بسم الله الرحمن الرحیم
طرح مقاله
عنوان مقاله : حرمت یا حلیت عرفان و فلسفه نزد شیعه طبق آیات و روایات
نام نویسنده : حسین وصالی ادب
نام استاد : سید محمد علوی
شماره تلفن همراه : ٠٩١٠٩٧٠٨٨٦١
کلید واژه ها : عرفان – دین – شیعه – حرمت – ایات و روایات – بررسی – عرفان حقیقی – عرفان کاذب – قرآن کریم
تبیین مسٸله : ما در این پژوهش قصد داریم ابتداءاً با استناد به آیات و روایات معتبر، حرمت و یا حلیت بحث راجب عرفان و فلسفه را مشخص کنیم
از طرفی هم طبق روایات از معصومین (علیهم صلوات الله) ، به لزوم فراگیری علومی همچون فلسفه و عرفان برای فهم کامل برخی مسایل دینی بپردازیم .
به عبارت دیگر در این مقاله به نقد و ارزیابی یکی از جریانهای موجود جهان اسلام که بنام عرفانهای کاذب شهرت دارد، پرداخته شده است. علت اصلی پرداختن به این جریانها، آشنایی جوانها با این تفکرات منحرف در جهان اسلام میباشد. نقد و ارزیابی مبانی جریان عرفان کاذب و همچنین آگاهی جوان از خطرات گرایش به این جریانها هدف اصلی مقاله حاضر است. در ساختار مقاله به نقش رهاییبخش و معنوی قرآن بهعنوان نمونه ناب عرفان در جهان معاصر پرداخته خواهد شد و جریان عرفان حقیقی بررسی میشود. در پایان نیز الگوی سیروسلوک امام خمینی بهعنوان عرفان اصیل تحلیل میشود.
اهمیت و ضرورت حل این مسٸله :
فلسفه عهدهدار تأمین نگاه عقلانی به بشریت و دنیای اطراف اوست و هرچه جلوتر میرویم ، توجه به فلسفه پررنگتر میشود
زیرا در فضای رقابت ، آنچه خریدار دارد نظری است که پشتوانه قویتری (عقلانی تر) داشته باشد…
اما نظر دین ما در مجاز دانستن یا عدم جواز استفاده از علومی مثل فلسفه در مسایل دینی هم مهم است! لذا ما در این پژوهش برآنیم که نظر دینمان را راجب این علوم بدانیم…
پس تا آخر این مقاله با ما باشید تا این موضوع را حل کنیم.
نوآوری های این مقاله : ما در این مقاله سعی کرده ایم جدا از حواشی ها و نظرات مختلف ، این بحث را پیش ببریم ؛ و در تلاش بودیم که عمده مطالبی که ذکر میکنیم ، فرموده ها و نظرات دین ما راجب این علوم و کاربرد آنها در مساٸل دینیمان باشد.
سوال اصلی :
آیا عرفان و فلسفه و بحث راجب آن و یا آموختن آن در علوم دینی جایز است یا خیر ؟
سوالات فرعی :
آیا ما برای فهم کامل مسایل دینی نیاز به این علوم داریم؟
ایا اموختن این علوم برای همه جایز است؟
ایا بررسی دین با عقل محض صحیح است؟
منابع این مقاله :
کتاب موضع تشیع در برابر تصوف (داوود الهامی)
کتاب تحقیقی در تصوف و عرفان (خیرالله مردانی)
بحار الأنوار
+چند تا سایت معتبر که رفرنس هاش در متن اصلی آورده میشن…
اصل مقاله را در صفحه بعدی دنبال بفرمایید…
چیستی عرفان
عرفان در لغت بهمعنای شناختن و دانستن بعد از نادانی آمده است. از نظر اصطلاحی، نام علمی است از علوم الهی که موضوع آن شناخت حق و اسما و صفات دوست است راه و روشی را که اهل الله برای شناسایی حق، انتخاب کردهاند عرفان مینامند (دهخدا، 23/ 178) عرفان و شناخت حق به دو طریق میسر است:
یکی، به طریق استدلال از اثر به مؤثر و از فعل و از صفات به ذات پی بردن است که اینراه مخصوص حکما، فلاسفه و اندیشمندان است.
دوم، طریقه تصفیه باطن و تهذیب نفس و پاکسازی درون از بیگانه و زینت بخشیدن به روح است که این روش انبیا، اولیا و عرفا است و در این طریق کشف و شهود، تنها مجذوب شدگان پروردگار، توان گام نهادن را دارند.
اصطلاح «عارف» و «عرفان» که ناظر به رویکردی خاص و دارای مسائلی ویژه است، در قرن سوم هجری معمول شد و در کلمات عارفان برجسته قرن سوم، مطرح شده است. احتمال دارد که ریشه این کلمه، در قرن دوم هجری پاگرفته باشد. نخستین شخص از حکیمان اسلامی که عرفان را بهمعنای مصطلح، داخل حکمت و فلسفه کرد، شیخ الرئیس ابوعلی سینا بود. وی دوفصل مهم از کتاب اشارات خود نمط نهم و دهم را به شرح مقامات عارفان و اسرار و کرامات آنان اختصاص داده است.
چیستی عرفان کاذب
عرفان از ریشه معرفت و شناخت است و تعریف آن در حوزه اسلامی مرتبط با شناخت هستی با محوریت الله میباشد. یعنی طبق دیدگاه اسلامی، نمیتوان خداوند را از عرفان اسلامی و تعریف آن به دور دانست. برخلاف دیگر عرفانها که ممکن است بیشتر به شناخت انسان توجه داشته باشد.
در عرفانهای اسلامی شناخت الله محور قرار میگیرد، یعنی اگر انسان محور قرار گیرد از تعریف عرفان اسلامی دور خواهیم شد. اصطلاح عرفان کاذب یک اصطلاح تناقض نماست، اگر حتی عرفان را به مفهوم دیگرش یعنی شناخت مطلق بدانیم، یک نوع شناخت شهودی از هستی است که در کنار شناخت فلسفی و عقلانی از هستی که فلاسفه به آن معتقدند قرار میگیرد. بنابراین میتوان گفت عرفان کاذب معنا ندارد، یعنی این، اصطلاح نادرست و نارسایی است.
عرفان یعنی شناختی از هستی، یعنی وقتی شناختی صورت میگیرد، دیگر معنا ندارد که بگوئیم کاذب، مگر اینکه در روشها، این اصطلاح را به کار ببریم، یعنی اصطلاح کذب را در مورد روشها به کار بریم. یعنی بگوئیم این عرفان از نظر روش، باطل و غلط است. عرفان باطل اصطلاح درستتری نسبت به عرفان کاذب یا دروغین است. عرفان کاذب یعنی عرفانی که در روشهای خود مسیر درستی را طی نمیکند تا به معرفت مورد نظر برسد.
همان طور که اگر بخواهیم در علوم تجربی، تحقیقاتی را انجام دهیم باید حتما از روشهای آزمون و خطا و تجربه و. . استفاده کنیم و اگر از روشهای دیگر غیر علمی استفاده کنیم، به نتایج درستی دست پیدا نمیکنیم. در عرفان یعنی شناخت هستی، دو روش معتبر وجود دارد که در طول تاریخ مورد استفاده قرار گرفته که یک روش آن فلسفی بوده که عقلانی محض است و روش دیگر شهودی است که در حقیقت از راه دل و تهذیب نفس انجام میشود. پس اگر تهذیب نفس را بهعنوان یک روش قرار دهیم، در حقیقت نمیتوان گفت که کسیکه این روش را به کار میبرد باطل و کاذب است، هر چند که ممکن است روش اشتباه باشد. میتوان گفت که روش، روش کاذبی است.
شاخصههای عرفان کاذب
از دیدگاه اسلامی عرفان یعنی شناخت شهودی از هستی که با محوریت الله باشد. اگر این تعریف را بپذیریم عرفانهای کاذب یا باطل مانند عرفانهای سکولار محوریت را از الله سلب میکنند. لذا در عرفان اسلامی که هستی را مساوی با وجود میدانیم و وجود را مساوی با الله میدانیم در اینگونه عرفانها آنرا سلب میکنند.
با چنین کاری از عرفانهای اصیل دور شده و وارد عرفانهای کاذب میشویم. اگر با محوریت انسان به شناختی دست پیدا کنیم و خداوند را از هستی حذف کنیم و جدا از محوریت خداوند به شناخت هستی بپردازیم و مطالبی را بیان کنیم در حقیقت دچار بحران هویت شدهایم و در نتیجه با حذف محوریت الله، بحران هویتی در عرفان بهوجود میآید.
عرفانهای کاذب عرفانهای اومانیستی یا سکولار هستند که مرکز عرفان اصیل را جابه جا کردند، یعنی محوریت اصلی موضوعی را برداشته و اصلی غیر الهی بهجایآن قراردهند که محور جدید بهعنوان مبانی تفکر و حرکت جایگزین حقیقت واقعی میشود. چنین مشکلی در عرفانهای کاذب بهعنوان شاخصه اصلی قابل شناسایی و ردیابی است.
علل گرایش و تفات در عرفان حقیقی و کاذب
انسان در زندگی به ابعاد معنوی گرایش دارد. این یک کشش فطری است. راه معقولی که در این زمینه دین به ما معرفی کرده عرفان متکی بر عقلانیت و شریعت است. اما کسانیکه به دلایلی از این عرفان شناخت ندارند و یا از دین بیبهره هستند بهدنبال روش های بدون تکلف و همراه با لذایذ مادی هستند.
بههمیندلیل از گذشته تا امروز بازار عرفانهای دروغین داغ بوده. گرایش به معنویت در عصر حاضر علاوه بر نیاز هایفطری بشر علل دیگری نیز دارد. در جهان متجدد و بعد از نهادینهشدن گرایشهای مستحکم پوزیتیویستی میل به معنویت شکلگرفته است. تمایل به معنا و معنویت در دل انسان مدرن تعجببرانگیز نیست، چراکه در طول تمامی اعصار ایجاد علاقه به معنویت در تمامی جوامع منقطع از آن قابل پیش بینی بوده است.
وانگهی، میل به هدف والا جزء نیازهای فطری انسان است و گویا مدرنیته نتوانسته آرمانی را بهمثابه هدف والا فراهم و از آن دفاع کند. دلایل گرایش جوانان به عرفانهای کاذب بسیار متنوع و بعضا منحصر به فرد است. اما علت اصلی گرایش، نهفته در ویژگی ماهوی عرفانهای کاذب دارد. این ویژگی چیزی جزترویج معنویت خالی از تکلف و سختی، معنویت اینجهانی و همخوان با دستاوردهای لذتبخش و مادی مدرنیته نیست.
راه تشخیص معنویت حقیقی از کاذب متنوع است. اما راهکار بنیادین این تشخیص اشاره به این نکته کلیدی است که عرفان حقیقی بر مبانی و مبادی مستحکم و بر معرفتشناسی عقلانی استوار است. حال آنکه عرفانهای کاذب همواره فاقد مبانی و معرفتشناسی استوار است و یا لااقل به ارائه مبانی میپردازند که در برابر عقلانیت عرفان حقیقی بسیار ضعیف و نحیف است.
جنبشهای نوپدید دینی اشاره به هر گروه و حرکتی اجتماعی دارد که مبتنی بر مولفههای مدرنیته، تفسیر جدیدی از دین و معنویت ارائه میدهند. چنین تفسیر تجربهگرایانهای که اغلب شبیه نحلههای عرفانی به نظر میرسد، تفاوتهای بسیاری با عرفان حقیقی دارد. این تفاوتها را میتوان به دو قسم تفاوت ظاهری و تفاوت بنیادین تقسیم نمود.
تفاوتهای ظاهری بسیارند و در انواع رفتار رهبران و پیروان، دستورات و اعتقادات جزئی قابل مشاهده هستند، اما برای شناخت اساسی تفاوتهای عرفانحقیقی از عرفان کاذب میبایستی به تفاوتهای بنیادین توجه کرد؛ بدینمعنا که در عرفان حقیقی اصالت با متافیزیک دینی و خدامحوری است اما در عرفان کاذب نگاهی تجربهگرایانه و پراگماتیسمی حاکم است، تعابیر متافیزیکی با عینک اینجهانی سامان میپذیرد و اصالت با انسان اومانیسم است.
در آموزههای دینی ما توجه به خداوند و ذات اقدس الله و توجه به علایق و بنیادهای فکری و عقلی بشری ریشه در فطرت انسان دارد. خدا غریزه حقیقت یابی و پرستش را در انسان قرارداده تا اینکه انسان به انسان کامل شدن سیر کند و به مقام خلیفة اللهی برسد. عشق به کمال و عقل فطری برای شناخت حقیقت و خداوند در انسان قرار داده شده است.
شیوع عرفانهای کاذب در نتیجه خلأ معنوی نتیجه جهان صنعتی است. نتایج یا سوء استفادههایی که از نظر اجتماعی و یا با تبلیغ بعضیمذاهب دیگری در این عرفانها صورت میگیرد از آسیبهای فردی واجتماعی این محافل است. این دو در اهداف و راههای رسیدن به اهداف تفاوت دارند.
عرفانهای کاذب با یکسری خلأهایی که عموما در قرن بیست و یکم در زمینه کمبود معنویت و عواقبی که از صنعتی شدن در جهان روی داد این فضا را برای طرح مباحث درون نگری، توجه به خویشتن، اعتماد به نفس و چیزهایی از این قبیل مناسب دیدند و به آنها پرداختند. هدف عرفان واقعی هدف بسیار عالی و والایی است و فوق العاده و ماورایی است که در مورد عرفانهای کاذب این چنین نیست. تفاوت دیگراین دو درپایههای تئوریک آنها است.
عرفانهای کاذب پایههای تئوریک خیلی قویای ندارند درحالیکه عرفان واقعی پایههای تئوریک فوق العادهای دارد. عرفان علمی است که معرفت خدا و صفات ذات خدا از طریق عین الیقین و حق الیقین صورت گیرد. یعنی اگر کسی خدا را با اوصاف و صفاتش شناخت و این شناخت از روی آگاهی بیواسطه که علم الیقین به آن میگویند. همچنین از طریق حق الیقین باشد یعنی فرد به آن صفات الهی خودش متعلق و متحقق شود و آن صفات را از آن خودش کند، این عرفان حقیقی است.
اما درعرفانهای کاذب یا دروغین هدفشان بیشتر به یک نوع آرامش رسیدن یا لذت بردن فردی است که ادعای عرفان میکند. به شناخت کاذبی میرسد که با این شناخت لذتهایی ببرد که لذتها با مسائل زمینی آمیخته میشود. هدف آنها با هدف عرفان حقیقی که گفتم متفاوت است. برخی تصوّر میکنند مفاهیم مطرح شده در عرفانهای نوظهور با معنویت اسلامی سازگار است و حتی این مفاهیم را همان آموزههای اسلامی میانگارند؛ بنابراین برای این گروه باید اثبات شود که جنبشهای معنوی جدید، مبانی مخصوص به خود دارند و با معنویّت اسلامی و مبانی دینی ناسازگارند.
این کار، نیاز به بیان شاخصهای معنویت سکولار و مقایسه آن با تعلیمات دینی دارد. یکی از بهترین راههای مقابله با این پدیده آگاهی بخشی است. باید خود این فرقهها و عرفانوارهها را توضیح داده و نشان دهیم که راه نجات انسان در آنها نیست. اغلب بنیانگذاران اینگونه عرفانها انسانهای هستند که برای اغراض نفسانی خود این گروهها را به راه انداختهاند. اغلب این گروهها شخص محورو متمرکز بر روی یک قطب یا پیشوا یا مرشد هستند که حداکثر استفادههای مادی و غیرمادی را از اعضا میکنند. اگر عرفان حقیقی و عرفان اسلامی به درستی به جوانان شناسانده شود جاذبهای دارد که به فطرت جوانها نزدیکتر است و جوانان به آن گرایش پیدا می کنند. بیشک مأموریت اصلی متولّیانتربیت دینی در درازمدت، عرضه معنویّت اسلامی است.
این اقدام نه راهکار، که یک استراتژی و راهبرد کلان در حوزه فرهنگ عمومی است. عرفان و شناخت حق به دو طریق میسر است: یکی، به طریق استدلال از اثر به مؤثر و از فعل و از صفات به ذات پی بردن است که اینراه مخصوص حکما، فلاسفه و اندیشمندان است. دوم، طریقه تصفیه باطن و تهذیب نفس و پاکسازی درون از بیگانه و زینت بخشیدن به روح است که این روش انبیا، اولیا و عرفا است و در این طریق کشف و شهود، تنها مجذوب شدگان پروردگار، توان گام نهادن را دارند. رسیدن به حق و حقیقت، مستلزم طی مراحلی است تا نفس بتواند از حق و حقیقت بر طبق استعداد خود آگاهی یابد.
به عبارت دیگر، عرفا برخلاف حکما تنها به استدلال عقلی تمسک نمیکنند، بلکه مبنای کارشان بر شهود و کشف است «عرفان و معرفت» عبارت است از: «شناسایی و آگاهی نسبت به امری خاص از راه مشاهده درونی و علم حضوری؛ ولی شناسایی و آگاهی از راه استدلالهای عقلی را که در ماهیت خود باتوجه به مصداق معلوم، امری است کلی، علم گویند نه عرفان.»
عرفان حقیقی در قرآن
عرفان حقیقی طهارت روح و جسم است و در پرتو تعبد و نیایش و اخلاقیات تحقق مییابد. علمای وارسته جهان اسلام که به عرفان عملی دست یافتند با تمسک به قرآن و عمل به آن به این مقامات والا دست یافتند. امام خمینی(ره) درکتاب کتاب چهل حدیث و سرالصلاة به اخلاق فردی و اجتماعی و توجه به فضیلتهای رفتاری بهعنوان پایه عرفان عملی تأکید دارند. انسان در درجه اول باید خودش را بسازد و اخلاق فردی و اجتماعی خود را تصحیح کند تا یک فرد مؤثر در جامعه شود. انسان منفعل محض نمیتواند درجامعه اثر مثبتی گذاشته و این تأثیرات همه در پرتو عبودیت و نیایش راستین بهدست میآید.
در تعریف قیصری بهخوبی مشخص است که عرفان دارای دو بال است که از آن به عرفان نظری و عرفان عملی تعبیر میشود. عرفان نظری، علم به حقایق و معارف ناب است که همه آنها به شناخت حق سبحانه، اسما و صفات بازمی گردد و عرفان عملی، سیر و سلوک در راه رسیدن به کمالات معنوی، اتصال به خداوند و رهایی از مادیات، با هدف دورکردن دل از انحطاط و رسیدن به تکامل شایسته آن است. باتوجه به این تعریف، عرفان عملی، مقدمه عرفان نظری است؛ زیرا ابتدا باید با قدم صدق و با اخلاص تمام، قلب را از اغیار پاک کرد تا به مرحله شهود رسید تا حقیقت آنگونه که شایسته است، بر سالک جلوه گر شود.
از این دیدگاه، راه عرفان، راه عمل بیچون و چرا به همه دستورات شریعت و بالارفتن از نردبان سلوک- از ظاهر به باطن- و دل را که حرم الهی است، از بتهای خودساخته پاک کردن است. به تعبیر دیگر، عرفان هم عمل به ظاهر دستورات الهی است و هم پاک کردن قلب است و هردو برای عارف لازم و ضروری است. آری، اصل، پاک کردن و نورانی کردن قلب است، تا سالک دارای قلبی صیقل خورده و صاف شود و حقایق درآن جلوه گر شود. در این صورت است که همه اعمال و رفتار ظاهری و دستورات ریز و درشت شریعت، مفهوم پیدا میکند و به همراه آن اعضا و جوارح عارف نیز نورانی میگردد.
این معنایی است که همه عارفان و متصوفه برآن اتفاق نظر دارند. نمونه آنها خواجه عبدالله انصاری است که در مقدمه کتاب منازل السائرین- که مهمترین و اصلیترین کتاب و دستورالعمل در عرفان عملی است- نوشته است: «انسان به نهایات- فنا و بقا و در نهایت توحید ناب- نمیرسد؛ مگر اینکه بدایات را بهطور صحیح پشت سرگذارده باشد و طی کردن صحیح بدایات، تنها در صورتی است که اولا اخلاص کامل باشد و هر کاری تنها برای خدا انجام شود؛ ثانیاً از سنت و شریعت متابعت کامل شود و هیچ کاری انجام نشود؛ مگر اینکه در سنت وارد شده باشد؛ ثالثاً نهی الهی جدی گرفته شود؛ رابعاً در مواجهه با مردم، حرمت آنها رعایت شود و با شفقت و مهربانی، با آنها سخن گوید و نه تنها انگل آنها نباشد که باری از دوششان بردارد و خامساً از هر کس و هر چیز که وقت را از بین میبرد، فاصله گیرد و از هر کس که قلب را به فتنه میاندازد، دوری کند.
نتایج درک درست عرفان
اگر کسی عرفان را دقیقا درک کند خیلی راحت متعبد و متخلق به اخلاق اسلامی میشود و به همان مکارم اخلاقی که رسول الله(ص) و سلم هدف بعثت شان را آن اعلام کرده بودند، میرسد. اصولا گرایش انسان به معنویتهای نوظهور به دو دلیل است؛ یکی رفاه زدگی زیاد که انسان از دنیا و رفاه آن خسته میشود و جستجو میکند تا نیازهای معنوی را پاسخ گوید که در آن زمان دو بازار بوجود میآید یکی بازار حقیقت و دیگری بازار حقیقت نما که هردو اسم شان یکی است. زمانی که دین عرضه شد و آموزههای وحیانی آمد، شرایع باطل هم درکنار آن ظهور و بروز کرد.
وقتی انسان از مادیات خسته میشود، بهسوی معنویتگرایش پیدا میکند و مسلما عرفانهای دروغین با تبلیغات خاص خودشان جلوه گر میشوند که برای نسل جوان مجذوبکننده است و عرفان واقعی به دو دلیل نمیتواند گسترش یابد؛ اول اینکه ما نتوانستیم آنرا آنطور که باید و شاید است، آرایش دهیم و آرایههای واقعی آنرا نشان دهیم و دوم اینکه قابلیت گسترش همگانی را ندارد.
دلیل دوم گرایش به معنویت نوظهور اینکه عرفان اصیل، تکلیف مدار است و تکلیف مداری در آن شدیدا مورد تأکید است، ریاضت بیبند و بار نیست، بلکه ریاضت برنامهریزی شده است؛ یعنی در حقیقت یک نوع محدودیتهای سنگینی را ایجاد میکند که برای خیلیها خوشایند نیست، مخصوصا برای جهانی که به عدالت، شعار آزادی اصالت پیدا میکند. درحقیقت وقتی شعار آزادی مطلق بهجای عدالت در جهان غرب مطرح میشود، طبیعی است که انسانی که با چنین تفکری رشد کرده دنبال معنویتی میرود که فقط آزادی مطلق او را تضمین کند؛ بنابراین عرفانهایی که آزادی او را تأمین میکنند، مورد اقبال بیشتری از معنویت عرفانهای شریعت مدار قرار میگیرد.
مبانی عرفان نظری در قرآن و روایات
عرفان در جوامع اسلامی، نفوذ گستردهای یافت، بهویژه با تمسک به شعر، در جان و زبان مردم جای گرفت، که مصداق بارز آنرا میتوان در عنایت مردم به اشعار حافظ شیرازی عارف قرن هشتم دید. شهید مطهری در مورد جاذبه عرفان معتقد بود انسان کاملی که فلاسفه از قبیل ارسطو و ابن سینا بیان کردهاند، در میان مردم رواج پیدا نکرده است؛ حرفی بوده که در متن کتب فلسفی آمده و از آنجا خارج نشده است، ولیمکتب عرفان و تصوف نظر خود را درباره انسان کامل در میان مردم به نثر و شعر بسط داده است؛ کتب عرفانی از آن جهت که مطالب را با زبان تمثیل و با زبان شعر بیان میکند، قهراً در میان مردم نفوذ بیشتری دارند. این مکتب هم مانند مکتب فلاسفه، مطالب و مسایلی دارد که از نظر اسلام قابل قبول است؛ ولی در عین حال خالی از انتقاد هم نیست و انسان کامل اسلام، صددرصد با انسان کامل عرفا و متصوفه تطبیق نمیکند» (مرتضی مطهری، انسان کامل، 171) محورهای اساسی سلوک عارفانه مرحوم علامه را پیرامون توبه، مشارطه، مراقبه و محاسبه است.
توبه: پس از آنکه بنده از وظیفه بندگی سرباز زد، واجب است، هرچه زودتر به درگاه الهی برگردد و از حق تعالی طلب مغفرت و آمرزش نماید و آمادگی خود را برای فرمانبری اعلام کند. براین معنا عقل و نقل گواه و آیات و روایات بسیار است. در قرآن کریم آمده است و توبوا الی الله جمیعا (مومنون نور، 31) ای مومنان همگی بهسوی حق تعالی برگردید و توبه کنید. امام باقر(ع) میفرماید: کسیکه از گناه توبه کند به سان کسی است که اصلاً گناهی نداشته باشد (محجه البیضاء، 7 / 9)
مشارطه: آن است که انسان پیش از شروع درکار، با خویشتن شرط و تعهد کند که از جاده مستقیم شرع خارج نشود و خواستههای حق تعالی را عمل کند بلکه برخواستههای خود مقدم دارد وهیچ گاه از طلب رضای خداوند و آخرت جویی غفلت نورزد. به ابوذر غفاری است که فرمود: ای اباذر: انسان در زمره متقین بهحساب نمیآید مگر آنکه از نفس خود حساب بکشد، شدیدتر از حساب کشیدن شریک از شریک خود تا بداند که وسایل خوراکی و آشامیدنی و پوشیدنی خود را از کجا فراهم کرده است. آیا اینها را از راه حلال تهیه نموده یا از راه حرام. (وسایل الشیعه، 1/ 96) پس بر هر عاقل زیرکی، لازم است که از محاسبه نفس خود غفلت نکند و خواهشها و هوسهای نفس را در تمام احوال زندگی محدود کند.
مراقبه: آن است که بنده به هنگام عمل، حق تعالی را درنظر گیرد و خود را درمحضر خداوند بیند و کشیک نفس کشد که مبادا از فرمان و خواسته مولا، سرباز زند و راه دگر گیرد و عصیان ورزد و به لهو و لعب پردازد. یک چشم زدن غافل از آن ماه مباشید شاید که نگاهی کند آگاه نباشید درکارهایی که در طول روز انجام داده اید فکر کرده، یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هرکدام مطابق رضای خدا انجام یافته شکری بکنید و هر کدام تخلف شده استغفاری بکنید. قرآن کریم در سوره علق آیه 14 میفرماید: «الم یعلم بان الله یری» آیا نمیدانی که خداترا میبیند. همچنین درسوره نساء آیه1 میفرماید: «ان الله کان علیکم رقیباً» بدرستی که خدا مراقب اعمال شما است. از این دو آیه میتوان چنین استنباط کرد که خدای متعال همه جا بر اعمال و رفتار ما شاهد و حاضر و مراقب است و انسان باید این معرفت را پیدا کند که همه حرکات و سکنات و رفتار او در پیشگاه و محضر الهی قرار دارد و مراقبت کند تا در مجموعه فعالیتهای روزانه خود اوامر و نواهی الهی را مورد توجه و اهتمام قرار داده و از آنها تخطی ننماید. نقل است جبرئیل از پیامبر اعظم(ص) درباره احسان سؤال کرد که احسان چیست؟ پیامبر اعظم(ص) فرمود: طوری خدا را عبادت کن که گویا او را میبینی. و اگر تو خدا را نمیبینی او تو را میبیند.
محاسبه: آن است که از خویشتن حساب کشد که فکر و فعل خود را به چه صرف کرده و اوقات را چگونه بهسرآورده است؟ پس از آنکه به کاری پرداخت و وقتی و فرصتی گذشت آنرا ارزیابی میکند و با محک شریعت آنرا میسنجد تا فایده و ضرر را بفهمد. برکارهای پسندیده خدای را سپاس گوید که او را توفیق داده است و از کارهای زشت و گناه استغفار میکند. امام باقر(ع) میفرماید: از ما نیست کسیکه هر روز از خود حساب نکشد. پس اگر کار نیکی انجام داده حمد خدا کند و بیشتر انجام دهد و اگر گناهی از او سرزده از خداوند آمرزش بطلبد (عده الداعی، 932) امام صادق(ع) ازپدران گرامیاش و از رسول خدا(ص) روایت میکند که فرمود: خوشا به حال کسیکه در روز قیامت درنامه عملش، در زیر هر گناهی استغفاری بیابد.
فضیلت محاسبه نفس: «یا ایهاالذین اتقوالله و لتنظر نفس ما قدمت لغد» (حشر، 18) ای کسانیکه ایمان به خدا آورده اید تقوی الهی را پیشه خود سازید و آنچه را برای فردا پیش فرستاده اید منتظر آن باشید. این آیه اشاره دارد به محاسبه اعمال گذشته و بهخاطر همین است که پیامبراعظم(ص) فرمود: نفستان را محاسبه کنید، قبل از آنکه محاسبه شود. در اصول کافی از حضرت موسی بن جعفر(ع) روایت شده که فرمود: از ما نیست کسیکه در هر روز از نفس خود حساب نکشد. پس اگر دید عمل صالح انجام داده از خدا توفیق افزایش آنرا بخواهد تا به او مرحمت کند و اگر دید معصیت کرده بهسوی خدا بازگشت نماید (وسایل الشیعه، 11/ 96)
سور مسبحات: پنج سورهای که با «سبح» و یا «یسبح» آغاز میشود، سور مسبحات نامیده میشود؛ چراکه این سورهها با تسبیح حق تعالی آغاز میشود. و دو سوره «اسراء» و «الاعلی» را که با سبحان و سبح آغاز میشود آغاز آن ندانند. درحدیث آمده است: پیامبر گرامی اسلام(ص) نمیخوابید مگر آنکه مسبحات را میخواند و میفرمود: دراین سورهها آیهای است که از هزار آیه برتر است. پرسیدند: مسبحات کدام است؟ فرمود: «سورههای حدید، حشر، صف، جمعه و تغابن» (طباطبایی، المیزان، 7/ 733) امام باقر(ع) میفرماید: «هرکس همه مسبحات را قبل از خواب بخواند، نمیرد تا قائم عجل الله را درک کند و اگر مرد درپناه رسول خدا(ص) خواهد بود (بحارالانوار، 37/ 201)
معاقبه: آن است که نفس خود را مورد عقاب و اذیت قرار بدهی که چرا من از انجام فرائض الهی وترک محرمات کوتاهی کردم و خود را برای جبران گذشتهام به گرفتن روزه در هوای گرم و خواندن نوافل و اذکار و مستحبات در دلهای شب عادت دهی و حقوق تضییع شده مردم را به آنان بازگردانی.
مجاهده: آن است که با نفس خود جهاد کنی و کوشش کنی که خود را تابع مقررات شرع و فرمان عقل در آوری تا آنچه فرمان عقل و دستور شرع است برنفست حاکم گردد و در نهایت تابع شیطان و هوای نفس نگردی.
معاتبه آن است که نفس خود را در موقع انجام خلاف، سرزنش کنی که چرا این کار زشت را مرتکب شدم. چون کسیکه متوجه ارتکاب خلاف خود شود و بفهمد کار بدی کرده و خود را ملامت و سرزنش کند، زود اصلاح میشود. برخلاف کسیکه از انجام فعل بد راضی است و پی به عیوب نفسانی خود نمیبرد، چنین شخصی اصلاحش بسیار مشکل است. این بود تعاریف اجمالی از این مقامات شش گانه برای ارتباط با خدا و طاعت و بندگی بیشتر او که اهل سیر وسلوک به تمرین و ممارست عملی آنها در هر روز توصیه میکنند.
نتیجه گیری
قرآن کریم بهعنوان تنها کتاب آسمانی نحریف نشد ما را به جهانی رهنمون میسازد که انباشته از عرفان و خودشناسی و خداشناسی میباشد. جریانهای فکری امروز جهان اما نقطهی مقابل این کتاب آسمانی عظیم و رسالت پیامبر مکرم اسلام میباشد که در این مقله ما ثابت کردیم هر آنچه به نام عرفان در جهان مطرح است نه تنها نمیشود نام عرفان بر آن گذاشت بلکه علیه انسان و تفکرات انسانی و عرفانی نیز هست و قرآن کریم برای انسان امروزی با هر تفکر و دینی راه را کاملا مشخص نموده است که ما ضمن بررسی این جریانها و نقد آنها به یاری قرآن کریم در این مقاله برتری قرآنرا بر همهی جریانهای فکری جهان ثایت کرده ایم.
ثبت دیدگاه