حدیث روز
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً

یکشنبه, ۱۸ شهریور , ۱۴۰۳ Sunday, 8 September , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2534×
تحلیل ادبی آیه وضو و تاثیر آن بر استنباط فقهی
  حوزه علمیه حضرت بقیه الله عج – قم
                       استاد راهنما
                 استاد علیرضا کلاهدوزان
                          پژوهشگر
سید محمد جواد رحمانی
               طلبه سال سوم حوزه علمیه قم
            سال تحصیلی ۱۴۰۰/ ۱۴۰۱
   بسم الله الرحمن الرحیم
 
منابع برای پژوهش
واژه های ید و مرفق در قاموس القران
واژه ید و مرفق در قاموس قرآن
ید: حد ید از رس انگشتان است تا شانه و غ ری آن با قرینه فهمیده یم شود مثل(فاغلسلوا وجوب  هم و ایدیکم ایل المرافق) که به قرینه ایل المرافق معلوم یم شود مراد از ایدیکم تا آرنج است و مثل (و السارق و السارقه فقطعوا ایدیهما) که به وسیله روایات معلوم یم شود
.مراد از ایدی چهار انگشت است که از دزد بریده یم شود .و مثل( فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم منه) که مراد از ید در تیمم از مچ تا رس انگشتان است
۶۲:۱۱
واژه ید و مرفق در قاموس قرآن:o:
واژه مرفق: مرافق جمع مرفق جمع آرنج است که در لغت عرب آنرا مجمع ساعد و بازوگفته اند(ایل المرافق) قید است برای ایدیکم نه برای فاغسلوا و به عبارت دیگر حد مقصود است نه غسل دست در اطالق عرب مصادیق گوناگون دارد یک دفعه مراد از آن چهار
انگشت دست مثل (والسارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما)
یک دفعه مراد از آن از مچ به پای ر   ی است نحو (فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم) یک دفعه مراد از آن تا آرنج است مثل آیه (ما نحن   ف) و یک دفعه مراد از آن از رس انگشتان است تا شانه چنانکه در اقرب الموارد
.گفته است
کعب ر   ی در قاموس قرآن و معجم الوسیط
کعب ر   ی در قاموس قرآن: کعب ر   ی نزد امامیه عبارتند از دو استخوان روی پا ویل جمهور مفرسان و فقهاء گفتند مراد دو ساق ها است و یع  ن دو قوزک ساق ها که در انتهای استخوان ساق و در مفصل ساق و پا هستند .استخوان
ر   ی در معجم الوسیط: کل مفصل من العظام و العظم النا ین عند ملت یق االلساق والقدم و  ف کل قدم کعبان عن یمنتها و والعامه تسیم العقب کعبا و من القصب والقنا العقده ب ر   ی االنبوبت ر   ی کعوب وکعاب و فص ال  ید ویقال رجل کعب عن یرستها
.العایل الکعب یوصف بال ررسف والظفر
ص 81 و 287 مغ  ن االریب
 
صفحه ۱۸: ییک از معا  ن باء، تبعیض است وگفته شده باء در آیه رسیفه (وامسحوا برءوسکم و ارجلکم ایل الکعب ر   ی) بر
هم ر   ی مع  ن تبعیض داللت دارد یع  ن رس و پاهارا تا برآمد یگ پا مسح کنید. باء در برءوسکم بر تبعیض داللت دارد چه آنکه
.هنگام وضو تنها قسم ین از رس مسح شود
صفحه ۷۸۲: ییک از اقسام عطف ، عطف بر محل است مثل (وامسحوا برءوسکم و ارجلکم ایل الکعب ر   ی) و مثل (لیس زید بقائم و ال قائدا) در این مثال قائدا عطف بر محل قایم است چه آنکه قائم خ ری لیس محسوب یم گردد که محال منصوب
.است مغ  ن البیب ج 2 ص 533 و ص 683
: 534 و 533 ص
.والثالث : أن الحال مبینه للهیئات ، والتمی ر  ی مب ر   ی للذوات
: والرابع : أن الحال یتعدد کقوله
عیل إذا ما زرت لییل بخفیه***زیاره بیت هللا رجالن حافیا 703-
 
ف 
ص أو أمدح ، ورحیما حال منه ، ال نعت له ؛ ألن الحق قول األعلم وابن مالک
 
بخالف التمی ر  ی ، ولذلک کان خطأ قول بعضهم رحمانا رحیما ومؤثال* 704- : *تبارک
إنهما تمی ر  یان ، والصواب أن رحمانا بإضمار أخ
 
ف رصفه ، فخارج عن کالم
 
:. إن الرحمن لیس بصفه بل علم ، وب  هذا أیضا یبطل کونه تمی ر  یا ، وقول قوم إنه حال
وأما قول الزمخ ررسی : إذا قلت «هللا رحمن» أترصفه أم ال ، وقول ابن الحاجب : إنه اختلف
 
العرب من وجه ر   ی ؛ ألنه لم یستعمل صفه وال مجردا من أل ، وإنما حذفت ف البیت لل  رصوره ، وینب  ن عیل علمیته أنه ف
البسمله ونحوها بدل ال نعت ، وأن الرحیم بعده نعت له ، ال نعت السم هللا سبحانه وتعایل ؛ إذ ال یتقدم البدل عیل النعت ، وأن السؤال الذی سأله الزمخ ررسی وغ ریه لم قدم الرحمن مع أن عادتهم تقدیم غ ری األبلغ کقولهم : عالم تحریر ، وجواد
.ف ّیاض ، غ ری متجه
 
هللا َأو ا ْد ُعوا ال َّر ْحم َن) ( َوإذا ِقی  َل َل ُه ُم
 
َم ا ْل ُق ْرآ َن) ( ُقل ا ْد ُعوا ع َّل
 
ومما یوضح لک أنه غ ری صفه مجیئه کث ریا غ ری تابع نحو (ال َّر ْحم ُن
 
َ
.اسجدوا ِللرحم ِن قالوا وما الرحمن)
533 :ص
: وقوله (1))والخامس : أن الحال تتقدم عیل عاملها إذا کان فعال مترصفا ، أو وصفا یشبهه نحو (خاشعا أبصارهم یخرجون
[عدس ما لع ّیاد علیک إماره***نجوت] وهذا تحمل ر   ی طلیق 705-
 
ف التمی ر  ی عیل الصحیح ، فأما استدالل ابن مالک عیل الجواز بقوله
 
: أی وهذا طلیق محموال لک ، وال یجوز ذلک
 
رددت بمثل الس ّید نهد مق ّلص ***کمیش إذا عطفاه ماء تح ّلبا 706-
: وقوله إذا المرء عینا ق ّر بالعیش م رییا***ولم یعن باإلحسان کان مذ ّمما 707-
: فسهو ؛ ألن عطفاه والمرء مرفوعان بمحذوف یفرسه المذکور ، والناصب للتمی ر  ی هو المحذوف ، وأما قوله
 
ف إبعادی األمال] ***وما ارعویت وشیبا رأیس اشتعالی 708-
 
[.ض ّیعت حزیم
: وقوله
 
أنفسا تطیب بنیل الم  ن ***ودایع المنون ینادی جهارا 709-
.ف  رصورتان
السادس : أن حق الحال االشتقاق ، وحق التمی ر  ی الجمود ، وقد یتعا کسان فتقع الحال جامده نحو «هذا مالک ذهبا» ( َو َت ْن ِح ُتو َن ا ْل ِجبا  َل ُب ُیوت ًا) ویقع التمی ر  ی مشتقا نحو «هلل د ّره فارسا» وقولک «کرم زید ضیفا» إذا أردت الثناء عیل ضیف زید
بالکرم ، فإن کان زید هو الضیف احتمل الحال
534 :ص
رسح العومل ف النحو معنای دوم که “معیت” باشد
وثانیهما:
بمع  ن مع وهو قلیل، نحو: « َوََل َت ْأ ُک ُلوا َأ ْم َوا َل ُه ْم إ َیل َأ ْم َوا ِل ُک ْم»  أی: مع أموا ِلکم، وما أشبه ذلک، نحو: « َفا ْغ ِس ُلوا  ُو ُجو َه ُک ْم
 
ُ     ُّ  َ     ْ     :
 
:            َ َ         ْ ُ     ْ َ
 
مع المرا ِفق، وتدخل عیل المظهرکما مر وعیل المضمر، نحو  «ِإلی ِه یرد علم الساع ِة»
 
وأی ِدیکم ِإیل المرا ِف ِق» أی
 
تفس ری الم ر  یان ج 5 ص 356 ایل 365
قا غسلوا وجوهن«
و آیدیگم إیل المرافق» كلية «سل» به فتحة غ ر   ی به معنای عبور دادن آب برجام است، و غالب تنظيف و پاک کردن چرک
وکثافت از آن جسم صورت یم گ رید، وکامة «وجه به
ح ر  ی است، لیکن در غالب موارد در چهره و صورت آدیم و با اس ل ری انسان استعمال یم شود، آن سم ین که چشم و بی  ن راه
ودهان در آن مسیحیت
ان مقداری است که هنگام گفتگو پیدا است این معنای لغوی وجه است ویل ائمه اهل بیت (علیهم السالم) آن را در تفس ری آیه مورد بحث به حد معی  ن از سمت جلو رس تفیس کرده اند، و آن عبارت است از طرف طول ب ر   ی ابتدای موی رس به
ر   ی تا آخر چانه، واز طرف عرض آن مقدار از صورت که میان دو انگشت شست و میا  ن و یا شست و ابهام قرارگ رید، در این میان اندازه گذاری  های دیگری برای کلمه «وجه شده، که مفرسین وفقها آنرا نقا پائ الته
کرده اند.
كلمة: «آیدی) جمع کلمه «يد» است، که نام عضو خایص از انسان است که با آن یم گ رید و یم دهد و یم زند وکارها ین
دیگر یم کند، وان عضوکه نامش به فاریس دست است از شانه رسوع شده تا نوک انگشتان ادامه یم یابد، و چون عنایت
 
در اعضای بدن به مقدار اهمیت مقاصدی است که آدیم از هر عضوی از اعضای خود دارد، ومثال غرض ومقصدش از دست دادن وگرف ی  ی است، بدین جهت از هم ر   ی عضوکه گفتیم حدش ازکجا تا به کجا است به خاطر اینکه نیمه قسمت ر   ی آن یع  ن از مرفق تا رسانگشتانش بیش یی و یا بگو مث ۰۹٪ مقاصدش را انجام یم دهد، لذا کلمه «يد = دست» را در هم ر   ی قسمت به کار یم زند، و باز به خاطر اینکه از آن ۰۹ درصد باز ۰۹ درصد از مقاصدش را به وسیله قسمت پائ تریع  ن از مچ دست تا رسانگشتان انجام یم دهد، این کلمه را بیش یی در هم ر   ی قسمت به کار یم برد، بنابراین کلمه بیش یی پائ ر   ی
«دست» سه معنا دارد، ۱- از نوک انگشتان تا مچ ۲- از نوک انگشتان تا مرفق 3از نوک انگشتان تا شانه .
اش ییاک در معنا باعث شده که خدای تعایل درکالم خود قرینه ای بیاورد تا ییک از این سه معنا را در ب ر   ی معا  ن مشخص قرینه كلمة «ایل المرافق» است، تا بفهماند منظور از شس ی  ی دستها در هنگام وضو، شس ی  ی از نوک انگشتان تا واین کند، وآن
مرفق است نه تا مچ دست و نه تا شانه ، چ ر  یی که هست از آنجا که ممکن بوده کیس از عبارت ((دستها را بشوئید تا مرفق) خیال کند که منظور از شانه تا مرفق است ستت این جمله را تفس ریکرد به اینکه منظور از آن قسم ین از دست
هست که کفر در آن قرار دارد.
جزء ششم، سورۂ مائده، آیات ۷ وا –
اواما کلمه «إیل» این کلمه بطوری که استعمال آن به ما یم فهماند. وق ین در مورد فعایل که عبارت باشد از امتداد حرکت شود، حد نها ین آن حرکت را مع ر   ی یم کند، (وق ین یم گوئیم من تا فالن جا رفتم، معنایش این است که نقطه نها ین من که همان رف ی  ی باشد فالن جا است واما اینکه خود آن نقطه هم حکم ما قبل ازکلمه «ایل = تا»  را داشته باشد و یا استعمال حکم آن را نداشته باشد مطلرن است که از معنای این کلمه خارج است) (مثال وق ین گفته شود عمل
من مایه را تا رسش خوردم» کلمه ((تا) داللت نیم کند براینکه رس آنرا هم خورده ام، و یا نخورده ام) بنابراین حکم شس ی  ی
خود مرفق ازکلمه «إیل» استفاده نیم شود، آنرا باید ست بیان کند.
ویل بع  ض از مفرسین گفته اند که کلمه «إ ییل» به معنای کلمه «مع = با» است، و جمله «و آیدیگم إیل المرافق» به معنای این است که فرموده باشد و آیدیگم مع المرافق = و دست ها را با مرفق ها بشوئید» همچنانکه در آیه : «وال تأكلوا أموالهم إیل آوایگم» به این معنا آمده، دلییل که برای این دعوی خود آورده اند روایا ین است که یم گوید رسول خدا (صیل هللا عليه
وآله) در هنگام وضو مرفق خود را ن ر  ی یم شست، ۲ واین جرأت عجیرن است که در تفس ریکالم خدای عزوجل به خود داده اند، برای اینکه روایا ین که در این باب هست خایل از دوحال نیست، یا رصف عمل رسول خدا (صیل هللا علیه وآله) را
حکایت یم کند، که پر واضح است نیم تواند بیانگر آیه قرآن باشد، برای اینکه عمل مبهم است، وزبان ندارد، و با این حال تواند به لف  ظ از الفاظ قرآن معنا ین غ ری آنچه در لغت دارد بدهد، تا بتوانیم بگوئیم ییک از معا   ین كلمة «(إیل» معنا ین که کلمه ((مع» دارد، و یا آنکه حکم خدا را بیان یم کند نه عمل رسول خدا (صیل هللا عليه وآله ) را، که در این صورت نیم است
آن روایات نیم تواند تفس ری آیه باشد، واینکه در شق اول عالوه بر اینکه بنا به گفته صاحب مجمع البیان امت اجماع دارد بر اینکه وضوی کیس که از باال به پائ ر   ی یم شوید- صحیح است )1( و این نیست مگر بخاطر اینکه جمله مورد بحث با آن
سازگار است و این هم نیست مگر بخاطر اینکه جمله”: ِإ َیل ا ْل َمرا ِف ِق” قید برای موضوع یع  ن” ایدیکم” است، نه برای حکم
یع  ن جمله” فاغسلوا.”
و ا ْم  س ُحوا ب ُر ُؤ ِس ُک ْم و َأ ْر ُج َل ُک ْم إ َل ا ْل َک ْع  ب ْ   ْی “کلمه “مسح “به معنای کشیدن دست و یا هر عضو دیگر از المس است بر “
ش ء ملموس، بدون اینکه حائیل ب  ی المس و ملموس باشد، و ن  ی خود المس دست و یا عضو دیگر خود را به آن ش ء
 
بکشد، وق  ت گفته یم شود :”مسحت ال  ش ء “و یا گفته شود “مسحت بال  ش ء “هر دو به یک معنا است، هم چنان که
:در آیه مورد بحث ن   ْی حرف “با “آمده و فرموده
،برءوسکم “لیکن اگر بدون حرف با استعمال شود، و ش ء ملموس را مفعول خود بگ  ید، استیعاب و شمول را یم رساند “
.و اگر با حرف باء مفعول بگ  ید، داللت یم کند بر اینکه بع ْض از ش ء ملموس را لمس کرده، نه همه آن را
 
ف الجمله واجب است نه بالجمله، ساده تر بگویم
 
و ا ْم َس ُحوا ِب ُر ُؤ ِس ُک ْم” داللت دارد بر اینکه مسح رس،
 
پس اینکه فرمود”:
 
مسح مقداری از آن واجب است نه همه آن، و اما اینکه آن مقدارکجای رس است؟ از مدلول آیه خارج است و این سنت
است که عهده دار بیان آن است، و سنت صحیح وارد شده به اینکه سمت پیشا  ن یع  ن جلو رس باید مسح شود.
اختالف در اعراب کلمه” ارجلکم” و در نتیجه اختالف در اینکه مسح پا واجب است یا شس ی  ی آن اما جمله”: و ارجلکم”، بع  ض کلمه” ارجل” را به صدای پائ ر   ی الم قرائت کرده اند، که قهرا آن را عطف برکلمه” عیل و
رؤسکم” گرفته اند، و چه بسا گفته باشند که مجرور بودنش از باب تبعیت است نه از باب عطف، نظ ری آیه”: و ج َع ْلنا ِم َن
ا ْلما ِء ُک  َّل  َ  ْیس ٍء    ٍَّح” )2( که مجرور بودن کلمه” َح” به رصف تبعیت است وگر نه مفعول جعلنا بود، و باید منصوب
خوانده یم شد )3( ویل این حرف اشتباه است، برای اینکه در ادبیات گفته اند که تبعیت لغت طرد شده و بدی است و ما
َ
نیم توانیم کالم خدای عز و جل را بر چن ر   ی لغ ین حمل کنیم، و جمله ای که به عنوان شاهد آورده یع  ن جمله”: و ج َعلنا  ِمن
ا ْلما ِء ُک  َّل  َ  ْیس ٍء    ٍَّح” به معنای” قرار دادیم” نیست تا کلمه” َح” مفعول آن باشد و به نصب خوانده شود و اگر به نصب
خوانده نشده بگوئیم به تبعیت مجرور خوانده شده، بلکه کلمه” جعلنا” به معنای” خلقنا” است و معنای جمله این است
که” ما از آب هر چ ر  یی را خلق کردیم” که معلوم است در این صورت مجرور بودن کلمه” َح” بخاطر تبعیت نیست، بلکه
بخاطر این است که صفت کلمه” یس ء” است.
عالوه بر اینکه مساله تبعیت بطوری که گفته اند اگر هم ثابت شده باشد در مورد خایص ثابت شده، و آن جا ین است که
تابع و متبوع متصل به هم باشند، هم چنان که در عبارت:
حجر ضب خرب “النه سخت سوسمار “گفته اند کلمه خرب از باب تبعیت بجر خوانده یم شود، 1( )نه مثل آیه مورد “
.بحث ما که واو عاطفه ب    ْی ” ِبرؤ ِسکم “و “ارجلکم “فاصله شده است
بع  ض دیگرکلمه” ارجلکم” را به نصب- صدای باال- خوانده اند، و شما خواننده عزیز اگر با ذهن خایل از هر شائبه و اینکه فال  ن چه گفته و آن دیگری چه گفته این کالم را ازگوینده ای بشنوی، بدون درنگ حکم یم ک  ن به اینکه کلمه” ارجلکم”
عطف است بر موضیع که کلمه” رؤسکم” دارد، و در جمله”: و ا ْم َس ُحوا ِب ُر ُؤ ِس ُک ْم” کلمه رءوس هر چند که به ظاهر مجرور
به حرف جر است، ویل موضعش موضع مفعول برای فعل” امسحوا” است، (چون یم فرماید رس خود را مسح کنید)، و
چون موضع کلمه رءوس نصب است، کلمه” ارجل” ن ر  ی باید به نصب خوانده شود، در نتیجه ازکالم آیه یم فهیم که در وضو واجب است صورت و دو دست را بشو ین، و رس و دو پا را مسح ک  ن، و هرگز به خاطرت خطور هم نیم کند که از خودت ب رییس چطور است ما کلمه” ارجلکم” را برگردانیم به کلمه” وجوهکم” که در اول آیه است، زیرا خودت در پاسخ
 
یم گو ین حکم اول آیه یع  ن شس ی  ی بخاطر آمدن و فاصله شدن حکیم دیگر (یع  ن مسح کردن) بریده شد، آری طبع هیچ گاه حا  رص نیست کالیم بلیغ چون کالم خدای عز و جل را جز بر چن ر   ی معنا ین حمل کند ح ین درکلمات معمویل خودت کالم که” من صورت و رس فال  ن را بوسیدم و به شانه او دست کشیدم و دستش” بگوید معنایش این است که من سلیم و دست فال  ن را بوسیدم، و به شانه اش دست کشیدم، و به عبار ین دیگر با اینکه یم تواند کلمه” دستش” را مانند این صورت و رس
عطف کند به موضع کلمه شانه و در نتیجه” دستش” ن ر  ی مجرور به حرف” با” و تقدیرکالم” به شانه او دست کشیدم و به دستش” بشود، این کار را نکند و به جای آن کلمه،” دستش” را بشکل مفعول بخواند و بگوید این کلمه عطف است بر کلمات” صورت و رس” و معنای جمله چن ر   ی است” من صورت و رس زید را بوسیدم، و به شانه او دست کشیدم، و دستش را”، آری با اینکه وجه اول وجیه است رو براه وکث ری الورود درکالم عرب هیچ انسان سلیم الفطره ای وجه دوم را اختیار
نیم کند.
اتفاقا بر طبق وجه اول روایا ین از ائمه اهل بیت (علیه السالم) وارد شده، و اما روایا ین که از طرق اهل سنت آمده هر چند
که ناظر به تفس ری لفظ آیه نیست، و تنها عمل رسول خدا (صیل هللا علیه و آله) و یا فتوای بع  ض از صحابه را حکایت یم کند، که در وضو پای خود را یم شسته اند، و لیکن از آنجا ین که خود آن روایات در مضمو  ن که دارند متحد نیستند، و در ب ر   ی خود آنها اختالف است، بع  ض حکایت کرده اند که رسول خدا (صیل هللا علیه و آله) پای خود را مسح یم کرده، و بع  ض دیگر حکایت کرده اند که یم شسته، و چون این دو دسته روایات با هم متعارضند، ناگزیر باید طبق روایات ائمه اهل
بیت عمل کرد.
توجیهات نادرس ین که به منظور توجیه بر  َح روایات مخالف کتاب، بر آیه وضو تحمیل کرده اند
بیش یی علمای اهل سنت اخبار دسته دوم را بر اخبار دسته اول ترجیح داده اند. و ما ن ر  ی در اینجا که مقام تفس ری آیه است سخ  ن با آنان نداریم، زیرا جای بگومگوی در این مساله، کتب فقیه است و ربظ به کتاب تفس ری ندارد، تنها ویل که ما با آنان داریم این است که در صدد بر آمده اند آیه را طبق فتوا ین که خود در بحث فقیه داده اند حمل قرآن بگومگو ین
کنند، و به این منظور برای آیه توجیهات مختلفه ای ذکرکرده اند، که آیه رسیفه تحمل هیچیک از آنها را ندارد، مگر در
یک صورت و آن این است که قرآن کریم را از اوج بالغتش تا حضیض پست ترین و نسنجیده ترین کلمات پائ ر   ی بیاوریم.
مثال (پناه یم بریم به خدا از خطر تعصب جاهالنه) بع  ض گفته اند کلمه” ارجلکم” عطف است برکلمه” وجوهکم”، به آن بیا  ن که گذشت )1(،- البته این در صور ین است که” ارجلکم” به نصب خوانده شود، و اما بنا به قرائت” ارجلکم” به پائ ر   ی الم، مساله تبعیت را که بیان مخترص آن گذشت، پیش کشیده اند، و شما خواننده مح ییم فهمیدی که آیه صدای
ررسیفه و هیچ کالم بلی  یع که در آن وضع و طبع تطابق داشته باشد نه تحمل آن را دارد و نه تحمل این را.
بسیاری دیگر در توجیه قرائت به صدای پائ ر   ی الم، گفته اند: این از قبیل عطف در لفظ به تنها ین است و خالصه این است که کلمه” ارجلکم” فقط لفظش عطف شده به کلمه” رؤسکم”، و اما معنای آن عطف است به کلمه” و گفتارشان
وجوهکم”، پس اگر آن را به صدای پائ ر   ی الم یم خوانیم دلیل بر این نیست که پاها ن ر  ی مانند رس باید مسح شود، هم چنان شاعرگفته”: علفتها تبنا و سقیتها ماء باردا”، یع  ن من به ش یی خود غذا ین ازکاه و آب خنک دادم، که تقدیرکالم” که
علفتها تبنا و سقیتها ماء باردا” است، یع  ن به ش یی خود غذا ین ازکاه خوراندم و آ رن خنک نوشاندم. )1(
 
خالصه کالم اینکه خواسته است بگوید: در آیه مورد بحث ن ر  ی فعیل در تقدیر هست که عمل کرد به آن موافق است با کرد فعل قبیل، آری از اینکه به شعر آن شاعر استشهاد کرده معلوم یم شود خواسته است این معنا را بگوید، حال از و پرسیم: آن فعیل که در آیه مورد بحث در تقدیرگرفته ای چیست؟ اگر فعل” اغسلوا” باشد، و تقدیر آیه” فاغسلوا عمل و ایدیکم ایل المرافق، و امسحوا برءوسکم و اغسلوا ارجلکم” است که فعل” اغسلوا” بدون احتیاج به حرف جر او یم وجوهکم
مفعول یم گ رید، پس چرا کلمه” ارجلکم” را به صدای باال نیم خواند و در صدد توجیه صدای زیر آن بر آمده؟ و اگر چ ر  ی
دیگری در تقدیر بگ رید با ظاهرکالم نیم سازد و لفظ آیه به هیچ وجه با آن مساعدت ندارد.
آن شعری هم که به عنوان شاهد برگفتار خودش آورده یا از باب مجاز عقیل است، که نوشاندن آب خنک به حیوان را
تعلیف حیوان خوانده، و یا اینکه تعلیف متضمن معنای” دادن” و یا” س ریکردن” و یا امثال آن شده، (همانطورکه چند صفحه قبل در باره آیه”: ال َتأ ُکلوا أ ْموال ُه ْم “… گفتیم که جمله”: ال َتأ ُکلوا” متضمن معنای ال تضموا است)، عالوه بر اینکه
ب ر   ی این شعر و آیه فرق هست، زیرا اگر در شعر فعیل در تقدیرگرفته نشود معنایش فاسد یم شود، پس برای رو براه شدن
 
رسیفه که از جهت لفظ رو براه است هیچ احتیا رَح قطیع به عالج
 
معنای آن بطور قطع عال رَح الزم است، به خالف آیه
ندارد.
 
 
فا َّط َّه ُروا” عطف است بر جمله”: فا ْغ ِس ُلوا  ُو ُجو َه ُک ْم”، برای اینکه زمینه آیه زمینه
 
و این جمله یع  ن جمله” و ِإ ْن ک ْن ُت ْم ج ُنب ًا
 
در آن است، در نتیجه تقدیرکالم چن ر   ی یم شود”: یا ایها رسط
 
بیان این معنا است که نماز طهارت الزم دارد، و طهارت
 
الذین آمنوا اذا قمتم ایل الصاله” چن ر   ی و چنان کنید، اینطور وضو بگ ریید، و تطهروا ان کنتم جنبا، یع  ن طهارت بگ ریید اگر
 
خالف در طرف وضو است ساده تر بگویم، تقدیرکالم چن ر   ی رسط
 
چنانچه جنب بودید” پس برگشت معنای آیه به تقدیر
 
است”: یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم ایل الصاله فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم و امسحوا برءوسکم و ارجلکم، ان لم تکونوا جنبا،
و ان کنتم جنبا فاطهروا” ای کسا  ن که ایمان آورده اید چون خواستید نماز بخوانید صورت و دست های خود را بشوئید، و رس و پای خود را مسح کنید البته این در صور ین است که جنب نبوده باشید، و اما اگر جنب بودید باید طهارت کسب
کنید.
جامع فقه 2 ترجمه ک    ی العرفان ج 1 ص 13 تا  24
 
استاد از اقای جعفری گرفته بودیم م ی  ی رو ندادند به من عکس دادند و باهم همکاری داشتیم!
 
 
 
 
 

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.