اصل بازگشت به سوی خدا، همو که ما را آفرید و در این دنیا آورد و سپس از این دنیا خواهد برد، زين العابدين×، در بخش ديگري از نيايش هاي خود، به بيان اصل معاد پرداخته و در بيان روز قيامت، عرضه مي دارد: «اللَّهُمَّ وَ إِنْ كَانَتِ الْخِيَرَةُ لِي عِنْدَكَ فِي تَأْخِيرِ الْأَخْذِ لِي وَ تَرْكِ الِانْتِقَامِ مِمَّنْ ظَلَمَنِي إِلَى يَوْمِ الْفَصْلِ وَ مَجْمَعِ الْخَصْمِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَيِّدْنِي مِنْكَ بِنِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَ صَبْرٍ دَائِم ؛ اى خداوند، اگر خير من در آن است كه گرفتن حق من و انتقام من از آن كس كه بر من ستم روا داشته، تا روز باز پسين- روزى كه حق و باطل از يكديگر جدا شوند و خصمان براى داورى در يك جاى گرد آيند- به تأخير افتد، پس بر محمد و خاندانش درود بفرست و مرا به نيتى صادق و صبر دائم، مدد فرما. » ايشان در دعايي ديگر، به بيان حقيقت آتش دوزخ، پرداخته و همگان را از گرفتار شدن به عذاب آن، برحذر داشته است: «اللهمّ إنّي أعوذ بك من نارٍ تغلّظت بها علي مَن عصاك، وتوعّدت بها علي مَن صدف عن رضاك، ومن نارٍ نورها ظلمة، وهيّنها أليم، وبعيدها قريب، ومن نارٍ يأكل بعضها بعضٌ، ويصول بعضُها بعضاً، ومن نارٍ تذر العظام رميماً، وتسقي أهلها حميماً، ومن نارٍ لا تبقي علي مَن تضرّع اليها، ولا ترحم من استعطفها، ولا تقدر علي التخفيف عمّن خشع لها واستسلم اليها، تلق سكانها بأحرّ ما لديها من أليم النكال و شديد الوبال ؛ اى خداوند، پناه مىبرم به تو از آتشى كه به لهيب آن هر كه را از تو فرمان نبرد، به سختى بيم دادهاى و هر كه را در راه خشنودى تو گام نزند، به عذاب تهديد كردهاى، از آتشى كه روشنايى آن تاريكى است و اندك آن دردناك است و اگر چه دور باشد، گويى نزديك است، از آتشى كه شعلههايش، يكديگر را مىبلعند و بر يكديگر مىپيچند، از آتشى كه استخوانها را مىپوشاند و ساكنانش را آب جوشان به كام مىريزد، از آتشى كه نه بر آن كس كه زارى كند، ابقا كند و نه بر آن كس كه از او ترحم جويد، رحمت آورد و ياراى آتش نيست كه بر خاشعان و تسليم شدگانش اندكى سبكتر تازد، بلكه آنان را با سوزندهترين و دردناكترين شكنجه و سختترين عقاب بگدازد. »
امام سجاد× با زبان دعا، به تبیین معارف اعتقادی و معرفتی که زمینه ساز اصلاح جامعه اسلامی پرداخت و بدین گونه همگان را نسبت به این مهم، رهنمون ساخت.
سفارش به رعایت احكام شرعی
پس از اصول دین که ریشه ها و شالوده های شریعت به حساب می آیند، باید فروع دین تبیین و توضیح داده شود تا مسلمانان، به دستورات و تکالیف دینی خود آشنا شده و با عمل به آن آموزه ها، به سعادت و کامیابی دست پیدا کنند، امام سجاد×، به سبك و سياق دعا، به بيان و ترويج اهميت فروع دين و احكام مربوط به آن پرداختند، ایشان با تشریح بيان اقسام عبادات و واجبات، جامعه را رنگي الهي و معنوي بخشيده و به سمت خداوند سوق دادند، در ادامه به نمونه هايي از اين گونه دعاها مي پردازيم:
• نماز كه اصلي ترين مسئله، در فروع دين است و در روايات، مايه قبولي سایر اعمال و همچنین ستون دين، معرفی شده است ، امام سجاد× در خصوص توجه به اوقات نماز عرضه مي دارد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ قِفْنَا فِيهِ عَلَى مَوَاقِيتِ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ بِحُدُودِهَا الَّتِي حَدَّدْتَ، وَ فُرُوضِهَا الَّتِي فَرَضْتَ، وَ وَظَائِفِهَا الَّتِي وَظَّفْتَ، وَ أَوْقَاتِهَا الَّتِي وَقَّت ؛ بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندان او و در اين ماه(رمضان) ما را به اوقات نمازهاى پنجگانه آگاه فرما: به حدود و احكامش كه مقرر داشتهاى و واجباتش كه واجب ساختهاى و شروط و هنگامش كه معين كردهاى ». با اين تعابير، حضرت به نمازي راهنمايي مي كنند كه با رعايت شرايطش، زمينه ساز نزديكي به خدا و بازداشتن انسان از فحشا و منكرات، خواهد شد.
• روزه، يكي ديگر از فريضه هاي ديني است كه در روايت نبوي|، سپر در برابر آتش جهنم، معرفي شده است ، امام چهارم× در اين خصوص عرضه مي دارد: {وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ مِنْ تِلْكَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ، شَهْرَ الصِّيَامِ، وَ شَهْرَ الْإِسْلَامِ، وَ شَهْرَ الطَّهُورِ، وَ شَهْرَ التَّمْحِيصِ، وَ شَهْرَ الْقِيَامِ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ، هُدىً لِلنَّاسِ، وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ} «فَأَبَانَ فَضِيلَتَهُ عَلَى سَائِرِ الشُّهُورِ بِمَا جَعَلَ لَهُ مِنَ الْحُرُمَاتِ الْمَوْفُورَةِ، وَ الْفَضَائِلِ الْمَشْهُورَةِ، فَحَرَّمَ فِيهِ مَا أَحَلَّ فِي غَيْرِهِ إِعْظَاماً، وَ حَجَرَ فِيهِ الْمَطَاعِمَ وَ الْمَشَارِبَ إِكْرَاماً، وَ جَعَلَ لَهُ وَقْتاً بَيِّناً لَا يُجِيزُ- جَلَّ وَ عَزَّ- أَنْ يُقَدَّمَ قَبْلَهُ، وَ لَا يَقْبَلُ أَنْ يُؤَخَّرَ عَنْهُ» ؛ حمد و سپاس خداوندى را كه يكى از آن راهها كه در برابر ما گشوده، ماه خود، ماه رمضان است، ماه صيام و ماه اسلام، ماه پاكيزگى از آلودگىها، ماه رهايى از گناهان، ماه نماز، ماهى كه در آن قرآن نازل شده، قرآنى كه راهنماى مردم است و نشانه آشكار هدايت است و تميز دهنده حق از باطل است، پس به حرمت بىشمار و فضيلت بسيارى كه بدين ماه ارزانى داشت، برترى آن را بر ديگر ماهها آشكار ساخت. براى بزرگداشت آن، هر چيز را كه در ديگر ماه ها حلال داشته بود، در اين ماه حرام كرد. گراميداشت آن را هر خوردنى و آشاميدنى ممنوع داشت و براى آن، زمانى معين قرار داد، آن سان كه اجازت ندهد، روزه آن پيشتر ادا گردد و نپذيرد كه به تأخير افتد .»
• زكات كه در آيات بسياري از قرآن، در كنار سفارش به نماز، بدان توصيه شده است و يكي از حقوق مالي است كه خداوند بر عهده انسانها قرار داده تا به وسيله آن، مشكلات اقتصادي و گرفتاري هاي قشر فقير جامعه برطرف گردد، امام سجاد×، در ضمن دعاهاي خود به اين مسئله مهم اشاره كرده و عرضه ميدارد: «وَ أَنْ نُخَلِّصَ أَمْوَالَنَا مِنَ التَّبِعَاتِ، وَ أَنْ نُطَهِّرَهَا بِإِخْرَاجِ الزَّكَوَات… ؛ اى خداوند، در اين ماه (رمضان)ما را موفق دار كه اموالمان را از هر چه به ناحق، بر آن افزودهايم، پيراسته داريم و با اداى زكات، پاكيزه گردانيم… »
• یکی دیگر از مسائل مهم در فروع دین، مسئله حج است، سفری معنوي که از جهاتي شبيه سفر مرگ و آمادگی جهت حضور در محضر پروردگار است، در آوردن لباس معمول و پوشيدن دو قطعه ساده لباس سفيد و دور کردن زيور ها و تعلقات و دلبستگي و جدا شدن از خانواده و فاميل و همه عزيزان، يادآور سفر مرگ و لقاء الله است، سفر حج تمرينی است براي سفر مرگ بريدن از همه چيز و پيوستن به خداوند متعال، این سفر پر رمز و راز وقتی کامل می شود که همراه با زیارت پیام آور رحمت، حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی| همراه باشد، امام سجاد× در نیایش های خود از خداوند توفیق زیارت خانه خود و رسولش را می طلبد و اینگونه درخواست می کند: «اللَّهُمَّ وَ امْنُنْ عَلَيَّ بِالْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ، وَ زِيَارَةِ قَبْرِ رَسُولِكَ، صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ رَحْمَتُكَ وَ بَرَكَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَى آلِهِ، وَ آلِ رَسُولِكَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ أَبَداً مَا أَبْقَيْتَنِي فِي عَامِي هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ، وَ اجْعَلْ ذَلِكَ مَقْبُولًا مَشْكُوراً، مَذْكُوراً لَدَيْكَ، مَذْخُوراً عِنْدَكَ ؛اى خداوند، بر من احسان نماى به اعطاى نعمت اداى حج و عمره و زيارت قبر پيامبرت- صلوات تو و رحمت تو و بركات تو بر او و آلش باد- و زيارت خاندان پيامبرت- بر ايشان سلام باد- همواره تا هرگاه كه مرا زندگى بخشيدهاى در اين سال و هر سال ديگر، زيارتى كه مقبول و مشكور تو افتد و تو را در نظر آيد و در نزد تو ذخيره روز واپسين باشد. »، توجه دادن مردم به زیارت خانه خدا و حضرات معصومین^ زمینه ساز اصلاح جامعه خواهد شد.
• يكي ديگر از مسائلي كه حضرت، در نيايش هاي خود به بيان اهميت و ارزش والاي آن پرداخته، مسئله جهاد و نبرد در راه خداست، ايشان با دعايي كه براي سربازان و مرزبانان و ياوران آنها كرده، به اهميت پاسداري از سرزمين هاي اسلامي اشاره دارد، از آنجا كه آنان، تحت حاكميت طاغوت بودند، حضرت، ضمن تعريف و تمجيد از آنها، موجبات هدايت و رستگاري شان را نيز، از خداوند، درخواست نموده و عرضه مي دارد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ كَثِّرْ عِدَّتَهُمْ، وَ اشْحَذْ أَسْلِحَتَهُمْ، وَ احْرُسْ حَوْزَتَهُمْ، وَ امْنَعْ حَوْمَتَهُمْ، وَ أَلِّفْ جَمْعَهُمْ، وَ دَبِّرْ أَمْرَهُمْ، وَ وَاتِرْ بَيْنَ مِيَرِهِمْ، وَ تَوَحَّدْ بِكِفَايَةِ مُؤَنِهِمْ، وَ اعْضُدْهُمْ بِالنَّصْرِ، وَ أَعِنْهُمْ بِالصَّبْرِ، وَ الْطُفْ لَهُمْ فِي الْمَكْرِ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ عَرِّفْهُمْ مَا يَجْهَلُونَ، وَ عَلِّمْهُمْ مَا لَا يَعْلَمُونَ، وَ بَصِّرْهُمْ مَا لَا يُبْصِرُونَ… اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَنْسِهِمْ عِنْدَ لِقَائِهِمُ الْعَدُوَّ ذِكْرَ دُنْيَاهُمُ الْخَدَّاعَةِ الْغَرُورِ، وَ امْحُ عَنْ قُلُوبِهِمْ خَطَرَاتِ الْمَالِ الْفَتُونِ، وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ، وَ لَوِّحْ مِنْهَا لِأَبْصَارِهِمْ مَا أَعْدَدْتَ فِيهَا مِنْ مَسَاكِنِ الْخُلْدِ وَ مَنَازِلِ الْكَرَامَةِ وَ الْحُورِ الْحِسَانِ وَ الْأَنْهَارِ الْمُطَّرِدَةِ بِأَنْوَاعِ الْأَشْرِبَةِ وَ الْأَشْجَارِ الْمُتَدَلِّيَةِ بِصُنُوفِ الثَّمَرِ حَتَّى لَا يَهُمَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ بِالْإِدْبَارِ، وَ لَا يُحَدِّثَ نَفْسَهُ عَنْ قِرْنِهِ بِفِرَارٍ. اللَّهُمَّ افْلُلْ بِذَلِكَ عَدُوَّهُمْ، وَ اقْلِمْ عَنْهُمْ أَظْفَارَهُمْ، وَ فَرِّقْ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ أَسْلِحَتِهِمْ، وَ اخْلَعْ وَثَائِقَ أَفْئِدَتِهِمْ، وَ بَاعِدْ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ أَزْوِدَتِهِمْ، وَ حَيِّرْهُمْ فِي سُبُلِهِمْ، وَ ضَلِّلْهُمْ عَنْ وَجْهِهِمْ، وَ اقْطَعْ عَنْهُمُ الْمَدَدَ، وَ انْقُصْ مِنْهُمُ الْعَدَدَ، وَ امْلَأْ أَفْئِدَتَهُمُ الرُّعْبَ، وَ اقْبِضْ أَيْدِيَهُمْ عَنِ الْبَسْطِ، وَ اخْزِمْ أَلْسِنَتَهُمْ عَنِ النُّطْقِ، وَ شَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ وَ نَكِّلْ بِهِمْ مَنْ وَرَاءَهُمْ، وَ اقْطَعْ بِخِزْيِهِمْ أَطْمَاعَ مَنْ بَعْدَهُم… اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا غَازٍ غَزَاهُمْ مِنْ أَهْلِ مِلَّتِكَ، أَوْ مُجَاهِدٍ جَاهَدَهُمْ مِنْ أَتْبَاعِ سُنَّتِكَ لِيَكُونَ دِينُكَ الْأَعْلَى وَ حِزْبُكَ الْأَقْوَى وَ حَظُّكَ الْأَوْفَى فَلَقِّهِ الْيُسْرَ، وَ هَيِّئْ لَهُ الْأَمْرَ، وَ تَوَلَّهُ بِالنُّجْحِ، وَ تَخَيَّرْ لَهُ الْأَصْحَابَ، وَ اسْتَقْوِ لَهُ، الظَّهْرَ، وَ أَسْبِغْ عَلَيْهِ فِي النَّفَقَةِ، وَ مَتِّعْهُ بِالنَّشَاطِ، وَ أَطْفِ عَنْهُ حَرَارَةَ الشَّوْقِ، وَ أَجِرْهُ مِنْ غَمِّ الْوَحْشَةِ، وَ أَنْسِهِ ذِكْرَ الْأَهْلِ وَ الْوَلَدِ. وَ أْثُرْ لَهُ حُسْنَ النِّيَّةِ، وَ تَوَلَّهُ بِالْعَافِيَةِ، وَ أَصْحِبْهُ السَّلَامَةَ، وَ أَعْفِهِ مِنَ الْجُبْنِ، وَ أَلْهِمْهُ الْجُرْأَةَ، وَ ارْزُقْهُ الشِّدَّةَ، وَ أَيِّدْهُ بِالنُّصْرَةِ، وَ عَلِّمْهُ السِّيَرَ وَ السُّنَنَ، وَ سَدِّدْهُ فِي الْحُكْمِ، وَ اعْزِلْ عَنْهُ الرِّيَاءَ، وَ خَلِّصْهُ مِنَ السُّمْعَةِ، وَ اجْعَلْ فِكْرَهُ وَ ذِكْرَهُ وَ ظَعْنَهُ وَ إِقَامَتَهُ، فِيكَ وَ لَكَ. فَإِذَا صَافَّ عَدُوَّكَ وَ عَدُوَّهُ فَقَلِّلْهُمْ فِي عَيْنِهِ، وَ صَغِّرْ شَأْنَهُمْ فِي قَلْبِهِ، وَ أَدِلْ لَهُ مِنْهُمْ، وَ لَا تُدِلْهُمْ مِنْهُ، فَإِنْ خَتَمْتَ لَهُ بِالسَّعَادَةِ، وَ قَضَيْتَ لَهُ بِالشَّهَادَةِ فَبَعْدَ أَنْ يَجْتَاحَ عَدُوَّكَ بِالْقَتْلِ، وَ بَعْدَ أَنْ يَجْهَدَ بِهِمُ الْأَسْرُ، وَ بَعْدَ أَنْ تَأْمَنَ أَطْرَافُ الْمُسْلِمِينَ، وَ بَعْدَ أَنْ يُوَلِّيَ عَدُوُّكَ مُدْبِرِينَ. اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا مُسْلِمٍ خَلَفَ غَازِياً أَوْ مُرَابِطاً فِي دَارِهِ، أَوْ تَعَهَّدَ خَالِفِيهِ فِي غَيْبَتِهِ، أَوْ أَعَانَهُ بِطَائِفَةٍ مِنْ مَالِهِ، أَوْ أَمَدَّهُ بِعِتَادٍ، أَوْ شَحَذَهُ عَلَى جِهَادٍ، أَوْ أَتْبَعَهُ فِي وَجْهِهِ دَعْوَةً، أَوْ رَعَى لَهُ مِنْ وَرَائِهِ حُرْمَةً، فَآجِرْ لَهُ مِثْلَ أَجْرِهِ وَزْناً بِوَزْنٍ وَ مِثْلًا بِمِثْلٍ، وَ عَوِّضْهُ مِنْ فِعْلِهِ عِوَضاً حَاضِراً يَتَعَجَّلُ بِهِ نَفْعَ مَا قَدَّمَ وَ سُرُورَ مَا أَتَى بِهِ، إِلَى أَنْ يَنْتَهِيَ بِهِ الْوَقْتُ إِلَى مَا أَجْرَيْتَ لَهُ مِنْ فَضْلِكَ، وَ أَعْدَدْتَ لَهُ مِنْ كَرَامَتِكَ ؛ بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندان او و مرزهاى مسلمانان را به پيروزمندى خويش استوار گردان و مرزبانان را، به نيروى خود يارى ده و از خزانه افضال خويش، عطايشان به فراوانى ارزانى دار. بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندان او و شمارشان افزون كن و سلاحشان برنده. حوزههاشان حراست فرماى و پيرامونشان را نفوذ ناپذير گردان. جمعشان متحد كن و خود به تدبير كارهاشان پرداز. سر رشته آذوقهشان گسسته مگردان و دشواريها از پيش پايشان بردار.آنان را به نصرت خويش قوت بخش و به شكيبايى مدد نماى و دفع مكر دشمن را به ايشان بياموز، بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندان او و به مدافعان مرزها هر چه نمىشناسند، بشناسان و ايشان را هر چه نمىدانند، بياموز و چشمانشان را بر هر چه نمىبينند، بگشاى… بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندان او و چون با دشمنان روياروى شوند، ياد دنياى مكار فريبنده از خاطرشان بزداى و هوس حطام فتنهانگيز اين جهانى از دلشان محو كن و بهشت را پيش چشم ايشان دار و آن مساكن جاويد و آن منازل كريم و آن حوران خوبروى و آن جويباران سرشار از آشاميدنىهاى نغز و گوارا و آن درختان سر فرو داشته و بارور از ميوههاى گوناگون بهشتى را به آنان بنماى، تا هواى پشت كردن به دشمن در دل هيچ يك از ايشان نجنبد و خيال گريختن از هماورد از خاطر كس نگذرد. اى خداوند، به اين نيايش، خصمشان درهم شكن و چنگال دشمن از تنشان كوتاه كن و ميان دشمنان و سلاحهايشان جدايى افكن و بند دلشان بگسل و چنان كن كه ميان ايشان و زاد و توشه ايشان فاصلهاى بزرگ پديد آيد و در راه سرگشته و حيرانشان گردان و آن سان كن كه راه خويش گم كنند. اى خداوند، دشمنانشان را راه مدد بربند و از شمارشان بكاه و قلوبشان لبريز از وحشت نماى و دستشان از تطاول، كوتاه كن و زبانشان از گفتن به بند آر و چنان كن كه شكست ايشان، سبب پراكندگى و عبرت آن كسان گردد كه از پىشان مىآيند و چون ايشان را به خوارى در افكنى، از آن پس هيچ لشكر انگيز طمع در ستيز با ما نكند… بار خدايا، هر جنگجويى از گروندگان به آيين تو كه به جنگ با آنان برخيزد و هر مجاهدى از پيروان سنت تو كه با آنان جهاد كند تا دين تو بيشتر اعتلا يابد و حزب تو تواناتر شود و نصيب تو افزونتر گردد، پس هر چه خواهد برايش ميسّر گردان و اسباب كار او مهيا كن و بر عهده گير كه پيروزىاش دهى. خداوندا، يارانى موافقش ده و پشتش محكم گردان و هزينهاش به فراوانى ارزانى دار و او را به نشاط و خرمى متمتّع ساز و آتش اشتياق او به يار و ديار در دلش فرو نشان و از غم تنهاييش در پناه خود دار و ياد زن و فرزند از خاطرش محو كن، خداوندا، به حسن نيّتش راه نماى و عافيتش بخش و سلامتش بدار و ترس از او دور دار و دلش به جرئت و شهامت قوى گردان و صلابت و سختىاش ده و به نصرت خويش يارى نما و سيرتها و سنتهاى دين به او بياموز و در فرماندهى راه صوابش پيش پاى بگشاى و از رياكارى بر كنار دار و از دلبستگى به نام و آوازه برهان و چنان كن كه فكر و سخن و سفر و حضرتش در تو و براى تو باشد. اى خداوند، هر گاه با دشمن تو و دشمن خود مصاف در پيوندد، شمار هماوردان در چشمش اندك آور و هيبتشان در دلش خرد بنماى. او را بر دشمن چيره گردان و دشمن را بر او چيره مگردان. و اگر خواهى زندگىاش را به نيكبختى پايان دهى و به خلعت شهادتش بنوازى، چنان كن كه شهادت او پس از آن باشد كه دشمنت را هلاك ساخته باشد. يا به بند اسارت آورده باشد و اطراف بلاد اسلاميان از تجاوز خصم ايمن گرديده باشد و دشمنان تو پشت كرده روى به هزيمت نهاده باشند. اى خداوند، هر مسلمانى كه پس از رفتن يكى از غازيان يا مرزبانان به ميدان نبرد، به جاى او عهدهدار امور خانهاش گردد، يا بازماندگانش را سرپرستى كند يا به بخشى از مال خود جنگجو را مدد رساند يا به ساز و برگ نبرد يارى دهد، يا بر جهادش بر انگيزد، يا دعاى خير خود بدرقه راهش گرداند، يا در غياب او حرمتش رعايت كند، او را پاداشى ده همچند پاداش آن جنگجو، به همان مقدار و همان گونه. اى خداوند، جزاى كار او، بهرى در اين دنيا عطا كن كه سود آن مال كه تقديم داشته و شادمانى عملى كه به جاى آورده، به زودى فراچنگ آرد و چون عمرش به پايان رسد، فضل و نعمتى كه برايش قرار دادهاى و كرامتى كه مهيا داشتهاى، نصيبش گردد. »
اين سخنان، بيانگر موضع امام سجاد× نيز هست، از آن جهت كه نبرد و مرزباني مسلمانان، موجب حفظ و پاسداري از كيان اسلام شده و خطر تهاجم دشمنان اسلام كه در صدد ريشه كن كردن اصل اسلام هستند، دفع مي شود، براي مرزبانان دعا كرده و پيروزي شان را از درگاه الهي مي طلبد، از طرفي ديگر، چون مرزباني و جهاد، تحت حاكميت دستگاه نالايق اموي است، خود از شركت در نبرد، امتناع مي ورزد و بدين طريق، موضع فقهي اهل بيت را در مورد جهاد، اعلام داشته و بر سياست هاي بني اميه در مورد جهاد، خط بطلان مي كشد و پاسخي دندان شكن در برابر اعتراض افرادي همچون عباد بصري، مبني بر عدم شركت ايشان در اين امر، ارائه میدهد.
اصول اخلاقی و تربیتی
پس از اصول و فروع دین، اخلاق و تربیت در دین مبین اسلام جایگاه والا و ارزشمندی دارد و تاکید فراوانی بر آن شده است، اخلاق، نه تنها در نجات جامعه و مسائل اجتماعی، نقش دارد، بلکه در نجات فرد و مطالب فردی نیز سهم مؤثری ایفا می کند؛ نیاز بشر به اخلاق مثل نیاز به توحید و نبوت است و هیچ کسی نمی تواند خود را از آن بی نیاز بداند، اگر در جامعه ای اخلاق و تربیت نهادینه نشود، تصور اصلاح در آن غیر ممکن خواهد بود، در مباحث گذشته به موعظه ها و سخنان اخلاقی و تربیتی امام سجاد× اشاره شد و در این قسمت به برخی از سخنان اخلاقی ایشان که در قالب دعا و نیایش بیان شده خواهیم پرداخت:
• امام سجاد× که به دنبال اصلاح جامعه بود، در دعا به نکته ای اساسی اشاره می کند و آن اینکه مصلح خود باید صالح باشد و از همین رو از درگاه الهی عاجزانه می خواهد که در زمره صالحان با این ویژگی ها باشد: «وَ اجْعَلْنَا مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ، وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ، أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ، وَ مِنَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ ؛ چنان كن كه در شمار بندگان صالح تو در آييم: آنان كه بهشت را به ميراث بردهاند و در آن جاويدانند، آنان كه همه آنچه را كه بايد ادا كنند، ادا مىكنند و باز هم دلهايشان ترسان است، آنان كه بايد نزد پروردگارشان باز گردند، آنان كه به كارهاى نيك مىشتابند و در آن بر يكديگر سبقت مىگيرند .»
• یکی از مسائل اساسی در حوزه اخلاق، احترام به پدر و مادر است و در قرآن به قدری مهم جلوه داده شده که در کنار توصیه به عبادت به احترام به والدین سفارش شده است: {وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا ؛ پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيکی کنيد}، امام سجاد× به ویژه در نیایش های خود به این مسئله اشاره دارد و در دعایی جداگانه در حق پدر و مادر خود دعا کرده و از خداوند توفیق محبت و خدمتگزاری به آنان را می طلبد، امری که در جامعه مهجور مانده و زمینه ساز بسیاری از مفاسد اجتماعی است، توجه دادن امام به این مسئله و نیز دعای امام برای فرزندان، بیانگر رابطه عمیق و ناگسستی میان فرزندان و والدین است که می بایست مورد عنایت ویژه قرار گیرد، ایشان در حق والدین خود چنین درخواست میکند: «اللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِي، وَ أَطِبْ لَهُمَا كَلَامِي، وَ أَلِنْ لَهُمَا عَرِيكَتِي، وَ اعْطِفْ عَلَيْهِمَا قَلْبِي، وَ صَيِّرْنِي بِهِمَا رَفِيقاً، وَ عَلَيْهِمَا شَفِيقاً. اللَّهُمَّ اشْكُرْ لَهُمَا تَرْبِيَتِي، وَ أَثِبْهُمَا عَلَى تَكْرِمَتِي، وَ احْفَظْ لَهُمَا مَا حَفِظَاهُ مِنِّي فِي صِغَرِي ؛خداوندا، صدای مرا در پيشگاه ايشان پست گردان و سخنم را خوشايندشان نماى و با ايشان نرمخوييم ده و دل من را بر ايشان مهربان ساز و چنان كن كه با آنان به مدارا رفتار كنم و بر آنان مهربان باشم. خداوندا، آن دو را پاداش ده كه مرا پروردهاند و از ثواب بهرهمند گردان كه مرا گرامى داشتهاند، و حق ايشان نگهدار كه مرا در کودکى محافظت كردهاند. » متقابلا حضرت برای فرزندان نیز دعا کرده و از خداوند درخواست توفیق تربیت دینی آنها می نماید: «وَأَعِنِّي عَلَى تَرْبِيَتِهِمْ وَ تَأْدِيبِهِمْ، وَ بِرِّهِمْ، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ مَعَهُمْ أَوْلَاداً ذُكُوراً، وَ اجْعَلْ ذَلِكَ خَيْراً لِي، وَ اجْعَلْهُمْ لِي عَوْناً عَلَى مَا سَأَلْتُكَ ؛بار خدايا، مرا به تربيت ايشان و تأديب ايشان و نيكى و مهربانى در حق ايشان يارى فرما. و افزون بر ايشان مرا فرزندانى مذکر عطا كن و خير مرا در آن قرار ده و آنان را ياوران من بر هر چه از تو مىطلبم. » و بدین وسیله حضرت به وظایف والدین در قبال فرزندان و فرزندان در قبال والدین اشاره میکند.
• آنچه نقش کلیدی را در لغزش و سقوط انسان از مسیر سعادت، ایفا می کند، همانا پیروی از شیطان و هوای نفس است، مبارزه با نفس اماره که دشمن درونی بشر است، در روایت نبوی|، بالاتر از جهاد با دشمن بیرونی شمرده شده و از آن تعبیر به جهاد اکبر، در مقابل جهاد اصغر شده است ، امام سجاد× در نیایش های خود به این مسئله و بلایی که پیروی از هوای نفس، بر سر آدمی می آورد، اشاره می کند: «أَنَا بِإِسْرَافِي عَلَى نَفْسِي ذَلِيلٌ، عَمَلِي أَهْلَكَنِي، وَ هَوَايَ أَرْدَانِي، وَ شَهَوَاتِي حَرَمَتْنِي ؛بار خدايا، چون پيروى از هواى نفس را از حد گذرانيدهام، آفريدهاى ذليلم. عمل من مرا به هلاكت افكند و هوى و هوس من به تباهيام كشيد و شهوات من مرا از كردار نيك محروم داشت. » و در دعا برای مقابله با وسوسه های شیطانی عرضه می دارد: «اللَّهُمَّ احْلُلْ مَا عَقَدَ، وَ افْتُقْ مَا رَتَقَ، وَ افْسَخْ مَا دَبَّرَ، وَ ثَبِّطْهُ إِذَا عَزَمَ، وَ انْقُضْ مَا أَبْرَمَ. اللَّهُمَّ وَ اهْزِمْ جُنْدَهُ، وَ أَبْطِلْ كَيْدَهُ وَ اهْدِمْ كَهْفَهُ، وَ أَرْغِمْ أَنْفَهُ. اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا فِي نَظْمِ أَعْدَائِهِ، وَ اعْزِلْنَا عَنْ عِدَادِ أَوْلِيَائِهِ، لَا نُطِيعُ لَهُ إِذَا اسْتَهْوَانَا، وَ لَا نَسْتَجِيبُ لَهُ إِذَا دَعَانَا، نَأْمُرُ بِمُنَاوَأَتِهِ، مَنْ أَطَاعَ أَمْرَنَا، وَ نَعِظُ عَنْ مُتَابَعَتِهِ مَنِ اتَّبَعَ زَجْرَنَا ؛ بار خدايا، در هر كار كه شيطان گره افكند گرهگشايى كن، و هر در را كه بر بندد تو باز كن، و هر تدبير كه كند گسسته گردان، و هر آهنگ كه كند بر هم زن، و هر رشته كه محكم بر تابد پنبه نماى، بار خدايا، لشكرش بشكن، كيدش باطل نماى، پناهگاهش ويران ساز و بينىاش بر خاك مال، بار خدايا، ما را در شمار دشمنان شيطان قرار ده و از زمره دوستانش دور دار. چنان كن كه چون آهنگ فريبمان كند، فرمانش اطاعت نكنيم و چون بخواند، اجابتش ننماييم. هر كه را كه تابع امر ماست به خصومت با او فرمان دهيم و هر كه را تابع نهى ماست از متابعتش باز داريم. »
• یکی دیگر از فضائل اخلاقی مسئله صبر و بردباری است که اگر جامعه ای به این صفت زیبنده شد، تحمل بسیاری از مشکلات، برایش آسان خواهد شد، چیزی که امام سجاد× در دعا از پروردگار خود میطلبد، صبری که در سایه آن بتواند بر سختی ها فائق آید و اگر این بردباری مثال زدنی امام نبود، هرگز نمی توانست جامعه پر از آشوب و بلوای آن زمان را به اصلاح بکشاند، ایشان در ضمن دعای مرزداران، از خداوند درخواست می کند که آنان را با صبر یاری دهد: «وَ أَعِنْهُمْ بِالصَّبْرِ »، در جایی دیگر که همنشینی با فقرا و تهیدستان را از درگاه الهی می طلبد، درخواست صبر نیز مینماید: «اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَيَّ صُحْبَةَ الْفُقَرَاءِ، وَ أَعِنِّي عَلَى صُحْبَتِهِمْ بِحُسْنِ الصَّبْر ؛اى خداوند، محبوب من گردان همنشينى با تهیدستان را و يارىام ده كه بر مصاحبت آنان شكيبا باشم. »، در جایی دیگر درخواست صبر بر بلای الهی نموده و عرضه می دارد: «اللَّهُمَّ… لَوْ أَنَّ عَذَابِي مِمَّا يَزِيدُ فِي مُلْكِكَ لَسَأَلْتُكَ الصَّبْرَ عَلَيْهِ ، خداوندا! اگر مىدانستم كه عذاب من به عظمت پادشاهيات خواهد افزود، از تو مىخواستم كه مرا به تحمل آن شكيبايى دهى » و نیز عرضه می دارد: «اللَّهُمَّ لَا طَاقَةَ لِي بِالْجَهْدِ، وَ لَا صَبْرَ لِي عَلَى الْبَلَاء ؛بار خدايا، مرا طاقت رنج نيست و مرا ياراى شكيبايى در بلا نيست .» این تعابیر حضرت بیانگر اهمیت ایشان به مسئله صبر است و صبر تنها در برابر سختی ها نیست، بلکه ایشان عذاب الهی را چنان هولناک ترسیم میکند که کسی را یارای تحمل آن نیست، پس انسانی که طاقت تحمل آتش دوزخ – و حتی دنیا- را ندارد، باید رفتارش را اصلاح نموده و با توبه خود را پاک نماید. از آنجا که سخن در باب مسائل اخلاقی و دعاهای حضرت با مضامین اخلاقی و تربیتی چنان بسیار است که مجالی موسع تر می طلبد و از حوصله این نوشتار خارج است، به همین مقدار بسنده کرده و در قسمت بعد به دعاهای حضرت با مضامین گوناگون اجتماعی خواهیم پرداخت.
امور گوناگون اجتماعی
از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است و با انسانهایی دیگر برای رفع نیازهایش محتاج است و اساسا در جامعه زندگی می کند، خواه ناخواه با مسائل اجتماعی سروکار دارد و نمی تواند خود را نسبت به مسائل اجتماعی بی تفاوت ببیند، در این میان توجه به این مسائا و نحوه تعامل او با اجتماع جای تامل و بررسی است، انسان چطور در جامعه زندگی کند و چطور با افراد جامعه ارتباط برقرار کند و بتواند نیازهای خود را از این راه برطرف نماید، با توجه به اینکه موضوع بحث، بررسی روشهای اصلاحات اجتماعی امام سجاد× است، لازم است اموری که ایشان با زبان دعا و با رویکرد اجتماعی بدان می پردازند مورد مطالعه قرار گیرد، در این بخش به برخی از دعاهای ایشان با موضوع اجتماعی خواهیم پرداخت:
• در دین مبین اسلام، به جماعت سفارش بسیاری شده است، همانطور که امیرالمؤمنین× در یکی از خطبه هایشان میفرمایند: «یَد اللّهِ مَعَ الْجَماعَة ؛ دست خدا (قدرت و عنایت خدا) با جماعت است»، از همین روست که تاکید فراوانی به شرکت در نماز جماعت یا جمعه شده، افزون بر این، روایاتی وارد شده که از بسر بردن در تنهایی نهی کردند(البته خلوت برای مناجات و امثال آن منظور نیست) مثل روایت نبوی| که حضرت سه دسته را نفرین نمودند: «لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ| ثَلَاثَةً: الْآكِلَ زَادَهُ وَحْدَهُ وَ النَّائِمَ فِي بَيْتٍ وَحْدَهُ وَ الرَّاكِبَ فِي الْفَلَاةِ وَحْدَهُ ؛ فردي كه غذاي خود را تنها بخورد، شخصي كه در خانه اى تنها بخوابد، وآنكه در بيابان، سواره و تنها رهسپار شود.» اینها همه بیانگر ارزش و اهتمام به جماعت است، امام سجاد× در ضمن نیایش های خود به مسئله جماعت اشاره می کند: «وَ أَكْمِلْ ذَلِكَ لِي بِدَوَامِ الطَّاعَةِ، وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ… وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكَسَلِ عَنْ عِبَادَتِكَ، وَ لَا الْعَمَى عَنْ سَبِيلِكَ، وَ لَا بِالتَّعَرُّضِ لِخِلَافِ مَحَبَّتِكَ، وَ لَا مُجَامَعَةِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْكَ، وَ لَا مُفَارَقَةِ مَنِ اجْتَمَعَ إِلَيْكَ ؛ اى خداوند، اين صفات را در من به كمال رسان به دوام طاعت خود و همسويى با جماعت مقبول… در عبادت دچار كاهليام مگردان و چنان مكن كه ديدگانم از ديدن راه تو نابينا بود يا به خلاف محبت تو گام بردارم، يا به آنان كه از تو بريدهاند پيوندم، يا از آنان كه به تو پيوستهاند بريده شوم. » حضرت ضمن توجه دادن به جماعت، به این نکته هم اشاره می کند که هر جماعتی مطلوب نیست، بلکه جماعتی را باید همراهی کرد که رنگ الهی داشته باشد و در مسیر اطاعت خدا گام بردارد حضرت با این بیان، افرادی که جماعت امویان را یاری می کردند، سرزنش نموده و رسوا می نماید، بهانه ای که برخی تحت شعار “خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو” بسیاری از مفاسد اخلاقی را در جامعه توجیه کرده و با اتکا به آن، مرتکب کارهایی میشوند که نه در عرف جایز است و نه در شرع، فقط و فقط به بهانه اینکه افراد دیگری نیز این کار اشتباه را انجام میدهند.
• یکی از جماعتهای مهمی که انسان می بایست در آن شرکت فعال داشته باشد، ارحام وی است، ارتباط با ارحام یا همان صله ارحام یکی از سنتهایی است که مورد تاکید قرآن و سنت قرار گرفته است، خداوند در این مورد می فرماید: {وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا ؛و بترسید از خدایى كه به نام او از یكدیگر مىپرسید.(همگى به عظمت او اعتراف مىكنید و هرگاه مىخواهید از یكدیگر چیزى بپرسید و بگیرید، نام مقدس او را مطرح مىكنید و مىگویید تو را به خدا…) و از خویشاوندان بهراسید. – كه مبادا قطع رابطه كنید- همانا خداوند رقیب (و مراقب) شماست.}، روایتی از امیرمؤمنان× نقل شده که می فرمایند: «إِنَّ لِأَهْلِ الدِّينِ عَلَامَاتٍ يُعْرَفُونَ بِهَا صِدْقَ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ وَ وَفَاءً بِالْعَهْدِ وَ صِلَةَ الْأَرْحَام …؛ دینداران نشانه هایی دارند که با آن شناخته می شوند: راستگویی، امانتداری، وفا به پیمان و صله ارحام…» امام سجاد× باب ویژه ای برای این مهم در نیایش های خود باز کرده و چنین عرضه می دارد: «وَ وَفِّقْنَا فِيهِ لِأَنْ نَصِلَ أَرْحَامَنَا بِالْبِرِّ وَ الصِّلَة …؛ اى خداوند، در اين ماه(رمضان) ما را موفق دار كه به خويشاوندانمان نيكى كنيم و به ديدارشان بشتابيم ». در جایی دیگر در دعا برای ارحام عرض می کند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَبْدِلْنِي مِنْ بِغْضَةِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّةَ، وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْيِ الْمَوَدَّةَ، وَ مِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَةَ، وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأَدْنَيْنَ الْوَلَايَةَ، وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِي الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّةَ، وَ مِنْ خِذْلَانِ الْأَقْرَبِينَ النُّصْرَة ؛ بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و بدل بفرماى كينهتوزى دشمنان مرا به محبت و حسد حسودان مرا به مودت و بدگمانى صالحان را در حق من به اعتماد و دشمنى نزديكان را به دوستى و كژتابى خويشاوندان را به نيكخواهى و فرو گذاشتن اقرباى مرا به ياريگرى و دوستى ناپايدار. » اگر خانواده ها به مسئله صله ارحام دقت کنند و در جهت روابط اسلامی و دینی تلاش نمایند، جامعه به اصلاح کشیده خواهد شد.
• یکی دیگر از اصول اجتماعی، توجه به همسایه و همسایه داری است. این اصل آن قدر به پیامبر اکرم| از سوی جبرئیل مورد سفارش قرار گرفته که حضرت گمان کردند که همسایه هم به جهت حقوق بسیاری که دارد، از انسان ارث می برد، همانطور که امیرمؤمنان× در وصيت نامه خود به امام حسن× می نويسد: «وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُم؛ خدا را، خدا! درباره همسايگان، حقوقشان را رعايت كنيد كه وصيت پيامبر شماست، همواره به خوش رفتاری با همسايگان سفارش می كرد، تا آنجا كه گمان برديم برای آنان ارثی تعيين خواهد كرد.» اگر در جامعه اسلامی، هر فرد نسبت به حقوق همسایه خود پایبند باشد و در ادای حق آنان بکوشد، جامعه اسلامی اصلاح خواهد شد، پس یکی از گام های اصلاح جامعه، شناخت و رعایت حقوق همسایه است، امام سجاد× در ضمن رساله الحقوق به برخی حقوق همسایه اشاره می فرمایند ، از قبیل: حفظ آبروی او، احترام به او، یاری رساندن به او، گذشت از خطاهایش، بردباری بر نادانی هایش و خوشرفتاری با وی، ایشان در نیایش خاصی که در ارتباط با همسایه است عرضه می دارد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ تَوَلَّنِي فِي جِيرَانِي وَ مَوَالِيَّ الْعَارِفِينَ بِحَقِّنَا، وَ الْمُنَابِذِينَ لِأَعْدَائِنَا بِأَفْضَلِ وَلَايَتِكَ.وَ وَفِّقْهُمْ لِإِقَامَةِ سُنَّتِكَ، وَ الْأَخْذِ بِمَحَاسِنِ أَدَبِكَ فِي إِرْفَاقِ ضَعِيفِهِمْ، وَ سَدِّ خَلَّتِهِمْ، وَ عِيَادَةِ مَرِيضِهِمْ، وَ هِدَايَةِ مُسْتَرْشِدِهِمْ، وَ مُنَاصَحَةِ مُسْتَشِيرِهِمْ، وَ تَعَهُّدِ قَادِمِهِمْ، وَ كِتْمَانِ أَسْرَارِهِمْ، وَ سَتْرِ عَوْرَاتِهِمْ، وَ نُصْرَةِ مَظْلُومِهِمْ، وَ حُسْنِ مُوَاسَاتِهِمْ بِالْمَاعُونِ، وَ الْعَوْدِ عَلَيْهِمْ بِالْجِدَةِ وَ الْإِفْضَالِ، وَ إِعْطَاءِ مَا يَجِبُ لَهُمْ قَبْلَ السُّؤَالِ وَ اجْعَلْنِي اللَّهُمَّ أَجْزِي بِالْإِحْسَانِ مُسِيئَهُمْ، وَ أُعْرِضُ بِالتَّجَاوُزِ عَنْ ظَالِمِهِمْ، وَ أَسْتَعْمِلُ حُسْنَ الظَّنِّ فِي كَافَّتِهِمْ، وَ أَتَوَلَّى بِالْبِرِّ عَامَّتَهُمْ، وَ أَغُضُّ بَصَرِي عَنْهُمْ عِفَّةً، وَ أُلِينُ جَانِبِي لَهُمْ تَوَاضُعاً، وَ أَرِقُّ عَلَى أَهْلِ الْبَلَاءِ مِنْهُمْ رَحْمَةً، وَ أُسِرُّ لَهُمْ بِالْغَيْبِ مَوَدَّةً، وَ أُحِبُّ بَقَاءَ النِّعْمَةِ عِنْدَهُمْ نُصْحاً، وَ أُوجِبُ لَهُمْ مَا أُوجِبُ لِحَامَّتِي، وَ أَرْعَى لَهُمْ مَا أَرْعَى لِخَاصَّتِي.اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِي مِثْلَ ذَلِكَ مِنْهُمْ، وَ اجْعَلْ لِي أَوْفَى الْحُظُوظِ فِيمَا عِنْدَهُمْ، وَ زِدْهُمْ بَصِيرَةً فِي حَقِّي، وَ مَعْرِفَةً بِفَضْلِي حَتَّى يَسْعَدُوا بِي وَ أَسْعَدَ بِهِمْ، آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ ؛ بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و مرا يارى فرما كه حق آن گروه از همسايگان و دوستان خود را كه حق ما را مىشناسند و با دشمنان ما دشمنى مىورزند به وجهى نيكوتر بگزارم. بار خدايا، همسايگان و دوستان مرا يارى ده كه سنت تو بر پاى دارند و رهنمودهاى نيكوى تو را فرا گيرند: در يارى ناتوانانشان و رفع نياز از نيازمندانشان و عيادت بيمارانشان و راهنمايى رهجويانشان و اندرز به مشورت كنندگانشان و ديدار مسافرانشان به هنگامى كه باز مىگردند و نهان داشتن اسرارشان و پوشيدن عيبهايشان و يارى ستمديدگانشان و دستگيرى از ايشان به اطعام و سود رسانيدن به ايشان به عطايا و بخششها و بر آوردن نيازهايشان زان پيش كه لب به سؤال بگشايند، بار خدايا، مرا برگمار كه همسايگان و دوستان بد كردار خود را به نيكى پاداش دهم و از ستمكارشان در گذرم و از بد گمانى در حق ايشان بپرهيزم و با همگان مشفق و مهربان باشم و پاس پاكدامنى را ديده از نگريستن بر بندم و با آنان از روى تواضع به نرمى سر كنم و بر دردمندانشان به رحمت نظر كنم و در غيبت ايشان مودت خويش نشان دهم و از روى خير خواهى خواستار دوام نعمتشان باشم و هر چه براى خويشاوندان خود مىخواهم براى ايشان بخواهم و هر چه براى خاصان خود منظور مىدارم براى ايشان منظور دارم. بار خدايا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و آنچه من براى ايشان خواستهام، مرا نيز از سوى ايشان، همانند آن، روزى ده. به فراوانى از ايشان بهرهمند گردان. و بر بصيرتشان بيفزاى كه حق مرا رعايت كنند و فضل مرا بشناسند، تا ايشان به من نيكبخت شوند و من به ايشان. آمين رب العالمين .» در جایی دیگر نیز از خداوند درخواست می کند حقوق همسایه را پرداخت کند: «وَ أَنْ نَتَعَاهَدَ جِيرَانَنَا بِالْإِفْضَالِ وَ الْعَطِيَّة ؛اى خداوند، در اين ماه(رمضان) ما را موفق دار همسايگانمان را به بخشش و عطاى خويش بنوازيم ».
• یکی دیگر از امور اجتماعی که لازم است در هر جامعه اسلامی مورد عنایت واقع شود، نحوه ارتباط با دوستان و دشمنان است، یک مسلمان باید بداند با دوست و دشمن چطور برخورد داشته باشد و شیوه تعامل با هر از آنها چگونه است، به عبارت بهتر، باید آداب معاشرت با مردم را فراگرفته باشد، امام سجاد× درباره دوستان و دشمنان خود دعا می کنند، ابتدا برخی فرازهایی که درباره دوستان دعا کردند را ذکر می کنیم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِي التَّحَفُّظَ مِنَ الْخَطَايَا، وَ الِاحْتِرَاسَ مِنَ الزَّلَلِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فِي حَالِ الرِّضَا وَ الْغَضَبِ، حَتَّى أَكُونَ بِمَا يَرِدُ عَلَيَّ مِنْهُمَا بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ، عَامِلًا بِطَاعَتِكَ، مُؤْثِراً لِرِضَاكَ عَلَى مَا سِوَاهُمَا فِي الْأَوْلِيَاءِ وَ الْأَعْدَاءِ، حَتَّى يَأْمَنَ عَدُوِّي مِنْ ظُلْمِي وَ جَوْرِي، وَ يَيْأَسَ وَلِيِّي مِنْ مَيْلِي وَ انْحِطَاطِ هَوَاي ؛ بار خدايا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و مرا در اين جهان و آن جهان، چه خشنود باشم چه خشمگين، از خطاها دور دار و از لغزشها بر كنار، آن سان كه در برابر آنچه موجب خشنودى يا خشم است بر يك حال باشم و در كار فرمانبردارى تو باشم و در حق دوستان و دشمنان تو رضايت تو را بر خشنودى و خشم خود ترجيح دهم، تا دشمن من از جور من در امان ماند و دوست من از توجه و هواى نفسم نوميد گردد. » در این فراز، حضرت به این نکته اشاره می کنند که انسان دوستی و دشمنی اش تنها برای رضای خدا باشد، همانطور که پیامبر ختمی مرتبت| فرمودند: «اَوْثَقُ عُرَى الْإِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ وَ تَوَالِی اَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّی مِنْ اَعْدَاءِ اللّهِ ؛ محکمترین دستگیره ایمان این است که انسان دوستی و دشمنیاش با دیگران بر محور خدا باشد نه هوای نفس.» ایشان در فرازی دیگر در دعایی که در رابطه با دشمنان دارد، این چنین به درگاه الهی عرضه می دارد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَبْدِلْنِي مِنْ بِغْضَةِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّةَ، وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْيِ الْمَوَدَّةَ، وَ مِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَةَ، وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأَدْنَيْنَ الْوَلَايَةَ، وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِي الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّةَ، وَ مِنْ خِذْلَانِ الْأَقْرَبِينَ النُّصْرَةَ، وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِينَ تَصْحِيحَ الْمِقَةِ، وَ مِنْ رَدِّ الْمُلَابِسِينَ كَرَمَ الْعِشْرَةِ، وَ مِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظَّالِمِينَ حَلَاوَةَ الْأَمَنَةِ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ لِي يَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِي، وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِي، وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِي، وَ هَبْ لِي مَكْراً عَلَى مَنْ كَايَدَنِي، وَ قُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِي، وَ تَكْذِيباً لِمَنْ قَصَبَنِي، وَ سَلَامَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِي، وَ وَفِّقْنِي لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِي، وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِي. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ سَدِّدْنِي لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِي بِالنُّصْحِ، وَ أَجْزِيَ مَنْ هَجَرَنِي بِالْبِرِّ، وَ أُثِيبَ مَنْ حَرَمَنِي بِالْبَذْلِ، وَ أُكَافِيَ مَنْ قَطَعَنِي بِالصِّلَةِ، وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِي إِلَى حُسْنِ الذِّكْرِ، وَ أَنْ أَشْكُرَ الْحَسَنَةَ، وَ أُغْضِيَ عَنِ السَّيِّئَةِ ؛ بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و بدل بفرماى كينهتوزى دشمنان مرا به محبت و حسد حسودان مرا به مودت و بدگمانى صالحان را در حق من به اعتماد و دشمنى نزديكان را به دوستى و كژتابى خويشاوندان را به نيكخواهى و فرو گذاشتن اقرباى مرا به ياريگرى و دوستى ناپايدار مجاملهگران را به دوستى پايدار و ناسازگارى معاشران را به معاشرتى كريمانه و تلخى بيم از ستمكاران را به شيرينى ايمنى از تجاوز ايشان. بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و مرا در برابر آن كه بر من ستم مىكند، تنى توانا ده و در برابر آن كه با من به بحث و جدال برخاسته، زبانى گويا ده و در برابر كسى كه با من دشمنى مىورزد، پيروزى ده و در برابر كسى كه بر من حيله مىكند، مكر ارزانى دار و در برابر كسى كه مرا مقهور خود خواهد، قدرت عطا فرماى و دروغ كسى را كه مرا دشنام مىدهد آشكار ساز و از آن كه تهديدم مىكند مرا به سلامت دار و توفيقم ده كه فرمانبردار كسى باشم كه مرا به راه راست برد و تابع آن كه مرا به طريق رشاد مىكشد. بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و رستگارى بخش مرا تا كسى را كه با من ناراستى كند به اخلاص پاسخ دهم و كسى را كه از من دورى گزيند به نيكويى جزا دهم و كسى را كه مرا محروم مىدارد به بذل و احسان بنوازم و با آن كس كه رشته مودت بريده است بپيوندم و كسى را كه از من به بدى ياد كرده به نيكى ياد كنم و خوبى را سپاس گويم و از بدى چشم فرو بندم. » امام سجاد× در این نیایش به زیبایی، شیوه برخورد با دشمنان و کینه توزان را به زبان دعا بیان می کنند، این شیوه ها اگر در جامعه اسلامی نهادینه شود، بدون تردید به سمت رستگاری، رهنمون خواهد شد.
تا اینجای این فصل، روش های گفتاری امام سجاد× در جهت اصلاح جامعه مورد بررسی قرار گرفت و گفته شد که امام در چهار حوزه: موعظه، حکمت، مجادله و دعا برای برونرفت جامعه از فساد و بی بندوباری، تلاش موفقیت آمیز کردند و زمینه را برای نشر معارف دین، خصوصا در زمان صادقین^، فراهم نمودند، از آنجا که عمل، بازتاب و مکمل سخن است، به حول و قوه الهی در فصل آینده به بررسی روشهای عملی و رفتاری امام سجاد× در جهت اصلاح جامعه اسلامی خواهیم پرداخت.
فصل سوم:
روشهاي رفتاري امام سجاد×
در جهت اصلاح جامعه
در مباحث گذشته به روشهاي گفتاري امام سجاد× در زمينه اصلاح جامعه اشاره گرديد، همانطور كه پيشتر نيز گفته شد، گفتار در جايي اثربخش است كه در آيينه رفتار و كردار خود را نشان دهد، و اساسا گفتار نيك تا با عمل نيك همراه نگردد، بي فايده و بي اثر خواهد بود.
امام سجاد× در شرايط پر اختناق و جو خفقاني كه بر جامعه اسلامي حاكم بود، در پي برپايي اصلاح در جامعه بود، همان هدفي كه پدر بزرگوارش حضرت امام حسین× بدان تصريح نموده بود: «إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی ؛ من خارج شدم تا امت جدم رسول خدا| را به سمت اصلاح، سوق دهم»، اين هدف امام چهارم×، تنها در صورتي دست يافتني بود كه حضرت همچون پدرش سيدالشهداء× در عمل نيز، مصلحانه رفتار كند و اين روشهاي گفتاري را در قالب رفتار نيز بكشاند. از اين رو در اين فصل، به بيان روشهاي رفتاري امام، در اين زمينه خواهيم پرداخت و از آنجا كه مخاطب حضرت، گاه دوستان و توده مردم بودند و گاه دشمنان، از اين رو در طی دو مبحث، اصلاحات رفتاری امام سجاد× را پي خواهيم گرفت.
در ارتباط با دوستان
همانطور كه در گذشته نيز گفته شد، دوران امامت امام سجاد× به نحوي بود كه دوستان اهل بيت^ در اقليت قرار داشتند و بيشتر توده مردم هم افرادي بودند كه نمي توانستند به راحتي، دوستي خود را ابراز كنند، با اين وجود، نمي توان آنان را در زمره دشمنان اهل بيت^ قلمداد كرد، چه اينكه اكثر آنان در اثر جهل و فريب و يا ترس از دستگاه حكومت، از اهل بيت^ فاصله مي گرفتند، با توجه به اين مسئله، روشهاي رفتاري امام سجاد× در جهت اصلاح جامعه در مواجهه با دوست و دشمن، به اقتضاي هر يك متفاوت بود، در اين قسمت به بيان روشهايي مي پردازيم كه حضرت در مواجهه با دوستان و توده مردم بكار برد:
استفاده از ابزار گريه
اساسا اشك و گريه، در مواردي اتفاق مي افتد كه آن مسئله، حساس، هيجان انگيز و سوزناك باشد، تا عاملي باشد براي آرامش و آسايش روحي و رواني، همچنان كه گريه وسيله اي است براي اينكه اتفاق را در برابر ديگران احساس برانگيز جلوه داده و آنان را به هيجان آورد، تا به طور طبيعي با او همدردي كنند و دست كم اين پرسش را در ذهن مخاطب به وجود آورد كه وي چرا ميگريد؟ خصوصا در جايي كه گريه كننده، شخصيت برجسته و داراي موقعيت اجتماعي بزرگي باشد، همانند امام سجاد×، گريه ايشان بدون ترديد، اثر بيشتري در بينندگان داشت و توجه بسياري را به خود جلب مي كرد.
در فرهنگ اسلامي و روايات اهل بيت^، ترغيب بسياري به گريه به ويژه بر سيد الشهداء× شده و براي آن ثوابهاي فراواني ذكر شده است. چه اينكه گريه بر امام حسين×، موجب آشنايي هر چه بيشتر افكار عمومي با عمق قساوت و فجايعي است كه بنياميّه و پيروان آنها در حق اهل بيت پيامبر| روا داشتند و از اين رو خود ائمه^، شيعيانشان را به برپايي مجالس ذكر حادثه كربلا و اشك ريختن بر اين مصيبت دردناك، ترغيب نموده و اجر و ثواب بسياري كه بر اين گريه مترتب است، را به آنان گوشزد نموده اند.
گريه امام سجاد× بر پدر بزرگوارش در طول مدت عمر شريفشان، تنها از سر رقّت قلب و عواطف پدر و فرزندي نبوده است، بلكه آن حضرت از اين عمل، اهداف بلندي را دنبال ميفرموده و آن آشنا كردن نسلهاي بيدار آينده با اين رخداد دردناك و بزرگ و نيز بيان عمق فاجعه و ظلم امويان و مظلوميت اهل بيت^ بوده است، در حالي كه خود امام×، نيز شاهد زندهاي بر اين وقايع هولناك بوده است. بنابراين گريه ها افزون بر ريشه هاي عاطفي، بازتاب سياسي نيز داشت. چه اينكه مردم مي دانستند او تنها براي از دست دادن عزيزانش نمي گريد، چراكه مي داند مرگ حق است و شهادت، مايه قرب الهي مي باشد، پس حتما گريه هاي او علت مهمي دارد و آن جز زنده نگه داشتن حماسه عاشورا، چيز ديگري نيست.
در ادامه به بيان برخي شواهد تاريخي مي پردازيم:
• امام سجاد× در مدتي كه پس از پدر بزرگوارش زنده بود، همواره در حال گريه به سر ميبرد، تا جايي كه يكي از غلامانش، به وي عرض كرد: «بيم آن دارم كه از گريه، خود را هلاك نماييد» امام× در پاسخ فرمود: {إِنَّما أَشْكُوا بَثّي وَ حُزْني إِلَي اللّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُون} «إنّي لم أذكر مصرع بني فاطمة إلاّ خنقتني العبرة؛ من شكايت غم و اندوه خود را پيش خدا ميبرم، و از [عنايت] خدا چيزي ميدانم كه شما نميدانيد، هيچ وقت كشتارگاه پسران فاطمه ÷ را به ياد نميآورم، مگر آنكه گريه گلوگيرم ميشود.»
• يكي ديگر از غلامان نقل مي كند: روزي حضرت به بيابان رفت و من نيز به دنبالش رفتم، ديدم پيشاني بر سنگ سختي نهاده است، كنارش ايستادم و صداي ناله و گريه اش را مي شنيدم، پس از آنكه سر از سجده برداشت، صورت و محاسنش غرق در اشك چشمش بود، پيش رفتم و عرض كردم: «اي آقاي من، آيا آن وقت آن نرسيده كه اندوه تو پايان پذيرد و گريه ات كاهش يابد؟ امام سجاد× در پاسخ فرمودند: «واي بر تو، يعقوب پيامبر× پيغمبر و پيغمبر زاده بود، دوازده فرزند داشت، خداوند يكي از آنها را پنهان نمود، از اندوه فراق او، موي سرش سفيد و كمرش خميده و چشمش از گريه زياد، نابينا شد، با اينكه فرزندش يوسف، در همين دنيا و زنده بود ولي من پدر و برادر و هفده تن از بستگانم كشته و به روي زمين افتاده ديدم، با اين حال چگونه اندوهم به پايان برسد و گريه ام كاهش يابد؟!.»
• آن حضرت هرگاه ظرف آبي را براي نوشيدن به دست ميگرفتند، به ياد تشنگي پدر خود و يارانش ميافتاده وآن قدر ميگريستند كه آب با اشك چشم ايشان آميخته ميگرديد و چون در اين باره از ايشان سؤال ميشد ميفرموند: «چگونه نگريم؟ در حالي كه پدرم را از آبي منع كردند كه براي درندگان و حيوانات وحشي نيز آزاد بود. »
• امام سجاد× افزون بر خويشتن ديگران را نيز به آثار و برکات اندوهگين شدن در مصيبت امام حسين× وگريه بر مصائب ايشان، توصيه ميفرمود: «هر مؤمني كه چشمانش به جهت كشته شدن امام حسين× گريان شده و اشك بر صورش جاري گردد، خداوند متعال او را تا ساليان طولاني در منزل هاي بهشتي، مسكن خواهد داد. »
• امام سجاد× با گريهاي كه بر پدر مظلومش ميكرد، نسبت به جناياتي كه بنياميّه مرتكب آن شده بودند، آتشي در دلها ايجاد ميكرد، جناياتي كه عاطفه انساني، سرزدن آن را از يك انسان معمولي روا نميدارد چه رسد به اينكه مرتكب چنين جنايتي را رهبر جامعه يا حاكم اسلامي بداند، و چه رسد به اينكه چنين شخصي را خليفه ديني بداند كه پيروي كردن از او واجب است.
از اين رو، حضرت چون عرصه مبارزه و سخن گفتن صريح درباره جنايات بنياميّه و غصب خلافت الهي، توسط آنان و افشاي جنايت آنان نسبت به اهل بيت^ پيامبر را بر خود تنگ ميديد، گريه را وسيلهاي براي بيدار كردن مر
ثبت دیدگاه