حدیث روز
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً

شنبه, ۶ مرداد , ۱۴۰۳ Saturday, 27 July , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2534×
حسد با حکمت خداوند دشمنی می کند
  
حوزه علمیه حضرت بقیه الله عج – قم
 
استاد راهنما
سید محمد علی علوی لاجوردی
 
پژوهشگر
محمد صادق رحمانی
طلبه سال  ششم حوزه علمیه قم
 
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
باب اول: کلیات:
تعریف کلی قوای سه گانه:
 
طبیعت انسان دارای چهار قوه است
·        قوه شهویه:
پایین ترین نفس انسان را، نفس بهیمیه یا قوه شهویه می گویند؛ موظف است به انسان پیشنهاد های لذت بخش بدهد؛ انسان را موظف می کند که بندگی بطن، فرج و اکل را بکند.   
قوه شهویه باعث حفظ بدن می شود؛ این بدن مرکبی است برای انسان تا مسیر رشد و کمال را طی کند، برای رسیدن به مقصد باید، مرکب را از همه جهات آماده کنیم؛ گاهی مسیر در بیابانی است بدون آب و علف؛ لذا باید مرکب را برای مسیر های سخت آماده کنیم و الا نمی توانیم به مقصد برسیم.[1]
 
·        قوه غضبیه:
نفس وسط، نفس سبعیه یا قوه غضبیه نام دارد؛قوه غصبیه به تنهایی، افعال درنگان را از خود صادر می کند که به انحاء گوناگون موجب ظلم به مردم می شود
البته این چیزی که بیان شد، درصورتی است که قوه غصبیه تنها باشد و الا قوه عاقله، این حیوان وحشی را اهلی می کند
 
·        قوه عاقله(ناطقه)
اشرف نفوس ، نفس ناطقه یا قوه عاقله است؛وظیفه قوه عاقله، درک حقائق – فرق بین خوب و بد – امر به افعال خوب و نهی از افعال بد است
قوه شهویه و وهیمه نیازمند به کنترل و در صورت طغیان به سرکوب کردن آنها دارند
قوه غصبیه وظیفه دارد – به عبارت جامع السعاده –  «نوک تیز شهوت و وهم را درهم می شکند»
اما قوه عاقله اگر قبول کنیم می تواند سرکشی شهوت و وهم را کنترل کند اما به سختی می تواند انجام دهد
 
کشف الغطاء صفحه 52 می فرماید:
ü     ناطقه میل به معارف حقه دارد
ü     غصبیه به غصب و اقدام بر کار های خطرناک و ترفع علی الناس تمایل دارد
ü     شهویه به لذت های خوردنی، پوشیدنی و جنسی تمایل دارد
به تعداد قوا، فضیلت داریم؛ یعنی حد اعتدال – عدم تفریط و عدم افراط – هر یک از سه قوه، تبدیل به فضیلت میشود.
§        فضیلت قوه ناطقه، علم و به دنبال آن حکمت است
اگر دو قوای دیگر از اوامر و نواهی ناطقه پیروی کنند به حد اعتدال می رسند
§        اعتدال قوه غضبیه: حلم و به تبع آن شجاعت
§        اعتدال قوه شهویه: عفت و به دنبال آن سخاء
 
تهذیب الاحکام صفحه 131 می فرماید:
انسان به واسطه  نفس ناطقه، افضل کائنات می شود. شباهت انسان و ملائکه و تفاوت انسان و حیوان در نفس ناطقه است
اگر کسی توانست نفس ناطقه را بر دیگر نفس ها غلبه دهد، اشرف کائنات می شود.
اما اگر دیگر قوا، غلبه پیدا کردند، انسان را از دایره انسانیت خارج میکند؛ این اختیار به انسان بالقوه داده شده اما به حیوان چنین اختیاری داده نشده؛ یعنی
انسان می تواند بین انسانیت و حیوانیت انتخاب کند
نکته جالبی که بیان می کنند این است که:
درجه حیوانات نیز متفاوت است، مثلا اسب به خاطره ادبی که دارد، از بقیه حیوانات بالاتر است به خاطره اینکه اسب “ادب” را قبول کرده
 
جایگاه موضوع شما در قوای سه گانه:
مرحوم نراقی در جامع السعادات می فرماید: حسد از دو قوه به وجود می آید
به نظر حقیر از شهوت و غصب، اما به چه صورت شامل می شود؟
شهوت
§         افراط: اطاعت از شهوت بطن و فرج و اکل «الشره: هو اطاعه شهوه البطن و الفرج و شده الحرص علی الاکل و الجماع»
 
§         تفریط: از ضروریات شهوت هم دروی می کنند به حدی که موجب انقطاع نسل شود
«و هو تفریط فی کسب ضروری القوت، و الفتور عما ینبغی من شهوه النکاح بحیث یودی الی سقوط القوه و تضییع العیال و انقطاع النسل…»
 
غصب
§         افراط: عملی که عقلا و شرعا منع شدیم
«التهور: الاقدام علی ما لا ینبغی و الخوض فی ما یمنعه العقل و الشرع من المهالک و المخاوف»
§         تفریط: راکد، زمانی که انسان از حرکت متوقف شود.
«الجبن: هو سکون النفس عن الحرکه الی الانتقام او غیره مع کونها اولی»
 
اما حسد شامل کدام قوه یا قوا می شود؟
قوه شهوت انسان را به هر آنچه در دنیا هست دعوت و به سمت آن می کشد و یکی از مواردی که احتمال دعوت قوه شهوت هست، نعمتی است که دست شخص الف باشد و حسادت شخص ب به خاطره نداشتن نعمت الف است.
لذا منشاء ایجاد و به وجود آمدن حسد، قوه شهوت است که تمایل دارد کل عالم برایش باشد
 
قوه غصب، باعث انجام کارهای خطرناک است که از جهت عقل و شرع منع شدیم، یکی کار هایی که از جهت شرعی منع شدیم، حسد است یا به عبارت بهتر شخص حسود، دست به کار هایی مهلک و خطرناک می زند تا بتواند آنچه که مدنظر اوست، حاصل شود
لذا منشاء صدور و بروز حسد، قوه غصب است
 
قاعده:
هر رزیله ای که جنبه اجتماعی دارد منشا حدوث با صدورش فرق می کند.
مثلا حسد که جنبه اجتماعی دارد؛ در حسد باید به شخص دیگری حسادت کنی و الا حسادت بین خود انسان و انسان فرض نمی شود لذا برای تحقق حسادت، نیازمند به حداقل دو نفر هستیم.
اما عُجب چون جنبه اجتماعی ندارد، انسان و انسان لذا منشا حدوث و صدورش یکی می باشد
جامع السعاده در ادامه به این سئوال جواب می دهد
منشأ حسد:
Ø      مجرد حرص رسیدن نعمت به خود باشد = من رداءة القوة الشهویة
Ø      و إن کان باعثه محض وصول المکروه إلی المحسود فهو من رذائل القوة الغضبیة
یعنی اگر باعث حسد این بود که به برادر دینی مکروه(نعمتی که به صلاح ان نیست) = از رذائل قوه غضبیه می باشد و یکون من نتائج الحقد الذی هو من نتائج الغضب
شاید اشتباه متوجه شده باشم
Ø      اگر منشأ حسد مرکب از این دو باشد = فهو من رداءة القوتین
 
 
 
 
 
 
 
 
باب دوم: قرآن:
تقسیم بندی آیات: (در صورتی که آیات متعددی در موضوع شما وجود داشته      باشد باید دسته بندی شده و برای هر دسته تیتر مناسبی قرار داده شود.)
(هر دسته بندی، نیاز به مراجعه دو تا پنج تفسیر دارد استفاده از تفاسیر المیزان، تسنیم، بصائر، نمونه، مجمع البیان وتفسیر
جامع البیان -اهل سنت- توصیه می شود)
1.      وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَد(فلق 5)
2.      وَدَّ كَثيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير(بقره 109)
3.      أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيماً (نساء 54)
4.      سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى‏ مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ يُريدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا كَذلِكُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلاَّ قَليلاً (فتح 15)
 
 
1.      وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَد(فلق 5)
 
·         المیزان:
قوله تعالى: «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ» أي إذا تلبس بالحسد و عمل بما في نفسه من الحسد بترتيب الأثر عليه.
و قيل: الآية تشمل العائن فعين العائن نوع حسد نفساني يتحقق منه إذا عاين ما يستكثره و يتعجب منه
ترجمه:
” وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ” يعنى از شر حسود وقتى كه مبتلا به حسد گشته و مشغول اعمال حسد درونى خود شود و عليه محسود دست بكار گردد.
بعضى  از مفسرين گفته‏اند: اين آيه شامل چشم زدن اشخاص شور چشم نيز مى‏شود، چون چشم زدن هم ناشى از نوعى حسد درونى مى‏گردد، شخص حسود وقتى چيزى را ببيند كه در نظرش بسيار شگفت‏آور و بسيار زيبا باشد حسدش تحريك شده، با همان نگاه، زهر خود را مى‏ريزد.
 
·         نمونه:
اين آيه نشان مى‏دهد كه حسد از بدترين و زشت‏ترين صفات رذيله است، چرا كه قرآن آن را در رديف كارهاى حيوانات درنده و مارهاى گزنده، و شياطين وسوسه‏گر قرار داده است.
در آغاز سوره به پیامبر می فرماید که از شر تمام مخلوقات به خداوند پناه آور
در ادامه آیه تمام شر های عالَم را به سه دسته تقسیم می کند:
1.      مهاجمین تاریک دل که از تاریکی استفاده می کنند و به تو حمله می کنند
 
2.      وسوسه گران شیطانی که با تبلیغات سوء که انجام می دهند، ایمان،محبت، پیونده میان انسان ها را از بین می برند
 
3.      حسد حسودان
” حسد” يك خوى زشت شيطانى است كه بر اثر عوامل مختلف مانند ضعف ايمان و تنگ نظرى و بخل در وجود انسان پيدا مى‏شود، و به معنى درخواست و آرزوى زوال نعمت از ديگرى است.
حسد سرچشمه بسيارى از گناهان كبيره است.
حسد همانگونه كه در روايات وارد شده است ايمان انسان را مى‏خورد و از بين مى‏برد همانگونه كه آتش هيزم را.
اين به خاطر آن است كه حسود در واقع معترض به حكمت خدا است كه كه چرا به افرادى نعمت بخشيده؟ و مشمول عنايت خود قرار داده است؟ همانگونه كه در آيه 54 نساء مى‏خوانيم: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.
كار حسد ممكن است به جايى رسد كه حتى براى زوال نعمت از شخص محسود خود را به آب و آتش زند و نابود كند، چنان كه نمونه‏اش در داستانها و تواريخ معروف است.
در نكوهش حسد همين بس كه نخستين قتلى كه در جهان واقع شد از ناحيه” قابيل” نسبت به برادرش” هابيل” بر اثر انگيزه” حسد” بود.
” حسودان” هميشه يكى از موانع راه انبيا و اوليا بوده‏اند، و لذا قرآن‏
مجيد به پيامبر ص دستور مى‏دهد كه از شر حاسدان به خدا و رب فلق پناه برد.
گر چه مخاطب در اين سوره و سوره بعد شخص پيامبر ص است ولى مسلما منظور الگو و نمونه است و همه بايد از شر حسودان به خدا پناه برند.
·        تفسیر تیسیر الکریم الرحمن:
وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ (5)، و الحاسد: هو الذي يحب زوال النعمة عن المحسود فيسعى في زوالها، بما يقدر عليه من الأسباب. فاحتيج إلى الاستعاذة باللّه من شره، و إبطال كيده. و يدخل في الحاسد، العائن؛ لأنه لا تصدر العين إلا من حاسد شرير الطبع، خبيث النفس. فهذه السورة تضمنت الاستعاذة، من جميع أنواع الشرور، عموما و خصوصا. و دلّت على أن السحر له حقيقة يخشى من ضرره، و يستعاذ باللّه منه، و من أهله.
حاسد کسی است که دوست دارد نعمت از محسود زائل شود و برای زوال نعمت هر کاری که در توان او باشد انجام میدهد تا زوال نعمت صورت بگیرد
لذا باید از شر و ابطال حاسد به خداوند متعال پناه ببریم
چشم زخم نیز داخل در حسد می شود؛ چون کسی که چشم زخم می زند، حسد درونی دارد
لذا وظیفه انسان پناه بردن به خداوند متعال است از تمام شرور عالم است.
 
تفسیر ثعالبی:
و قوله تعالى: وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ قال قتادة: من شرّ عينه و نفسه‏ «1»، يريد ب «النّفس»: السعي الخبيث، و قال الحسين بن الفضل: ذكر اللّه تعالى الشرور في هذه السّورة، ثم ختمها بالحسد؛ ليعلم أنّه أخسّ الطبائع‏
یعنی پناه می بریم به خدا از شر چشم زخم حاسد و شخص حاسد ؛
خداوند شرور عالم را در سوره فلق بیان فرمودند، در آخر سوره با شری به نام «حسد» ختم کرده تا بفهماند که پست ترین طبع، حسد است
 
تفسیر زاد المسير فى علم التفسير:
وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ يعني: اليهود حسدوا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم. و قد ذكرنا حدّ الحسد في البقرة.
و الحسد: أخسّ الطبائع. و أوّل معصية عصي اللّه بها في السماء حسد إبليس لآدم، و في الأرض حسد قابيل لهابيل.
حسد بدترین طبع ها است؛ اولین معصیتی که در آسمان ها و زمین صورت گرفت، حسد بود
در آسمانها، ابلیس به انسان حسادت کرد
در زمین، قابیل به هابیل حسادت کرد
 
2.      وَدَّ كَثيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير(بقره 109)
ترجمه:
بسيارى از اهل كتاب (نه تنها خودشان ايمان نمى‌آورند، بلكه) از روى حسدى كه در درونشان هست، دوست دارند شما را بعد از ايمانتان به كفر بازگردانند، با اينكه حقّ (بودن اسلام و قرآن،) براى آنان روشن شده است، ولى شما (در برابر حسادتى كه مى‌ورزند، آنها را) عفو كنيد و درگذريد تا خداوند فرمان خويش بفرستد، همانا خداوند بر هر كارى تواناست.
نکته های مهم آیه:
 شعله‌ى حسادت، چنان خطرناك است كه بعد از علم و آگاهى نيز فرو نمى‌نشيند. «حَسَداً … مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ»
با مخالفان نبايد فوراً به خشونت برخورد كرد، گاهى لازم است حتّى با علم به كينه و حسادت آنها، با ايشان مدارا نمود. «فَاعْفُوا»
 
تفاسیر:
 
·         نمونه:
کفار با اینکه حقانیت اسلام مشخص و روشن شده اما علاوه بر اینکه خودشان مسلمان نمی شدند، تحمل مسلمان شدن مردم را نداشتند و از روی حسادت تلاش می کردند تا بتوانند تازه مسلمان شده ها را به کفری که قبلا داشتند برگردانند که آیه قرآن به همین ماجرا اشاره دارد که به مسلمانان در برابر تلاش های انحرافی کفار دستور می دهد که صبر کنید و خداوند بر همه چیز تواناست.
 
 
·         جامع البیان:
حدثنا ابن حميد، قال: ثنا سلمة، قال: حدثني ابن إسحاق. و حدثنا أبو كريب، قال: ثنا يونس بن بكير، قال: ثنا محمد بن إسحاق، قال: حدثني محمد بن أبي محمد مولى زيد بن ثابت، قال: حدثني سعيد بن جبير أو عكرمة، عن ابن عباس قال: كان حيي بن أخطب و أبو ياسر بن أخطب من أشد يهود للعرب حسدا، إذ
                
خصهم الله برسوله صلى الله عليه و سلم، و كانا جاهدين في رد الناس عن الإِسلام بما استطاعا، فأنزل الله فيهما: وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ الآيه
حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ أن كثيرا من أهل الكتاب يودون للمؤمنين ما أخبر الله جل ثناؤه عنهم أنهم يودونه لهم من الردة عن إيمانهم إلى الكفر حسدا منهم و بغيا عليهم‏….
شأن نزول آیه در مورد دو تن از یهود به نام «حیی بن اخطب» و «ابو یاسر بن اخطب» که از بین یهودیان بیشترین حسادت را به اعراب می کردند؛ چون خداوند پیامبر خاتم را از میان اعراب انتخاب کرد
حیی و ابویاسر تا توان داشتند جهاد می کردند که مردم را از دین اسلام برگردانند که آیه 109 بقره در مورده این دو نازل شد
وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً يعني: حسدكم أهل الكتاب على ما أعطاكم الله من التوفيق، و وهب لكم من الرشاد لدينه و الإِيمان برسوله، و خصكم به من أن جعل رسوله إليكم رجلا منكم رءوفا بكم رحيما، و لم يجعله منهم، فتكونوا لهم تبعا. فكان قوله: حَسَداً مصدرا من ذلك المعنى‏
یهودیان به خاطره
§         توفیقی که خداوند به مسلمانان عطاء کرده؛
§          لطف خداوند به مسلمانان، مقاوت پیامبر در دین و ایمان
§         خداوند مردی رئوف و رحیم از بین اعراب به سویشان فرستاد؛ خداوند پیامبر خاتم را از بین یهودیان انتخاب نکرد بلکه از بین اعراب انتخاب کرد که مسلما اگر یهودیان به دنبال سعادت هستند، باید از اعراب و پیامبرشان اطاعت کنند
یهودیان به خاطره مواردی که ذکر شد، حسادت می کردند
 
·         زاد المسیر فی علم التفسیر:
و المعنى: مودّتهم لكفركم من عند أنفسهم، لا أنه عندهم الحق. فأما الحسد: فهو تمنّي زوال النّعمة عن المحسود، و إن لم يصر للحاسد مثلها، و تفارقه الغبطة، فإنها تمنّي مثلها من غير حبّ زوالها عن المغبوط. و حدّ بعضهم الحسد، فقال: هو أذى يلحق بسبب العلم بحسن حال الأخيار، و لا يجوز أن يكون الفاضل حسودا، لأن الفاضل يجري على ما هو الجميل. و قال بعض الحكماء: كل أحد يمكن أن ترضيه إلا الحاسد، فإنه لا يرضيه إلا زوال نعمتك. و قال الأصمعيّ: سمعت أعرابيا يقول: ما رأيت ظالما أشبه بمظلوم من الحاسد، حزن لازم، و نفس دائم، و عقل هائم، و حسرة لا تنقضي. قوله تعالى: حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ‏، قال ابن عباس: فجاء اللّه بأمره في النّضير بالجلاء و النّفي، و في قريظة بالقتل و السّبي.
 
3.      أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيماً (نساء 54)
ترجمه:
يا اينكه (يهوديان) نسبت به مردم (پیامبر) به خاطر آنچه كه خداوند از فضل خويش به آنان داده است، حسد مى‌ورزند. همانا ما قبلًا به آل‌ابراهيم (كه شما از نسل او هستيد نيز) كتاب آسمانى و حكمت و سلطنت بزرگى داديم. (چرا اكنون به آل‌محمّد عليهم السلام ندهيم؟)
 
نکته ها:
آيه‌ى قبل اشاره به بخل يهود بود و در اين آيه به حسادتشان اشاره شده است و حسد از بخل بدتر است. چون در بخل مال خود را نمى‌بخشد، ولى در حسد از بخششِ ديگرى هم ناراحت است.
 
يهود كه پيشتر مورد لطف و نعمت خدا قرار گرفته‌اند، چرا از اينكه ديگران به نعمت و قدرتى برسند، از روى حسد، ناراحت مى‌شوند؟ چرا آل‌ابراهيم برخوردار باشند و آل‌محمّد و بنى‌هاشم، محروم؟
در روايات، اهل‌بيت فرموده‌اند: آنان كه مورد حسادت قرار گرفته‌اند، ماييم.
 
 
تفاسیر:
المیزان:
یهودیان امید داشتند که نعمت از آل ابراهیم گرفته شود اما خداوند با آیه 54 نساء می فرماید فضل خداوند از آل ابراهیم قطع نمی شود
خداوند یهودیان را با این آیه مایوس کرد؛ یعنی حسد یهودیان هیچ تاثیری در فضل خداوند ندارد
به عبارت ساده تر یهودیان باید تقدیر الهی را قبول کنند نه اینکه تقدیر الهی تابع امید و حسد یهودیان باشد.
« الجملة إيئاس لهم في حسدهم، و قطع لرجائهم زوال هذه النعمة، و انقطاع هذا الفضل بأن الله قد أعطى آل إبراهيم من فضله ما أعطى، و آتاهم من رحمته ما آتى فليموتوا بغيظهم فلن ينفعهم الحسد شيئا »
 
نمونه:
یهودیان به خاطره جلب توجه بت پرستان مکه، می گفتند: که بت پرستی شما بهتر از خدا پرستی مسلمانان است؛ برخی آنها در مقابل بت ها، سجده می کردند اعتماد بت پرستان را جلب نمایند
اما این سخن از دو جهت فاقد ارزش و اعتبار است:
اول:
یهودیان در موقعیت اجتماعی نیستند که بخواهند چنین سخنی بگویند؛ قضاوت و حکومت مردم به آنها واگذار نشده که بخواهند، قضاوت و داروی کنند
قرآن دراین باره می فرماید «ام لهم نصیب من الملک»
همچنین یهودیان صلاحیت حکومت مادی و معنوی مردم را ندارند تا بخواهند اظهار نظر کنند چرا که اگر موقعیتی پیدا کنند به دلیل روحیت انحصار طلبی که دارند – همه چیز را برای خودشان می خواهند – همه امتیاز را اختصاص به خودشان می کنند و به بقیه اصلا توجه نمی کنند همانطور که قرآن می فرماید«فاذا لایوتون الناس نقیرا»
بنابراین یهودیان همیشه حق را به خودشان یا کسانی که در مسیر منافع آنها حرکت می کنند، می دهند
لذا مسلمانان نباید به حرف خنده دار یهودیان که«مشرکان بهتر از یکتاپرستان هستند» توجه کنند.
 
دوم:
علت دومی که نباید به سخنان یهودیان اهمیت داد، قضاوت های نادرست یهودیان[2] از روی حسادت و کنیه است که نسبت به پیامبر و خاندان ایشان داشتند.
با ظلم، طغیانی و ناشکری که یهودیان کردند، نعمت نبوت و حکومت را از دست دادند لذا از روی حسادت نمی خواهند که هیچ کس نعمت نبوت و حکومت شامل حال او شود
به همین خاطره که این نعمت شامل حال پیامبر و خاندانش شده، یهودیان حسادت می کنند
خداوند در قرآن می فرماید: یهودیان از آنچه که خداوند به مردم(پیامبر و خاندانش) از فضلش اعطاء کرده، حسادت می کنند «َمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‌ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»
 خداوند: چرا از اعطاء چنین مقامی به پیامبر اسلام تعجب و حسادت می کنید در حالی که همین نعمت ها به شما نیز داده شد بود « فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيماً »
اما متاسفانه یهودیان از این نعمت معنوی و مادی ارزشمند، سوء استفاده کردند و ظلم کردند؛ خداوند متعال نیز نعمت را از آنها گرفت «کفر نعمت،، نعمت از کفت بیرون کند»
 
·         جامع البیان:
حدثنا بشر بن معاذ قال، حدثنا يزيد قال، حدثنا سعيد، عن قتادة قوله:”أم يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله”، أولئك اليهود، حسدوا هذا الحيَّ من العرب على ما آتاهم الله من فضله.
واختلف أهل التأويل في تأويل”الفضل” الذي أخبر الله أنه آتى الذين ذكرهم في قوله:”أم يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله فقال بعضهم: ذلك”الفضل” هو النبوّة.
حدثنا بشر بن معاذ قال، حدثنا يزيد قال، حدثنا سعيد، عن قتادة:”أم يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله”، حسدوا هذا الحيَّ من العرب على ما آتاهم الله من فضله. بعث الله منهم نبيًا، فحسدوهم على ذلك.
 
مراد «أم يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله» یهودیان هستند که حسادت می کنند به آنچه که خداوند از فضلش داده به پیامبر و امت پیامبر داده است.
مراد از «فضل» نبوت است
یعنی یهودیان از اینکه پیامبر خاتم از میان اعراب است حسادت میکردند
و انتخاب نبی از میان اعراب، فضل خداوند است که شامل حال اعراب شد.
 
·         تفسیر بغوی:
{أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ} يَعْنِي: الْيَهُودَ، وَيَحْسُدُونَ النَّاسَ: قَالَ قَتَادَةُ: الْمُرَادُ بِالنَّاسِ الْعَرَبُ، حَسَدَهُمُ الْيَهُودُ عَلَى النُّبُوَّةِ، وَمَا أَكْرَمَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. وَقِيلَ: أَرَادَ مُحَمَّدًا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَصْحَابَهُ، وَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَالْحَسَنُ وَمُجَاهِدٌ وَجَمَاعَةٌ: الْمُرَادُ بِالنَّاسِ: رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَحْدَهُ حَسَدُوهُ عَلَى مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَهُ مِنَ النِّسَاءِ، وَقَالُوا: مَا لَهُ هَمٌّ إِلَّا النِّكَاحُ، وَهُوَ الْمُرَادُ مِنْ قَوْلِهِ: {عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ} وَقِيلَ: حَسَدُوهُ عَلَى النُّبُوَّةِ وَهُوَ الْمُرَادُ مِنَ الْفَضْلِ الْمَذْكُورِ فِي الْآيَةِ، {فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ} أَرَادَ بِآلِ إِبْرَاهِيمَ: دَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ، وَبِالْكِتَابِ: مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَبِالْحِكْمَةِ النُّبُوَّة
یهود به خاطره اینکه نبوت از اعراب بود، حسادت می کردند
برخی گفته اند مراد از «الناس» در آیه:
§         پیامبر و اصحاب
§         خود پیامبر که کفار حسادت می کردند برای اینکه زنان – به هر تعداد – بر پیامبر حلال بودند و یهودیان به زبان بدگویی می گفتند: که هم پیامبر فقط نکاح و ازدواج است
مراد از «فضل» در آیه:
–          زنان بر پیامبر به هر تعداد حلال شده
–          نبوت
یعنی  حسد یهودیان 1. به خاطره حلال شدن زنان بر پیامبر بود
2.یا به خاطره نعمت نبوت بود که به پیامبر داده شده بود
 
4.      سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى‏ مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ يُريدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا كَذلِكُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلاَّ قَليلاً (فتح 15)
ترجمه
 
 
 
تفسیر نمونه:
آیه 15 فتح مربوط به فتح خیبر که بعد از صلح حدیبیه در اوائل 7 هجرت بود
زمانی که پیامبر از صلح حدیبیه برمی گشتند، خداوند پیامبر و همراهانش را به پیروزی در جنگ پیش رو(فتح خیبر) بشارت داد و بیان داشت که غنائم زیادی به دست سپاه اسلام می افتد اما این غنائم مخصوص کسانی است که در صلح حدیبیه شرکت کردند اما دینا پرستان سودجو هیچ سهمی از غنائم ندارند
دنیاپرستان راحت طلب که از قرائن مختلف متوجه شده بودند که سپاه اسلام در جنگ بعدی پیروز و غنائم زیادی به دست می آورد، از پیامبر اجازه جاهد فی سبیل الله را خواستند تا کفاره عدم حضور در حدیبیه باشد
در حالی که خداوند قبلا آنها را رسوا کرده بود: زمانی که برای به دست آوردن غنائم حرکت می کنید؛ مخالفان می گویند اجازه دهید ما همراه شما در جهاد شرکت کنیم «سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى‌ مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ»
در آیه 42 توبه خداوند در مورده دنیاپرستان راحت طلب می فرماید: که اگر غنائم و مسیر آسان باشد تو پیامبر را همراهی می کنند در جنگ تبوک که مسیر بسیار سخت است از شرکت در جهاد سر باز زده و قسم یاد می کنند که اگر توان داشتیم حتما تو را یاری می کردیم – یعنی برایمان سخت و مشقت دارد – « لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قاصِداً لَاتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ.»
خداوند در ادامه آیه می فرماید به دنیاپرستان بگو که حق شرکت در جنگ و بعد سهیم بودن در غنائم را ندارید و این سخن من پیامبر نیست خداوند این مطلب را قبلا از غیب به ما خبر داده است« قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا» و « كَذلِكُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ »
 
این دنیاپرستان از روی غرور و تکبر می گویند: شما از روی حسادت نمی خواهید ما در جهاد شرکت کنیم و به خداوند نزدیک شویم« فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا»
خداوند اخباری از غیب به پیامبر داده بود که چنین گفت و گوی هایی در آینده میان شما و دنیاپرستانی که در صلح حدیبیه شرکت نکردند، اتفاق می افتد
تفسير نمونه، ج‏22، ص: 59
 
تفسیر المیزان:
سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى‏ مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ …” در اين آيه خبر از يك آينده‏اى ديگر مى‏دهد، و آن اين است كه مؤمنين به زودى جنگى مى‏كنند كه در آن جنگ فتح نصيبشان مى‏شود، و غنيمت‏هايى عائدشان مى‏گردد، آن وقت آنهايى كه تخلف كردند پشيمان شده درخواست مى‏كنند اجازه دهند به دنبالش به صحنه جنگ آيند تا از غنيمت بهره‏مند شوند. و اين جنگ جنگ خيبر است كه رسول خدا (ص) و مؤمنين از آنجا گذشتند و آن را فتح نموده غنيمت‏هايى گرفتند.
و خداى تعالى آن غنائم را به كسانى اختصاص داد كه در سفر حديبيه با او بودند، و غير آنان را شركت نداد.
و معناى آيه اين است كه: شما به زودى روانه جنگى مى‏شويد كه در آن غنيمت‏هايى به دست خواهيد آورد، آن وقت اين متخلفين خواهند گفت: بگذاريد ما هم به شما بپيونديم.
” يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ”- بعضى‏  گفته‏اند: مراد از اين كلام خدا كه” مى‏خواهند تبديلش كنند” همان وعده‏اى است كه خدا به اهل حديبيه داد كه به زودى‏      
ترجمه تفسير الميزان، ج‏18، ص: 419
غنيمت‏هاى خيبر را بعد از فتح خيبر به آنان اختصاص مى‏دهد كه به زودى داستانش در تفسير آيه‏” وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَكُمْ هذِهِ” خواهد آمد. و خدا در اين آيه با جمله‏” إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى‏ مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها” به همان داستان اشاره دارد.
” قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا كَذلِكُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ”- در اين آيه به رسول گرامى خود مى‏فرمايد:
ايشان را نگذار دنبالت بيايند. و در پاسخ جمله” ذرونا” بگو” لن تتبعونا”.
[مقصود از اينكه در باره متخلفانى كه در خواستشان در مورد پيوستن به مجاهدان براى غنيمت گرفتن رد شد فرمود: جز اندكى نمى‏فهمند]
” فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا”- يعنى متخلفين بعد از اينكه اين درخواستشان كه به دنبال آنها حركت كنند پذيرفته نشود خواهند گفت: شما به ما حسد مى‏ورزيد. و در جمله‏” بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا”، پاسخى است از اينكه گفتند شما به ما حسد مى‏ورزيد، ولى اين جواب را صريحا متوجه خود آنان نكرد و نفرمود:” بل لا تكادون تفقهون …”، شما حرف به خرجتان نمى‏رود، بلكه فرمود ايشان حرف به خرجشان نمى‏رود، و اين بدان جهت بوده كه حرف به خرجشان نمى‏رفته، و در مقامى كه قرآن ادعاء مى‏كند كه آنها چنين هستند، ديگر معنا ندارد روى سخن را به خود آنان كند، لذا خطاب را متوجه رسول خدا كرد و فرمود:” بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا”.
و دليل نفهميشان اين است كه اين گفتارشان” شما با ما حسادت مى‏ورزيد” اصلا ربطى به كلام رسول خدا (ص) ندارد و آن جناب از غيب خبرشان داده بود كه خدا از پيش اينچنين خبر داده كه شما هرگز ما را پيروى نمى‏كنيد، و آنها در پاسخ گفته‏اند اولا شما نمى‏گذاريد ما پيرويتان كنيم و اين معنا از ناحيه خدا نيست. و ثانيا جلوگيريتان از شركت ما در غنائم براى اين است كه مى‏خواهيد غنائم را خودتان به تنهايى بخوريد و به ما ندهيد.
 
 
تفسیر جامع البیان:
و قوله: فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا يقول تعالى ذكره: فسيقول لك و لأصحابك يا محمد هؤلاء المخلفون من الأعراب إذا قلتم لهم لن تتبعونا إلى الجهاد و قتال العدو بخيبر كذلكم قال الله من قبل بل تحسدوننا أن نصيب معكم مغنما إن نحن شهدنا معكم، فلذلك تمنعوننا من الخروج معكم. و بنحو الذي قلنا في ذلك قال أهل التأويل. ذكر من قال ذلك: حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زيد، في قوله: فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا أن نصيب معكم غنائم.
 
تفسیر تيسير الكريم الرحمن:
لما ذكر تعالى المخلفين و ذمهم، ذكر أن من عقوبتهم الدنيوية، أن الرسول صلّى اللّه عليه و سلّم و أصحابه، إذا انطلقوا إلى غنائم لا قتال فيها ليأخذوها، طلبوا منهم الصحبة و المشاركة، و يقولون: ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ‏ بذلك‏ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ‏ حيث حكم بعقوبتهم، و اختصاص الصحابة المؤمنين بتلك الغنائم، شرعا و قدرا. قُلْ‏ لهم‏ لَنْ تَتَّبِعُونا كَذلِكُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ‏ إنكم محرومون منها بما جنيتم على أنفسكم، و بما تركتم القتال أول مرة.
فَسَيَقُولُونَ‏، مجيبين لهذا الكلام، الذي منعوا به عن الخروج: بَلْ تَحْسُدُونَنا على الغنائم، هذا منتهى علمهم في هذا الموضع. و لو فهموا رشدهم، لعلموا أن حرمانهم بسبب عصيانهم، و أن المعاصي لها عقوبات دنيوية و دينية، و لهذا قال: بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا.
 
خداوند خبری غیبی از رفتار مخالفین داده و آنها را ذم کرده که زمانی که پیامبر اسلام و اصحاب به سمت غنائم بدون جنگ می روند، آنها درخواست مشارکت و همراهی می کنند اما می خواهند کلام خداوند را تغییر بدهند؛ خداوند قبل از اتفاق افتادن این ماجرا خبر از غیب داده بود، که در جنگ پیش رو بدون خون ریزی صاحب غنائم فراوانی می شوید؛ راحت طلبان سود جو متوجه این قضیه شده بودند
خدا به پیامبر دستور می دهد که بگو: هرگز ما را همراهی نکنید، این سخن خداوند از قبل بوده؛ شما محروم هستید از همراهی به واسطه جنایتی که خودتان در حق خودتان کردید؛ و ما را در صلح حدیبیه و جنگ های قبلی همراهی نمی کردید.
آنها در جواب می گویند: شما به ما حسادت می کنید که گمان می کنید که اگر همراهی کنیم سهم غنائمتان کم میشود
نهایت فهمشان همین قدر است چرا که اگر متوجه می شدند، می فهمیدند این محرومیت به خاطره عصیان و راحت طلبی خودشان است به خاطره گفتار مضحکشان که شما از روی حسادت بر غنائم نمی گذارید شرکت کنیم، خداوند می فرماید: « بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا»
 
 
 
 
 
 
 
 
 
باب سوم: 
اگر خداوند به بنده ای نعمت تفضل کند، عموم انسان ها دو حالت دارند:
1.      حالت اول: اکراه دارند که نعمت به شخص متنعم برسد؛ به عبارت ساده تر دوست دارند نعمت از شخص سلب شود.
 
2.      حالت دوم: نسبت به طرف مقابل اکراه و مشتاق نیستند که نعمت از آن گرفته بشود بلکه مثل آن نعمت را برای خودشان می خواهند.
به حالت اول حسد و به حالت دوم غبطه یا منافسه می گویند
تعریف علمی حسد طبق جامع السعادات:
آرزو از بین رفتن نعمت هایی که به صلاح[3] برادر دینی شما است.
«و هو تمنی زوال[4] نعم اللّه تعالی عن أخیک المسلم مما له فیه صلاح»
اما اگر:
·         آروز از بین رفتن نعمت را از برادر دینی نداشته باشند بلکه مثل آن نعمت را فقط برای خود بخواهند؛ «غبطه و منافسه» نام دارد
·         اون نعمت به صلاح برادر دینی نباشد و شما آرزو از بین رفتن نعمت را می کنید؛ «غیرت» می گویند
 
حسد شدیدترین نوع بیماری، سخت ترین درمان ، و زشت ترین بیماری و رزائل است.
نکته اصلی حسد: شخص حسود قلبا دوست دارد، نعمت از محسود سلب شود.
صرف زائل شدن نعمت را از محسود می خواهند.
علت اینکه می گوییم شخص حاسد کراهت یا ناراحت است از نعمت دیگری چیست؟
شخص حاسد، در برابر قضاء الهی خشمگین است
 
مخالف حسد، نصحیت است
نصیحت: یعنی اینکه بخواهد استمرار نعمتی که به صلاح برادر دینی اش باشد[5].
 
ملاک حسد و نصیحت:
حاسد بودن: هرآن چه برای خودت نمی خواهی برای برادر دینی ات، بخواهی
و  هر آن چه برای خودت می خواهی برای برادر دینی ات، نخواهی
[6]
 
ناصح بودن: هرآن چه برای خودت می خواهی برای برادر دینی ات، بخواهی
و  هر آن چه برای خودت نمی خواهی برای برادر دینی ات، نخواهی
[7]
مراتب حسد:
1.      أن يحبّ زوال النعمة عنه و إن كانت لا تنتقل إليه، و هذا غاية الخبث «مذموم محض»
فقط دوست داشته باشد که نعمت از شخص محسود گرفته شود – حتی اگر نعمت به خودش منتقل نشود –
فقط شخص الف این نعمت را نداشته باشد.
این مرتبه نهایت حسد است که مذموم است.
 
2.      أن يحبّ زوال النعمة عنه [إليه‌] لرغبته في تلك النعمة  مثل رغبته في دار حسنة أو امرأة جميلة أو ولاية نافذة واسعة نالها غيره و هو يحبّ أن تكون له و مطلوبه تلك النعمة لا زوالها عنه و مكروهه فقد النعمة لا تنعّم غيره بها
نعمت از شخص محسود گرفته و به حاسد برسد، به خاطره رغبتی که حاسد به نعمت دارد می خواهد از محسود به سوی او روانه شود
3.      أن لا يشتهي عينها بل يشتهي لنفسه مثلها، فإن عجز عن مثلها أحبّ زوالها عنه كيلا يظهر التفاوت بينهما
در مرحله اول دوست داشته باشد مثل نعمت محسود به حاسد برسد؛ زمانی که نتواند به مثل نعمت برسد برای عدم تفاوت میان خودش و محسود، حب زوال نعمت را دارد
 
4.      أن يشتهي لنفسه مثلها فإن لم يحصل فلا يحبّ زوالها عنه[8]
مثل نعمت محسود را بخواهد و اگر حاصل نشود، دوست ندارد نعمت از متنعم گرفته شود؛ خلاف مرحله قبل که در صورت یأس از رسیدن نعمت، حب زوال داشت
نکته:
مرتبه چهارم اگر در
دنیا باشد، بخشیده شده
اگر در دین باشد، مستحب است؛ یعنی زید نماز شب خوان است، عمر خیلی دوست دارد نعمت شب زنداری،  به او نیز واصل شود اما اگر توفیق پیدا نشد حسادت به زید نمی کند که او هم نماز شب نخواند.
 
Ø      السبب الأوّل العداوة و البغضاء
این شدید ترین نوع از اسباب حسد است.
اگر به انسان ظلم شود، از دست ظالم خشمگین و ناراحت می شود؛ بعد از مدتی ناراحتی رسوخ می کند و تبدیل به کنیه می شود؛ کنیه موجب انتقام گرفتن میشود
اگر قدر انتقام در همان لحظه را نداشته باشد، صبر می کند تا گذشت زمان با برنامه دقیق، از ظالم انتقام میگرد
در صورتی که نتواند نظریات انتقام را عملیاتی کند، به بزگواری خود در پیشگاه خدا، انتقام را به خداوند واگذار می کند.
§         اگر به دشمن او بلاء برسد، شادمان می شود و آن را تلافى و انتقامى از سوى خدا در برابر دشمنى با او بداند كه به همان سبب آن بلا به او رسيده است
 
§         اگر نعمتی به دشمن او برسد، ناراحت می شود و چه بسا برای او روشن شود که در پیشگاه خدا منزلتی ندارد چرا كه خدا از دشمنش انتقام نگرفته است بلكه به او نعمت ارزانى داشته است.
 
حسد و دشمنی(کینه) ملازم هستند
خدا كفّار را به آن توصيف كرده يعنى حسد به سبب دشمنى:
وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ(سوره آل عمران 119)
و هرگاه با شما ديدار كنند (منافقانه) مى‌گويند: ما ايمان آورديم و چون (با هم) خلوت كنند، از شدّت خشم بر شما، سر انگشتان خود را مى‌گزند. بگو: به خشمتان بميريد، همانا خداوند به درون سينه‌ها آگاه است.
 
Ø      السبب الثاني التعزّز
به خاطره عزت نفسی که دارد و می داند اگر شخص مدنظری بالاتر برود، تکبر می کند؛ مثلا می ترسد اگر مالی یا مقامی دنیایی به او برسد، بر او تکبر کند در حالی که به خاطره عزت نفس، تحمل تکبر و فخر فروشی او را ندارد
نکته ای که باید توجه داشت:
غرض حاسد تکبر نیست بلکه غرض، دفع کبر طرف مقابل است ؛ حاسد راضی به مساوی بود هست اما راضی نیست که او بالاتر باشد چون در این صورت تحمل تفاخر او را ندارد.
 
 
Ø      السبب الثالث الكبر
در طبیعت حاسد است که:
ü      محسود را کوچک بداند و بر او تکبر کند
ü      محسود از او تبعیت کند و اوامر او را امتثال کند
به همین دلیل اگر نعمتی به محسود برسد، حاسد می ترسد که :
ü      اولا حاسد نتواند تکبر کند
ü      ثانیا دیگر شخص حاسد را بالاتر از خود نبیند که بخواهد از او اطاعت کند
ü      حتی ممکن است که شخص محسود مساوی یا بالاتر از حاسد شود و تکبر برعکس شود؛ یعنی محسود بر حاسد تکبر کند
به همین خاطر، زوال نعمت محسود را دوست دارد.
حسد ورزى بيشتر كفّار نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از تكبّر و تعزّز نشأت مى‌گرفت چرا كه مى‌گفتند: چگونه نوجوانى يتيم بر ما مقدّم شود و چگونه در برابر او سر تعظيم فرود آوريم از اين رو گفتند:
لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‌ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ‌(
 
 
Ø      السبب الخامس الخوف من فوت المقاصد
این سبب مخصوص دو فردی است که در هدف مشترک هستند پس اگر نعمتی به فرد اول برسد که باعث شود او تنهایی به این هدف برسد، فرد دوم حسادت می کنند
مانند :
ü      دو هووی در مسائل زناشویی
ü      فرزندان که رقابت می کنند برای عزیز شدن در دل پدر و مادر
ü      حسد ورزى دو واعظ در يك شهر كه يكديگر را دفع مى‌كنند هر گاه هدفشان رسيدن به مال يا پذيرفته شدن سخن آنان نزد مردم آن شهر باشد.
ü      حسد ورزى دو عالم كه يكديگر را دفع مى‌كنند[9]
 
Ø      السبب السادس حبّ الرّئاسة و طلب الجاه‌
بدون اینکه به وسیله این سبب به مقصود خود برسد؛ مانند مردی که می خواهد در فنی از فن ها بی نظیر و حتی کم نظیر باشد
اگر بر این شخص حب به مدح شدن توسط مردم غالب شود و خوشحال شود که او را یگانه روزگار بخوانند که«لا نظیرله»
و هر گاه بشنود در دورترین نقطه جهان شخصی همانند او آمده، ناراحت می شود و مرگ او را می خواهد یا زوال آن نعمتی را می خواهد که با او شریک است مانند: شجاعت، علم، زیبایی و… هر چند همدیگر را ندیده اند که اسباب دیگر حسادت موجود شود.
عامل این حسد:
نه دشمنی
نه تکبر
و…
بلکه منشأ آن تنها ریاست طلبی و یگانه بودن در روزگار خود است
و قد كان علماء اليهود ينكرون معرفة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و لا يؤمنون به خيفة من أن تبطل به رئاستهم و استتباعهم مهما نسخ علمهم[10]
 
Ø      السبب السابع خبث النفس و شحّها بالخير لعباد اللّه‌
کسانی هستند که به ریاست، تکبر و مال دنیا سرگرم نیستند اما وقتی که از حال خوب مردم یا نعمت هایی که خداوند به آنها تفضل کرده تعریف می کنیم، ناراحت می شوند
و وقتی که از پریشانی حال مردم و سخت شدن زندگی آنها تعریف می کنیم، خوشحال می شوند
این اشخاص بدبختی دیگران را همیشه دوست دارند و در مورده نعمت هایی که خداوند به بندگانش داده است اینها بخل می ورزند کانه این نعمت ها از خزائن آنها بوده که بخل می ورزند.
 
در تعریف بخل آمد که:
البخيل من يبخل بمال نفسه(بخيل كسى است كه به مال خودش بخل مى‌ورزد)
شدیدترین نوع بخل کدام است؟
آن است که به مال که برای خودش نیست(یعنی برای دیگری است) بخل بورزد
و این شخصی که عامل حسدش بخل و خباثت نفسانی است، در حقیقت در موردی بخل می ورزد که نعمت خداوند است؛ اصلا مال او نیست.
و بین حاسد و محسود نه دشمنی است و نه ارتباطی اما با این حال بخل می ورزد
علت این بخل به نعمت های خداوند چیست؟ گفته شد بخیل در مال خودش بخل می ورزد اما این شخص چرا با اینکه از اموال او نیست(بلکه نعمت خداوند است) بخل می وزد؟
علت این نوع بخل، پلیدی نفس و پستی طبع است، یعنی بخل در سرشت او قرار دارد
و درمان این نوع حسد به شدت سخت و شدید است؛ چون حسدی که با انگیزه های غیر از این مورد ثابت می شود همه عارضی هستند و درمان چیزی که عارض شده خیلی راحت تر است
اما عامل ایجاد این حسد، طبیعت است و در سرشت انسان مخلوط شده و درمان چیزی که در طبیعت و نفس انسان است عادتا سخت است.
نه اینکه درمانی نداشته باشد، درمان دارد اما نیاز به جهاد اکبر دارد، به همین راحتی نمی تواند این مریضی را درمان کند
مانند دایره کاملا سیاه است که نقطه نقطه و پی در پی به صورت منظم  و با گذشت زمان دایره از سیاهی تبدیل به سفیدی می شود.
 
 
نکته:
گاهی ممکن است همه ی این اسباب یا اکثر آنها در شخص حاسد تاثیر گذاشته باشد که این موجب قوی تر شدن حسد می شود.
 
در مورده علاج و راه درمان این بیماری
 
حسد از امراض نفسانی است و امراض نفسانی با علم و عمل درمان می شوند.
 
·        علم:
علمی که انسان را کمک می کند که از مرض حسد خلاص شود؛ انسان بداند حسد به دین و دنیا ضرر می رساند و اصلا ضرری متحمل محسود نمی شود بلکه گاهی اوقات نفع هم می برد
اگر درک این مطلب  محقق شد و دشمن نفس نباشد، دیگر آدم حسودی نیست
یعنی اگر از جهت اعتقادی، انسان توجیه شد؛ دیگر از لحاظ فکر حسادت نمی کند
 
بداند که انسان حاسد:
1.      مورده خشم خدا قرار گرفته است
2.      خشنود نیست از نعمتی که خداوند تقسیم کرده بین بندگان
3.      منکر عدلی که خداوند اجراء کرده است
4.      همه اینها موجب ضدیت و عناد با خداوند متعال می شود که همین باعث از بین رفتن اصل توحید و ایمان می شود جدای از ضرری که می کند.
یعنی آدم حسود دیگر موحد نیست و با حسد وارد کفر می شود
 
 
حسد باعث:
1.      کینه و عدوات
2.      ترک دوستی، نصیحت، تعظیم و مراعات مومنین
3.      وقتی برای انبیاء و اولیاء نعمت و خیری می آید در شادی آن ها نمی باشد و وقتی برای انبیاء و اولیاء بلا و مصیبتی وارد میشود در شادی شیاطین و احزابش شریک است
 
4.      ضرر حسد در دنیا:
آدم حسود همیشه در دینا دچار غم و اندوه دائمی است زیرا خداوند نعمت هایش را از مخلوقات حتی  دشمنانش قطع نمی کند لذا حسود هر نعمتی را که می بیند عذاب می کشد و هر بلائی که از مخلوقات دفع می شود محزون می شود. 
 
 
·        عمل:
1.      مواظبت داشته باشد بر نصیحت که مخالف حسد می باشد یعنی به جایی که تمنی ازاله داشته باشد، تمنی استمرار نعمت بر شخص محسود داشته باشد
 
 
2.      بر عکس آن رفتاری را انجام بدهد که منشاء آن رفتار حسد است مثلا:
 
ü      تکبر است = تواضع کنی در برابر محسود
ü      غیبت و بدگویی است = مدح و ثناء محسود کنی
ü      و إن بعثه علی الغش و الخرق بالنسبة إلیه، کلف نفسه بحسن البشر و اللین معه  متوجه نشدم
ü      اگر حسد تو را از انعام به او منع کرده است = تو انعامت را به او زیاد کن
اگر بر این مداومت شود ملکه گردد و حسد به تدریج دفع می شود
و هذا هو المعالجة الکلیة لمطلق مرض الحسد. و العلاج النافع لکل نوع منه، أن یقمع سببه، من خبث النفس و حب الرئاسة و الکبر و عزة النفس و شدة الحرص و غیر ذلک مما ذکر، و علاج کل واحد من هذه الأسباب یأتی فی محله.
 
نتیجه کلی برای درمان:
برای درمان حسد باید دید منشا به وجود آوردن آن چیست  مثلا منشاء آن کبر است لذا برای درمان حسد باید کبر را درمان کرد تا حسد نیز درمان شود.
 
حسد خیلی بیماری مرموزی است، قابل تغییر است به گناه های بزرگ تر.
به نظر بنده حسد یک گناه است اما خود این به مرور پای انسان را به گناه دیگر باز می کند
کم کسی می تواند ادعا کند که این بیماری را ندارد چون او باید ادعا کند تکبر ندارد- عداوت ندارد – خبث نفسانی ندارد و….
یعنی به عبارت دیگر کسی که می خواهد حسد را درمان کند ابتداء باید تکبر را – عداوت را – خبث نفسانی را درمان کند تا بتواند ادعا کند که حسد ندارد
باب چهارم: روایات موضوع شما:
روایات دسته بندی شده را در این قسمت اضافه کرده و برای هر دسته و عنوان، یک الی سه پاراگراف توضیحی و نتیجه گیری و جمع بندی نوشته شود)
 
 
نهی از حسد
1.      اَلتَّهَجُّدُ مِنْ آخِرِ اَللَّيْلِ يَا عَلِيُّ أَنْهَاكَ عَنْ ثَلاَثِ خِصَالٍ اَلْحَسَدِ وَ اَلْحِرْصِ وَ اَلْكِبْرِ….[11]
 
2.      عَوَالِي اَللآَّلِي ، عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: اِجْتَنِبْ خَمْساً اَلْحَسَدَ وَ اَلطِيَرَةَ وَ اَلْبَغْيَ وَ سُوءَ اَلظَّنِّ وَ اَلنَّمِيمَةَ .[12]
 
3.      اَلْبِحَارُ ، عَنْ أَعْلاَمِ اَلدِّينِ لِلدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلثَّالِثِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِيَّاكَ وَ اَلْحَسَدَ فَإِنَّهُ يَبِينُ فِيكَ وَ لاَ يَعْمَلُ فِي عَدُوِّكَ .[13]
 
4.      اَلْقُطْبُ اَلرَّاوَنْدِيُّ فِي قِصَصِ اَلْأَنْبِيَاءِ ، بِإِسْنَادِهِ إِلَى اَلصَّدُوقِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قَالَ لُقْمَانُ يَا بُنَيَّ اِحْذَرِ اَلْحَسَدَ فَلاَ يَكُونَنَّ مِنْ شَأْنِكَ وَ اِجْتَنِبْ سُوءَ اَلْخُلُقِ وَ لاَ يَكُونَنَّ مِنْ طَبْعِكَ فَإِنَّكَ لاَ تَضُرُّ بِهِمَا إِلاَّ نَفْسَكَ وَ إِذَا كُنْتَ أَنْتَ اَلضَّارَّ لِنَفْسِكَ كَفَيْتَ عَدُوَّكَ أَمْرَكَ لِأَنَّ عَدَاوَتَكَ لِنَفْسِكَ أَضَرُّ عَلَيْكَ مِنْ عَدَاوَةِ غَيْرِكَ .[14]
 
5.      حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: كَانَ فِيمَا أَوْصَى بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا عَلِيُّ أَنْهَاكَ عَنْ ثَلاَثِ خِصَالٍ عِظَامٍ اَلْحَسَدِ وَ اَلْحِرْصِ وَ اَلْكَذِبِ …[15]
امام صادق(عليه السّلام)فرمود:از جمله وصيت‌هايى كه پيامبر خدا به على(عليه السّلام)كرد اين بود كه
يا على تو را از سه خصلت بزرگ نهى مى‌كنم:حسد و حرص و دروغ….
 
 
 
حقیقت حسد
1.      مِصْبَاحُ اَلشَّرِيعَةِ ، قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : اَلْحَاسِدُ يُضِرُّ بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ يُضِرَّ بِالْمَحْسُودِ – كَإِبْلِيسَ أَوْرَثَ بِحَسَدِهِ لِنَفْسِهِ اَللَّعْنَةَ وَ لآِدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلاِجْتِبَاءَ وَ اَلْهُدَى وَ اَلرَّفْعَ إِلَى مَحَلِّ حَقَائِقِ اَلْعَهْدِ وَ اَلاِصْطِفَاءَ فَكُنْ مَحْسُوداً وَ لاَ تَكُنْ حَاسِداً فَإِنَّ مِيزَانَ اَلْحَاسِدِ أَبَداً خَفِيفٌ بِثِقْلِ مِيزَانِ اَلْمَحْسُودِ وَ اَلرِّزْقُ مَقْسُومٌ فَمَا ذَا يَنْفَعُ اَلْحَسَدُ اَلْحَاسِدَ وَ مَا ذَا يَضُرُّ اَلْمَحْسُودَ اَلْحَسَدُ وَ اَلْحَسَدُ أَصْلُهُ مِنْ عِمَى اَلْقَلْبِ وَ اَلْجُحُودِ بِفَضْلِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ هُمَا جَنَاحَانِ لِلْكُفْرِ وَ بِالْحَسَدِ وَقَعَ اِبْنُ آدَمَ فِي حَسْرَةِ اَلْأَبَدِ وَ هَلَكَ مَهْلَكًا لاَ يَنْجُو مِنْهُ أَبَداً وَ لاَ تَوْبَةَ لِحَاسِدٍ لِأَنَّهُ مُصِرٌّ عَلَيْهِ مُعْتَقِدٌ بِهِ مَطْبُوعٌ فِيهِ يَبْدُو بِلاَ مُعَارِضٍ لَهُ وَ لاَ سَبَبٍ وَ اَلطَّبْعُ لاَ يَتَغَيَّرُ عَنِ اَلْأَصْلِ وَ إِنْ عُولِجَ .[16]
 
ترجمه:
حضرت صادق (ع) فرمود: شخص حسود پيش از آنكه به محسود خود ضرر بزند به نفس خود صدمه زده است، مانند ابليس كه به واسطه حسدورزيدن به آدم، خود را مستحق لعنت كرده و از پيشگاه عظمت و رحمت مطرود گرديد، و در پشت سر اين حسد، حضرت آدم به مقام بلند نبوت و هدايت نائل شده، و از بندگان مخصوص و برگزيده پروردگار متعال گرديد. پس سزاوار است كه هميشه حسد برده شده باشى نه حسد برنده، زيرا كه ميزان شخص حاسد هميشه سبك است، و در مقابل آن ميزان شخص محسود سنگين مى‌شود. و ارزاق افراد مردم از طرف پروردگار متعال قسمت شده است، و حسد حاسد هيچ گونه او را سود نخواهد داشت، چنان كه حسد او هرگز زيانى به محسود نخواهد رسانيد
 
2.      وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : اَلْحَسَدُ عَيْبٌ فَاضِحٌ وَ شُحٌّ قَادِحٌ لاَ يَشْفِي صَاحِبَهُ إِلاَّ بُلُوغُ أَمَلِهِ فِيمَنْ يَحْسُدُهُ.[17]
 
3.      عَنْ مُوسَى بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَخِيهِ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلثَّالِثِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: اَلشَّجَرَةُ اَلَّتِي نَهَى اَللَّهُ آدَمَ وَ زَوْجَتَهُ أَنْ يَأْكُلاَ مِنْهَا شَجَرَةُ اَلْحَسَدِ، عَهِدَ إِلَيْهِمَا أَنْ لاَ يَنْظُرَا إِلَى مَنْ فَضَّلَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى خَلاَئِقِهِ بِعَيْنِ اَلْحَسَدِ، وَ لَمْ يَجِدِ اَللَّهُ لَهُ عَزْماً .[18]
 
 
آثار و آفات حسد
6.      قب، [المناقب لابن شهرآشوب ] : ابن سيرين ، عن أنس ؛ قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله : من حسد عليّا فقد حسدني و من حسدني فقد كفر. و في خبر: و من حسدني فقد دخل النار[19]
 
7.      عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ اَلنَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ جَرَّاحٍ اَلْمَدَائِنِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَلْحَسَدَ يَأْكُلُ اَلْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ .[20]
امام صادق عليه السّلام فرمود:به راستى حسد ايمان را مى‌خورد همانطور كه آتش،هيزم را مى‌خورد.
8.      عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحَكَمِ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي اَلْعَلاَءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: إِنَّ عِنْدِي اَلْجَفْرَ اَلْأَبْيَضَ قَالَ قُلْتُ فَأَيُّ شَيْءٍ فِيهِ قَالَ زَبُورُ دَاوُدَ وَ تَوْرَاةُ مُوسَى وَ إِنْجِيلُ عِيسَى وَ صُحُفُ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ اَلْحَلاَلُ وَ اَلْحَرَامُ وَ مُصْحَفُ فَاطِمَةَ مَا أَزْعُمُ أَنَّ فِيهِ قُرْآناً وَ فِيهِ مَا يَحْتَاجُ اَلنَّاسُ إِلَيْنَا وَ لاَ نَحْتَاجُ إِلَى أَحَدٍ حَتَّى فِيهِ اَلْجَلْدَةُ وَ نِصْفُ اَلْجَلْدَةِ وَ رُبُعُ اَلْجَلْدَةِ وَ أَرْشُ اَلْخَدْشِ وَ عِنْدِي اَلْجَفْرَ اَلْأَحْمَرَ قَالَ قُلْتُ وَ أَيُّ شَيْءٍ فِي اَلْجَفْرِ اَلْأَحْمَرِ قَالَ اَلسِّلاَحُ وَ ذَلِكَ إِنَّمَا يُفْتَحُ لِلدَّمِ يَفْتَحُهُ صَاحِبُ اَلسَّيْفِ لِلْقَتْلِ فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ أَبِي يَعْفُورٍ أَصْلَحَكَ اَللَّهُ أَ يَعْرِفُ هَذَا بَنُو اَلْحَسَنِ فَقَالَ إِي وَ اَللَّهِ كَمَا يَعْرِفُونَ اَللَّيْلَ أَنَّهُ لَيْلٌ وَ اَلنَّهَارَ أَنَّهُ نَهَارٌ وَ لَكِنَّهُمْ يَحْمِلُهُمُ اَلْحَسَدُ وَ طَلَبُ اَلدُّنْيَا عَلَى اَلْجُحُودِ وَ اَلْإِنْكَارِ وَ لَوْ طَلَبُوا اَلْحَقَّ بِالْحَقِّ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ [21]
 
حسين بن ابى العلاء گويد:از امام صادق عليه السّلام شنيدم مى‌فرمود:به راستى در نزد من جفر سفيد است،گفتم:آن چه چيز است‌؟
فرمود:زبور داود،تورات موسى،انجيل عيسى،صحف ابراهيم، احكام حلال و حرام و مصحف فاطمه عليها السّلام،برايم باور نباشد كه در آن قرآنى باشد بااين‌حال در آن است آنچه مردم راجع به آن به ما نياز دارند و ما به احدى نياز نداريم و آنقدر جامع است كه در آن حكم مجازات به يك تازيانه و نصف تازيانه و ربع تازيانه و غرامت خراش هم ثبت شده است و نزد من است جفر احمر،گويد:گفتم:در جفر سرخ چيست‌؟
فرمود:اسلحه است و آن را تنها براى خونخواهى باز مى‌شود و صاحب شمشير(امام زمان«عج»)آنرا باز مى‌كند براى كشتن.عبد اللّه بن ابى يعفور به او عرض كرد:اصلحك اللّه،آيا پسران حسن عليه السّلام آنرا مى‌شناسند؟ فرمود:بخدا آرى،همانطورى كه شب و روز را مى‌شناسند و تشخيص مى‌دهند كه اين روز است اين شب.ولى حسد و طلب دنيا آنها را بر انكار و سرپيچى وادار مى‌كند و اگر حق را از راه حق جستجو مى‌كردند، براى آنها بهتر بود.(زيديه معروف به جفريه هستند كه مدعى‌اند علم جفر نزد ماست كه امام عليه السّلام دعوى آنها را انكار فرمود.)
 
9.      عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي مَالِكٍ اَلْحَضْرَمِيِّ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: ثَلاَثَةٌ لَمْ يَنْجُ مِنْهَا نَبِيٌّ فَمَنْ دُونَهُ اَلتَّفَكُّرُ فِي اَلْوَسْوَسَةِ فِي اَلْخَلْقِ وَ اَلطِّيَرَةُ وَ اَلْحَسَدُ إِلاَّ أَنَّ اَلْمُؤْمِنَ لاَ يَسْتَعْمِلُ حَسَدَهُ .[22]
حمزة بن حمران گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: سه چيز است كه پيغمبر و كمتر از پيغمبر از آن رهائى نيابند: تفكر كردن در وسوسه‌هاى راجع بخلقت و آفرينش (كه بانسان دست ميدهد) فال بد زدن حسد بردن جز آنكه شخص باايمان حسد خود را بكار نبندد (و بدنبال آن بفكر سلب نعمت از محسود نيفتد و كارى انجام ندهد). شرح – مجلسى (ره) در معناى قسمت سوم كه حسد است گويد: ظاهر اين حديث آنست كه حسدى كه در خاطرۀ انسان خطور كند بى‌آنكه آن را براى مردم آشكار سازد گناه نيست و گر نه اتصاف انبياء بدان ممكن نيست، و امكان دارد كه مقصود از حسد در اينجا معناى عامى باشد كه غبطه را نيز شامل گردد…
 
10.  عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي شَيْبَةَ عَنِ اَلزُّهْرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: بِئْسَ اَلْعَبْدُ عَبْدٌ يَكُونُ ذَا وَجْهَيْنِ وَ ذَا لِسَانَيْنِ يُطْرِي أَخَاهُ شَاهِداً وَ يَأْكُلُهُ غَائِباً إِنْ أُعْطِيَ حَسَدَهُ وَ إِنِ اُبْتُلِيَ خَذَلَهُ .[23]
-امام باقر عليه السّلام،فرمود:
چه بد است بنده‌اى كه داراى دورو و دوزبان است،در حضور برادرش او را تعريف مى‌كند و در پشت سر او بد مى‌گويد و از گوشت او مى‌خورد،اگر(بخاطر ثروتش)بخشش كند،بر او رشك برد و اگر گرفتار شود او را به حال خود رها سازد و دنبال كار خود رود.
 
11.  سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ سَيَابَةَ بْنِ أَيُّوبَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْوَلِيدِ وَ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ يَرْفَعُونَهُ إِلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ يُعَذِّبُ اَلسِّتَّةَ بِالسِّتَّةِ: اَلْعَرَبَ بِالْعَصَبِيَّةِ وَ اَلدَّهَاقِينَ بِالْكِبْرِ وَ اَلْأُمَرَاءَ بِالْجَوْرِ وَ اَلْفُقَهَاءَ بِالْحَسَدِ وَ اَلتُّجَّارَ بِالْخِيَانَةِ وَ أَهْلَ اَلرَّسَاتِيقِ بِالْجَهْلِ[24]
از امير مؤمنان عليه السّلام نقل كنند كه فرمود: شش طائفه‌اند كه خداى عز و جل بشش خصلت (ناپسند) عذاب كند: عرب را بعصبيت (و تعصب‌كشى‌هاى بيجاى قومى و عربى‌گرى) و دهبانان را بتكبر و سر بزرگى كردن، و اميران را بجور و تعدى، و فقيهان را بحسد و رشگ بردن، بازرگانان و پيشه‌وران را بخيانت و دهاتيان را بجهل و نادانى.
 
12.  عَقَلَ فَاسْتَحْيَا وَ قَنِعَ فَاسْتَغْنَى حَيَاؤُهُ يَعْلُو شَهْوَتَهُ وَ وُدُّهُ يَعْلُو حَسَدَهُ وَ عَفْوُهُ يَعْلُو حِقْدَهُ لاَ يَنْطِقُ بِغَيْرِ صَوَابٍ وَ لاَ يَلْبَسُ إِلاَّ اَلاِقْتِصَادِ[25]…
 
13.  و من حسد مؤمنا انماث الإيمان في قلبه، كما ينماث الملح في الماء[26]
 
14.  وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: يَقُولُ إِبْلِيسُ لِجُنْدِهِ أَلْقُوا بَيْنَهُمُ اَلْبَغْيَ وَ اَلْحَسَدَ فَإِنَّهُمَا يَعْدِلاَنِ قَرِيباً مِنَ اَلشِّرْكِ[27]
« دستور شیطان به حسد »
 
15.  حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى اَلْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي اَلْخَطَّابِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلنُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي شَيْبَةَ اَلزُّهْرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: بِئْسَ اَلْعَبْدُ عَبْدٌ يَكُونُ ذَا وَجْهَيْنِ وَ ذَا لِسَانَيْنِ يُطْرِي أَخَاهُ شَاهِداً وَ يَأْكُلُهُ غَائِباً إِنْ أُعْطِيَ حَسَدَهُ وَ إِنِ اُبْتُلِيَ خَذَلَهُ[28]
امام باقر عليه السّلام فرمود:چه زشت بنده‌اى است كه دورو و دو زبان است.در نزد برادر دينى‌اش او را مى‌ستايد و در پشت سرش از او بدگويى كرده و گوشت او را مى‌جود.اگر نعمتى به او داده شود،نسبت به او حسد مى‌ورزد و اگر گرفتارى پيدا كند،او را به حال خود رها مى‌سازد.
 
16.  حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِيدِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي اَلْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ اَلْجَبَلِيِّ بِإِسْنَادِهِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُعَذِّبُ سِتَّةً بِسِتَّةِ اَلْعَرَبَ بِالْعَصَبِيَّةِ وَ اَلدَّهَاقِنَةَ بِالْكِبْرِ وَ اَلْأُمَرَاءَ بِالْجَوْرِ وَ اَلْفُقَهَاءَ بِالْحَسَدِ وَ اَلتُّجَّارَ بِالْخِيَانَةِ وَ أَهْلَ اَلرُّسْتَاقِ بِالْجَهْلِ[29]
امير المؤمنين(عليه السّلام)فرمود:خداى عز و جل شش طايفه را براى داشتن شش خصلت عذاب خواهد فرمود عرب را براى داشتن تعصبات نژادى و كدخدايان را بسبب تكبر و فرمانداران را بخواطر ستم كردن و فقيهان را بجهت حسد و بازرگانان را بواسطۀ خيانت و روستائيان را بعلت نادانى.
انواع حسد
«حسد نسبت به اهل بیت»
1.      فَقَالَ يَا حَارِثُ أَخَذْتُ بِيَدِكَ كَمَا أَخَذَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِيَدِي فَقَالَ لِي وَ قَدْ شَكَوْتُ إِلَيْهِ حَسَدَ قُرَيْشٍ وَ اَلْمُنَافِقِينَ لِي إِنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامَةِ أَخَذْتُ بِحَبْلِ اَللَّهِ وَ بِحُجْزَتِهِ يَعْنِي عِصْمَتَهُ مِنْ ذِي اَلْعَرْشِ تَعَالَى وَ أَخَذْتَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ بِحُجْزَتِي وَ أَخَذَ ذُرِّيَّتُكَ بِحُجْزَتِكَ وَ أَخَذَ شِيعَتُكُمْ بِحُجْزَتِكُمْ[30]
 
«حسد نسبت به اهل بیت»
2.      و منه: بهذا الإسناد: عن ابن قياما، قال: سألت أبا الحسن الرضا عليه السّلام، قلت: جعلت فداك ما فعل أبوك؟ قال: مضى كما مضى آباؤه عليهم السّلام. فقلت: فكيف أصنع بحديث حدّثني به زرعة بن محمد الحضرمي، عن سماعة بن مهران أنّ أبا عبد اللّه عليه السّلام، قال:«إنّ ابني هذا فيه شبه من خمسة أنبياء: يحسد كما حسد يوسف، و يغيب كما غاب يونس…» (و ذكر ثلاثة أخر). قال: كذب زرعة، ليس هكذا حديث سماعة، إنّما قال:«صاحب هذا الأمر – يعني القائم عليه السّلام – فيه شبه من خمسة أنبياء» و لم يقل «ابني» [31]
«حسد زنان»
3.      عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ [أَصْحَابِهِ خ ل] عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لَيْسَ اَلْغَيْرَةُ إِلاَّ لِلرِّجَالِ وَ أَمَّا اَلنِّسَاءُ فَإِنَّمَا ذَلِكَ مِنْهُنَّ حَسَدٌ وَ اَلْغَيْرَةُ لِلرِّجَالِ وَ لِذَلِكَ حَرَّمَ اَللَّهُ عَلَى اَلنِّسَاءِ إِلاَّ زَوْجَهَا وَ أَحَلَّ لِلرِّجَالِ أَرْبَعاً وَ إِنَّ اَللَّهَ أَكْرَمُ أَنْ يَبْتَلِيَهُنَّ بِالْغَيْرَةِ وَ يُحِلَّ لِلرِّجَالِ مَعَهَا ثَلاَثاً[32]
راوى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود:
غيرت فقط‍‌ براى مردان است. ولى غيرت زنان حسد است. غيرت براى مردان است و به همين جهت خداوند براى زنان، جز شوهرشان (باقى مردان) را حرام نموده است و براى مردان چهار زن را حلال كرده است. خداوند بزرگوارتر از آن است كه زنان را دچار غيرت كند و از طرفى براى مردان به اضافه اين همسر، سه زن ديگر را نيز حلال سازد!
«حسد پنهان»
4.      اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ اَلنَّهْدِيِّ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : وُضِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعُ خِصَالٍ اَلْخَطَأُ وَ اَلنِّسْيَانِ وَ مَا لاَ يَعْلَمُونَ وَ مَا لاَ يُطِيقُونَ وَ مَا اُضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ مَا اُسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ اَلطِّيَرَةُ وَ اَلْوَسْوَسَةُ فِي اَلتَّفَكُّرِ فِي اَلْخَلْقِ وَ اَلْحَسَدُ مَا لَمْ يُظْهِرْ بِلِسَانٍ أَوْ يَدٍ[33]
رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمود:نه خصلت از امتم برداشته شده است:خطاء، فراموشى،آنچه ندانند،آنچه نتوانند،آنچه بدان بيچاره باشند،آنچه به زور بر آن وادار شوند،طيره،وسوسه دربارۀ انديشه در آفرينش،حسد تا با زبان يا دست آشكار نشود.
 
«حسد اعراب»
5.      وَ رَوَى اِبْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «اَلشَّجَاعَةُ فِي أَهْلِ خُرَاسَانَ وَ اَلْبَاهُ فِي أَهْلِ بَرْبَرَ وَ اَلسَّخَاءُ وَ اَلْحَسَدُ فِي اَلْعَرَبِ فَتَخَيَّرُوا لِنُطَفِكُمْ»[34]
يحيى بن عمران حلبى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: شجاعت و دليرى در خراسانيها است و شهوت و غريزۀ جنسى بسيار در سودانيها، وجود و كرم، و رشك و حسد در اعراب، پس توجّه كنيد براى داشتن فرزندان چه ظروفى را انتخاب مى‌كنيد. شرح:«اين گونه اخبار بيشتر ناظر بخريدارى كنيزان مى‌باشد كه در آن زمان مرسوم مى‌بوده است
 
 
«حسد عابدان»
6.      اَلصَّدُوقُ فِي اَلْخِصَالِ ، عَنِ اَلْخَلِيلِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ اَلدُّبَيْلِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ سُفْيَانَ عَنِ اَلزُّهْرِيِّ عَنْ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : لاَ حَسَدَ إِلاَّ فِي اِثْنَيْنِ رَجُلٍ آتَاهُ اَللَّهُ مَالاً فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ آنَاءَ اَللَّيْلِ وَ آنَاءَ اَلنَّهَارِ وَ رَجُلٍ آتَاهُ اَللَّهُ اَلْقُرْآنَ فَهُوَ يَقُومُ بِهِ آنَاءَ اَللَّيْلِ وَ آنَاءَ اَلنَّهَارِ[35]
 
 
راه درمان حسد
 
1.      وَ رَوَى جَابِرُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : أَنَّ رَجُلاً سَأَلَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قِيَامِ اَللَّيْلِ بِالْقِرَاءَةِ فَقَالَ لَهُ «أَبْشِرْ مَنْ صَلَّى مِنَ اَللَّيْلِ عُشْرَ لَيْلَةٍ لِلَّهِ مُخْلِصاً اِبْتِغَاءَ ثَوَابِ اَللَّهِ قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِمَلاَئِكَتِهِ «اُكْتُبُوا لِعَبْدِي هَذَا مِنَ اَلْحَسَنَاتِ عَدَدَ مَا أَنْبَتَ فِي اَللَّيْلِ مِنْ حَبَّةٍ وَ وَرَقَةٍ وَ شَجَرَةٍ وَ عَدَدَ كُلِّ قَصَبَةٍ وَ خُوصٍ وَ مَرْعًى» وَ مَنْ صَلَّى تُسْعَ لَيْلَةٍ أَعْطَاهُ اَللَّهُ عَشْرَ دَعَوَاتٍ مُسْتَجَابَاتٍ وَ أَعْطَاهُ اَللَّهُ «كِتٰابَهُ بِيَمِينِهِ »  وَ مَنْ صَلَّى ثُمُنَ لَيْلَةٍ أَعْطَاهُ اَللَّهُ أَجْرَ شَهِيدٍ صَابِرٍ صَادِقِ اَلنِّيَّةِ وَ شُفِّعَ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ وَ مَنْ صَلَّى سُبُعَ لَيْلَةٍ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ يَوْمَ يُبْعَثُ وَ وَجْهُهُ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ اَلْبَدْرِ حَتَّى يَمُرَّ عَلَى اَلصِّرَاطِ مَعَ اَلْآمِنِينَ وَ مَنْ صَلَّى سُدُسَ لَيْلَةٍ كُتِبَ فِي اَلْأَوَّابِينَ وَ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَنْ صَلَّى خُمُسَ لَيْلَةٍ زَاحَمَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلَ اَلرَّحْمَنِ فِي قُبَّتِهِ وَ مَنْ صَلَّى رُبُعَ لَيْلَةٍ كَانَ فِي أَوَّلِ اَلْفَائِزِينَ حَتَّى يَمُرَّ عَلَى اَلصِّرَاطِ كَالرِّيحِ اَلْعَاصِفِ وَ يَدْخُلَ اَلْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ وَ مَنْ صَلَّى ثُلُثَ لَيْلَةٍ لَمْ يَبْقَ مَلَكٌ إِلاَّ غَبَطَهُ بِمَنْزِلَتِهِ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قِيلَ لَهُ اُدْخُلْ مِنْ أَيِّ أَبْوَابِ اَلْجَنَّةِ اَلثَّمَانِيَةِ شِئْتَ وَ مَنْ صَلَّى نِصْفَ لَيْلَةٍ فَلَوْ أُعْطِيَ مِلْءَ اَلْأَرْضِ ذَهَباً سَبْعِينَ أَلْفَ مَرَّةٍ لَمْ يَعْدِلْ جَزَاءَهُ وَ كَانَ لَهُ بِذَلِكَ عِنْدَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِينَ رَقَبَةً يُعْتِقُهَا مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيلَ ، وَ مَنْ صَلَّى ثُلُثَيْ لَيْلَةٍ كَانَ لَهُ مِنَ اَلْحَسَنَاتِ قَدْرُ رَمْلِ عَالِجٍ أَدْنَاهَا حَسَنَةٌ أَثْقَلُ مِنْ جَبَلِ أُحُدٍ عَشْرَ مَرَّاتٍ وَ مَنْ صَلَّى لَيْلَةً تَامَّةً تَالِياً لِكِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رَاكِعاً وَ سَاجِداً وَ ذَاكِراً أُعْطِيَ مِنَ اَلثَّوَابِ مَا أَدْنَاهُ يَخْرُجُ مِنَ اَلذُّنُوبِ كَمَا وَلَدَتْهُ أُمُّهُ وَ يُكْتَبُ لَهُ عَدَدَ مَا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ اَلْحَسَنَاتِ وَ مِثْلَهَا دَرَجَاتٌ وَ يَثْبُتُ اَلنُّورُ فِي قَبْرِهِ وَ يُنْزَعُ اَلْإِثْمُ وَ اَلْحَسَدُ مِنْ قَلْبِهِ وَ يُجَارُ مِنْ عَذَابِ اَلْقَبْرِ وَ يُعْطَى بَرَاءَةً مِنَ اَلنَّارِ وَ يُبْعَثُ مِنَ اَلْآمِنِينَ وَ يَقُولُ اَلرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِمَلاَئِكَتِهِ «يَا مَلاَئِكَتِي اُنْظُرُوا إِلَى عَبْدِي أَحْيَا لَيْلَةً اِبْتِغَاءَ مَرْضَاتِي أَسْكِنُوهُ اَلْفِرْدَوْسَ وَ لَهُ فِيهَا مِائَةُ أَلْفِ مَدِينَةٍ فِي كُلِّ مَدِينَةٍ جَمِيعُ مَا تَشْتَهِي «اَلْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ اَلْأَعْيُنُ»  وَ لَمْ يَخْطُرْ عَلَى بَالٍ سِوَى مَا أَعْدَدْتُ لَهُ مِنَ اَلْكَرَامَةِ وَ اَلْمَزِيدِ وَ اَلْقُرْبَةِ» »[36]
جابر بن اسماعيل از امام صادق و آن حضرت از پدرش عليهما السّلام روايت كرده: مردى از امير المؤمنين عليه السّلام سؤال كرد در مورد شب‌زنده‌دارى به خواندن قرآن يا تلاوت قرآن در نماز، آن حضرت به او فرمود: بشارت باد تو را، هر كس يك دهم از شب را با اخلاص براى خداوند و تحصيل پاداش او نماز كند، خداوند تبارك و تعالى به فرشتگان خود گويد: به عدد آنچه از دانه و برگ و درخت و نيز به عدد هر شاخ و برگ خرما و هر چه از گياهان كه شب در چراگاهها ميرويد براى اين بندۀ من (كه يك دهم شب را نماز كرده) از حسنات ثواب و پاداش بنويسد و هر كس يك نهم شب را نماز كند، خداوند او را ده دعاى اجابت شده و قبول يافته عطا فرمايد، و در روز قيامت نامۀ اعمالش را بدست راست او دهد، و هر كس يك هشتم از شب را نماز كند، خداوند متعال ثواب و پاداش شهيد صابرى كه با صدق نيّت در راه خدا جهاد كرده باو عطا فرمايد، همچنين شفاعتش را در مورد اهل بيت و خانواده‌اش بپذيرد، و هر كس يك هفتم شب را نماز كند، روز برانگيخته شدن در حالى از گور خود بيرون آيد كه چهره‌اش همچون ماه در شب چهارده زيبا و درخشان باشد تا اينكه همراه با كسانى كه از عذاب و هول قيامت ايمن هستند از صراط‍‌ بگذرد، و هر كس يك ششم شب را نماز كند نام او را در زمرۀ توبه‌كنندگان حقيقى نويسند و همه گناهان گذشته‌اش را بيامرزند، و هر كس يك پنجم شب را نماز كند در خيمه و بارگاه حضرت ابراهيم خليل در بهشت همنشين و انيس او باشد، و هر كس يك چهارم شب را نماز كند در صف اوّل رستگاران باشد تا وقتى كه همچون تند بادى از صراط‍‌ عبور كند، و بدون حساب وارد بهشت شود. و هر كس يك سوّم شب را نماز كند فرشته‌اى نباشد مگر اينكه به منزلت و مقام او نزد خداوند عزّ و جلّ‌ رشك برد و آن را آرزو كند. و به او بگويند: از هر يك از درهاى هشتگانۀ بهشت كه خواهى وارد شو، و هر كس نيمى از شب را نماز كند اگر هفتاد هزار بار همۀ زمين را پر از طلا كرده و به او دهند باز هم با پاداش او برابرى نخواهد كرد، و پاداشى كه بواسطۀ عبادت شبانه‌اش نزد خداوند متعال دارد، بيش از ثواب آزاد كردن هفتاد بنده است كه همگى از فرزندان اسماعيل باشند، و هر كس دو سوّم شب را نماز كند پاداش او از حسنات بقدر ريگهاى درهم فشردۀ بيابان است كه كمترين آن حسنات ده بار سنگين‌تر از كوه احد باشد، و هر كس يك شب كامل نماز كند در حالى كه كتاب (قرآن) خداوند عزّ و جلّ‌ را تلاوت كند و گاه در ركوع باشد و گاه در سجود و گاه به ذكر پردازد، چندان ثواب به او عطا كنند كه كمترين آن اين باشد كه از گناهان خود بدر آيد همچون روزى كه مادرش او را زاده است و براى او به عدد مخلوقات خداوند عزّ و جلّ‌ از حسنات منظور كنند و همانند آن درجاتش را نيز بالا برند، و در گور او چراغى برافروزند كه پيوسته روشن باشد و گناه و حسد را از دل او جدا و بيرون كنند، و از عذاب قبر ايمن گردد، و به او براتى دهند كه از آتش دوزخ آزاد است، و در حالى كه از عذاب آخرت ايمن است از گور خود برانگيخته شود، و پروردگار تبارك و تعالى به فرشتگان خود فرمايد: فرشتگان من بندۀ مرا بنگريد كه بخاطر رضاى من شبى را بيدار بوده و عبادت كرده است او را در فردوس جاى دهيد، و در آن بهشت صد هزار شهر باشد كه در هر شهرى همۀ آنچه كه نفسها آرزو و خواهش آن را دارند و چشمها از ديدن آن لذّت مى‌برد و به خاطرها خطور نمى‌كند، در آنجا برايش فراهم باشد، و اين جمله غير از آن پاداشهائى است كه نزد خود برايش مهيّا ساخته‌ام از كرامتهاى بيشمار و نعمتهاى زياده بر استحقاق و همچنين مرتبه و قرب و نزديكى مقام.
«نماز شب خواندن باعث از بین رفتن حسد پنهان می شود»
 
2.       
 راه خلاص شدن از حسودان
1.      اِسْتَمْسَكْتُ بِالْعُرْوَةِ اَلْوُثْقىٰ  وَ اِعْتَصَمْتُ بِالْحَبْلِ اَلْمَتِينِ فَلَنْ يَضُرَّنِي بَغْيُ اَلْبَاغِينَ وَ لاَ كَيْدُ اَلْكَائِدِينَ وَ لاَ حَسَدُ اَلْحَاسِدِينَ أَبَدَ اَلْآبِدِينَ فَلَنْ يَصِلَ إِلَى أَحَدٍ وَ لَنْ يَضُرَّنِي أَحَدٌ وَ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيَّ أَحَدٌ بَلْ أَنَا أَدْعُوا رَبِّي وَ لاٰ أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً[37]
 
2.      عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ :░ مَنْ طَلَبَ مَرْضَاةَ اَلنَّاسِ بِمَا يُسْخِطُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ كَانَ حَامِدُهُ مِنَ اَلنَّاسُ ذَامّاً وَ مَنْ آثَرَ طَاعَةَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِمَا يُغْضِبُ اَلنَّاسَ كَفَاهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَدَاوَةَ كُلِّ عَدُوٍّ وَ حَسَدَ كُلِّ حَاسِدٍ وَ بَغْيَ كُلِّ بَاغٍ وَ كَانَ اَللَّهُ لَهُ نَاصِراً وَ ظَهِيراً[38]
جابر گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمود:
هركس بخواهد خشنودى مردم را با چيزى كه موجب خشم و غضب خداوند عزّ و جلّ‌ است به دست آورد، آن كسى كه (از مردم) بايد او را ستايش كند مذمتش مى‌كند.
و هركس اطاعت خداوند عزّ و جلّ‌ را بر چيزى كه موجب خشم مردم مى‌شود ترجيح بدهد، خداوند عزّ و جلّ‌ او را از دشمنى هردشمن، حسادت هرحسود و ستم هرستمگر در امان مى‌دارد و خداوند ياور و پشتيبان او خواهد بود.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
[1] جامع السعاداه یک قوه دیگر اضافه می کند به نام، قوه وهمیه:
استنباط موارد مکر و حیله است؛ یعنی فروض مختلف فریب دادن را برسی می کند و به انسان پیشنهاد می دهد.
[2] سخن «برتری بت پرستان بر مسلمانان» که نوعی قضاوت است بین مسلمانان و مشرکان
[3] توجه داشته باشید که نمی توان به صورت قطع و یقینی گفت که این نعمت به صلاح این فرد است یا نیست(فاسد)  گاهی ممکن است که در نگاه اول یک نعمت برای صاحبش صلاح باشد اما در اصل وبال و موجب فساد او باشد لذا در این امر ملاک غلبه ظن است.
پس اگر ظن پیدا شد که این نعمت صلاح اوست:
اراده زوال = حسد
اراده ابقاء= نصیحت
اگر صلاح و فساد مشتبه شد…. https://lib.eshia.ir/71832/2/199
 
[4] اگر زوال با عن استعمال شود، به معنای از بین رفت و اثری از آن نماند.
[5] و هی إرادة بقاء نعمة اللّه علی أخیک المسلم مما له فیه صلاح
[6] أن ترید له ما تکره لنفسک، و تکره له ما ترید لنفسک
[7] أن ترید لأخیک ما ترید لنفسک و تکره له ما تکره لنفسک
[8] وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ(32 نساء)
ترجمه: آرزو (و توقّع بیجا) در فضیلت و مزیّتی که خدا به آن بعضی را بر بعضی برتری داده مکنید
[9] و اين سخن نسبت به گروهى از فقيه نمايان انحصار طلب صادق است چرا كه هر كدامشان مى‌خواهد در دل افراد جايى به دست آورد تا به اغراض خودش برسد
[10] علماى يهود معرفت به پيامبر (ص) را انكار مى‌كردند و از بيم آن كه مبادا رياستشان از بين برود به آن حضرت ايمان نمى‌آوردند و مى‌ترسيدند كه اگر علمشان بر طرف شود كسى از آنها پيروى نخواهد كرد
[11] شناسه حدیث :  ۱۰۳۷۴۳   |   نشانی :  من لا يحضره الفقيه  ,  جلد۴  ,  صفحه۳۵۲ 
[12] شناسه حدیث :  ۲۱۰۷۲۳   |   نشانی :  مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل  ,  جلد۱۲  ,  صفحه۸۷ 
[13] شناسه حدیث :  ۲۱۰۳۸۱   |   نشانی :  مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل  ,  جلد۱۲  ,  صفحه۲۰ 
[14] شناسه حدیث :  ۲۱۰۳۸۲   |   نشانی :  مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل  ,  جلد۱۲  ,  صفحه۲۰ 
[15] شناسه حدیث :  ۳۱۵۶۸۹   |   نشانی :  الخصال  ,  جلد۱  ,  صفحه۱۲۴ 
[16] شناسه حدیث :  ۲۱۰۳۷۳   |   نشانی :  مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل  ,  جلد۱۲  ,  صفحه۱۸ 
[17] شناسه حدیث :  ۲۱۰۴۰۵   |   نشانی :  مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل  , جلد۱۲  ,  صفحه۲۲ 
[18] شناسه حدیث :  ۳۰۶۴۵۱   |   نشانی :  التفسير (للعیاشی)  ,  جلد۲  ,  صفحه۹ 
[19] الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 623
[20] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏2، ص: 306
[21] شناسه حدیث :  ۱۰۴۵۳۸   |   نشانی :  الکافي  ,  جلد۱  ,  صفحه۲۴۰ 
[22] شناسه حدیث :  ۱۱۸۷۸۴   |   نشانی :  الکافي  ,  جلد۸  ,  صفحه۱۰۸ 
[23] شناسه حدیث :  ۱۰۶۶۰۰   |   نشانی :  الکافي  ,  جلد۲  ,  صفحه۳۴۳ 
[24] شناسه حدیث :  ۱۱۸۸۶۸   |   نشانی :  الکافي  ,  جلد۸  ,  صفحه۱۶۲ 
[25] شناسه حدیث :  ۱۰۶۱۷۷   |   نشانی :  الکافي  ,  جلد۲  ,  صفحه۲۲۶
[26] شناسه حدیث :  ۱۴۴۲۹۲   |   نشانی :  الوافي  ,  جلد۲۶  ,  صفحه۲۷۱ 
[27] شناسه حدیث :  ۲۱۰۷۱۶   |   نشانی :  مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل  ,  جلد۱۲  ,  صفحه۸۵ 
[28] شناسه حدیث :  ۴۳۹۸۹۸   |   نشانی :  الأمالی (للصدوق)  ,  جلد۱  ,  صفحه۳۳۷ 
[29] شناسه حدیث :  ۳۱۶۱۱۶   |   نشانی :  الخصال  ,  جلد۱  ,  صفحه۳۲۵ 
[30] شناسه حدیث :  ۲۹۸۲۰۱   |   نشانی :  الأمالي (للمفید)  ,  جلد۱  ,  صفحه۳ 
[31] شناسه حدیث :  ۷۰۷۶۱   |   نشانی :  عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال  ,  جلد۲۱  ,  صفحه۵۰۲ 
[32] شناسه حدیث :  ۱۱۴۰۴۳   |   نشانی :  الکافي  ,  جلد۵  ,  صفحه۵۰۴ 
[33] شناسه حدیث :  ۱۰۶۹۵۱   |   نشانی :  الکافي  ,  جلد۲  ,  صفحه۴۶۳ 
[34] شناسه حدیث :  ۱۰۲۶۱۰   |   نشانی :  من لا يحضره الفقيه  ,  جلد۳  ,  صفحه۴۷۲
[35] شناسه حدیث :  ۲۰۰۹۹۹   |   نشانی :  مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل  ,  جلد۴  ,  صفحه۲۵۹ 
[36] شناسه حدیث :  ۹۹۲۹۲   |   نشانی :  من لا يحضره الفقيه  ,  جلد۱  ,  صفحه۴۷۵ 
[37] شناسه حدیث :  ۳۸۱۱۱۷   |   نشانی :  مهج الدعوات و منهج العبادات  ,  جلد۱  ,  صفحه۲۴۲ 
[38] شناسه حدیث :  ۱۱۲۲۳۱   |   نشانی :  الکافي  ,  جلد۵  ,  صفحه۶۲  

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.